تولد مجدد سیاست چپ
در سال 1999 در سیاتل 70 هزار نفر در خیابانهای سیاتل آمریکا تظاهرات بزرگی در اعتراض به سیاستهای جهانیسازی سازمانی تجارت جهانی ترتیب دادند. این تظاهرات را آغازگر دوران نویی از مبارزات جنبش «ضدسرمایهداری» بعد از فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» میدانند.
در 2001 در جنوا دویستوپنجاه هزار نفر در اعتراض به گروه جی8 و در بهار 2002 پانصدهزار نفر در بارسلون ضد اروپای «سرمایهداری و جنگ» به خیابان آمدند. شمار زیادی از اینگونه اعتراضات تا امروز در لندن، بارسلونا، فلورانس، جنوا، سائوپولو، ژوهانسبورگ، نیویورک، استانبول و دیگر شهرهای کشورهای مرکزی و پیرامونی سرمایهداری شکل گرفته است. نخستین وجه تمایز این اعتراضات از انواع قبلی که در دهه نود جریان داشت مردودشمردن سیاستهای هویتی یا تکموضوعه بود. در نظر حامیان این شیوه نو، جداساختن کارزار برابری جنسیتی از مسائلی چون طبقه و محیطزیست اشتباه است. دومین تفاوت این مبارزات آزادیخواهبودن این جنبشهاست. آنها نسبت به روند عادی امور سوءظن دارند و همه شکلهای سازمانی را مردود میشمارند مگر آنکه این شکلها با خواستهها و امیال بیواسطه هر فرد فعال در جنبش سازگار درآید. افراد این جنبش تأکید زیادی بر خلاقیت میگذارند. این دوران جدید در متن توامان تجربه شکستبار انقلاب اکتبر و همچنین آشکارشدن فاجعههای جهان تکقطبی و نداهای «پایان تاریخ» شکل گرفته است.
کتاب «مارکسیسم دگراندیش» به بررسی برخی از مهمترین نظریهپردازان مارکسیسم از 1917 تا 1989 میپردازد و از این منظر ریشههای نظری این جنبشهای جدید را بررسی میکند. مارکسیسم دگراندیش در اشاره کوتاه مترجمان کتاب اینگونه تعریف شده است: «مارکسیسم دگراندیش به فشردهترین کلام به گرایشی در اندیشه مارکسیستی اشاره دارد که در برابر مارکسیسم رسمی، دولتی، اردوگاهی، جزماندیش و دستوری سر بر خط نمیگذارد و از آنچه مارکسیسم مجموعه قوانینی متصلب و خشک و نیز رمزآلود میتراشد سربرمیتابد.
اما پایداری این گرایش در برابر سنت رسمی به بهایی ارزان به دست نیامده و طی تاریخ اندیشه مارکسیستی گرایش دگراندیشی همواره برای هستی خود جنگیده و طبعا در برابر سنت ریشهدار و گسترده مارکسیسم رسمی جریانی کوچک اما واجد قدرت معنوی بسیار بوده است» (صفحه 9). آنها در ادامه دورهبندی کوتاهی از تاریخ 150 ساله مارکسیسم ارائه دادهاند و به برجستهکردن گرایشهای خلاف جریان مارکسیسم رسمی در این دوران پرداختهاند. تروتسکیسم و چپ نو هر دو جنبشی بودند که توانستند هسته سیاست مارکسیستی دگراندیش را تا حد زیادی جلوهگر سازند. این هر دو به منزله نقد استالینیسم سربرآوردند اما ماهیت رد استالینیسم در این جنبشها متفاوت بود.
از دید تروتسکیستها شکست رژیم شوروی سیاسی و حاصل مجموعهای از شرایط بحرانزای آن دوران بود اما از دید چپ نو، شکست اتحاد شوروی در وهله نخست شکستی اخلاقی بهشمار میآمد به این دلیل که رژیم شوروی هدفهای اقتصادی را بر زندگی مردم اولویت بخشیده بود.
نویسنده در درآمد کتاب نحوه انتخاب این متفکران را بر بستری تاریخی توضیح میدهد و دلیل انتخاب آنها را این میداند که به نظر او این متفکران یا استدلالهای بنیادی و لحظات مهمی را در چپ بیان کردند یا دوراهههای عمومی را. فصل اول کتاب در مورد چهار نفر از متفکرانی است که سرآغاز شک و بدبینی به تجربه شوروی بودند. ولادیمیر مایاکوفسکی، شاعر انقلاب، از سیزدهسالگی بلشویک بود ولی بعد از انقلاب به محض آنکه «بوروکراتها» دانشگاهها را اشغال کردند ناامید شد و در 1930 خودکشی کرد. الکساندر کولنتای رهبر سازمان زنان بلشویک بود. او نقش فعالی در انقلاب اکتبر داشت ولی در اوایل 1922 از کار برکنار شد. آناتولی لوناچارسکی، کمیسر بلشویک آموزشوپرورش، حامی جنبشهای بیشمار گوناگون در زمینه فرهنگ، جوانان و آموزش دانشگاهی بود. او در 1929 از این منصب برکنار شد. در فصل اول همچنین به آرای ویکتور سرژ اشاره میشود که به نقد شکست انقلاب اکتبر از منظر یک فعال درگیر در آن پرداخت.
کارل کرش، سوسیالیست آلمانی، بیشتر به سبب جزوه خود «مارکسیسم و فلسفه» شهرت دارد. فصل دوم کتاب به ارزیابی دستاوردهای او برای جنبش مارکسیستی ورای محدودیتهای حزب سوسیالدموکرات آلمان میپردازد. سومین فصل زندگینامهای به جورج حنین، سوررئالیست فرانسوی- مصری اختصاص دارد، یکی از نخستین سوسیالیستهایی که به تأسیس یک حزب انقلابی و ضداستالینیست همت گماشت. فصل بعدی به ای.پی تامپسون و دانا تور، دو تاریخدان جنبش کارگری میپردازد که هر دو در حزب کمونیست بریتانیا آموزش سیاسی دیده بودند. زندگی این دو، هم از جهت مبارزات شخصی در میان سوسیالیستهای بریتانیایی و هم به سبب نگارش «تاریخ از پایین» یعنی تاریخ از منظر پیکارهای اکثریت مردم، اهمیت آنها را برای طرح کتاب بیشتر میکند.
سایر فصلهای کتاب به چهرههای متنوع مارکسیسم دگراندیش تعلق دارند. پل باران و پل سوییزی دو فعال سیاسی، روزنامهنگار و نویسنده نیمه دوم سده بیستم که عمدتا به سبب شرح پیدایش «سرمایهداری انحصاری» شهرت دارند. والتر رادنی، تاریخدان و فعال سیاسی که کتاب مشهوری دارد با این عنوان: «چگونه اروپا افریقا را از توسعه بازداشت.»
دگراندیشی او نه در ارتباط با دولتهای کارگری اروپای شرقی و نه درواقع در ارتباط با انقلابهای برنامهریزیشده در غرب بلکه با طغیان تودههای آفریقایی مرتبط است. هری بریورمن، نویسنده «کار و سرمایه انحصاری» به مطالعه مناسبات اجتماعی سرمایهداری مدرن میپردازد که از پیدایش طبقه مدیران آغاز میشود. سمیر امین اقتصاددان مصری و نویسنده بسیاری از پژوهشهای مشهور درباره توسعه و توسعهنیافتگی سرمایهداری است و کتابهای او حاکی از تجربه نظریه مائوئیستی بیرون از سرزمین چین است. این کتابها همچنین بیانگر یک استراتژی فعالانه است که به اندیشه جنبش ضدسرمایهداری در عصر کنونی نزدیک است. دیوید ویجری پزشک و مبارز متعهد علیه تبعیض نژادی اهل شرق لندن بود. افزون بر کمکی که ویجری از راه اینگونه فعالیتها به سیاست مارکسیستی کرد او روزنامهنگار بااستعدادی بود که برای مطبوعات چپ و مخفی مقاله مینوشت و زندگیاش را باید از لابهلای منشور این فعالیتها بررسی کرد.
بعد از انقلاب اکتبر، گرایشها و خوانشهای متفاوتی از مارکسیسم در نقد توأمان استالینیسم و سوسیالدموکراسی احزاب چپ پارلمانی در اروپا به وجود آمد. به نظر میرسد یکی از خصوصیات جنبش ضدسرمایهداری جدید که ضعف آن محسوب میشود این است که از تاریخ چپ گذشته نامطلع است که عمدتا به خاطر جوانبودن سن شرکتکنندگان در آن است. حتی کادرهای فعال این جنبشها توجه چندانی به ریشههای نارضایتی و اعتراض جمعی کنونی و تاریخی که چپ دگراندیش از سر گذرانده ندارند. آشنایی فعالان جنبشهای جدید با این نقدها از الزامات ادامه و رشد مبارزات در دوران جدید است. کتاب «مارکسیسم دگراندیش» تلاش میکند پیوستگی میان سازشناپذیرترین انقلابیون سده نوزدهم و سده بیستم را توضیح دهد و تجربیات لازم را در اختیار انقلابیون سده بیستویکم قرار دهد.
در سال 1999 در سیاتل 70 هزار نفر در خیابانهای سیاتل آمریکا تظاهرات بزرگی در اعتراض به سیاستهای جهانیسازی سازمانی تجارت جهانی ترتیب دادند. این تظاهرات را آغازگر دوران نویی از مبارزات جنبش «ضدسرمایهداری» بعد از فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» میدانند.
در 2001 در جنوا دویستوپنجاه هزار نفر در اعتراض به گروه جی8 و در بهار 2002 پانصدهزار نفر در بارسلون ضد اروپای «سرمایهداری و جنگ» به خیابان آمدند. شمار زیادی از اینگونه اعتراضات تا امروز در لندن، بارسلونا، فلورانس، جنوا، سائوپولو، ژوهانسبورگ، نیویورک، استانبول و دیگر شهرهای کشورهای مرکزی و پیرامونی سرمایهداری شکل گرفته است. نخستین وجه تمایز این اعتراضات از انواع قبلی که در دهه نود جریان داشت مردودشمردن سیاستهای هویتی یا تکموضوعه بود. در نظر حامیان این شیوه نو، جداساختن کارزار برابری جنسیتی از مسائلی چون طبقه و محیطزیست اشتباه است. دومین تفاوت این مبارزات آزادیخواهبودن این جنبشهاست. آنها نسبت به روند عادی امور سوءظن دارند و همه شکلهای سازمانی را مردود میشمارند مگر آنکه این شکلها با خواستهها و امیال بیواسطه هر فرد فعال در جنبش سازگار درآید. افراد این جنبش تأکید زیادی بر خلاقیت میگذارند. این دوران جدید در متن توامان تجربه شکستبار انقلاب اکتبر و همچنین آشکارشدن فاجعههای جهان تکقطبی و نداهای «پایان تاریخ» شکل گرفته است.
کتاب «مارکسیسم دگراندیش» به بررسی برخی از مهمترین نظریهپردازان مارکسیسم از 1917 تا 1989 میپردازد و از این منظر ریشههای نظری این جنبشهای جدید را بررسی میکند. مارکسیسم دگراندیش در اشاره کوتاه مترجمان کتاب اینگونه تعریف شده است: «مارکسیسم دگراندیش به فشردهترین کلام به گرایشی در اندیشه مارکسیستی اشاره دارد که در برابر مارکسیسم رسمی، دولتی، اردوگاهی، جزماندیش و دستوری سر بر خط نمیگذارد و از آنچه مارکسیسم مجموعه قوانینی متصلب و خشک و نیز رمزآلود میتراشد سربرمیتابد.
اما پایداری این گرایش در برابر سنت رسمی به بهایی ارزان به دست نیامده و طی تاریخ اندیشه مارکسیستی گرایش دگراندیشی همواره برای هستی خود جنگیده و طبعا در برابر سنت ریشهدار و گسترده مارکسیسم رسمی جریانی کوچک اما واجد قدرت معنوی بسیار بوده است» (صفحه 9). آنها در ادامه دورهبندی کوتاهی از تاریخ 150 ساله مارکسیسم ارائه دادهاند و به برجستهکردن گرایشهای خلاف جریان مارکسیسم رسمی در این دوران پرداختهاند. تروتسکیسم و چپ نو هر دو جنبشی بودند که توانستند هسته سیاست مارکسیستی دگراندیش را تا حد زیادی جلوهگر سازند. این هر دو به منزله نقد استالینیسم سربرآوردند اما ماهیت رد استالینیسم در این جنبشها متفاوت بود.
از دید تروتسکیستها شکست رژیم شوروی سیاسی و حاصل مجموعهای از شرایط بحرانزای آن دوران بود اما از دید چپ نو، شکست اتحاد شوروی در وهله نخست شکستی اخلاقی بهشمار میآمد به این دلیل که رژیم شوروی هدفهای اقتصادی را بر زندگی مردم اولویت بخشیده بود.
نویسنده در درآمد کتاب نحوه انتخاب این متفکران را بر بستری تاریخی توضیح میدهد و دلیل انتخاب آنها را این میداند که به نظر او این متفکران یا استدلالهای بنیادی و لحظات مهمی را در چپ بیان کردند یا دوراهههای عمومی را. فصل اول کتاب در مورد چهار نفر از متفکرانی است که سرآغاز شک و بدبینی به تجربه شوروی بودند. ولادیمیر مایاکوفسکی، شاعر انقلاب، از سیزدهسالگی بلشویک بود ولی بعد از انقلاب به محض آنکه «بوروکراتها» دانشگاهها را اشغال کردند ناامید شد و در 1930 خودکشی کرد. الکساندر کولنتای رهبر سازمان زنان بلشویک بود. او نقش فعالی در انقلاب اکتبر داشت ولی در اوایل 1922 از کار برکنار شد. آناتولی لوناچارسکی، کمیسر بلشویک آموزشوپرورش، حامی جنبشهای بیشمار گوناگون در زمینه فرهنگ، جوانان و آموزش دانشگاهی بود. او در 1929 از این منصب برکنار شد. در فصل اول همچنین به آرای ویکتور سرژ اشاره میشود که به نقد شکست انقلاب اکتبر از منظر یک فعال درگیر در آن پرداخت.
کارل کرش، سوسیالیست آلمانی، بیشتر به سبب جزوه خود «مارکسیسم و فلسفه» شهرت دارد. فصل دوم کتاب به ارزیابی دستاوردهای او برای جنبش مارکسیستی ورای محدودیتهای حزب سوسیالدموکرات آلمان میپردازد. سومین فصل زندگینامهای به جورج حنین، سوررئالیست فرانسوی- مصری اختصاص دارد، یکی از نخستین سوسیالیستهایی که به تأسیس یک حزب انقلابی و ضداستالینیست همت گماشت. فصل بعدی به ای.پی تامپسون و دانا تور، دو تاریخدان جنبش کارگری میپردازد که هر دو در حزب کمونیست بریتانیا آموزش سیاسی دیده بودند. زندگی این دو، هم از جهت مبارزات شخصی در میان سوسیالیستهای بریتانیایی و هم به سبب نگارش «تاریخ از پایین» یعنی تاریخ از منظر پیکارهای اکثریت مردم، اهمیت آنها را برای طرح کتاب بیشتر میکند.
سایر فصلهای کتاب به چهرههای متنوع مارکسیسم دگراندیش تعلق دارند. پل باران و پل سوییزی دو فعال سیاسی، روزنامهنگار و نویسنده نیمه دوم سده بیستم که عمدتا به سبب شرح پیدایش «سرمایهداری انحصاری» شهرت دارند. والتر رادنی، تاریخدان و فعال سیاسی که کتاب مشهوری دارد با این عنوان: «چگونه اروپا افریقا را از توسعه بازداشت.»
دگراندیشی او نه در ارتباط با دولتهای کارگری اروپای شرقی و نه درواقع در ارتباط با انقلابهای برنامهریزیشده در غرب بلکه با طغیان تودههای آفریقایی مرتبط است. هری بریورمن، نویسنده «کار و سرمایه انحصاری» به مطالعه مناسبات اجتماعی سرمایهداری مدرن میپردازد که از پیدایش طبقه مدیران آغاز میشود. سمیر امین اقتصاددان مصری و نویسنده بسیاری از پژوهشهای مشهور درباره توسعه و توسعهنیافتگی سرمایهداری است و کتابهای او حاکی از تجربه نظریه مائوئیستی بیرون از سرزمین چین است. این کتابها همچنین بیانگر یک استراتژی فعالانه است که به اندیشه جنبش ضدسرمایهداری در عصر کنونی نزدیک است. دیوید ویجری پزشک و مبارز متعهد علیه تبعیض نژادی اهل شرق لندن بود. افزون بر کمکی که ویجری از راه اینگونه فعالیتها به سیاست مارکسیستی کرد او روزنامهنگار بااستعدادی بود که برای مطبوعات چپ و مخفی مقاله مینوشت و زندگیاش را باید از لابهلای منشور این فعالیتها بررسی کرد.
بعد از انقلاب اکتبر، گرایشها و خوانشهای متفاوتی از مارکسیسم در نقد توأمان استالینیسم و سوسیالدموکراسی احزاب چپ پارلمانی در اروپا به وجود آمد. به نظر میرسد یکی از خصوصیات جنبش ضدسرمایهداری جدید که ضعف آن محسوب میشود این است که از تاریخ چپ گذشته نامطلع است که عمدتا به خاطر جوانبودن سن شرکتکنندگان در آن است. حتی کادرهای فعال این جنبشها توجه چندانی به ریشههای نارضایتی و اعتراض جمعی کنونی و تاریخی که چپ دگراندیش از سر گذرانده ندارند. آشنایی فعالان جنبشهای جدید با این نقدها از الزامات ادامه و رشد مبارزات در دوران جدید است. کتاب «مارکسیسم دگراندیش» تلاش میکند پیوستگی میان سازشناپذیرترین انقلابیون سده نوزدهم و سده بیستم را توضیح دهد و تجربیات لازم را در اختیار انقلابیون سده بیستویکم قرار دهد.