|

جامعه‌شناسی و سیاست‌گذاری عمومی

مترجم: علی فلک‌پور . دنیل بلند

چرا جامعه‌شناسان باید به سیاست‌گذاری عمومی اهمیت بدهند؟ اکثر مواقع سیاست‌گذاری عمومی بیش از حد به‌عنوان یک رشته تحقیقی فنی و حتی تکنوکراتیک درک و فهم می‌شود که مجزا از و حتی بی‌ارزش‌تر از پژوهش و تحقیق در مقولات نظری یا دگرگونی‌های تجربی است. به دنبال پرده‌گشایی از افسانه‌ای هستم که جامعه‌شناسی و سیاست‌گذاری خوب باید از یکدیگر مجزا باشند. شش دلیل کلی وجود دارد مبنی بر اینکه چرا جامعه‌شناسان باید سیاست‌گذاری عمومی را جدی بگیرند. اول اینکه، از نقطه نظر تاریخی، بنیان‌گذاران اصلی جامعه‌‌شناسی از اهداف سیاسی روشن و واضحی برخوردارند و نقش اصلی را در مباحثات سیاسی عصر خودشان ایفا کرده‌اند. برای مثال، امیل دورکیم بسیار درخصوص اصلاح آموزش‌و‌پرورش تحت جمهوری‌ سوم فرانسه قلم‌فرسایی كرد. اخیرا، جامعه‌شناسان سرشناسی نظیر فرانسیس فاکس پایون، پائول استار، و ویلیام جولیوس ویلسون، نسبت به مباحثات سیاسی عمده در مورد مقولاتی موضع‌گیری کرده‌اند که طیفی از برابری جنسی و روابط نژادی تا سیاست‌گذاری مالیات و بیمه را دربر می‌گیرد. دوم اینکه، بسط و گسترش قدرت دولت از قرن نوزدهم به این معناست که امروزه سیاست‌گذاری عمومی به‌معنای واقعی کلمه در همه‌جا هست. از این دیدگاه، مطالعه فرایندهای اجتماعی بدون درنظرگرفتن نقش متغیر دولت و مهم‌تر از آن، بازسازی روابط بین دولت و سایر نهادهای اجتماعی غیرممکن است. دولت در تمامی ابعاد زندگی ما دخیل است و سیاست‌گذاری عمومی جزء اصلی و ضروری «تصویر کلی» است که جامعه‌شناسان به دنبال فهم آن هستند. سوم اینکه، اجماع فزاینده و رو به رشدی درون و ورای رشته‌ جامعه‌شناسی وجود داردمبنی بر اینکه جهانی‌شدن نقش بالقوه دولت‌های ملی در جامعه و توسعه سیاسی را به جد تضعیف نکرده است. با وجود این، مباحث معاصر درباره جهانی‌شدن بر نیاز به مدنظر قراردادن نقش کنشگران ملی و فرایندهای سیاست‌گذاری تأکید می‌ورزند. جامعه‌شناسی در یک وضعیت خاص و ویژه‌ای برای شکل‌دادن مباحثات معاصر درباره فصل مشترک کنشگران و فرایندهای ملی و فراملی قرار دارد. چهارم اینکه، با علاقه فزاینده و رو به رشد به «جامعه‌شناسی عمومی»، از میان برداشتن رابطه میان جامعه‌شناسی و سیاست‌گذاری عمومی ورای مدل تکنوکراتیک که در عصر پساجنگ غالب بوده، سهل‌تر و آسان‌تر می‌شود. اما هنگامی که پی به این مسئله برده شود که موضع سیاسی‌مان به روابط قدرت وابسته است، جامعه‌شناسان لزوما مجبور به اتخاذ یک رویکرد طرفدارانه صرف نیستند. این به این دلیل است که بهترین پیشنهادی که می‌توان کرد، چشم‌اندازی منحصربه‌فرد از جامعه‌شناسی و ظرفیت آن برای جهت‌دادن به مباحثات سیاسی همراه با دیگر چشم‌اندازهای جامعه‌شناختی است.پنجم آنکه مطالعه مقولات سیاسی از چشم‌انداز جامعه‌شناختی بر وعده آنچه که سی رایت میلز آن را بینش جامعه‌شناختی نامیده، جامعه عمل می‌پوشاند. از نگاه او بینش جامعه‌شناختی یعنی درک رابطه بین مشکلات به ظاهر خصوصی مانند ازدست‌دادن شغل و مقولاتی مثل بی‌کاری- یک مشکل جمعی. از آنجایی که ساخت اجتماعی مسائل و مشکلات عمومی یکی از جنبه‌های اصلی هر دو بحث سیاسی و اجتماعی است، جامعه‌شناسی به‌طور اجتناب‌ناپذیری با مسائل سیاسی در ارتباط است. از نقطه‌نظر تاریخی، همان‌گونه که رابرت نیزبت در کتاب سنت جامعه‌شناختی پیشنهاد می‌کند، جامعه‌شناسی به‌تدریج به‌عنوان جایگزینی برای علوم اقتصادی مدرن ظهور کرد. امروزه، در میان علوم اجتماعی، علوم اقتصادی دیدگاهی غالب در بیشتر مباحثات سیاسی باقی است. در ضمن در چنین مباحثاتی، جامعه‌شناسان از نظرها پنهان نیستند. ششم آنکه پژوهش سیاسی بین‌رشته‌ای تا آنجایی که فهم کنیم که سنت‌های جامعه‌شناختی کماکان به قوت خود باقی است و دیدگاه‌هایی که آنها ارائه می‌کنند، باید همدیگر را همپوشانی کرده تا شهروندان و سیاست‌گذاران بیشتر از چالش‌ها و فرصت‌هایی آگاه شوند که آنها با آن روبه‌رو هستند، امری مناسب و درخور است. در نتیجه مشارکت جامعه‌شناسان در مباحثات سیاسی جامع، می‌توانند بدون آنکه هویتشان را به‌عنوان پژوهشگر از دست دهند در این مباحثات شرکت کنند. در نهایت با درک تاریخچه رشته جامعه‌شناسی، نقش اصلی دولت در جوامع معاصر و سهم درخور توجه دیدگاه جامعه‌شناختی درباره مباحثات سیاسی کلان، دیگر نباید از سیاست‌گذاری عمومی به‌عنوان یک مقوله صرفا فنی و به تبع آن به‌عنوان مقوله‌ای ناچیز و بی‌اهمیت یاد کرد. در پایان به‌واسطه تجزیه و تحلیل مقولات سیاسی وابسته به تصویر بزرگ، جامعه‌شناسی می‌تواند به جزء اصلی بینش جامعه‌شناختی نائل‌ آید.

چرا جامعه‌شناسان باید به سیاست‌گذاری عمومی اهمیت بدهند؟ اکثر مواقع سیاست‌گذاری عمومی بیش از حد به‌عنوان یک رشته تحقیقی فنی و حتی تکنوکراتیک درک و فهم می‌شود که مجزا از و حتی بی‌ارزش‌تر از پژوهش و تحقیق در مقولات نظری یا دگرگونی‌های تجربی است. به دنبال پرده‌گشایی از افسانه‌ای هستم که جامعه‌شناسی و سیاست‌گذاری خوب باید از یکدیگر مجزا باشند. شش دلیل کلی وجود دارد مبنی بر اینکه چرا جامعه‌شناسان باید سیاست‌گذاری عمومی را جدی بگیرند. اول اینکه، از نقطه نظر تاریخی، بنیان‌گذاران اصلی جامعه‌‌شناسی از اهداف سیاسی روشن و واضحی برخوردارند و نقش اصلی را در مباحثات سیاسی عصر خودشان ایفا کرده‌اند. برای مثال، امیل دورکیم بسیار درخصوص اصلاح آموزش‌و‌پرورش تحت جمهوری‌ سوم فرانسه قلم‌فرسایی كرد. اخیرا، جامعه‌شناسان سرشناسی نظیر فرانسیس فاکس پایون، پائول استار، و ویلیام جولیوس ویلسون، نسبت به مباحثات سیاسی عمده در مورد مقولاتی موضع‌گیری کرده‌اند که طیفی از برابری جنسی و روابط نژادی تا سیاست‌گذاری مالیات و بیمه را دربر می‌گیرد. دوم اینکه، بسط و گسترش قدرت دولت از قرن نوزدهم به این معناست که امروزه سیاست‌گذاری عمومی به‌معنای واقعی کلمه در همه‌جا هست. از این دیدگاه، مطالعه فرایندهای اجتماعی بدون درنظرگرفتن نقش متغیر دولت و مهم‌تر از آن، بازسازی روابط بین دولت و سایر نهادهای اجتماعی غیرممکن است. دولت در تمامی ابعاد زندگی ما دخیل است و سیاست‌گذاری عمومی جزء اصلی و ضروری «تصویر کلی» است که جامعه‌شناسان به دنبال فهم آن هستند. سوم اینکه، اجماع فزاینده و رو به رشدی درون و ورای رشته‌ جامعه‌شناسی وجود داردمبنی بر اینکه جهانی‌شدن نقش بالقوه دولت‌های ملی در جامعه و توسعه سیاسی را به جد تضعیف نکرده است. با وجود این، مباحث معاصر درباره جهانی‌شدن بر نیاز به مدنظر قراردادن نقش کنشگران ملی و فرایندهای سیاست‌گذاری تأکید می‌ورزند. جامعه‌شناسی در یک وضعیت خاص و ویژه‌ای برای شکل‌دادن مباحثات معاصر درباره فصل مشترک کنشگران و فرایندهای ملی و فراملی قرار دارد. چهارم اینکه، با علاقه فزاینده و رو به رشد به «جامعه‌شناسی عمومی»، از میان برداشتن رابطه میان جامعه‌شناسی و سیاست‌گذاری عمومی ورای مدل تکنوکراتیک که در عصر پساجنگ غالب بوده، سهل‌تر و آسان‌تر می‌شود. اما هنگامی که پی به این مسئله برده شود که موضع سیاسی‌مان به روابط قدرت وابسته است، جامعه‌شناسان لزوما مجبور به اتخاذ یک رویکرد طرفدارانه صرف نیستند. این به این دلیل است که بهترین پیشنهادی که می‌توان کرد، چشم‌اندازی منحصربه‌فرد از جامعه‌شناسی و ظرفیت آن برای جهت‌دادن به مباحثات سیاسی همراه با دیگر چشم‌اندازهای جامعه‌شناختی است.پنجم آنکه مطالعه مقولات سیاسی از چشم‌انداز جامعه‌شناختی بر وعده آنچه که سی رایت میلز آن را بینش جامعه‌شناختی نامیده، جامعه عمل می‌پوشاند. از نگاه او بینش جامعه‌شناختی یعنی درک رابطه بین مشکلات به ظاهر خصوصی مانند ازدست‌دادن شغل و مقولاتی مثل بی‌کاری- یک مشکل جمعی. از آنجایی که ساخت اجتماعی مسائل و مشکلات عمومی یکی از جنبه‌های اصلی هر دو بحث سیاسی و اجتماعی است، جامعه‌شناسی به‌طور اجتناب‌ناپذیری با مسائل سیاسی در ارتباط است. از نقطه‌نظر تاریخی، همان‌گونه که رابرت نیزبت در کتاب سنت جامعه‌شناختی پیشنهاد می‌کند، جامعه‌شناسی به‌تدریج به‌عنوان جایگزینی برای علوم اقتصادی مدرن ظهور کرد. امروزه، در میان علوم اجتماعی، علوم اقتصادی دیدگاهی غالب در بیشتر مباحثات سیاسی باقی است. در ضمن در چنین مباحثاتی، جامعه‌شناسان از نظرها پنهان نیستند. ششم آنکه پژوهش سیاسی بین‌رشته‌ای تا آنجایی که فهم کنیم که سنت‌های جامعه‌شناختی کماکان به قوت خود باقی است و دیدگاه‌هایی که آنها ارائه می‌کنند، باید همدیگر را همپوشانی کرده تا شهروندان و سیاست‌گذاران بیشتر از چالش‌ها و فرصت‌هایی آگاه شوند که آنها با آن روبه‌رو هستند، امری مناسب و درخور است. در نتیجه مشارکت جامعه‌شناسان در مباحثات سیاسی جامع، می‌توانند بدون آنکه هویتشان را به‌عنوان پژوهشگر از دست دهند در این مباحثات شرکت کنند. در نهایت با درک تاریخچه رشته جامعه‌شناسی، نقش اصلی دولت در جوامع معاصر و سهم درخور توجه دیدگاه جامعه‌شناختی درباره مباحثات سیاسی کلان، دیگر نباید از سیاست‌گذاری عمومی به‌عنوان یک مقوله صرفا فنی و به تبع آن به‌عنوان مقوله‌ای ناچیز و بی‌اهمیت یاد کرد. در پایان به‌واسطه تجزیه و تحلیل مقولات سیاسی وابسته به تصویر بزرگ، جامعه‌شناسی می‌تواند به جزء اصلی بینش جامعه‌شناختی نائل‌ آید.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها