اعتمادبهنفس ویرانگر!
وحید شامخی- مشاور مدیریت استراتژیک
همه ما در ساعتها و روزهای زندگیمان با مقوله قضاوت میان گزینههای مختلف و تصمیمگیری مواجهیم. ممکن است تصمیمگیریمان در حیطه زندگی شخصیمان باشد (مثل تصمیم درباره انتخاب شغل، همسر، رشته تحصیلی، خودرو یا حتی تصمیمات کوچکتر مثل انتخاب مسیر، غذا، لباس و...)، ممکن است در حیطه سازمانی و کاری باشد یا ممکن است در سطح کشورداری و کلان. تصمیمگیری یک مهارت است که قابل یادگیری و بهبود است. یعنی در هر سطحی از این مهارت باشیم، میتوانیم باز هم خود را ارتقا دهیم و به سطوح بالاتر رویم. صحبت از مقوله تصمیمگیری که میشود، نگاهی به صحبتها و کارهای آقای «دانیل کانمن»، استاد دانشگاه پرینستون و نوبلیست اقتصاد سال 2002 که بهخاطر فعالیتهایش در حوزه خطاهای شناختی و اقتصاد رفتاری بسیار مشهور است، حائز اهمیت است. ایشان کتابها و مطالب متعددی دارد، اما اگر بخواهیم دو نکته کوتاه، مختصر و مفید از ایشان در نظر بگیریم، ممکن است دو مورد ادامه از مؤثرترینها (به استناد مقاله اخیر (2018) از یکی از ویراستاران ارشد مجله هاروارد) باشد.
1- آقای «دانیل کانمن» میگوید اگر یک چوب جادو داشتم، اولین خطای شناختی که در خودم ریشهکن میکردم، خطای اعتمادبهنفس بیش از حد بود! اعتمادبهنفس بیش از حد بلای جانسوز بسیاری از تصمیمگیریهای ماست. «اسکات پلوس»، روانشناس اجتماعی، میگوید خطای اعتمادبهنفس بیش از حد، فراگیرترین و مخربترین خطای شناختی است که انسان را قربانی خود میکند. نتایج تحقیقی که «کانمن» انجام داده است، میگوید وقتی افراد پاسخ پرسشی یا تصمیمی را با 99 درصد اطمینان میدهند، در 40 درصد موارد کاملا اشتباه میکنند! وقتی فکر میکنیم ما باهوشترینهای کره زمین هستیم، یا همهچیز را میدانیم، یا همیشه بهترین تصمیم را میگیریم، یا حتما در کاری موفق میشویم، یا حتما درست فکر میکنیم یا میگوییم، متأسفانه به احتمال زیاد اشتباه میکنیم!
2- ایشان میگوید زمانی که داشتم با تیمم روی یک کتاب مرجع درباره عقلانیت کار میکردم، در ابتدای پروژه از تیم پرسیدم که هرکدام بگویید چقدر طول میکشد تا نسخه اولیه کارتان را آماده کنید؟ تخمینتان چقدر است؟ همگی حتی خودم تخمین زدیم که بین 18 ماه تا دوسالونیم طول میکشد. بعد «کانمن» از یکی از افراد تیم که در تعداد زیادی پروژه مشابه مشارکت داشته است، میپرسد براساس تجربههای قبلیات معمولا چقدر طول میکشد تا چنین پروژهای انجام شود؟ میگوید راستش 40 درصد گروه معمولا اصلا کارشان را تمام نمیکنند و اگر بخواهم کل کار را در نظر بگیرم، به نظرم میرسد که چنین پروژهای بعید است زودتر از هفت سال به پایان رسد! درواقع خیلی از اوقات به تجربههای گذشته بیتفاوتیم و گرفتار خطایی به نام نگرش به درون اغراقآمیز میشویم. یادم هست کوچکتر که بودم، فکر میکردم پدر و مادرم همیشه اشتباه فکر میکنند یا اشتباه متوجه میشوند، اما الان میفهمم که تجربه گذشته چیزی مهمتر از تنها خاطرات تلخ و شیرین بیفایده است. در تصمیمگیریهایمان از تجربههای گذشته غافل نشویم. شاید اغراقآمیز نباشد اگر بگوییم 99 درصد آنچه در طول زندگی به آن
میرسیم، مشابه تجربیات، افکار، فعالیتها و تصمیمات انسان دیگری در روی کره زمین در طول تاریخ است! بشریت اندوختهای دارد که برخی انسانها از آن بیشتر استفاده میکنند و برخی کمتر!
به احتمال زیاد دو نکتهای که مرور کردیم، حرف جدیدی نیست. شنیده بودیم، خوانده بودیم یا حتی ممکن است بگوییم بدیهی بود. اما واقعیت آن است که ما آنقدرها هم به حرف جدید نیاز نداریم، بلکه ما بیشتر به صورتبندی و نحوه ارائه جدید برای آنچه شنیدهایم، خواندهایم یا دیدهایم نیاز داریم؛ شاید نحوه ارائه جدید، چراغ جدیدی در ذهنمان روشن کند و اثرگذاری بیشتری داشته باشد.
همه ما در ساعتها و روزهای زندگیمان با مقوله قضاوت میان گزینههای مختلف و تصمیمگیری مواجهیم. ممکن است تصمیمگیریمان در حیطه زندگی شخصیمان باشد (مثل تصمیم درباره انتخاب شغل، همسر، رشته تحصیلی، خودرو یا حتی تصمیمات کوچکتر مثل انتخاب مسیر، غذا، لباس و...)، ممکن است در حیطه سازمانی و کاری باشد یا ممکن است در سطح کشورداری و کلان. تصمیمگیری یک مهارت است که قابل یادگیری و بهبود است. یعنی در هر سطحی از این مهارت باشیم، میتوانیم باز هم خود را ارتقا دهیم و به سطوح بالاتر رویم. صحبت از مقوله تصمیمگیری که میشود، نگاهی به صحبتها و کارهای آقای «دانیل کانمن»، استاد دانشگاه پرینستون و نوبلیست اقتصاد سال 2002 که بهخاطر فعالیتهایش در حوزه خطاهای شناختی و اقتصاد رفتاری بسیار مشهور است، حائز اهمیت است. ایشان کتابها و مطالب متعددی دارد، اما اگر بخواهیم دو نکته کوتاه، مختصر و مفید از ایشان در نظر بگیریم، ممکن است دو مورد ادامه از مؤثرترینها (به استناد مقاله اخیر (2018) از یکی از ویراستاران ارشد مجله هاروارد) باشد.
1- آقای «دانیل کانمن» میگوید اگر یک چوب جادو داشتم، اولین خطای شناختی که در خودم ریشهکن میکردم، خطای اعتمادبهنفس بیش از حد بود! اعتمادبهنفس بیش از حد بلای جانسوز بسیاری از تصمیمگیریهای ماست. «اسکات پلوس»، روانشناس اجتماعی، میگوید خطای اعتمادبهنفس بیش از حد، فراگیرترین و مخربترین خطای شناختی است که انسان را قربانی خود میکند. نتایج تحقیقی که «کانمن» انجام داده است، میگوید وقتی افراد پاسخ پرسشی یا تصمیمی را با 99 درصد اطمینان میدهند، در 40 درصد موارد کاملا اشتباه میکنند! وقتی فکر میکنیم ما باهوشترینهای کره زمین هستیم، یا همهچیز را میدانیم، یا همیشه بهترین تصمیم را میگیریم، یا حتما در کاری موفق میشویم، یا حتما درست فکر میکنیم یا میگوییم، متأسفانه به احتمال زیاد اشتباه میکنیم!
2- ایشان میگوید زمانی که داشتم با تیمم روی یک کتاب مرجع درباره عقلانیت کار میکردم، در ابتدای پروژه از تیم پرسیدم که هرکدام بگویید چقدر طول میکشد تا نسخه اولیه کارتان را آماده کنید؟ تخمینتان چقدر است؟ همگی حتی خودم تخمین زدیم که بین 18 ماه تا دوسالونیم طول میکشد. بعد «کانمن» از یکی از افراد تیم که در تعداد زیادی پروژه مشابه مشارکت داشته است، میپرسد براساس تجربههای قبلیات معمولا چقدر طول میکشد تا چنین پروژهای انجام شود؟ میگوید راستش 40 درصد گروه معمولا اصلا کارشان را تمام نمیکنند و اگر بخواهم کل کار را در نظر بگیرم، به نظرم میرسد که چنین پروژهای بعید است زودتر از هفت سال به پایان رسد! درواقع خیلی از اوقات به تجربههای گذشته بیتفاوتیم و گرفتار خطایی به نام نگرش به درون اغراقآمیز میشویم. یادم هست کوچکتر که بودم، فکر میکردم پدر و مادرم همیشه اشتباه فکر میکنند یا اشتباه متوجه میشوند، اما الان میفهمم که تجربه گذشته چیزی مهمتر از تنها خاطرات تلخ و شیرین بیفایده است. در تصمیمگیریهایمان از تجربههای گذشته غافل نشویم. شاید اغراقآمیز نباشد اگر بگوییم 99 درصد آنچه در طول زندگی به آن
میرسیم، مشابه تجربیات، افکار، فعالیتها و تصمیمات انسان دیگری در روی کره زمین در طول تاریخ است! بشریت اندوختهای دارد که برخی انسانها از آن بیشتر استفاده میکنند و برخی کمتر!
به احتمال زیاد دو نکتهای که مرور کردیم، حرف جدیدی نیست. شنیده بودیم، خوانده بودیم یا حتی ممکن است بگوییم بدیهی بود. اما واقعیت آن است که ما آنقدرها هم به حرف جدید نیاز نداریم، بلکه ما بیشتر به صورتبندی و نحوه ارائه جدید برای آنچه شنیدهایم، خواندهایم یا دیدهایم نیاز داریم؛ شاید نحوه ارائه جدید، چراغ جدیدی در ذهنمان روشن کند و اثرگذاری بیشتری داشته باشد.