یادی از یک آنارشیست عدالتخواه
جواد طوسی
نیمه اسفند، داغ دلم تازه میشه. همینروزها بود که آقای رسول ملاقلیپور به شکل غافلگیرکنندهای در اوج پختگی از میان ما رفت. بهجرئت میتوانم بگویم او مثل هیچکس نبود و حس و غریزه را در برخی از آثارش به شکل هنرمندانهای به کار میبرد. همراه با شکلگیری ژانر جنگ در این دوران، رسول مرحلهبهمرحله رشد کرد و یکی از قلههای اصلی این نوع سینما شد. او در کنار خلق نمونههای کلاسیک جنگی همچون «افق» و «پرواز در شب»، با «سفر به چزابه» یک اثر بدیع آخرالزمانی در این ژانر ارائه کرد. در بستری از تخیل و واقعیت، اسطورههای گمنام او احساسات درونیشان را بروز میدهند، لب به اعتراض میگشایند و عامل تأثیرپذیری در افراد ناظر و رهرو مانند آن کارگردان و آهنگساز میشوند. رسول در اینجا و دیگر آثار جنگی شاخصش (نجاتیافتگان، هیوا و مزرعه پدری) فارغ از نژاد، طبقه، جنسیت و ابعاد فرهنگی، با انسان کار دارد. آن فرمانده ازتوانافتاده در «سفر به چزابه» (حبیب دهقاننسب) که تکیه داده به تانکی ازکارافتاده به همراهانش روحیه میدهد، نمونهای از این شمایل انسانی است. «هیوا» این ساحت انسانی را در وجهی زنانه از طریق یک سفر ذهنی عاشقانه در جستوجوی همسر شهیدش به نمایش میگذارد. در «مزرعه پدری» دنیای آپوکالیسپی موردعلاقه رسول در اجرا و پرداختی فراتر از استانداردهای بومی قرار میگیرد. در اینجا راوی و ناظر تاریخی او، هم خاطرات عاشقانهاش را مرور میکند و هم واسطهای میشود برای حضور مؤثر و فاعلانه سیاهیلشکرهایی که قابلیت اسطورهشدن دارند. یکی از بهترین شخصیتهای مکمل در این جنس سینما آن مرد لاتمنش مانتیگولپوش (با بازی چشمگیر جمشید هاشمپور) است که در سکوتی عامدانه استحاله بالنده خود را به نمایش میگذارد. رسول ملاقلیپور در «نجاتیافتگان» نگرش انسانی خود را در یک تکثرگرایی برگزار میکند. از این زاویهدید، همانقدر که آن پرستار هلالاحمر (مریم قندی) حضور و تشخص انسانی دارد، آن رزمنده مجروح و آن افسر عراقی نیز در موقعیتهای انسانی قرار میگیرند. رسول در «میم مثل مادر» یک ملودرام جنگی را در کانون این نگرش انسانی شکل میبخشد. حس عمیق مادرانه شخصیت محوری او در وجهی تأویلپذیر، با خاک این سرزمین عجین میشود. مام میهن از نگاه رسول، آمیزهای از رنج و معصومیت و حماسه است. جدا از این جایگاه محکم و تثبیتشده رسول در گستره سینمای جنگ، نگاه عدالتخواهانه و صمیمانه او در عرصه سینمای اجتماعی نیز مثالزدنی و قابلتأمل است. «مجنون»، «پناهنده»، «نسل سوخته» و «قارچ سمی» نمونههای شاخص این دغدغهمندی اجتماعی هستند که نشانههای مستقل خود را دارند. یکی از وجوه مشترک این فیلمها دیدگاه آنارشیستی رسول است که ابعاد قابلدفاعش را در خطی عدالتخواهانه پیدا میکند. این عدالتجویی ناگزیر رسول حتی به فیلم عجیبوغریب «کمکم کن» هم تسری پیدا کرده است. در این دوران فترت، هرچه جلوتر میرویم، جای خالی رسول را در دوروبرمان بیشتر احساس میکنیم؛ فیلمسازی که به اصول خود وفادار ماند، به طبقهاش پشت نکرد و پایمردانه سنگ عدالتخواهی را تا آخرین لحظه به سینه زد و همواره دلش برای انسان میتپید.
نیمه اسفند، داغ دلم تازه میشه. همینروزها بود که آقای رسول ملاقلیپور به شکل غافلگیرکنندهای در اوج پختگی از میان ما رفت. بهجرئت میتوانم بگویم او مثل هیچکس نبود و حس و غریزه را در برخی از آثارش به شکل هنرمندانهای به کار میبرد. همراه با شکلگیری ژانر جنگ در این دوران، رسول مرحلهبهمرحله رشد کرد و یکی از قلههای اصلی این نوع سینما شد. او در کنار خلق نمونههای کلاسیک جنگی همچون «افق» و «پرواز در شب»، با «سفر به چزابه» یک اثر بدیع آخرالزمانی در این ژانر ارائه کرد. در بستری از تخیل و واقعیت، اسطورههای گمنام او احساسات درونیشان را بروز میدهند، لب به اعتراض میگشایند و عامل تأثیرپذیری در افراد ناظر و رهرو مانند آن کارگردان و آهنگساز میشوند. رسول در اینجا و دیگر آثار جنگی شاخصش (نجاتیافتگان، هیوا و مزرعه پدری) فارغ از نژاد، طبقه، جنسیت و ابعاد فرهنگی، با انسان کار دارد. آن فرمانده ازتوانافتاده در «سفر به چزابه» (حبیب دهقاننسب) که تکیه داده به تانکی ازکارافتاده به همراهانش روحیه میدهد، نمونهای از این شمایل انسانی است. «هیوا» این ساحت انسانی را در وجهی زنانه از طریق یک سفر ذهنی عاشقانه در جستوجوی همسر شهیدش به نمایش میگذارد. در «مزرعه پدری» دنیای آپوکالیسپی موردعلاقه رسول در اجرا و پرداختی فراتر از استانداردهای بومی قرار میگیرد. در اینجا راوی و ناظر تاریخی او، هم خاطرات عاشقانهاش را مرور میکند و هم واسطهای میشود برای حضور مؤثر و فاعلانه سیاهیلشکرهایی که قابلیت اسطورهشدن دارند. یکی از بهترین شخصیتهای مکمل در این جنس سینما آن مرد لاتمنش مانتیگولپوش (با بازی چشمگیر جمشید هاشمپور) است که در سکوتی عامدانه استحاله بالنده خود را به نمایش میگذارد. رسول ملاقلیپور در «نجاتیافتگان» نگرش انسانی خود را در یک تکثرگرایی برگزار میکند. از این زاویهدید، همانقدر که آن پرستار هلالاحمر (مریم قندی) حضور و تشخص انسانی دارد، آن رزمنده مجروح و آن افسر عراقی نیز در موقعیتهای انسانی قرار میگیرند. رسول در «میم مثل مادر» یک ملودرام جنگی را در کانون این نگرش انسانی شکل میبخشد. حس عمیق مادرانه شخصیت محوری او در وجهی تأویلپذیر، با خاک این سرزمین عجین میشود. مام میهن از نگاه رسول، آمیزهای از رنج و معصومیت و حماسه است. جدا از این جایگاه محکم و تثبیتشده رسول در گستره سینمای جنگ، نگاه عدالتخواهانه و صمیمانه او در عرصه سینمای اجتماعی نیز مثالزدنی و قابلتأمل است. «مجنون»، «پناهنده»، «نسل سوخته» و «قارچ سمی» نمونههای شاخص این دغدغهمندی اجتماعی هستند که نشانههای مستقل خود را دارند. یکی از وجوه مشترک این فیلمها دیدگاه آنارشیستی رسول است که ابعاد قابلدفاعش را در خطی عدالتخواهانه پیدا میکند. این عدالتجویی ناگزیر رسول حتی به فیلم عجیبوغریب «کمکم کن» هم تسری پیدا کرده است. در این دوران فترت، هرچه جلوتر میرویم، جای خالی رسول را در دوروبرمان بیشتر احساس میکنیم؛ فیلمسازی که به اصول خود وفادار ماند، به طبقهاش پشت نکرد و پایمردانه سنگ عدالتخواهی را تا آخرین لحظه به سینه زد و همواره دلش برای انسان میتپید.