|

دانکرک و مفهوم وفاق ملی

عبدالرضا ناصرمقدسی . متخصص مغز و اعصاب


فیلم دانکرک، اثر کریستوفر نولان، به داستان یکی از مهم‌ترین لحظات جنگ جهانی دوم می‌پردازد؛ زمانی که بیش از 300 هزار نفر از نیروهای انگلیس و فرانسه در محلی به نام دانکرک گیر افتاده‌اند و ناوگان بریتانیا توان تخلیه همه آنها را ندارد. هر ساعت هم که می‌گذرد این سربازها به مرگ نزدیک‌تر می‌شوند. در اینجاست که چرچیل مردم را با یک فراخوان به همیاری دعوت می‌کند. او می‌خواهد که تمام قایق‌های کوچک که عمدتا قایق‌های ماهیگیری هستند به ساحل فرانسه رفته و سربازها را با خود به بریتانیا بیاورند. امید چرچیل به بازگشت حداکثر 30 هزار نفر بود، اما با تلاش بسیار و پرشور مردم عادی و ناوگان نظامی اکثر سربازان به خانه بازگشتند. فیلم تصاویر بسیار تکان‌دهنده‌ای داشت. آنجا که سربازی را نشان می‌داد که از بازگشت به خانه سرافکنده بود و مردمی را نشان می‌داد که از این سربازهایی که از جنگ فرار کرده‌اند همانند یک قهرمان استقبال می‌کردند. فیلم بسیار تأثیرگذار بود؛ یک وفاق ملی شگفت و ازجان‌گذشتگی بی‌حدواندازه که به حفظ جان هزاران انسان منتهی شد.
این روزها کشور ما با مشکلات زیادی در حال دست‌و‌پنجه نرم‌کردن است. مشکل بی‌آبی که لحظه‌به‌لحظه بیشتر و عمیق‌تر می‌شود. دریاچه‌ای که خشک است و خشک‌تر می‌شود و بادهای پر از نمکی که برمی‌خیزند و دلاری که به شکلی لجام‌گسیخته بالا می‌رود و چشم‌های نگرانی که در میانه‌‌های این فلات کهن ایستاده‌اند و ناباورانه شاهد این ماجراها هستند: چه خواهد شد؟ این سؤالی است که هر روز همه از هم می‌پرسند، اما مهم‌تر از این نگرانی‌ها و این سؤال‌‌ها، قدمی است که در جهت حل این مشکلات برمی‌دارند: صف‌های خرید دلار جلوی صرافی‌ها که روزبه‌روز طولانی‌تر می‌شوند، جدالی که بر سر آب در حال درگرفتن است، کشاورزهایی که گرچه بسیار نسبت به کمبود آب زراعی معترض‌اند، اما هیچ کاری برای استفاده بهینه از آب انجام نمی‌دهند و مردمی که انگار واژه صرفه‌جویی را نمی‌شناسند و هربار ماشین و جلوی در منزلشان را با آبی بسیار زیاد می‌شویند و می‌شویند و می‌شویند. اینها همه فقط‌وفقط یک معنا دارد: اینکه فرد فقط به فکر منافع خود، آن هم در همین لحظه باشد. تفکر جمعی و وفاق ملی برای ایرانی بهتر انگار در قاموس ما جایی ندارد. واقعیت اینجاست که هیچ‌گاه نمی‌خواهیم رنجی را به خود تحمیل کنیم تا فردایی بهتر برای کشور و خودمان داشته باشیم. همیشه راحت‌ترین راه‌ها را انتخاب می‌کنیم که دست‌برقضا می‌تواند برای کشورمان بسیار هم خطرناک باشد. من این فرصت را داشته‌ام که از دو کشور آلمان و ژاپن دیدار داشته باشم. برای من باورنکردنی بود که آلمان کشوری بود که بعد از جنگ جهانی دوم به تلی از خاک بدل شده بود و تمام زیرساخت‌های آن نابود شده بودند و ژاپن نیز تنها کشوری در طول تاریخ است که مورد حمله هسته‌ای قرار گرفته. هیچ نشانی از این‌همه ویرانی در این دو کشور وجود نداشت، زیرا همه مردمانشان ماندند و سختی‌ها را به جان خریدند تا کشورشان را بسازند، اما مردم ما در پاسخ به ناملایمتی‌ها، راحت‌ترین راه را انتخاب می‌کنند. خانه و کاشانه‌شان را می‌فروشند و راهی کشوری دیگر و خود نیز در افق‌ها محو می‌شوند. انگار جایی برای ایستادن و برای تلاش نیست. صدای ترک‌خوردن خاک این سرزمین به گوش می‌خورد؛ تَرَکی عمیق ناشی از بی‌آبی و بی‌توجهی و ناملایمتی. ترکی عمیق از فرهنگی که از دست می‌رود. شاید فقط فرصت اندکی برای آبیاری‌اش باقی مانده باشد.


فیلم دانکرک، اثر کریستوفر نولان، به داستان یکی از مهم‌ترین لحظات جنگ جهانی دوم می‌پردازد؛ زمانی که بیش از 300 هزار نفر از نیروهای انگلیس و فرانسه در محلی به نام دانکرک گیر افتاده‌اند و ناوگان بریتانیا توان تخلیه همه آنها را ندارد. هر ساعت هم که می‌گذرد این سربازها به مرگ نزدیک‌تر می‌شوند. در اینجاست که چرچیل مردم را با یک فراخوان به همیاری دعوت می‌کند. او می‌خواهد که تمام قایق‌های کوچک که عمدتا قایق‌های ماهیگیری هستند به ساحل فرانسه رفته و سربازها را با خود به بریتانیا بیاورند. امید چرچیل به بازگشت حداکثر 30 هزار نفر بود، اما با تلاش بسیار و پرشور مردم عادی و ناوگان نظامی اکثر سربازان به خانه بازگشتند. فیلم تصاویر بسیار تکان‌دهنده‌ای داشت. آنجا که سربازی را نشان می‌داد که از بازگشت به خانه سرافکنده بود و مردمی را نشان می‌داد که از این سربازهایی که از جنگ فرار کرده‌اند همانند یک قهرمان استقبال می‌کردند. فیلم بسیار تأثیرگذار بود؛ یک وفاق ملی شگفت و ازجان‌گذشتگی بی‌حدواندازه که به حفظ جان هزاران انسان منتهی شد.
این روزها کشور ما با مشکلات زیادی در حال دست‌و‌پنجه نرم‌کردن است. مشکل بی‌آبی که لحظه‌به‌لحظه بیشتر و عمیق‌تر می‌شود. دریاچه‌ای که خشک است و خشک‌تر می‌شود و بادهای پر از نمکی که برمی‌خیزند و دلاری که به شکلی لجام‌گسیخته بالا می‌رود و چشم‌های نگرانی که در میانه‌‌های این فلات کهن ایستاده‌اند و ناباورانه شاهد این ماجراها هستند: چه خواهد شد؟ این سؤالی است که هر روز همه از هم می‌پرسند، اما مهم‌تر از این نگرانی‌ها و این سؤال‌‌ها، قدمی است که در جهت حل این مشکلات برمی‌دارند: صف‌های خرید دلار جلوی صرافی‌ها که روزبه‌روز طولانی‌تر می‌شوند، جدالی که بر سر آب در حال درگرفتن است، کشاورزهایی که گرچه بسیار نسبت به کمبود آب زراعی معترض‌اند، اما هیچ کاری برای استفاده بهینه از آب انجام نمی‌دهند و مردمی که انگار واژه صرفه‌جویی را نمی‌شناسند و هربار ماشین و جلوی در منزلشان را با آبی بسیار زیاد می‌شویند و می‌شویند و می‌شویند. اینها همه فقط‌وفقط یک معنا دارد: اینکه فرد فقط به فکر منافع خود، آن هم در همین لحظه باشد. تفکر جمعی و وفاق ملی برای ایرانی بهتر انگار در قاموس ما جایی ندارد. واقعیت اینجاست که هیچ‌گاه نمی‌خواهیم رنجی را به خود تحمیل کنیم تا فردایی بهتر برای کشور و خودمان داشته باشیم. همیشه راحت‌ترین راه‌ها را انتخاب می‌کنیم که دست‌برقضا می‌تواند برای کشورمان بسیار هم خطرناک باشد. من این فرصت را داشته‌ام که از دو کشور آلمان و ژاپن دیدار داشته باشم. برای من باورنکردنی بود که آلمان کشوری بود که بعد از جنگ جهانی دوم به تلی از خاک بدل شده بود و تمام زیرساخت‌های آن نابود شده بودند و ژاپن نیز تنها کشوری در طول تاریخ است که مورد حمله هسته‌ای قرار گرفته. هیچ نشانی از این‌همه ویرانی در این دو کشور وجود نداشت، زیرا همه مردمانشان ماندند و سختی‌ها را به جان خریدند تا کشورشان را بسازند، اما مردم ما در پاسخ به ناملایمتی‌ها، راحت‌ترین راه را انتخاب می‌کنند. خانه و کاشانه‌شان را می‌فروشند و راهی کشوری دیگر و خود نیز در افق‌ها محو می‌شوند. انگار جایی برای ایستادن و برای تلاش نیست. صدای ترک‌خوردن خاک این سرزمین به گوش می‌خورد؛ تَرَکی عمیق ناشی از بی‌آبی و بی‌توجهی و ناملایمتی. ترکی عمیق از فرهنگی که از دست می‌رود. شاید فقط فرصت اندکی برای آبیاری‌اش باقی مانده باشد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها