گفتوگو با طوبا رحیمی درباره نمایشگاهش در برلین
بهتصویرکشیدن سکوت
هشتم تا پانزدهم مهر (۳۰ سپتامبر تا ۷ اکتبر) نمایشگاهی با عنوان «من هنوز یک چمدان در ایران دارم، زنان بین رفتن و ماندن» از آثار طوبا رحیمی عکاس، نقاش و گرافیست ساکن ایران در گالری جزنی برلین برگزار شد. طوبا که دانشآموخته عکاسی و هنر است، در نمایشگاه انفرادی خود در برلین، مجموعهای از عکس و عکس-نقاشیهای خود را به نمایش گذاشته بود که به موضوع مهاجرت زنان میپرداخت. چمدان عنصر اصلی در این مجموعه عکس اوست. به همین مناسبت گفتوگویی با او کردیم که میخوانید.
عکاسی را از کی و چطور به صورت حرفهای دنبال کردی؟
عکاسی را از دوره هنرستان به شیوه آنالوگ شروع کردم و همانجا با تمام جزئیات آن، از جمله تکنیک، چاپ و ظهور دستی آشنا شدم. عکاسی برای من ابزار بهتصویرکشیدن سکوت است، کادر محدوده حرفهای نگفته و سوژه، واژههایی برای بیان این حرفهاست. به این خاطر نمیتوانم محدودهای برای حرفهایدنبالکردن عکاسی بسازم. شاید اصلا حرفهای عملکردن را ندانم ولی میدانم10 سال است که دغدغه عکاسی دارم و مجموعه میسازم... .
عکاسی مجموعه «چمدان» چه مدت طول کشید؟ آیا از قبل میدانستی چه میخواهی یا نه، به مرور شکل گرفت و به اینجا رسید؟
مجموعه چمدان از چند سال پیش شکل گرفت و مثل تمام سوژههایی که سالها من را درگیر خودشان نگه میدارند، ادامه پیدا کرد تا اينكه امسال تمام شد. ایده این مجموعه از مهاجرت دوستان نزدیکم میآمد و حسی که مدام میان ماندن و رفتن درگیرم میکرد. همیشه به ماندن و رفتن فکرکردن خلائي میسازد مثل در چمدان زندگیکردن، مثل هر لحظه هرجا در چمدانی آماده هیچکجانرفتن. از قبل فقط میدانستم که این حس سکوت باید به شکلی که درونم هست تصویر شود تا شاید از آن خالی شوم و این اتفاق تا حدی افتاد.
عکسهایی که در این نمایشگاه ارائه دادی، عکاسی خلاقه است، درست است؟
معمولا سبکهای هنری و تعاریفشان برای من شبیه به قواعد ریاضی و فیزیک هستند که انگار آمدهاند تا محدودیت ایجاد کنند که اگر تو عکاس هستی یا نقاش یا تصویرگر یا...، نباید به محدودههای دیگر دست بزنی، که اگر سبکی در کارهایت داری، باید به تمام ضوابطش پایبند باشی، که اگر آثارت در هیچ سبک و تکنیکی نمیگنجد، پس معلوم نیست که هستی و چه میکنی، اما شاید گاهی رهابودن در عین شناختن اصول و مبانی و گریدهای اولیه، بهترین راه حرفزدن باشد. البته اینگونه حرفزدن شیوه شخصی من است. به این خاطر نمیتوانم بگویم به چه سبکی کار میکنم؛ هرچند ممکن است درنهایت بشود برایش نامی داشت. نامگذاری را میگذارم بر عهده مخاطبانی که به این کار اشراف دارند، بزرگانی که روی تکتک اخترکان عنوان میگذارند اما شاید اخترکانی هم باشند که عنوانی ندارند اما نشانیشان گل سرخی است که اهلی شده.
چطور شد که به سمت این نوع عکاسی و اصولا این نوع آرت رفتی؟
اینکه چطور به سمت این شیوه کار رفتم، دقیقا به خاطر دوربودن از نام و نشانهای شناختهشده است، من فقط با ترکیب آنچه بلد هستم، سکوتم را تصویر و سعی میکنم درگیر تکنیک و متریال نباشم تا بتوانم هر لحظه که میخواهم با هر حسی که دارم کار کنم، تلفیق برای من دنیایی نو میسازد و دستم را برای بیان باز میگذارد.
بهاینترتیب خودت را بیشتر چهجور عکاسی میدانی؟ پرتره؟ طبیعت؟ خلاقه؟
خودم را محدود نمیکنم به نام تا بتوانم هر طور که زمان و مکانم اجازه میدهد، خلق کنم. از دید من هنر باید بتواند آرامش و لذت و رضایت بیاورد برای هنرمندش؛ درغیراینصورت تبدیل میشود به تکلیف و اجبار.
آیا تا به حال عکاسی خبری هم کردی یا اصولا علاقهای به این نوع عکاسی داری؟
عکاسی خبری را جایی دوست دارم که تنوع خبر بهگونهای باشد که بتوانم نزدیکترین اخبار به گفتنیهای ذهنم را پیدا کنم که البته باز همین نکته من را از تعریف عکاس خبری بیرون میاندازد، به این خاطر فکر نمیکنم سراغ این بخش بروم. هرچند عملکرد عکاس خبری داشتن هم بسیار مهم هست که در خودم نمیبینمش.
برای مجموعههایت اول موضوعات را انتخاب میکنی و بعد میروی سراغ عکاسی، یا نه؛ حین عکاسی ایده خاصی نداری و بعدا ایدهها به ذهنت میرسند؟ از تکنیک، ابزار و چگونگی تلفیق عکس و نقاشیهایت هم بگو؟
سوژه عکاسی برای مجموعه باید از درونم شکل بگیرد، اینطور نیست که انتخاب کنم موضوع اینبارم چه باشد؟ اینطور میشود که فکر میکنم چه هست که چگونه باید بگویم، البته باز هم این قاعده نیست؛ گاهی گرفتن چند عکس به من جهت میدهد و ایده یک کار را میسازد و گاهی هم سوژهای مدام در سرم تکرار میشود که برایش دنبال تصویر میگردم و سعی میکنم همجهت با آن عکاسی کنم.
نقاشی هم میکنی؛ درست است؟
بله؛ علاوه بر عکاسی، نقاشی و تصویرسازی همیشه با من همراه بوده و بیشتر تکنیکها و متریالها را تجربه کردهام، البته برای آنها هم اسمی ندارم و فقط میدانم ابزاری در دست دارم که هر وقت حسم لازمشان داشته باشد، میتوانم از آنها استفاده کنم. البته تکرار مبانی هنر در قالب نقاشی و عکاسی و گرافیک و تصویرسازی، فضایی چندبعدی ایجاد میکنند و شاید بیتأثیر از این اتفاق نیست که تلفیقی کار کنم و صرفا به عکس متکی نباشم.
در خلق آثارت، عکس عنصر اصلی کارهایت محسوب میشود یا نه، فقط بخشی از آن و در خدمت آن؟
در کارهای اولم نقاشی غالب بود، اما چندسالی هست که عکاسی پایه اصلی کارهایم است و هرجا لازم باشد از نقاشی کمک میگیرم، به این دلیل که عکس حس عمیقتری در من ایجاد میکند و ترکیبش با نقاشی یا عکسهای دیگر این فضا را مبهمتر پیش میبرد و این ابهام به خودم و مخاطب اجازه میدهد تخیل کند، تخیل نقطه شروع زندگیست، زنده نیستیم بیتخیل و زندگی نمیکنیم اگر خیالمان را محدود به واقعیاتی کنیم که وجود ندارند.
از مجموعههایی که کار کردی بگو و اینکه کدام برایت پررنگتر است؟
مجموعههایم معمولا فیگوراتیو هستند به این خاطر که فیگور بهتر میتواند حسم را بیان کند و البته تلفیق معمولا اتفاق همه عکسهایم است. گاهی این تلفیق در حین عکاسی با بازی تکنیک درمیآید و گاهی در نرمافزار. مجموعهای دارم از هنرمندان که به شیوهای متفاوت کار کردهام که هنوز کامل نشده و با نورالدین زرینکلک و علیاکبر صادقی و پوران فرخزاد استارت خورده و قرار است به شکل مجموعهکتاب به چاپ برسد؛ مجموعه زن و سایههای حیوانات که در همان سال خلقش مورد تشویق سفارت فرانسه قرار گرفت و بورس سفر فرانسه به آن تعلق گرفت، مجموعه عکسها و فیلم مستند مادرم که هنوز جایی به نمایش درنیامده و ادامه دارد، تصویر زندگی زنی است که نقاشی را یکباره به زندگیاش راه داده، مجموعه چمدانها که با موضوع مهاجرت شکل گرفته و مجموعه بطریها و باکسها که به زنانی ساکن و ساکت پرداخته ... . این مجموعهها هرکدام برایم حسی از زمانی خاص را بههمراه دارند.
کارهای تو معمولا به شکل مجموعه و عنصر اصلی آنها زن است، آیا عمدی در آن بوده؟ مثلا گرایشات فمینیستی داری؟
انتخاب زن برای سوژههایم، حسی و درونی است. زنبودن ناخودآگاه حضور درونی و بیرونی را احاطه میکند و باعث میشود شامل تمام آسیبها و دغدغههای زنانه شوم و این حضور زنانگی را در کارهایم پررنگ میکند، ولی همانقدر که به نظرم حقهای گرفتهشده از من بهعنوان یک زن غیرانسانی است، به همان اندازه جنسیت قائلشدن و تفکیک زن و مرد به هر اسمی مثل فمینیستبودن تأکید بر پذیرفتن این تفکیک است و ناعادلانه ... ، پس من از آسیبهای زنانه میگویم بینام ... ، نه به دلیل شانه خالیکردن از نام فمینیست که بهخاطر ناعادلانهدانستن تفکیک انسان و نامگذاری زن و مرد بهعنوان دو حق متفاوت.
پس با این عکسها حس درونی خودت را نسبت به فضای بیرون و آدمهایش منعکس میکنی؟
بله. در دو مجموعه زنها، حسم را از فضای بیرونی و تأثیرش بر درونیاتم تصویر کردم. فضای آن روزهایم سنگین بود و انگار گرفتن این عکسها حال روزگار را سبکتر کرد. هنر همیشه درمانگر است و راهگشا، به همین خاطر زندگی و کار و هنر را از هم جدا نمیکنم تا بتوانم زنده باشم.
بهاینترتیب مخاطب باید در کارهای تو دنبال پیام باشد.
مخاطب حضوری مستقل و رهاست در برابر هر اثر خلقشدهای، باید و نباید نمیپذیرد و نگاهی است بیرونی به اتفاقی که از درون آمده و تمام شده و بستگی به نوع نگرش او دارد که چطور برداشتی از یک اثر داشته باشد، ولی معمولا افراد در برابر فضای کار من حرف میزنند و بنابر برداشت خودشان فضایی را تعریف میکنند که این برای خودم هم جالب میشود که توانستهام ذهن دیگری را هم برای مدتی نزدیک به آنچه میخواستم بگویم نگه دارم.
گرافیک چقدر در کارهای تو نقش دارد؟
شناخت گرافیکی گاهی به کمک میآید و گاهی در تضاد با رهایی خلق عمل میکند، ولی بههرحال من از بخشهایی از این شناخت کمک میگیرم و سعی میکنم از آن بخشهای دستوپاگیرش دوری کنم. اینکه تلفیقی کار میکنم بههرحال نتیجه تحصیل در این رشته هم هست.
از دید خودت مشخصه اصلی کارهایت که آنها را متفاوت از آثار دیگر هنرمندان میکند چیست؟
برای خودم این تفاوت در تلاش برای تلفیقی نو است، البته نمیتوانم بگویم به این تفاوت رسیدهام یا نه، ولی در پی آن هستم و سعی میکنم از آنچه که بهکرات میبینم دور بمانم، از اینکه تکرار دیدهها باشم حالم بد میشود، هرچند که با وجود تکنولوژی، دیدن شباهتها گریزناپذیر است، اما وقتی این شباهت در ایده و فکر هست، نه اجرا، به نظرم حتی اگر در شیوه اجرائی هم شباهت پیدا بشود در حس خالق اثر و حرفی که زده است این اتفاق نمیافتد و همین در نهایت میتواند تفاوت ایجاد کند.
نظرت راجع به عکاسی آنالوگ چیست؟
عکاسی آنالوگ و پروسه چاپ و ظهور برای من آنقدر جذاب و عمیق است که هیچوقت حس تاریکخانه و لحظههای جادوییاش از من دور نمیشود و امیدوارم بتوانم به آن برگردم، البته در کنار عکاسی دیجیتال وسوسهبرانگیز. به نظرم تجربه آنالوگ شناخت عمیق و ماندگاری میبخشد که هیچ زمانی کمرنگ نمیشود، اما در کنارش سهولت و کارایی تکنولوژی را هم نمیشود نادیده گرفت و از آن غافل ماند.
در مورد عکاسی با گوشی همراه که اینروزها خیلی رواج پیدا کرده، نظرت چیست؟
عکاسی با دوربین گوشی همراه برای من یک همراه همیشگی برای ایدههای وقتوبیوقتم است؛ هر لحظه و هرجا میتوانم با آن مجموعه بسازم، حتی گاهی حس مجموعههای گوشی همراهم از دوربین حرفهایام بهتر است، چون دغدغه تکنیک نداشتهام. گاهی محدودیت تکنیکی که دوربین گوشی دارد و از طرفی قابلیت کمتر دیدهشدن و جابهجایی راحتش به فضای عکس کمک میکند و کاری را انجام میدهد که دوربین حرفهای نمیتواند انجامش دهد.
میدانم که در آتلیهات کلاسهای عکاسی و نقاشی برای ردههای مختلف سنی برگزار میکنی. لطفا از روش تدریس و کار با هنرجوهایت بگو.
در آتلیه شخصیام، هم کار میکنم و هم کلاسهای آموزشی دارم. بهطور تخصصی 12 سال است که کارگاههای هنر خلاق کودکان برگزار میکنم و در سه سال اخیر آموزش طراحی و نقاشی و عکاسی بزرگسالان را دارم. روش تدریسم در حقیقت ایجاد فضای درست و باز برای هنرجو است. به عقیده من قرارگرفتن هر فردی در فضای هنری درست و دانستن اصول اولیه و مبانی میتواند در نهایت منجر به خلق اثری متفاوت شود. گاهی هنرجویی برای یادگرفتن نقاشی میآید، اما با مجموعه عکس به نتیجه میرسد، برای من مهم هنرمندزیستن است و هنرمندانه زندگیکردن.
هشتم تا پانزدهم مهر (۳۰ سپتامبر تا ۷ اکتبر) نمایشگاهی با عنوان «من هنوز یک چمدان در ایران دارم، زنان بین رفتن و ماندن» از آثار طوبا رحیمی عکاس، نقاش و گرافیست ساکن ایران در گالری جزنی برلین برگزار شد. طوبا که دانشآموخته عکاسی و هنر است، در نمایشگاه انفرادی خود در برلین، مجموعهای از عکس و عکس-نقاشیهای خود را به نمایش گذاشته بود که به موضوع مهاجرت زنان میپرداخت. چمدان عنصر اصلی در این مجموعه عکس اوست. به همین مناسبت گفتوگویی با او کردیم که میخوانید.
عکاسی را از کی و چطور به صورت حرفهای دنبال کردی؟
عکاسی را از دوره هنرستان به شیوه آنالوگ شروع کردم و همانجا با تمام جزئیات آن، از جمله تکنیک، چاپ و ظهور دستی آشنا شدم. عکاسی برای من ابزار بهتصویرکشیدن سکوت است، کادر محدوده حرفهای نگفته و سوژه، واژههایی برای بیان این حرفهاست. به این خاطر نمیتوانم محدودهای برای حرفهایدنبالکردن عکاسی بسازم. شاید اصلا حرفهای عملکردن را ندانم ولی میدانم10 سال است که دغدغه عکاسی دارم و مجموعه میسازم... .
عکاسی مجموعه «چمدان» چه مدت طول کشید؟ آیا از قبل میدانستی چه میخواهی یا نه، به مرور شکل گرفت و به اینجا رسید؟
مجموعه چمدان از چند سال پیش شکل گرفت و مثل تمام سوژههایی که سالها من را درگیر خودشان نگه میدارند، ادامه پیدا کرد تا اينكه امسال تمام شد. ایده این مجموعه از مهاجرت دوستان نزدیکم میآمد و حسی که مدام میان ماندن و رفتن درگیرم میکرد. همیشه به ماندن و رفتن فکرکردن خلائي میسازد مثل در چمدان زندگیکردن، مثل هر لحظه هرجا در چمدانی آماده هیچکجانرفتن. از قبل فقط میدانستم که این حس سکوت باید به شکلی که درونم هست تصویر شود تا شاید از آن خالی شوم و این اتفاق تا حدی افتاد.
عکسهایی که در این نمایشگاه ارائه دادی، عکاسی خلاقه است، درست است؟
معمولا سبکهای هنری و تعاریفشان برای من شبیه به قواعد ریاضی و فیزیک هستند که انگار آمدهاند تا محدودیت ایجاد کنند که اگر تو عکاس هستی یا نقاش یا تصویرگر یا...، نباید به محدودههای دیگر دست بزنی، که اگر سبکی در کارهایت داری، باید به تمام ضوابطش پایبند باشی، که اگر آثارت در هیچ سبک و تکنیکی نمیگنجد، پس معلوم نیست که هستی و چه میکنی، اما شاید گاهی رهابودن در عین شناختن اصول و مبانی و گریدهای اولیه، بهترین راه حرفزدن باشد. البته اینگونه حرفزدن شیوه شخصی من است. به این خاطر نمیتوانم بگویم به چه سبکی کار میکنم؛ هرچند ممکن است درنهایت بشود برایش نامی داشت. نامگذاری را میگذارم بر عهده مخاطبانی که به این کار اشراف دارند، بزرگانی که روی تکتک اخترکان عنوان میگذارند اما شاید اخترکانی هم باشند که عنوانی ندارند اما نشانیشان گل سرخی است که اهلی شده.
چطور شد که به سمت این نوع عکاسی و اصولا این نوع آرت رفتی؟
اینکه چطور به سمت این شیوه کار رفتم، دقیقا به خاطر دوربودن از نام و نشانهای شناختهشده است، من فقط با ترکیب آنچه بلد هستم، سکوتم را تصویر و سعی میکنم درگیر تکنیک و متریال نباشم تا بتوانم هر لحظه که میخواهم با هر حسی که دارم کار کنم، تلفیق برای من دنیایی نو میسازد و دستم را برای بیان باز میگذارد.
بهاینترتیب خودت را بیشتر چهجور عکاسی میدانی؟ پرتره؟ طبیعت؟ خلاقه؟
خودم را محدود نمیکنم به نام تا بتوانم هر طور که زمان و مکانم اجازه میدهد، خلق کنم. از دید من هنر باید بتواند آرامش و لذت و رضایت بیاورد برای هنرمندش؛ درغیراینصورت تبدیل میشود به تکلیف و اجبار.
آیا تا به حال عکاسی خبری هم کردی یا اصولا علاقهای به این نوع عکاسی داری؟
عکاسی خبری را جایی دوست دارم که تنوع خبر بهگونهای باشد که بتوانم نزدیکترین اخبار به گفتنیهای ذهنم را پیدا کنم که البته باز همین نکته من را از تعریف عکاس خبری بیرون میاندازد، به این خاطر فکر نمیکنم سراغ این بخش بروم. هرچند عملکرد عکاس خبری داشتن هم بسیار مهم هست که در خودم نمیبینمش.
برای مجموعههایت اول موضوعات را انتخاب میکنی و بعد میروی سراغ عکاسی، یا نه؛ حین عکاسی ایده خاصی نداری و بعدا ایدهها به ذهنت میرسند؟ از تکنیک، ابزار و چگونگی تلفیق عکس و نقاشیهایت هم بگو؟
سوژه عکاسی برای مجموعه باید از درونم شکل بگیرد، اینطور نیست که انتخاب کنم موضوع اینبارم چه باشد؟ اینطور میشود که فکر میکنم چه هست که چگونه باید بگویم، البته باز هم این قاعده نیست؛ گاهی گرفتن چند عکس به من جهت میدهد و ایده یک کار را میسازد و گاهی هم سوژهای مدام در سرم تکرار میشود که برایش دنبال تصویر میگردم و سعی میکنم همجهت با آن عکاسی کنم.
نقاشی هم میکنی؛ درست است؟
بله؛ علاوه بر عکاسی، نقاشی و تصویرسازی همیشه با من همراه بوده و بیشتر تکنیکها و متریالها را تجربه کردهام، البته برای آنها هم اسمی ندارم و فقط میدانم ابزاری در دست دارم که هر وقت حسم لازمشان داشته باشد، میتوانم از آنها استفاده کنم. البته تکرار مبانی هنر در قالب نقاشی و عکاسی و گرافیک و تصویرسازی، فضایی چندبعدی ایجاد میکنند و شاید بیتأثیر از این اتفاق نیست که تلفیقی کار کنم و صرفا به عکس متکی نباشم.
در خلق آثارت، عکس عنصر اصلی کارهایت محسوب میشود یا نه، فقط بخشی از آن و در خدمت آن؟
در کارهای اولم نقاشی غالب بود، اما چندسالی هست که عکاسی پایه اصلی کارهایم است و هرجا لازم باشد از نقاشی کمک میگیرم، به این دلیل که عکس حس عمیقتری در من ایجاد میکند و ترکیبش با نقاشی یا عکسهای دیگر این فضا را مبهمتر پیش میبرد و این ابهام به خودم و مخاطب اجازه میدهد تخیل کند، تخیل نقطه شروع زندگیست، زنده نیستیم بیتخیل و زندگی نمیکنیم اگر خیالمان را محدود به واقعیاتی کنیم که وجود ندارند.
از مجموعههایی که کار کردی بگو و اینکه کدام برایت پررنگتر است؟
مجموعههایم معمولا فیگوراتیو هستند به این خاطر که فیگور بهتر میتواند حسم را بیان کند و البته تلفیق معمولا اتفاق همه عکسهایم است. گاهی این تلفیق در حین عکاسی با بازی تکنیک درمیآید و گاهی در نرمافزار. مجموعهای دارم از هنرمندان که به شیوهای متفاوت کار کردهام که هنوز کامل نشده و با نورالدین زرینکلک و علیاکبر صادقی و پوران فرخزاد استارت خورده و قرار است به شکل مجموعهکتاب به چاپ برسد؛ مجموعه زن و سایههای حیوانات که در همان سال خلقش مورد تشویق سفارت فرانسه قرار گرفت و بورس سفر فرانسه به آن تعلق گرفت، مجموعه عکسها و فیلم مستند مادرم که هنوز جایی به نمایش درنیامده و ادامه دارد، تصویر زندگی زنی است که نقاشی را یکباره به زندگیاش راه داده، مجموعه چمدانها که با موضوع مهاجرت شکل گرفته و مجموعه بطریها و باکسها که به زنانی ساکن و ساکت پرداخته ... . این مجموعهها هرکدام برایم حسی از زمانی خاص را بههمراه دارند.
کارهای تو معمولا به شکل مجموعه و عنصر اصلی آنها زن است، آیا عمدی در آن بوده؟ مثلا گرایشات فمینیستی داری؟
انتخاب زن برای سوژههایم، حسی و درونی است. زنبودن ناخودآگاه حضور درونی و بیرونی را احاطه میکند و باعث میشود شامل تمام آسیبها و دغدغههای زنانه شوم و این حضور زنانگی را در کارهایم پررنگ میکند، ولی همانقدر که به نظرم حقهای گرفتهشده از من بهعنوان یک زن غیرانسانی است، به همان اندازه جنسیت قائلشدن و تفکیک زن و مرد به هر اسمی مثل فمینیستبودن تأکید بر پذیرفتن این تفکیک است و ناعادلانه ... ، پس من از آسیبهای زنانه میگویم بینام ... ، نه به دلیل شانه خالیکردن از نام فمینیست که بهخاطر ناعادلانهدانستن تفکیک انسان و نامگذاری زن و مرد بهعنوان دو حق متفاوت.
پس با این عکسها حس درونی خودت را نسبت به فضای بیرون و آدمهایش منعکس میکنی؟
بله. در دو مجموعه زنها، حسم را از فضای بیرونی و تأثیرش بر درونیاتم تصویر کردم. فضای آن روزهایم سنگین بود و انگار گرفتن این عکسها حال روزگار را سبکتر کرد. هنر همیشه درمانگر است و راهگشا، به همین خاطر زندگی و کار و هنر را از هم جدا نمیکنم تا بتوانم زنده باشم.
بهاینترتیب مخاطب باید در کارهای تو دنبال پیام باشد.
مخاطب حضوری مستقل و رهاست در برابر هر اثر خلقشدهای، باید و نباید نمیپذیرد و نگاهی است بیرونی به اتفاقی که از درون آمده و تمام شده و بستگی به نوع نگرش او دارد که چطور برداشتی از یک اثر داشته باشد، ولی معمولا افراد در برابر فضای کار من حرف میزنند و بنابر برداشت خودشان فضایی را تعریف میکنند که این برای خودم هم جالب میشود که توانستهام ذهن دیگری را هم برای مدتی نزدیک به آنچه میخواستم بگویم نگه دارم.
گرافیک چقدر در کارهای تو نقش دارد؟
شناخت گرافیکی گاهی به کمک میآید و گاهی در تضاد با رهایی خلق عمل میکند، ولی بههرحال من از بخشهایی از این شناخت کمک میگیرم و سعی میکنم از آن بخشهای دستوپاگیرش دوری کنم. اینکه تلفیقی کار میکنم بههرحال نتیجه تحصیل در این رشته هم هست.
از دید خودت مشخصه اصلی کارهایت که آنها را متفاوت از آثار دیگر هنرمندان میکند چیست؟
برای خودم این تفاوت در تلاش برای تلفیقی نو است، البته نمیتوانم بگویم به این تفاوت رسیدهام یا نه، ولی در پی آن هستم و سعی میکنم از آنچه که بهکرات میبینم دور بمانم، از اینکه تکرار دیدهها باشم حالم بد میشود، هرچند که با وجود تکنولوژی، دیدن شباهتها گریزناپذیر است، اما وقتی این شباهت در ایده و فکر هست، نه اجرا، به نظرم حتی اگر در شیوه اجرائی هم شباهت پیدا بشود در حس خالق اثر و حرفی که زده است این اتفاق نمیافتد و همین در نهایت میتواند تفاوت ایجاد کند.
نظرت راجع به عکاسی آنالوگ چیست؟
عکاسی آنالوگ و پروسه چاپ و ظهور برای من آنقدر جذاب و عمیق است که هیچوقت حس تاریکخانه و لحظههای جادوییاش از من دور نمیشود و امیدوارم بتوانم به آن برگردم، البته در کنار عکاسی دیجیتال وسوسهبرانگیز. به نظرم تجربه آنالوگ شناخت عمیق و ماندگاری میبخشد که هیچ زمانی کمرنگ نمیشود، اما در کنارش سهولت و کارایی تکنولوژی را هم نمیشود نادیده گرفت و از آن غافل ماند.
در مورد عکاسی با گوشی همراه که اینروزها خیلی رواج پیدا کرده، نظرت چیست؟
عکاسی با دوربین گوشی همراه برای من یک همراه همیشگی برای ایدههای وقتوبیوقتم است؛ هر لحظه و هرجا میتوانم با آن مجموعه بسازم، حتی گاهی حس مجموعههای گوشی همراهم از دوربین حرفهایام بهتر است، چون دغدغه تکنیک نداشتهام. گاهی محدودیت تکنیکی که دوربین گوشی دارد و از طرفی قابلیت کمتر دیدهشدن و جابهجایی راحتش به فضای عکس کمک میکند و کاری را انجام میدهد که دوربین حرفهای نمیتواند انجامش دهد.
میدانم که در آتلیهات کلاسهای عکاسی و نقاشی برای ردههای مختلف سنی برگزار میکنی. لطفا از روش تدریس و کار با هنرجوهایت بگو.
در آتلیه شخصیام، هم کار میکنم و هم کلاسهای آموزشی دارم. بهطور تخصصی 12 سال است که کارگاههای هنر خلاق کودکان برگزار میکنم و در سه سال اخیر آموزش طراحی و نقاشی و عکاسی بزرگسالان را دارم. روش تدریسم در حقیقت ایجاد فضای درست و باز برای هنرجو است. به عقیده من قرارگرفتن هر فردی در فضای هنری درست و دانستن اصول اولیه و مبانی میتواند در نهایت منجر به خلق اثری متفاوت شود. گاهی هنرجویی برای یادگرفتن نقاشی میآید، اما با مجموعه عکس به نتیجه میرسد، برای من مهم هنرمندزیستن است و هنرمندانه زندگیکردن.