نکوداشت جلال رفیع
جلوه رفیع جلال
همزمان با صدمین سال تأسیس روزنامه اطلاعات، مراسم نکوداشت نیمقرن خدمات فرهنگی-رسانهای فرزانه فروتن و روزنامهنگار ادیب، جلال رفیع، سهشنبه 12 دیماه ساعت 9 تا 11:30 برگزار شد.
همزمان با صدمین سال تأسیس روزنامه اطلاعات، مراسم نکوداشت نیمقرن خدمات فرهنگی-رسانهای فرزانه فروتن و روزنامهنگار ادیب، جلال رفیع، سهشنبه 12 دیماه ساعت 9 تا 11:30 برگزار شد.
جلال رفیع از نامهای درخشان روزنامهنگاری پس از انقلاب است که اگر برایتان نامآشنا نیست، باید به گلآقا و دو کلمه حرف حساب فکر کنید تا بدانید در پشت صحنه و شاکله این کارهای فاخر چه کسی بوده است. اینطور هم جلال رفیع را میشناسید و هم تأثیر او را در ادب و مطبوعات بعد از انقلاب درک میکنید.
در این مراسم ابتدا سخنرانانی مثل سیدعباس صالحی مدیرمسئول روزنامه اطلاعات، ابوالقاسم قاسمزاده نویسنده و روزنامهنگار سیاسی، رویا صدر طنزپرداز، هادی خانیکی استاد ارتباطات توسعه، سیدمحمد اصغری نماینده سابق رهبری در مؤسسه کیهان و حجتالاسلاموالمسلمین محمدجواد حجتیکرمانی روحانی سیاسی، درباره سالها عملکرد و دوستی با جلال رفیع سخنرانی کردند. پس از آن رضا رفیع، برادر جلال رفیع با ادای احترام به جلال و یادآوری این نقلقول از وی که «هرگز از کسی بت نساز»، او را به جایگاه تکریم دعوت کرد.
در پایان این نشست از سه کتاب به قلم جلال رفیع بهعلاوه یک ویژهنامه مؤسسه اطلاعات با نام جلوه رفیع جلال رونمایی شد.
حسامالدین سراج، خواننده موسیقی سنتی ایرانی نیز در این جلسه دقایقی برای حضار خواند.
نکوداشت فضولی
سیدعباس صالحی، مدیرمسئول مؤسسه اطلاعات، در شروع صحبتهایش از جلال رفیع گفت: «در حقوق و فقه انواع معاملات فضولی را خوانده بودیم، اما نکوداشت فضولی را نه دیده بودیم و نه خوانده بودیم تا اینکه برای جلال فروتن اجرایش کردیم».
به گفته صالحی، مؤسسه مقدمات نکوداشت جلال را -که همیشه از برنامههای اینچنینی گریزان بود- در شرایطی چید که این روزنامهنگار برای مراقبت از مادرش به تربت حیدریه سفر کرده بود. یک حسن سوءاستفاده از بیماری و غیاب جلال. رضا رفیع، برادر جلال نیز در این به دام کشیدن جلال با مؤسسه همکاری خوبی به عمل آورد و جلال فقط سه روز مانده به مراسم و در مسیر بازگشت به تهران بود که از این برنامه مطلع شد. گویا اول بنا نبود که بسوزند عاشقان/ بعدا قرار شد که بسوزند عاشقان.
عباس صالحی، جلال را «جمع اضداد» دانست و درباره او اینطور گفت: جلال متمایز و عجیب است. او جمع اضداد نامتعارفی است که نمیتوان به سادگی کنار هم قرارشان داد. جلال شورمند، آگاه و آرمانخواه است. کمتر پیش میآید کسی پرشور باشد اما متین هم باشد. جلال نابغه فرهنگی است که کتاب ارتجاع مدرن را در 22سالگی نوشت. با اینکه نابغه است، خودش را از جامعه جدا نمیداند، دیگران را طفیلی و ناچیز به حساب نمیآورد. جلال خوشسخن است و خوشلحن و طناز. اما بسیار اهل تفکر و اهل دقیق شنیدن. سخت است شمع مجلس آرا باشی، اما بدانی کی سکوت کنی، بسیار تأمل کنی
و جای سخن بدانی.
صالحی با گفتن اینکه «موجها جلال رفیع را اینطرف و آنطرف نبرده است»، ادامه داد: رفیع مبناگرا و اصولگراست؛ البته به معنای فطری و نه به معنای حزبی. مبناگراست اما مدارا میداند. معیارهایی دارد، اما این معیارها باعث نشده است که خطکشی داشته باشد. اصولگرای معرفتی متسامح است.
به گفته صالحی و به مهر تأیید هر اهل ادبی، جلال لوگو، شناسنامه و برندینگ مؤسسه اطلاعات بعد از انقلاب است.
حکایت مردی که قلم را به نان نفروخت
ابوالقاسم قاسمزاده، روزنامهنگار سیاسی نیز به پاس دوستی دیرینه با جلال رفیع در این مراسم سخنرانی کرد. او از جلال نوشته بود و خواند: جلال را بایست با اصل تعریف معرفت (کارکردن با مقاصد الهی) و اخلاص (برای آگاهی مردم قلمزدن) بازخواند. او در وادی اخلاص قلم زد و با شیرینی قلمش از تلخ طنز بهره برد تا همواره با مردم و جامعه همگام باشد. تاریخ مطبوعات ما هم قهرمان دارد و هم قلمزنان مزدبگیر. جلال قهرمانی بود و هست که قلم را به نان نفروخت و از حریت و قداست قلم که سوگند الهی است، حراست کرد. جلال و دوستش کیومرث صابریفومنی یا همان گلآقا، همراه هم با قلم تلخ کام مردم و مخاطبان را شیرین میکردند.
قاسمزاده در انتها با تنهزدن به اینکه «جلال درد عشقی کشیده است که مپرس» مصیبتنامهای از عطاب برای او خواند:
آنچه میجویی نمیآید به دست
وز طلب یک لحظه مینتوان نشست
تا مگر این درد ره پیشت برد
از وجود خویش بیخویشت برد
راهنمای پیوند قلم با رنج مردم
رویا صدر با خواندن بخشی از مقاله خود در ویژهنامه «ارجنامه جلال رفیع»، به او ادای احترام و ادای دین کرد برای تأثیری که رفیع روی طنز پس از انقلاب در مطبوعات داشت.
صدر با بیان این نکته که «طنز عنصر نگارشی جلال رفیع است»، درباره او چنین گفت:
جلال جدینویسی آمیخته با طنز دارد. در جدیت او نیز رگههای طنز یافت میشود. مثلا در کتاب اخلاق ما و اخلاق پیامبر، او در نقد اخلاق ما مردم عادی از طنز بهره میبرد. جلال بلد است که صعبترین خاطراتش را هم با طنز بیان کند؛ طوری که خواننده نفهمد اشک از برای سهمگینی خنده میریزد یا طنازی و نغز سخن جلال. مثل نوشتن خاطرات زندان او.
«طنز جلال چاقوی جراحی است که هدف اصلاحگرانه دارد و مقابل چاقوی قصابی قرار میگیرد که هدف کشت و حذف دارد»؛ این را صدر درباره نوع طنز جلال میگوید و ادامه میدهد: رفیع شیرین مینویسد. طنز گزنده ندارد. ناقد است. جلال رفیع در طنزش با زبان بازی میکند. مهمترین ویژگی جلال همین بازیهای زبانی است. شگرد و ترفندش هم ساختن عبارات، واژهها و ابیات عربی مغلوط، دستکاری در اشعار، غلطنویسی تعمدی و آفرینش معانی جدید برای واژههاست. تغییر شوخطبعانه متون دینی هم برای آفرینش فضای طنز از ویژگیهای مهم و منحصربهفرد قلم او است.
رویا صدر در پایان با خواندن بخشی از مقاله «نقدی بر فرهنگ ترافیکی از جلال رفیع» نگاه او را در نقد همیشگی ساختارها ستأیید:
«بنی آدم اعضای یک دیگرند که در آفرینش ز یک بدترند
چو عضوی به درد آورد روزگار جهنم! دگر عضوها را چه کار؟
تو کز محنت دیگران بیغمی بیا تا ببینم تو هم آدمی!؟
ملاک خود شمایید. اگر جلوتر از بقیه هستید که حق با شماست چون جلویید و اگر عقبتر هستید هم باز حق با شماست چون باید جلو بیفتید. هر جا باشید، جلو همانجا است».
یار زندان ما کجاست؟
سیدمحمد اصغری، نماینده سابق رهبری در مؤسسه کیهان، از تقوای فرهنگی و سیاسی جلال داد سخن داد. او گفت: قدردانی از فضایل جلال وقت زیادی میخواهد. دوست داشتم تمام وقت را به جلال اختصاص دهم. جلال نکوداشت فضیلتهاست؛ نکوداشت بزرگمنشی، قلم، دانش. جلال کاریزماتیک است، صادق است یا مخلص. همه را در نگاه اول جذب میکند به خود.
شخصیتی چندساحتی و تودرتو دارد جلال و گاه ناهمگون. رفیع زنداندیده، طناز، سخنور و هنرمند است. همه چیز است جلال. او که گفته بود در زندان در جدیدی به روی من گشوده شد. هاشمیرفسنجانی همیشه در دیدارها میگفت: «یار زندان ما کجا است؟». جلال اما فروتنانه رفتار میکرد. فروتنیهای جلال گاهی سد راه او میشد. اصغری همچنین از لزوم دریافتن جوانان با الگوسازی برای آنها گفت: «خوشحالم از اجرای این برنامه چون اهل فرهنگ جز حرمت معنوی چیزی ندارند. جلال را وادار کنید همه این 50 سال را بنویسد، شفاهی و مکتوب. اینگونه جوانان ما الگویی برای ادامه راه خود خواهند داشت».
وی در پایان سخنگفتن از جلال در زمان کوتاه را امری ناممکن خواند و خواند:
من چه گویم یک رگم هشیار نیست/ شرح آن یاری که او را یار نیست/
شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر.
از نومیدی جلال تا دعا برای عمامه به سرها
محمدجواد حجتیکرمانی همه صحبتهای اصغری، نماینده سابق رهبری در روزنامه کیهان را جلوهای از صحبتهای خودش دانست و گفت که گویا مقداری از وظیفه من در تکریم جلال را اصغری به جا آورد.
این روحانی سیاسی در ادامه با نقل خاطرهای از مرحوم دعایی، مدیرمسئول سابق مؤسسه اطلاعات، جلال را آیینه جامعه ایران دانست. وی اینچنین نقل کرد: «جلال چندی است پناه برده به تربت، زادگاه خود. اما چرا؟ مدتی بود که جلال کمتر میآمد دفتر. کم مینوشت یا نمینوشت. به آقای دعایی مرحوم گفتیم چه شد؟ بلبل خوشسخن ما کجا رفت؟ او که وقتی آواز میخواند، جلسه را به رقص درمیآورد، حالا چه شد که دیگر در جلسهها شرکت نمیکند؟
دعایی مرحوم گفت: جلال یک حالت ناامیدی پیدا کرده است». حالا آمدهام اینجا تا در مراسم نکوداشت جلال رفیع دو چیز بگویم:
اول اینکه اینها کسر شأن جلال نیست، بلکه اینها مشکلاتی است که ما به وجود آوردیم. جلال آینه تمامنمای ملت ایران است. ای کاش از خواب غفلت بیدار شوند آنان که دلشان برای کشور و انقلاب میسوزد».
دومین نکتهای که حجتیکرمانی درمورد آن سخن بر زبان راند، امید بود و قوت. او جلال را خطاب قرار داد و گفت: «برادر دوستداشتنی من! ناامید مباش».
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور/ کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور/
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن/ وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور/
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن/ چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت/ دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید/ هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور.
شأن و منزلت شنونده بر سخنرانی ارجحیت دارد
هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات، حفظ حرمت شنونده را ضروری دانست و به سبب طولانیشدن زمان نشست و برای اینکه جلال زمان سخنرانی داشته باشد، گفت متنی که برای تکریم از جلال نوشته بود را در روزنامه اطلاعات منتشر خواهد کرد. وی گفت که روزنامهنگار میداند کی صحبت بکند و کی صحبت نکند. و بین حرف هنر (آوازخوانی استاد سراج) و شوق حضار برای شنیدن صحبتهای جلال میفهمد که نباید صحبت بکند.
جلال، اختلاسگر بزرگ خاندان رفیع
رضا رفیع، برادر کوچکتر جلال، برای تکریم و دعوت او روی صحنه آمد. او با بیان گلایهای از جلال گفت: «همه خانواده گلایهای از جلال داریم. هرچه که هنر در ژن پدر ما و هرچه استعداد در رحم مادر ما بود را جلال تا لقمه آخر صاف کرد و چیزی نماند برای ما. شاید خداوند چیزی در جبین او دیده بود». وی در ادامه دو خاطره شیرین از جدینگرفتن سیاست توسط جلال تعریف کرد و در پایان گفت: «میخواهم منتقد منصف باشم. از جلال پرسیدم نتیجه و بزرگترین دستاورد زندگیات چیست گفت همه قابل نقد هستند».
به اخمت خستگی در میرود، لبخند لازم نیست/ کنار سینی چای تو اصلا قند لازم نیست.
از مخالفت با جبهه زر تا وزارت فخیمه ارشاد
«هر طور که بود دو نفری ما را بالا آوردند». این اولین طنازی جلال رفیع به محض قرارگرفتنش پشت میکروفن بود. او که جبهه زر (با کسره و در معنای حرف مفت) را به سه جبهه زر و زور و تزویر شریعتی اضافه کرده بود گفت: «اجازه دهید جز این جبهه چهارم نباشم». رفیع درباره مخالفتش با برگزاری نکوداشت گفت: حکایت من خلاف آن دانشآموزی است که وقتی معلم گفت بگو الف گفت نمیگویم چون اگر بگویم تا فیهاخالدون الفبا مرا خواهی برد. من خلاف این دانشآموز عمل کردم. وا دادم و اینها نرم نرمک با زبان دیپلماتیک تا جایی کشاندندمان که خودمان لیست دادیم برای دعوت. او درباره کتابهایی که قرار است رونمایی شود توضیح داد: قرار است از سه کتاب رونمایی کنیم. طنزهای بیاجازه، طنز در چالش با ممنوعات و همآغوش غزل. البته هنوز برای دو تا از کتابها از وزارت فخیمه ارشاد مجوز نگرفتهایم. با احتیاط میگویم «فخیمه» یک وقت نگفته باشم «وخیمه»! خواهش دارم که وزارت فخیمه با سعه صدر نگاه کند به کتب و مجوز دهد به آن. دیگر ما که تندتر از حافظ حرف نمیزنیم که. اوست که بیانیه سیاسی اجتماعی میداده و همواره نیز در حال چاپ مجدد است.
جلال رفیع گریزی رندانه میزند به دوران زندان خود و بازنمایی رسانهای فعالیتهای مبارزاتی خودش. او از سخنرانی خودش در موزه عبرت میگوید: آنجا گفتم هی میگویید چه شد، سیر و سلوک سیاسی شما چه بود و چه کردید؟ حال آنکه چهار روز زندان ما کاری نمیکند. حکایت ما حکایت آن جوانی است که روزی که همه دور آبشار نیاگارا جمع شده بودند تا ببینند کسی جرأت میکند بپرد پایین یا نه. جوان پرید پایین. بیرون که آمد همه دور او جمع شدند و گفتند بگویید استاد شما که بوده و چه تمرینی کردهاید و... جوان گفت کدام فلانفلان شده مرا هل داد پایین؟ این حکایت هلفدونی افتادن ماست». او در ادامه در نقد صداوسیما و نمایش دوران مبارزه او گفت: «یک بار دختری به روزنامه اطلاعات نامه نوشته بود، جوانی 20ساله است مرا اغفال میکند. حالا همین است. ما یک بار رفتیم تلویزیون برای مصاحبه آرشیوی. آنها مدام پخش میکنند. یک بار خواب دیدم خلق عظیمی در فضایی مثل تخت جمشید جمع شدهاند. دست هرکس تحفهای. آمدهاند دنبال من. من که نه کوروش بودم و نه رستم، گفتم چه شده؟ گفتند اینقدر این صداوسیما دوران زندان شما را پخش کرد که ما آمدیم بدهی تاریخی خودمان را به شما بدهیم تا بلکه بگذارید زندگی کنیم، بخندیم و نفس راحت بکشیم». جلال رفیع در نهایت گفت که: با تشکر از همه تکذیب میکنم که این وصلهها به من نمیچسبد! هرچه گفتید زیادهروی بود و اغراق. از خداوند ممنونم که استعدادهای زیادی به من داد و از خودم که هنرم خرابکردن همه آنها بود. من همانم که باید به او گفت جانا مگر ترقی معکوس کردهای؟».