نگاه رادیکال اسپینوزا
باروخ اسپینوزا را از جمله بزرگترین عقلگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینهساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم میدانند. اسپینوزا یکی از تاثیرگذارترین فیلسوفان غربی است که از لایبنیتس و هگل تا ژیل دلوز از او تمجید کردهاند، تا آنجا که دستاوردهای فلسفی و شخصیت اخلاقی اسپینوزا زمینهساز آن شد که دلوز او را «شاهزاده فلسفه» بنامد. از مهمترین آثار اسپینوزا میتوان به «اخلاق»، «رساله در اصلاح فاهمه (و بهترین راه برای رسیدن به شناخت حقیقی چیزها)»، «شرح اصول فلسفه دکارت و تفکرات مابعدالطبیعی» و «رساله سیاسی» اشاره کرد که به فارسی ترجمه شدهاند. خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به بهانه سالگرد زادروز اسپینوزا گفتوگویی با موسی اکرمی انجام داده است که در ادامه گزیدهای از پاسخهای او را میخوانید. اکرمی «رساله الهیات سیاسی اسپینوزا» را در دست ترجمه دارد.
در نظر هگل شما یا پیرو اسپینوزا هستید، یا اساسا فیلسوف نیستید. اعتبار فلسفه اسپینوزا از همینجا مشخص میشود. فلسفه اسپینوزا یکی از سه رکن بسیار مهم عقلگرایی در فلسفه غرب است. عقلگرایی از دکارت آغاز میشود و پس از آن با اسپینوزا ادامه مییابد و مشخصاً در کتاب «اخلاق» خود را نشان میدهد. آنجا که اسپینوزا در متافیزیک بهگونهای روششناسانه این موضوع را دنبال میکند. پس از آن نیز عقلگرایی با لایبنیتس ادامه مییابد. دکارت میگوید فلسفه باید بهصورت ریاضی باشد و اسپینوزا هم میکوشد یک دستگاه قیاسی نیز برای استنتاجهای فلسفی خودش در کتاب اخلاق عرضه کند و از همین جهت یک نمونه فلسفه استدلالی در صورتبندیهای قیاسی را در این کتاب مشاهده میکنیم. همچنین در حوزه نقد کتاب مقدس نیز میتوان گفت اسپینوزا یکی از پیشروترین افراد است. شاید قبل از او کسی را نداریم که با این دقت و شهامت ویژه سنت را نقد کرده باشد. او از پیشگامان عصر روشنگری است و نقد او در نگرش سنتی تغییرات شگرفی در عصر خود داشته است. در حوزه فلسفه سیاسی مدرن نیز او یکی از برجستهترین افراد است و حتی نامش را میتوان بالاتر از متفکرانی چون توماس هابز و جان
لاک قرار داد. اسپینوزا تلاش ویژهای کرد تا مواردی چون دموکراسی و آزادی را تبیین و با قدرت تمام از حکومت مبتنیبر دموکراسی و آزادی حمایت کند. بنابراین در حوزه فلسفه سیاسی کمتر کسی را داریم که مبانی بنیادین فلسفه سیاسی را براساس آزادی و دموکراسی بیان کرده باشد. ازاینرو، تاکنون شرحهای مفصلی درباره فلسفه سیاسی اسپینوزا نوشته شده است.
در حوزه فلسفه سیاسی و متافیزیک آثار اسپینوزا پیوسته مورد ارجاع مخاطبان در غرب قرار میگیرد و اندیشههای او جایگاه ویژهای در تاریخ و فلسفه دارد. اندیشههای اسپینوزا را در کتابهای معتبری چون تاریخ فلسفه کاپلستون و تاریخ فلسفه راتلج میتوان مشاهده کرد. همچنین امروز کسانی که در حوزه علم اعصاب، علوم شناختی و روانشناسی فعالیت میکنند به اسپینوزا روی آوردهاند و شخصیت او و نوشتههایش برایشان جذابیت دارد و از کتابهای او استفاده میکنند.
مهمترین کتاب «اسپینوزا» اخلاق است که سالهاست با ترجمه محسن جهانگیری در دسترس است و نشر دانشگاهی آن را منتشر کرده و بهعنوان یک کتاب کلاسیک و مهم در دانشگاههای ایران خوانده میشود. جهانگیری نیز خود از اسپینوزاشناسان برجسته ایرانی است. او علاوه بر کتاب اخلاق کتاب دیگری هم از اسپینوزا با عنوان «شرح اصول فلسفه دکارت و تفکرات مابعدالطبیعی» ترجمه کرده که انتشارات سمت منتشر کرده است. همچنین رساله بهبود عقل اسپینوزا نیز در ایران منتشر شده است. من مهمترین نقد اسپینوزا را در مورد کتاب مقدس با عنوان «رساله الهیات سیاسی» ترجمه کردهام که اثر بسیار مهمی است.
الهیات و فلسفه سیاسی در کشور ما کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این در حالی است که در غرب علیرغم اینکه در عصر روشنگری بسیاری از کتابهای اسپینوزا حتی نام او را نداشتند بارها به چاپ رسیدند و از سوی انجمنهای آزادیخواه، چه یهودی و چه مسیحی، توزیع شدهاند و مورد توجه بودهاند. در حوزه فلسفه سیاسی هم اهمیت زیادی به اندیشههای اسپینوزا در غرب شده است. اما این بخش در ایران کمتر مورد توجه بوده. در حوزه الهیات نیز شاید به دلیل شرایطی که کشور ما داشته کمتر به این بخش پرداخته شده که لازم است توجه انتقادی و جدیتری به این دو حوزه از سوی کسانی صورت بگیرد که اسپینوزا را میپذیرند یا نمیپذیرند.
علیرغم اینکه بزرگان ما در حوزه و دانشگاه در برخی بخشها تلاش کردهاند نگاه انتقادی داشته باشند، به نظر میرسد برخورد ما با سنت و نگرش عقلی به این حوزه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. از این جهت اسپینوزا بهعنوان فیلسوفی که سنت را روششناسانه و نظاممند نقد کرده میتواند الگویی برای ما باشد تا با نگاهی عقلانی بتوانیم سنت را نقد کنیم. از سوی دیگر در حوزه فلسفه سیاسی روایتی داریم که مبتنی است بر فلسفه فردگرایانه و آزادیخواهانه جان لاکی که در ایران بیشتر شناخته شده است. اما تحلیلهای اسپینوزا از آزادی و روایتهای او از نظریه قراردادهای اجتماعی در ایران بیان نشده است. درحالیکه اسپینوزا نگاه رادیکالتری به این موضوعات دارد.
کتاب «اخلاق» مهمترین اثر اسپینوزا است که بیانکننده فلسفه اوست و در حوزه نقد کتب مقدس نیز رساله الهیات سیاسی مهمترین اثری است که میتواند مورد بررسی مخاطبان قرار گیرد.
اسپینوزا زندگی شخصی فوقالعاده پاکیزهای دارد. کمتر کسی را در تاریخ اندیشه سراغ داریم که مطابق با اندیشهاش عمل کرده باشد. شاید در تاریخ اندیشه تنها سقراط و اسپینوزا باشند که اینگونه زندگی کردهاند. او علیرغم تهدیدها حاضر نشد از ارزشهای خودش پایین بیاید. بهطورمثال به او پیشنهاد شد که کرسی استادی را بگیرد به شرط اینکه از نقد سنت دینی دست بکشد اما در پاسخ گفت مطمئن نیست که فلسفهاش مرزهای خودش را نگه دارد بنابراین با همان درآمد اندک تا پایان عمر کوتاه 45ساله خودش زندگی کرد و همان میراثی را هم که برایش باقی مانده بود به خواهرش بخشید. اسپینوزا زندگی بسیار سالم و پاکیزهای داشت و متافیزیکی که عرضه کرد بسیار ناب بود. لایبنیتس که در عصر او زندگی میکرد با اینکه از اسپینوزا شناختهشدهتر بود و همه او را میشناختند اما به خدمت اسپینوزا میرفت و از او میآموخت. بسیاری از آثار اسپینوزا بعد از مرگش منتشر شد و در دوره حیاتش کسی او را نشناخت.
باروخ اسپینوزا را از جمله بزرگترین عقلگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینهساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم میدانند. اسپینوزا یکی از تاثیرگذارترین فیلسوفان غربی است که از لایبنیتس و هگل تا ژیل دلوز از او تمجید کردهاند، تا آنجا که دستاوردهای فلسفی و شخصیت اخلاقی اسپینوزا زمینهساز آن شد که دلوز او را «شاهزاده فلسفه» بنامد. از مهمترین آثار اسپینوزا میتوان به «اخلاق»، «رساله در اصلاح فاهمه (و بهترین راه برای رسیدن به شناخت حقیقی چیزها)»، «شرح اصول فلسفه دکارت و تفکرات مابعدالطبیعی» و «رساله سیاسی» اشاره کرد که به فارسی ترجمه شدهاند. خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به بهانه سالگرد زادروز اسپینوزا گفتوگویی با موسی اکرمی انجام داده است که در ادامه گزیدهای از پاسخهای او را میخوانید. اکرمی «رساله الهیات سیاسی اسپینوزا» را در دست ترجمه دارد.
در نظر هگل شما یا پیرو اسپینوزا هستید، یا اساسا فیلسوف نیستید. اعتبار فلسفه اسپینوزا از همینجا مشخص میشود. فلسفه اسپینوزا یکی از سه رکن بسیار مهم عقلگرایی در فلسفه غرب است. عقلگرایی از دکارت آغاز میشود و پس از آن با اسپینوزا ادامه مییابد و مشخصاً در کتاب «اخلاق» خود را نشان میدهد. آنجا که اسپینوزا در متافیزیک بهگونهای روششناسانه این موضوع را دنبال میکند. پس از آن نیز عقلگرایی با لایبنیتس ادامه مییابد. دکارت میگوید فلسفه باید بهصورت ریاضی باشد و اسپینوزا هم میکوشد یک دستگاه قیاسی نیز برای استنتاجهای فلسفی خودش در کتاب اخلاق عرضه کند و از همین جهت یک نمونه فلسفه استدلالی در صورتبندیهای قیاسی را در این کتاب مشاهده میکنیم. همچنین در حوزه نقد کتاب مقدس نیز میتوان گفت اسپینوزا یکی از پیشروترین افراد است. شاید قبل از او کسی را نداریم که با این دقت و شهامت ویژه سنت را نقد کرده باشد. او از پیشگامان عصر روشنگری است و نقد او در نگرش سنتی تغییرات شگرفی در عصر خود داشته است. در حوزه فلسفه سیاسی مدرن نیز او یکی از برجستهترین افراد است و حتی نامش را میتوان بالاتر از متفکرانی چون توماس هابز و جان
لاک قرار داد. اسپینوزا تلاش ویژهای کرد تا مواردی چون دموکراسی و آزادی را تبیین و با قدرت تمام از حکومت مبتنیبر دموکراسی و آزادی حمایت کند. بنابراین در حوزه فلسفه سیاسی کمتر کسی را داریم که مبانی بنیادین فلسفه سیاسی را براساس آزادی و دموکراسی بیان کرده باشد. ازاینرو، تاکنون شرحهای مفصلی درباره فلسفه سیاسی اسپینوزا نوشته شده است.
در حوزه فلسفه سیاسی و متافیزیک آثار اسپینوزا پیوسته مورد ارجاع مخاطبان در غرب قرار میگیرد و اندیشههای او جایگاه ویژهای در تاریخ و فلسفه دارد. اندیشههای اسپینوزا را در کتابهای معتبری چون تاریخ فلسفه کاپلستون و تاریخ فلسفه راتلج میتوان مشاهده کرد. همچنین امروز کسانی که در حوزه علم اعصاب، علوم شناختی و روانشناسی فعالیت میکنند به اسپینوزا روی آوردهاند و شخصیت او و نوشتههایش برایشان جذابیت دارد و از کتابهای او استفاده میکنند.
مهمترین کتاب «اسپینوزا» اخلاق است که سالهاست با ترجمه محسن جهانگیری در دسترس است و نشر دانشگاهی آن را منتشر کرده و بهعنوان یک کتاب کلاسیک و مهم در دانشگاههای ایران خوانده میشود. جهانگیری نیز خود از اسپینوزاشناسان برجسته ایرانی است. او علاوه بر کتاب اخلاق کتاب دیگری هم از اسپینوزا با عنوان «شرح اصول فلسفه دکارت و تفکرات مابعدالطبیعی» ترجمه کرده که انتشارات سمت منتشر کرده است. همچنین رساله بهبود عقل اسپینوزا نیز در ایران منتشر شده است. من مهمترین نقد اسپینوزا را در مورد کتاب مقدس با عنوان «رساله الهیات سیاسی» ترجمه کردهام که اثر بسیار مهمی است.
الهیات و فلسفه سیاسی در کشور ما کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این در حالی است که در غرب علیرغم اینکه در عصر روشنگری بسیاری از کتابهای اسپینوزا حتی نام او را نداشتند بارها به چاپ رسیدند و از سوی انجمنهای آزادیخواه، چه یهودی و چه مسیحی، توزیع شدهاند و مورد توجه بودهاند. در حوزه فلسفه سیاسی هم اهمیت زیادی به اندیشههای اسپینوزا در غرب شده است. اما این بخش در ایران کمتر مورد توجه بوده. در حوزه الهیات نیز شاید به دلیل شرایطی که کشور ما داشته کمتر به این بخش پرداخته شده که لازم است توجه انتقادی و جدیتری به این دو حوزه از سوی کسانی صورت بگیرد که اسپینوزا را میپذیرند یا نمیپذیرند.
علیرغم اینکه بزرگان ما در حوزه و دانشگاه در برخی بخشها تلاش کردهاند نگاه انتقادی داشته باشند، به نظر میرسد برخورد ما با سنت و نگرش عقلی به این حوزه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. از این جهت اسپینوزا بهعنوان فیلسوفی که سنت را روششناسانه و نظاممند نقد کرده میتواند الگویی برای ما باشد تا با نگاهی عقلانی بتوانیم سنت را نقد کنیم. از سوی دیگر در حوزه فلسفه سیاسی روایتی داریم که مبتنی است بر فلسفه فردگرایانه و آزادیخواهانه جان لاکی که در ایران بیشتر شناخته شده است. اما تحلیلهای اسپینوزا از آزادی و روایتهای او از نظریه قراردادهای اجتماعی در ایران بیان نشده است. درحالیکه اسپینوزا نگاه رادیکالتری به این موضوعات دارد.
کتاب «اخلاق» مهمترین اثر اسپینوزا است که بیانکننده فلسفه اوست و در حوزه نقد کتب مقدس نیز رساله الهیات سیاسی مهمترین اثری است که میتواند مورد بررسی مخاطبان قرار گیرد.
اسپینوزا زندگی شخصی فوقالعاده پاکیزهای دارد. کمتر کسی را در تاریخ اندیشه سراغ داریم که مطابق با اندیشهاش عمل کرده باشد. شاید در تاریخ اندیشه تنها سقراط و اسپینوزا باشند که اینگونه زندگی کردهاند. او علیرغم تهدیدها حاضر نشد از ارزشهای خودش پایین بیاید. بهطورمثال به او پیشنهاد شد که کرسی استادی را بگیرد به شرط اینکه از نقد سنت دینی دست بکشد اما در پاسخ گفت مطمئن نیست که فلسفهاش مرزهای خودش را نگه دارد بنابراین با همان درآمد اندک تا پایان عمر کوتاه 45ساله خودش زندگی کرد و همان میراثی را هم که برایش باقی مانده بود به خواهرش بخشید. اسپینوزا زندگی بسیار سالم و پاکیزهای داشت و متافیزیکی که عرضه کرد بسیار ناب بود. لایبنیتس که در عصر او زندگی میکرد با اینکه از اسپینوزا شناختهشدهتر بود و همه او را میشناختند اما به خدمت اسپینوزا میرفت و از او میآموخت. بسیاری از آثار اسپینوزا بعد از مرگش منتشر شد و در دوره حیاتش کسی او را نشناخت.