|

پزشکان و بیماران

فاطمه کاظمی

بسیاری از داستان‌ها، روایت زندگی انسان‌ها، ارتباط‌ آنها با یکدیگر و همچنین رؤیاها و آرمان‌های آنان هستند، اما در بسیاری از موارد، دستیابی به مکنونات قلبی آد‌م‌ها بسیار دشوار است. کمتر کسی سفره دلش را پیش‌ نویسنده باز می‌کند و از زندگی شخصی‌اش برای او می‌گوید، به همین سبب، نوشتن از احساس آدمی برای برخی از نویسندگان بسیار دشوار است. اما شاید پزشکان تا حدودی از این قاعده و قانون مستثنا هستند. پزشکان بیش از هرکس دیگری با آدم‌ها در ارتباط هستند و قصه زندگی‌شان را می‌دانند. هرکسی به‌آسانی، ناراحتی‌ها و دردهای جسمی‌اش را با پزشک در میان می‌گذارد و پزشک را محرم خود می‌داند و رازهایش را با او در میان می‌گذارد. شاید همین موضوع یکی از دلایل موفقیت نویسندگان پزشک باشد؛ نویسندگانی مانند «آرتور کانن‌دویل»، «آنتون پاولوویچ چخوف»، «ویلیام سامرست موام»، «لویی فردیناند سلین»، «میخائیل بولگاکف»، «غلامحسین ساعدی»، «خالد حسینی» و بسیاری دیگر. شاید به‌ همین دلیل است که «سامرست موام»، نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مشهور انگلیسی (۱۸۷۴- ۱۹۶۵م.) که خود نیز پزشک بوده است، در زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش رابطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادبیات و پزشکی را این‌گونه توصیف می‌کند: «به نظر من، بهترین آموزش برای نویسنده، این است که چندسالی را در حرفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پزشکی بگذراند زیرا پزشک، طبیعت آدمی را به طرزی عریان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند». «چنین گویند طبیبان» مجموعه‌ای است از چندین داستان که دکتر «محمدرضا توکلی‌صابری»، آنها را بر اساس تجربه‌های شخصی خود در سال‌های طبابت، نوشته است. هرچند داستان‌ها، حکایت زندگی یک پزشک است، اما افراد بسیار دیگری نیز نقش‌آفرین این قصه‌ها هستند. نویسنده در مقدمه کتاب گفته است: «هرگونه شباهت شخصیت‌ها و حوادث داستان‌های این کتاب با آدم‌ها و حوادث پیرامون ما تصادفی نیست. داستان‌ها رونوشتی از زندگانی ما هستند. اگر داستان‌های یک نویسنده انعکاس دیده‌ها و شنیده‌های او باشند، این مجموعه نیز حاصل چنین چیزی است».
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های داستان‌های این کتاب آن است که چندان مبتنی‌بر تخیل و خیال‌پردازی‌های نویسنده نیست، بلکه بیشتر روایت خاطرات شخصی نگارنده است. نگارنده این داستان به دلیل شغل مهمی که دارد، در طول روز با افراد بسیاری مواجه می‌شود که زمینه شکل‌گیری داستان‌های بسیاری را فراهم می‌کند. داستان‌های این کتاب روایت صمیمانه از خاطرات یک پزشک در دوران‌های مختلف زندگی و روبه‌رویی و مواجهه با افراد گوناگون است؛ خاطراتی از دوران پرمشقت سربازی یا نشستن پای درددل‌های پسردایی روانی. پزشک در این عیادت‌ها، به بسیاری از خلق‌وخوها و عادت‌های بیمارانش پی می‌برد و می‌گوید: «بعضی‌هایشان اصلا مریض محسوب نمی‌شوند. شاید بیشترشان، با کمی مراقبت و اطلاعات اولیه پزشکی، پیش من نمی‌آمدند. بسیاری از آنها حتی به دارو هم احتیاج ندارند. شاید به هم‌صحبتی نیاز دارند تا عقده‌هایشان را بگشایند. من باید نقش پزشک، مددکار اجتماعی، روان‌شناس و سنگ صبور را بازی کنم». اما یکی از چشمگیرترین ویژگی داستان‌های این کتاب آن است که اتفاقات داستان‌های کتاب در مراحل مختلف زندگی یک پزشک روی می‌دهد و با مرور داستان‌های کتاب می‌توان به بسیاری از جنبه‌های زندگی در دهه‌های گذشته در شهرهای ایران پی برد؛ برای مثال برخی از داستان‌های کتاب زمانی اتفاق می‌افتد که بسیاری از مردم، همچنان به روش‌های درمانی قدیم باور داشتند. یکی از بیماران پزشک، زنی است که با صورتی متورم مراجعه می‌کند و پزشک پس از معاینه، توده‌ای قهو‌ه‌ای‌رنگ، آغشته به لخته‌های خون را در دهانش می‌بیند. بیمار در توضیح می‌گوید ما رسم داریم وقتی دندانمان را می‌کشیم، گوشت کوبیده با سیر و مغز بادام را در یک تکه کهنه می‌پیچیم و رویش می‌گذاریم تا دردش را کشیده و قوت بگیرد. شیوع چنین باورهایی در میان مردم باعث می‌شود که پزشک پس از هر روز کاری سخت و دشوار، فعالیت‌هایش را مرور کند و در نهایت به این نتیجه برسد که نتوانسته است حلقه‌ای از این زنجیره معیوب جهل، بیماری و فقر را بشکند و درمان‌هایش، موقتی و ظاهری است، اما از سوی دیگر رفتار و گفتار برخی از بیماران با پزشک، خنده را بر لب خواننده می‌آورد؛ مثلا آنجا که بیماری با بی‌حوصلگی به پزشک مراجعه می‌کند و از او می‌خواهد مُسکنی به او بدهد تا بعد سر فرصت پیش یک دکتر حسابی برود. برخی از داستان‌های این مجموعه پیش از این در نشریه‌های ادبی و پزشکی داخل و خارج کشور چاپ شده‌ بودند و نویسنده دوباره آنها را در کنار چندین داستان جدید، در یک کتاب تدوین کرده است. گفتنی است دکتر «صابری‌توکلی» تجربه نوشتن و ترجمه کتاب‌های علمی بسیاری را دارد و تاکنون هم به دلیل تألیف این کتاب‌ها چندین جایزه گرفته، اما این کتاب، به‌نوعی داستان زندگی شخصی خود اوست.

بسیاری از داستان‌ها، روایت زندگی انسان‌ها، ارتباط‌ آنها با یکدیگر و همچنین رؤیاها و آرمان‌های آنان هستند، اما در بسیاری از موارد، دستیابی به مکنونات قلبی آد‌م‌ها بسیار دشوار است. کمتر کسی سفره دلش را پیش‌ نویسنده باز می‌کند و از زندگی شخصی‌اش برای او می‌گوید، به همین سبب، نوشتن از احساس آدمی برای برخی از نویسندگان بسیار دشوار است. اما شاید پزشکان تا حدودی از این قاعده و قانون مستثنا هستند. پزشکان بیش از هرکس دیگری با آدم‌ها در ارتباط هستند و قصه زندگی‌شان را می‌دانند. هرکسی به‌آسانی، ناراحتی‌ها و دردهای جسمی‌اش را با پزشک در میان می‌گذارد و پزشک را محرم خود می‌داند و رازهایش را با او در میان می‌گذارد. شاید همین موضوع یکی از دلایل موفقیت نویسندگان پزشک باشد؛ نویسندگانی مانند «آرتور کانن‌دویل»، «آنتون پاولوویچ چخوف»، «ویلیام سامرست موام»، «لویی فردیناند سلین»، «میخائیل بولگاکف»، «غلامحسین ساعدی»، «خالد حسینی» و بسیاری دیگر. شاید به‌ همین دلیل است که «سامرست موام»، نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مشهور انگلیسی (۱۸۷۴- ۱۹۶۵م.) که خود نیز پزشک بوده است، در زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش رابطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادبیات و پزشکی را این‌گونه توصیف می‌کند: «به نظر من، بهترین آموزش برای نویسنده، این است که چندسالی را در حرفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پزشکی بگذراند زیرا پزشک، طبیعت آدمی را به طرزی عریان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند». «چنین گویند طبیبان» مجموعه‌ای است از چندین داستان که دکتر «محمدرضا توکلی‌صابری»، آنها را بر اساس تجربه‌های شخصی خود در سال‌های طبابت، نوشته است. هرچند داستان‌ها، حکایت زندگی یک پزشک است، اما افراد بسیار دیگری نیز نقش‌آفرین این قصه‌ها هستند. نویسنده در مقدمه کتاب گفته است: «هرگونه شباهت شخصیت‌ها و حوادث داستان‌های این کتاب با آدم‌ها و حوادث پیرامون ما تصادفی نیست. داستان‌ها رونوشتی از زندگانی ما هستند. اگر داستان‌های یک نویسنده انعکاس دیده‌ها و شنیده‌های او باشند، این مجموعه نیز حاصل چنین چیزی است».
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های داستان‌های این کتاب آن است که چندان مبتنی‌بر تخیل و خیال‌پردازی‌های نویسنده نیست، بلکه بیشتر روایت خاطرات شخصی نگارنده است. نگارنده این داستان به دلیل شغل مهمی که دارد، در طول روز با افراد بسیاری مواجه می‌شود که زمینه شکل‌گیری داستان‌های بسیاری را فراهم می‌کند. داستان‌های این کتاب روایت صمیمانه از خاطرات یک پزشک در دوران‌های مختلف زندگی و روبه‌رویی و مواجهه با افراد گوناگون است؛ خاطراتی از دوران پرمشقت سربازی یا نشستن پای درددل‌های پسردایی روانی. پزشک در این عیادت‌ها، به بسیاری از خلق‌وخوها و عادت‌های بیمارانش پی می‌برد و می‌گوید: «بعضی‌هایشان اصلا مریض محسوب نمی‌شوند. شاید بیشترشان، با کمی مراقبت و اطلاعات اولیه پزشکی، پیش من نمی‌آمدند. بسیاری از آنها حتی به دارو هم احتیاج ندارند. شاید به هم‌صحبتی نیاز دارند تا عقده‌هایشان را بگشایند. من باید نقش پزشک، مددکار اجتماعی، روان‌شناس و سنگ صبور را بازی کنم». اما یکی از چشمگیرترین ویژگی داستان‌های این کتاب آن است که اتفاقات داستان‌های کتاب در مراحل مختلف زندگی یک پزشک روی می‌دهد و با مرور داستان‌های کتاب می‌توان به بسیاری از جنبه‌های زندگی در دهه‌های گذشته در شهرهای ایران پی برد؛ برای مثال برخی از داستان‌های کتاب زمانی اتفاق می‌افتد که بسیاری از مردم، همچنان به روش‌های درمانی قدیم باور داشتند. یکی از بیماران پزشک، زنی است که با صورتی متورم مراجعه می‌کند و پزشک پس از معاینه، توده‌ای قهو‌ه‌ای‌رنگ، آغشته به لخته‌های خون را در دهانش می‌بیند. بیمار در توضیح می‌گوید ما رسم داریم وقتی دندانمان را می‌کشیم، گوشت کوبیده با سیر و مغز بادام را در یک تکه کهنه می‌پیچیم و رویش می‌گذاریم تا دردش را کشیده و قوت بگیرد. شیوع چنین باورهایی در میان مردم باعث می‌شود که پزشک پس از هر روز کاری سخت و دشوار، فعالیت‌هایش را مرور کند و در نهایت به این نتیجه برسد که نتوانسته است حلقه‌ای از این زنجیره معیوب جهل، بیماری و فقر را بشکند و درمان‌هایش، موقتی و ظاهری است، اما از سوی دیگر رفتار و گفتار برخی از بیماران با پزشک، خنده را بر لب خواننده می‌آورد؛ مثلا آنجا که بیماری با بی‌حوصلگی به پزشک مراجعه می‌کند و از او می‌خواهد مُسکنی به او بدهد تا بعد سر فرصت پیش یک دکتر حسابی برود. برخی از داستان‌های این مجموعه پیش از این در نشریه‌های ادبی و پزشکی داخل و خارج کشور چاپ شده‌ بودند و نویسنده دوباره آنها را در کنار چندین داستان جدید، در یک کتاب تدوین کرده است. گفتنی است دکتر «صابری‌توکلی» تجربه نوشتن و ترجمه کتاب‌های علمی بسیاری را دارد و تاکنون هم به دلیل تألیف این کتاب‌ها چندین جایزه گرفته، اما این کتاب، به‌نوعی داستان زندگی شخصی خود اوست.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها