|

سقف شیشه‌ای

مینو مرتاضی‌لنگرودی: در تعریف؛ سقف شیشه‌ای را موانع مرئی (قانون، فرهنگ، عرف) و موانع نامرئی (عواطف، ارزش‌ها، هنجار‌ها و ترس‌ها و گریز‌های زنانه از آزادی و اختیار و مسئولیت) گفته‌اند. موانع مرئی و نامرئی که در راه پیشرفت زنان به‌ سمت افق‌های باز در مدیریت‌های کلان حوزه‌های سیاست و اقتصاد و اجتماع سنگ‌اندازی و مانع‌تراشی می‌کنند، بعضا چنان ضخیم‌اند که آنها را صخره شیشه‌ای هم گفته‌اند. سقف شیشه‌ای در اندیشه سیاسی مانند جنسیت مفهومی نو و جدید است. از تولد اصطلاح سقف شیشه‌ای در جوامع پیشرفته دو، سه دهه بیش نمی‌گذرد. در جوامع سرمایه‌داری به‌ویژه اصطلاح سقف شیشه‌ای بسیار کاربرد دارد؛ چون در آنجا در عرصه تولید زنان پا‌به‌پای مردان و شانه‌به‌شانه آنان به کار تولید مشغول‌اند و ممنوعیت‌های قانونی هم برای پیشرفت وجود ندارد؛ اما همچنان از نابرابری رنج می‌برند. هرچند نابرابری‌شان قابل قیاس با جوامعی مثل جامعه ما نیست. در اینجا بنده می‌خواهم عرض کنم که سقف شیشه‌ای در جوامع سرمایه‌سالار به زنان اختصاص ندارد و سقف و صخره‌های شیشه‌ای بر سر همه کسانی که از حوزه قدرت و ثروت در جامعه حذف شده‌اند و از تبعیض و نابرابری‌های جنسیتی، قومیتی، نژادی، مذهبی، زبانی و طبقاتی رنج می‌برند، سنگینی می‌کند. در واقع هر تفاوت که مانع کرنش به سرمایه شود و هر جمعیتی که در قبال بت‌وارگی کالا و سرمایه مقاومت کند، محکوم به تحمل سقف شیشه‌ای خواهد شد. در اصل تولید انبوه سقف‌های شیشه‌ای و کف‌های چسبنده استراتژی قدرتمندان و ثروتمندان برای تهی‌کردن مفهوم دموکراسی و به‌نوعی کنترل نفوذ اکثریت فاقد قدرت و ثروت به مراکز حساس تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری‌های کلان و سرنوشت‌ساز در جوامع سرمایه‌سالار است. برای روشن‌تر‌شدن لزوم ساخت سقف‌های شیشه‌ای در جوامعی که با انحصار قدرت و ثروت مواجه‌ هستند، به گزارش اکسفام در سال 2017 اشاره می‌کنم. بنا بر این گزارش، هشت نفر اَبَر‌سرمایه‌دار در جهان مبلغ 110 تریلیون دلار ثروت دارند. این حجم ثروت 65 برابر کل ثروت سه‌ونیم‌ میلیارد مردم ساکن در آسیا و بخش‌های وسیعی از آفریقاست. هیچ‌گاه و در هیچ عصری از دوران بشری، انسان‌های ساکن بر کره زمین این حد نابرابری را تجربه نکرده بودند. هیچ‌گاه قدرت و ثروت این‌قدر به هم نیامیخته بودند. یکی از نتایج کوچک‌شدن بهت‌آور اقلیت ثروتمند به تعداد انگشتان دست همراه با متراکم‌تر‌شدن حجم ثروت نزد این عده، بنا‌به گزارش اکسفام، فقیر‌شدن سالانه 25‌ میلیون نفر در اروپاست و بر همین اساس انتظار می‌رود تا سال 2025 جمعیت فقرای اروپا به 145‌ میلیون نفر افزایش پیدا کند که یقینا اکثر این جمعیت فقیر را مهاجران آسیایی و آفریقایی‌تبار خواهند ساخت. مسلما طرح و تصویب قوانین سختگیرانه و تبعیض‌آمیز با ژست‌های توسعه‌گرایی و شعار‌های توانمند‌سازی و حقوق‌بشری سازمان‌مللی جور در‌نمی‌آید و از‌این‌رو باید منتظر سقف‌های متنوع‌تر و پیچیده‌تر شیشه‌ای‌ برای ممانعت از نفوذ اکثریت گرسنه و فقیر به ساحت سخت قدرت و اقتصاد سیاسی در جهان تهی‌شده از محتوای دموکراسی باشیم. برای روشن‌شدن نابرابری عظیم در توزیع قدرت و ثروت جهان که ارتباط تنگاتنگی با ضخامت و قطر سقف‌های شیشه‌ای بر فراز محرومان و مطرودان سیاسی-اجتماعی دارد، خوب است بدانیم که کل بودجه آمریکا به‌عنوان تنها اَبَر‌کشور جهان یک‌تریلیون‌و صد‌ میلیارد دلار در سال و یعنی یک‌صدم این ثروت هولناک و غارتگر است.
از‌این‌رو تنها اَبَر‌کشور جهان هم در قبال چنین سرمایه هنگفتی فرمان‌بر مطیعی بیش نیست. بدون‌شک در‌هم‌آمیختگی عاشقانه و لیبیدویی انحصار قدرت و انحصار ثروت در بستر بی‌اعتنایی به مطالبات اکثریت ممکن و مقدور می‌شود. با سقف‌های شیشه‌ای و کف‌های چسبنده می‌توان مطالبات را به گونه‌ای طبقه‌بندی و کنترل و مدیریت کرد که هم بازار مصرف داغ‌ داغ بماند و هم مطالبه‌گران زیاده‌خواه نشوند. تا زمانی ‌که امنیت سود و سرمایه بر امنیت انسان مقدم باشد، سقف‌های شیشه‌ای با جنس اعلا و مقاوم و نسوز و نشکن و ربوتیک و خودکار و انواع دیگر به‌روز‌شده و آپدیت برای کنترل و به‌خدمت‌گرفتن کارگران است. مهاجران، رنگین‌پوستان، مسلمانان و زنان دائما تولید و مصرف خواهند شد. به لحاظ فلسفی زنان به‌ واسطه جنسیت‌شان باید تحت انقیاد باشند. خودشان را با زندگی درونی مرد تطبیق دهند. زن‌ها برای بقا و رفاه بیشتر باید منکر آزادی و عقلانیت‌شان شوند تا قهرمانی و قدرت مردانه را در قبال ظرافت و ضعف زنانه بروز و ظهور ببخشند. کارگران و مهاجران و رنگین‌پوستان و مسلمانان به‌ واسطه تفاوت‌های نژادی و قومی و طبقاتی‌شان باید تحت انقیاد سرمایه و مصرف باشند. آنها برای بقا و برخورداری از اندکی رفاه ناگزیرند خود را با زندگی درونی‌شده صاحبان سرمایه و قدرت تطبیق دهند و منکر آزادی و عقلانیت و اراده‌شان برای مشارکت در سرنوشت خویش شوند. پرسشی که ذهن را در‌گیر می‌کند، این است که چه باید کرد؟ راه خلاص از این سقف‌های بازدارنده چیست؟ آیا با وجود این سقف‌ها می‌توان از مفاهیم برابری و آزادی و عدالت درکی درست و واقعی داشت؟ بدون تردید می‌توان به پاسخ‌های دم‌دستی مانند وحدت و اتحاد نیروها و ساخت و تشکل‌یابی مردمان ذیل نهاد‌های مدنی و مقابله با مصرف‌زدگی و توانمند‌سازی برای مقابله با نابرابری‌ها اندیشید و بر سر قابلیت‌های تحقق هر‌یک از آنها گفت‌وگو کرد؛ اما به ‌نظر می‌رسد در وهله نخست باید به شناخت زمینه‌هایی پرداخت که نابرابری‌ها از آنها سرچشمه می‌گیرند. بدون زل‌زدن و خیرگی با سماجت‌ به مبانی نابرابری‌ها منطقا نمی‌توان به مشارکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در ماورای سقف‌های شیشه‌ای اندیشید و با افق‌های باز نسبت برقرار کرد. زمینه نابرابری‌هایی که زنان ایرانی با آنها مواجه هستند، تناقضات آشکار موجود در نگرش سیاسی مردسالار ایرانی است. نگرشی که از سویی شعار خودکفایی و پرهیز از مصرف‌گرایی می‌دهد و هم‌زمان با مصرف کالاهای وارداتی کشور را تغذیه می‌کند. نگرشی که از کوخ‌نشینان می‌گوید؛ اما اعتبارات بانکی و هوا و باغ‌های شهر را خرج برج‌سازان می‌کند. نگرشی که زنان را در وضعیت تکدی‌گری و گل‌فروشي و فال‌فروشی می‌پذیرد؛ اما تاب وزارت و صدارت آنان را ندارد.

مینو مرتاضی‌لنگرودی: در تعریف؛ سقف شیشه‌ای را موانع مرئی (قانون، فرهنگ، عرف) و موانع نامرئی (عواطف، ارزش‌ها، هنجار‌ها و ترس‌ها و گریز‌های زنانه از آزادی و اختیار و مسئولیت) گفته‌اند. موانع مرئی و نامرئی که در راه پیشرفت زنان به‌ سمت افق‌های باز در مدیریت‌های کلان حوزه‌های سیاست و اقتصاد و اجتماع سنگ‌اندازی و مانع‌تراشی می‌کنند، بعضا چنان ضخیم‌اند که آنها را صخره شیشه‌ای هم گفته‌اند. سقف شیشه‌ای در اندیشه سیاسی مانند جنسیت مفهومی نو و جدید است. از تولد اصطلاح سقف شیشه‌ای در جوامع پیشرفته دو، سه دهه بیش نمی‌گذرد. در جوامع سرمایه‌داری به‌ویژه اصطلاح سقف شیشه‌ای بسیار کاربرد دارد؛ چون در آنجا در عرصه تولید زنان پا‌به‌پای مردان و شانه‌به‌شانه آنان به کار تولید مشغول‌اند و ممنوعیت‌های قانونی هم برای پیشرفت وجود ندارد؛ اما همچنان از نابرابری رنج می‌برند. هرچند نابرابری‌شان قابل قیاس با جوامعی مثل جامعه ما نیست. در اینجا بنده می‌خواهم عرض کنم که سقف شیشه‌ای در جوامع سرمایه‌سالار به زنان اختصاص ندارد و سقف و صخره‌های شیشه‌ای بر سر همه کسانی که از حوزه قدرت و ثروت در جامعه حذف شده‌اند و از تبعیض و نابرابری‌های جنسیتی، قومیتی، نژادی، مذهبی، زبانی و طبقاتی رنج می‌برند، سنگینی می‌کند. در واقع هر تفاوت که مانع کرنش به سرمایه شود و هر جمعیتی که در قبال بت‌وارگی کالا و سرمایه مقاومت کند، محکوم به تحمل سقف شیشه‌ای خواهد شد. در اصل تولید انبوه سقف‌های شیشه‌ای و کف‌های چسبنده استراتژی قدرتمندان و ثروتمندان برای تهی‌کردن مفهوم دموکراسی و به‌نوعی کنترل نفوذ اکثریت فاقد قدرت و ثروت به مراکز حساس تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری‌های کلان و سرنوشت‌ساز در جوامع سرمایه‌سالار است. برای روشن‌تر‌شدن لزوم ساخت سقف‌های شیشه‌ای در جوامعی که با انحصار قدرت و ثروت مواجه‌ هستند، به گزارش اکسفام در سال 2017 اشاره می‌کنم. بنا بر این گزارش، هشت نفر اَبَر‌سرمایه‌دار در جهان مبلغ 110 تریلیون دلار ثروت دارند. این حجم ثروت 65 برابر کل ثروت سه‌ونیم‌ میلیارد مردم ساکن در آسیا و بخش‌های وسیعی از آفریقاست. هیچ‌گاه و در هیچ عصری از دوران بشری، انسان‌های ساکن بر کره زمین این حد نابرابری را تجربه نکرده بودند. هیچ‌گاه قدرت و ثروت این‌قدر به هم نیامیخته بودند. یکی از نتایج کوچک‌شدن بهت‌آور اقلیت ثروتمند به تعداد انگشتان دست همراه با متراکم‌تر‌شدن حجم ثروت نزد این عده، بنا‌به گزارش اکسفام، فقیر‌شدن سالانه 25‌ میلیون نفر در اروپاست و بر همین اساس انتظار می‌رود تا سال 2025 جمعیت فقرای اروپا به 145‌ میلیون نفر افزایش پیدا کند که یقینا اکثر این جمعیت فقیر را مهاجران آسیایی و آفریقایی‌تبار خواهند ساخت. مسلما طرح و تصویب قوانین سختگیرانه و تبعیض‌آمیز با ژست‌های توسعه‌گرایی و شعار‌های توانمند‌سازی و حقوق‌بشری سازمان‌مللی جور در‌نمی‌آید و از‌این‌رو باید منتظر سقف‌های متنوع‌تر و پیچیده‌تر شیشه‌ای‌ برای ممانعت از نفوذ اکثریت گرسنه و فقیر به ساحت سخت قدرت و اقتصاد سیاسی در جهان تهی‌شده از محتوای دموکراسی باشیم. برای روشن‌شدن نابرابری عظیم در توزیع قدرت و ثروت جهان که ارتباط تنگاتنگی با ضخامت و قطر سقف‌های شیشه‌ای بر فراز محرومان و مطرودان سیاسی-اجتماعی دارد، خوب است بدانیم که کل بودجه آمریکا به‌عنوان تنها اَبَر‌کشور جهان یک‌تریلیون‌و صد‌ میلیارد دلار در سال و یعنی یک‌صدم این ثروت هولناک و غارتگر است.
از‌این‌رو تنها اَبَر‌کشور جهان هم در قبال چنین سرمایه هنگفتی فرمان‌بر مطیعی بیش نیست. بدون‌شک در‌هم‌آمیختگی عاشقانه و لیبیدویی انحصار قدرت و انحصار ثروت در بستر بی‌اعتنایی به مطالبات اکثریت ممکن و مقدور می‌شود. با سقف‌های شیشه‌ای و کف‌های چسبنده می‌توان مطالبات را به گونه‌ای طبقه‌بندی و کنترل و مدیریت کرد که هم بازار مصرف داغ‌ داغ بماند و هم مطالبه‌گران زیاده‌خواه نشوند. تا زمانی ‌که امنیت سود و سرمایه بر امنیت انسان مقدم باشد، سقف‌های شیشه‌ای با جنس اعلا و مقاوم و نسوز و نشکن و ربوتیک و خودکار و انواع دیگر به‌روز‌شده و آپدیت برای کنترل و به‌خدمت‌گرفتن کارگران است. مهاجران، رنگین‌پوستان، مسلمانان و زنان دائما تولید و مصرف خواهند شد. به لحاظ فلسفی زنان به‌ واسطه جنسیت‌شان باید تحت انقیاد باشند. خودشان را با زندگی درونی مرد تطبیق دهند. زن‌ها برای بقا و رفاه بیشتر باید منکر آزادی و عقلانیت‌شان شوند تا قهرمانی و قدرت مردانه را در قبال ظرافت و ضعف زنانه بروز و ظهور ببخشند. کارگران و مهاجران و رنگین‌پوستان و مسلمانان به‌ واسطه تفاوت‌های نژادی و قومی و طبقاتی‌شان باید تحت انقیاد سرمایه و مصرف باشند. آنها برای بقا و برخورداری از اندکی رفاه ناگزیرند خود را با زندگی درونی‌شده صاحبان سرمایه و قدرت تطبیق دهند و منکر آزادی و عقلانیت و اراده‌شان برای مشارکت در سرنوشت خویش شوند. پرسشی که ذهن را در‌گیر می‌کند، این است که چه باید کرد؟ راه خلاص از این سقف‌های بازدارنده چیست؟ آیا با وجود این سقف‌ها می‌توان از مفاهیم برابری و آزادی و عدالت درکی درست و واقعی داشت؟ بدون تردید می‌توان به پاسخ‌های دم‌دستی مانند وحدت و اتحاد نیروها و ساخت و تشکل‌یابی مردمان ذیل نهاد‌های مدنی و مقابله با مصرف‌زدگی و توانمند‌سازی برای مقابله با نابرابری‌ها اندیشید و بر سر قابلیت‌های تحقق هر‌یک از آنها گفت‌وگو کرد؛ اما به ‌نظر می‌رسد در وهله نخست باید به شناخت زمینه‌هایی پرداخت که نابرابری‌ها از آنها سرچشمه می‌گیرند. بدون زل‌زدن و خیرگی با سماجت‌ به مبانی نابرابری‌ها منطقا نمی‌توان به مشارکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در ماورای سقف‌های شیشه‌ای اندیشید و با افق‌های باز نسبت برقرار کرد. زمینه نابرابری‌هایی که زنان ایرانی با آنها مواجه هستند، تناقضات آشکار موجود در نگرش سیاسی مردسالار ایرانی است. نگرشی که از سویی شعار خودکفایی و پرهیز از مصرف‌گرایی می‌دهد و هم‌زمان با مصرف کالاهای وارداتی کشور را تغذیه می‌کند. نگرشی که از کوخ‌نشینان می‌گوید؛ اما اعتبارات بانکی و هوا و باغ‌های شهر را خرج برج‌سازان می‌کند. نگرشی که زنان را در وضعیت تکدی‌گری و گل‌فروشي و فال‌فروشی می‌پذیرد؛ اما تاب وزارت و صدارت آنان را ندارد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها