|

ریچارد سوم و سه یادداشت

تاریخ، قدرت و ادبیات

مانی‌سپهری: نمی‌توان از ادبیات و تاریخ و بدل‌شدن محتوای تاریخ به فرم ادبی سخن گفت و نمایشنامه‌های تاریخی ویلیام شکسپیر را به یاد نیاورد. نمایشنامه‌هایی که شکسپیر در آن‌ها در عین لحاظ‌کردن رویدادهای تاریخی از روایتِ صرف این رویدادها فراتر رفته و در فرمی نمایشی عصاره و جوهر تاریخ را به صحنه آورده است. درواقع شکسپیر در نمایشنامه‌های تاریخی‌اش به واسطه ادبیات از سطح رویدادهای تاریخی عبور کرده و روح تاریخ و نیروهایی را که تاریخ را رقم می‌زنند و آن را پیش می‌رانند به صحنه تئاتر آورده است. این نمایشنامه‌ها از بهترین نمونه‌های ادبیات تاریخ‌نگر هستند؛ ادبیاتی که محتوای خود را از تاریخ رسمی می‌گیرد و در عین حال این تاریخ را به تاریخ غیررسمی بدل می‌کند یعنی به آن‌چه تاریخ رسمی مسکوت می‌گذارد. آثاری نظیر نمایشنامه‌های تاریخی شکسپیر، محدود به زمانِ تاریخی خود نمی‌مانند و معاصر با همه زمان‌ها می‌شوند، چراکه نه صرفا با رویدادهایی مشخص در زمانی مشخص که با مکانیزم‌هایی که تاریخ را در کلیت خود می‌سازند سروکار دارند. یان کات معتقد است برای تفسیر جهان ویلیام شکسپیر به مثابه جهان واقعی باید خواندن آثار او را با نمایشنامه‌های تاریخی‌اش آغاز کرد. نمایشنامه‌هایی که «ریچارد سوم» یکی از مهم‌ترین آن‌هاست. «ریچارد سوم» جزء آثار اولیه شکسپیر است. جدال بر سرِ تصاحب قدرت مضمون محوری این نمایشنامه است. همان چیزی که به اصطلاح «بازی تاج و تخت»‌اش می‌توان نامید. در این نمایشنامه می‌بینیم که ریچارد چگونه برای دستیابی به قدرت دست به حذف و تحریف و دروغ و کشتار می‌زند و با خدعه و خشونت گام‌به‌گام به رأس قدرت نزدیک‌تر می‌شود و تاج و تخت را تصاحب می‌کند و البته اگرچه او نیز دست آخر فرجامی خوش‌تر از آن‌هایی که از میدان به در کرده است نمی‌یابد، اما پایان کار ریچارد در معنای پایانِ کشتار و خدعه و انواع شرارت‌های دیگر نیست چراکه این‌ها جزئی از مکانیزم قدرت در همه زمان‌ها هستند. مکانیزمی که تاریخ را بر تلی از اجساد بنا می‌کند و چنانکه یان کات در «شکسپیر معاصر ما» نشان می‌دهد، آد‌م‌های این نمایشنامه‌ها صرفا بازیگرانی هستند که نقشی را که این مکانیزم به آن‌ها داده است ایفا می‌کنند.
چندی پیش ترجمه عبدالله کوثری از «ریچارد سوم» در نشر نی منتشر شد. ترجمه‌ای با سه یادداشت از مترجم، که اولینِ آن‌ها شامل پیشینه‌ای است از ترجمه‌های شکسپیر در ایران و همچنین پیشینه آشنایی خودِ کوثری با آثار شکسپیر. به گفته کوثری باب این آشنایی در سال‌های اول دبیرستان و با خواندن کتاب‌هایی که بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر کرده بوده گشوده شده است. کوثری در بخشی از این یادداشت به ترجمه‌های ناصرالملک که نخستین مترجم شکسپیر در ایران بود اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ترجمه‌های ناصرالملک هنوز هم خواندنی است و می‌توان گفت از بهترین ترجمه‌های آثار شکسپیر است.» کوثری در بخشی دیگر از این یادداشت درباره انگیزه اصلی‌اش از ترجمه «ریچارد سوم» و آن‌چه بیش از هرچیز او را به ترجمه این نمایشنامه ترغیب کرده است می‌نویسد: «واقعیت این است که بیش از هرچیز دیگر، تک‌گویی‌های حیرت‌انگیز و بسیار موثر این نمایشنامه چنان مرا مجذوب کرد که دیدم اگر بتوانم این کلام پرشکوه را با زبانی درخورِ آن به فارسی برگردانم، گام مهمی در شناساندن قدر شکسپیر و جایگاه این نمایشنامه برداشته‌ام.» به گفته کوثری در ترجمه «ریچارد سوم» ویراست جدید این نمایشنامه که در انتشارات مک‌میلن به چاپ رسیده مأخذ اصلی او بوده است؛ ویراستی با توضیحاتِ مفصل و دقیق. ویراستِ انتشارات پنگوئن از نمایشنامه «ریچارد سوم»، رساله «تاریخ شاه ریچارد سوم» نوشته تامس مور و فیلمی که لارنس اولیویه براساس این نمایشنامه ساخته است، از دیگر مآخذی است که کوثری، چنانکه در این یادداشت اشاره کرده، برای ترجمه «ریچارد سوم» از آن‌ها یاری گرفته است.
یادداشتِ بعدی کتاب مشخصا درباره نمایشنامه «ریچارد سوم» است. در بخشی از این یادداشت منابع شکسپیر در نوشتن این نمایشنامه معرفی شده و بین این منابع از رساله «تاریخ شاه ریچارد سوم» نوشته تامس مور به‌عنوان متنی یاد شده که بیشترین تأثیر را بر شکسپیر در نوشتن «ریچارد سوم» داشته است. نمونه‌ای از این رساله تامس مور نیز در این یادداشت نقل شده است. کوثری که ترجمه نمایشنامه‌های «زنان تروا» و «توئِستس» از سنکا را نیز در کارنامه کاری خود دارد، در این یادداشت به این نکته هم اشاره کرده که به گفته اغلب صاحب‌نظران «ریچارد سوم نشانه‌هایی از سبک تراژدی‌های سنکا را در خود دارد.» او تک‌گویی‌های ریچارد و سخنان دوشس یورک در این نمایشنامه را مثال می‌آورد و می‌نویسد: «تکه‌هایی از تک‌گویی‌های ریچارد خواننده را به یاد گفتارهای آترئوس در نمایشنامه توئستس می‌اندازد و در جای دیگر سخنان دوشس یورک کم‌وبیش همان گفتار هکوبه در زنان ترواست.» در این یادداشت همچنین به فیلم‌هایی اشاره شده است که براساس نمایشنامه «ریچارد سوم» ساخته شده‌اند.
یادداشت سوم ترجمه فارسی «ریچارد سوم» نیز زمینه‌ای تاریخی از وقایع نمایشنامه «ریچارد سوم» به‌دست می‌دهد. آن‌چه در ادامه می‌خوانید قسمتی از تک‌گویی ریچارد است در ابتدای این نمایشنامه: «...من که از بالایی به‌اندام بی‌نصیب مانده‌ام/ و به اغوای این طبیعت ترفندباز/ کژسان و ناتمام و پس‌رانده نابهنگام/ نیم‌ساخته به این سرای سپنج فرو افتاده‌ام،/ من که چندان کژپای و نابهنجارم/ که چون لنگ‌لنگان از کنار سگان بگذرم به عوعو می‌افتند،/ باری، در این عیش و نوشِ صلح که نواسازی نی‌لبک‌ها را در خور است/ خاطری چنان شاد ندارم که وقت به یاوه بگذرانم/ و جز این‌ام کاری نیست که تماشاگر سایه خود در آفتاب باشم/ و در پیکر کژسانِ خود نظاره کنم./ پس، حال که سزاوار عاشقی نیستم/ تا مجلس‌آرای این ایام خوش‌گویی باشم/ برآنم که در شرارت داو تمام بگذارم و از سرور عاطل این روزها بیزاری بجویم. به پیش‌گویی‌های مستانه و تهمت‌ها و غیب‌بینی‌ها/ خدعه‌ها چیده و تمهیدهای خطرخیز برگزیده‌ام/ تا میان برادرم، کلرنس، و شاه/ بذر کینه‌ای بی‌امان بیفشانم/ و اگر شاه ادوارد چندان که من زیرک و دروغزن و خیانت‌پیشه‌ام راستکار و عادل باشد/ هم امروز کلرنس می‌باید به حبس اندر شود/ و این پیامد آن پیش‌گویی که گفته‌اند/ «ج» نامی کشنده جانشین ادوارد خواهد بود...»

مانی‌سپهری: نمی‌توان از ادبیات و تاریخ و بدل‌شدن محتوای تاریخ به فرم ادبی سخن گفت و نمایشنامه‌های تاریخی ویلیام شکسپیر را به یاد نیاورد. نمایشنامه‌هایی که شکسپیر در آن‌ها در عین لحاظ‌کردن رویدادهای تاریخی از روایتِ صرف این رویدادها فراتر رفته و در فرمی نمایشی عصاره و جوهر تاریخ را به صحنه آورده است. درواقع شکسپیر در نمایشنامه‌های تاریخی‌اش به واسطه ادبیات از سطح رویدادهای تاریخی عبور کرده و روح تاریخ و نیروهایی را که تاریخ را رقم می‌زنند و آن را پیش می‌رانند به صحنه تئاتر آورده است. این نمایشنامه‌ها از بهترین نمونه‌های ادبیات تاریخ‌نگر هستند؛ ادبیاتی که محتوای خود را از تاریخ رسمی می‌گیرد و در عین حال این تاریخ را به تاریخ غیررسمی بدل می‌کند یعنی به آن‌چه تاریخ رسمی مسکوت می‌گذارد. آثاری نظیر نمایشنامه‌های تاریخی شکسپیر، محدود به زمانِ تاریخی خود نمی‌مانند و معاصر با همه زمان‌ها می‌شوند، چراکه نه صرفا با رویدادهایی مشخص در زمانی مشخص که با مکانیزم‌هایی که تاریخ را در کلیت خود می‌سازند سروکار دارند. یان کات معتقد است برای تفسیر جهان ویلیام شکسپیر به مثابه جهان واقعی باید خواندن آثار او را با نمایشنامه‌های تاریخی‌اش آغاز کرد. نمایشنامه‌هایی که «ریچارد سوم» یکی از مهم‌ترین آن‌هاست. «ریچارد سوم» جزء آثار اولیه شکسپیر است. جدال بر سرِ تصاحب قدرت مضمون محوری این نمایشنامه است. همان چیزی که به اصطلاح «بازی تاج و تخت»‌اش می‌توان نامید. در این نمایشنامه می‌بینیم که ریچارد چگونه برای دستیابی به قدرت دست به حذف و تحریف و دروغ و کشتار می‌زند و با خدعه و خشونت گام‌به‌گام به رأس قدرت نزدیک‌تر می‌شود و تاج و تخت را تصاحب می‌کند و البته اگرچه او نیز دست آخر فرجامی خوش‌تر از آن‌هایی که از میدان به در کرده است نمی‌یابد، اما پایان کار ریچارد در معنای پایانِ کشتار و خدعه و انواع شرارت‌های دیگر نیست چراکه این‌ها جزئی از مکانیزم قدرت در همه زمان‌ها هستند. مکانیزمی که تاریخ را بر تلی از اجساد بنا می‌کند و چنانکه یان کات در «شکسپیر معاصر ما» نشان می‌دهد، آد‌م‌های این نمایشنامه‌ها صرفا بازیگرانی هستند که نقشی را که این مکانیزم به آن‌ها داده است ایفا می‌کنند.
چندی پیش ترجمه عبدالله کوثری از «ریچارد سوم» در نشر نی منتشر شد. ترجمه‌ای با سه یادداشت از مترجم، که اولینِ آن‌ها شامل پیشینه‌ای است از ترجمه‌های شکسپیر در ایران و همچنین پیشینه آشنایی خودِ کوثری با آثار شکسپیر. به گفته کوثری باب این آشنایی در سال‌های اول دبیرستان و با خواندن کتاب‌هایی که بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر کرده بوده گشوده شده است. کوثری در بخشی از این یادداشت به ترجمه‌های ناصرالملک که نخستین مترجم شکسپیر در ایران بود اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ترجمه‌های ناصرالملک هنوز هم خواندنی است و می‌توان گفت از بهترین ترجمه‌های آثار شکسپیر است.» کوثری در بخشی دیگر از این یادداشت درباره انگیزه اصلی‌اش از ترجمه «ریچارد سوم» و آن‌چه بیش از هرچیز او را به ترجمه این نمایشنامه ترغیب کرده است می‌نویسد: «واقعیت این است که بیش از هرچیز دیگر، تک‌گویی‌های حیرت‌انگیز و بسیار موثر این نمایشنامه چنان مرا مجذوب کرد که دیدم اگر بتوانم این کلام پرشکوه را با زبانی درخورِ آن به فارسی برگردانم، گام مهمی در شناساندن قدر شکسپیر و جایگاه این نمایشنامه برداشته‌ام.» به گفته کوثری در ترجمه «ریچارد سوم» ویراست جدید این نمایشنامه که در انتشارات مک‌میلن به چاپ رسیده مأخذ اصلی او بوده است؛ ویراستی با توضیحاتِ مفصل و دقیق. ویراستِ انتشارات پنگوئن از نمایشنامه «ریچارد سوم»، رساله «تاریخ شاه ریچارد سوم» نوشته تامس مور و فیلمی که لارنس اولیویه براساس این نمایشنامه ساخته است، از دیگر مآخذی است که کوثری، چنانکه در این یادداشت اشاره کرده، برای ترجمه «ریچارد سوم» از آن‌ها یاری گرفته است.
یادداشتِ بعدی کتاب مشخصا درباره نمایشنامه «ریچارد سوم» است. در بخشی از این یادداشت منابع شکسپیر در نوشتن این نمایشنامه معرفی شده و بین این منابع از رساله «تاریخ شاه ریچارد سوم» نوشته تامس مور به‌عنوان متنی یاد شده که بیشترین تأثیر را بر شکسپیر در نوشتن «ریچارد سوم» داشته است. نمونه‌ای از این رساله تامس مور نیز در این یادداشت نقل شده است. کوثری که ترجمه نمایشنامه‌های «زنان تروا» و «توئِستس» از سنکا را نیز در کارنامه کاری خود دارد، در این یادداشت به این نکته هم اشاره کرده که به گفته اغلب صاحب‌نظران «ریچارد سوم نشانه‌هایی از سبک تراژدی‌های سنکا را در خود دارد.» او تک‌گویی‌های ریچارد و سخنان دوشس یورک در این نمایشنامه را مثال می‌آورد و می‌نویسد: «تکه‌هایی از تک‌گویی‌های ریچارد خواننده را به یاد گفتارهای آترئوس در نمایشنامه توئستس می‌اندازد و در جای دیگر سخنان دوشس یورک کم‌وبیش همان گفتار هکوبه در زنان ترواست.» در این یادداشت همچنین به فیلم‌هایی اشاره شده است که براساس نمایشنامه «ریچارد سوم» ساخته شده‌اند.
یادداشت سوم ترجمه فارسی «ریچارد سوم» نیز زمینه‌ای تاریخی از وقایع نمایشنامه «ریچارد سوم» به‌دست می‌دهد. آن‌چه در ادامه می‌خوانید قسمتی از تک‌گویی ریچارد است در ابتدای این نمایشنامه: «...من که از بالایی به‌اندام بی‌نصیب مانده‌ام/ و به اغوای این طبیعت ترفندباز/ کژسان و ناتمام و پس‌رانده نابهنگام/ نیم‌ساخته به این سرای سپنج فرو افتاده‌ام،/ من که چندان کژپای و نابهنجارم/ که چون لنگ‌لنگان از کنار سگان بگذرم به عوعو می‌افتند،/ باری، در این عیش و نوشِ صلح که نواسازی نی‌لبک‌ها را در خور است/ خاطری چنان شاد ندارم که وقت به یاوه بگذرانم/ و جز این‌ام کاری نیست که تماشاگر سایه خود در آفتاب باشم/ و در پیکر کژسانِ خود نظاره کنم./ پس، حال که سزاوار عاشقی نیستم/ تا مجلس‌آرای این ایام خوش‌گویی باشم/ برآنم که در شرارت داو تمام بگذارم و از سرور عاطل این روزها بیزاری بجویم. به پیش‌گویی‌های مستانه و تهمت‌ها و غیب‌بینی‌ها/ خدعه‌ها چیده و تمهیدهای خطرخیز برگزیده‌ام/ تا میان برادرم، کلرنس، و شاه/ بذر کینه‌ای بی‌امان بیفشانم/ و اگر شاه ادوارد چندان که من زیرک و دروغزن و خیانت‌پیشه‌ام راستکار و عادل باشد/ هم امروز کلرنس می‌باید به حبس اندر شود/ و این پیامد آن پیش‌گویی که گفته‌اند/ «ج» نامی کشنده جانشین ادوارد خواهد بود...»

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها