|

یک مجموعه شعر و یک ترجمه از مهستی بحرینی

در کسوت شاعر

برای مخاطبان ادبیات مهستی بحرینی بیشتر با ترجمه‌هایش شناخته شده است. او مترجمی است که تاکنون ترجمه آثار مطرحی از ادبیات فرانسه را در کارنامه خود دارد؛ اگرچه ترجمه‌های او صرفا به ادبیات خلاصه نمی‌شود و حوزه‌های دیگری را هم دربر می‌گیرد. در فهرست ترجمه‌های او هم کتاب فلسفی «هستی و نیستی» سارتر به چشم می‌خورد، هم رمان «دگرگونی» میشل بوتور و هم «اعترافات ژان ژاک روسو» و بسیاری کتاب دیگر. اخیرا اما از مهستی بحرینی کتابی منتشر شده است که ترجمه نیست، بلکه یک مجموعه شعر است از خود او؛ مجموعه شعری به نام «در کسوت ابر» که در نشر نیلوفر منتشر شده است. «در کسوت ابر» مجموعه‌ای است شامل 58 شعر از مهستی بحرینی. شعرهای این مجموعه در قالب نیمایی است. اغلب این شعرها از وزنِ عروضی برخوردارند. راوی شعرهای «در کسوت ابر» یک راوی درونگراست که ضمن نظاره در‌ گذر‌ زمان، یادهای خود را می‌کاود و به زندگی در گذر زمان می‌اندیشد. پیشِ چشم راوی این شعرها گاه اشیاء و منظره‌ها گویی درکی از زمان و یادهای دور را به دست می‌دهند و خود به میانجی‌ای برای اندیشیدن به مفهوم زمان بدل می‌شوند. تنهایی و سکوت نیز از جمله مضمون‌هایی است که در شعرهای «در کسوت ابر» با آن‌ها مواجه می‌شویم. شعر «سنگریزه‌ها» از این مجموعه را می‌خوانید: «در عبور نرم رود/ قیل‌و‌قال خنده‌مان/ سنگریزه‌های عمق آب بود/ همنوای آب نغمه می‌سرود/ ناگهان به گل نشست/ در رگم دقیقه‌های دیریاب/ عشق و درد و اضطراب/ خنده از لبم پرید/ سنگریزه‌ها شکست/ رود همچنان روان/ رود سنگدل: زمان»
اما به‌جز مجموعه شعر «در کسوت ابر» اخیرا ترجمه‌ای تازه نیز از مهستی بحرینی در نشر نیلوفر منتشر شده است. ترجمه‌ رمانی با عنوان «شغل پدر»، نوشته سرژ شالاندون، نویسنده فرانسوی معاصر. نویسنده‌ای که علاوه‌بر «شغل پدر»، تاکنون رمان‌های «افسانه پدران ما» و «بازگشت به کیلی بگز» نیز از او به فارسی ترجمه شده است که این هر‌دو رمان را مرتضی کلانتریان ترجمه کرده و دومی، «بازگشت به کیلی بگز»، از آثار مشهور شالاندون است؛ اثری که شالاندون شهرت جهانی خود را مدیون آن است. جنگ از جمله مضامینی است که شالاندون در آثارش به آن پرداخته است. نوشتن از جنگ ماحصل مشاهدات نزدیک اوست. او زمانی گزارشگر جنگ بوده و جنگ و ویرانی‌ها و آسیب‌های آن را از نزدیک دیده است.
شالاندون در رمان «شغل پدر» مسئله‌ای بغرنج را مطرح می‌کند که راوی رمان در رابطه با شغل پدرش با آن درگیر بوده است. شغل پدر راوی شغلی است که باید مخفی بماند. کسی نباید بداند شغل پدر او چیست، چنانکه در آغاز فصل چهارم این رمان، فصلی که عنوان «مأمور مخفی» را بر پیشانی دارد، از زبان راوی می‌خوانیم: «در خانه اجازه نداشتیم که درباره شغل پدر صحبت کنیم. او می‌گفت: این به کسی مربوط نیست. پدر پکوس در برج مراقبت هواپیما کار می‌کرد. آقای لوگری سازنده اتاق اتومبیل بود. بچه‌های دیگر، پدرهایشان کارگر، کارمند یا پیشخدمت رستوران - مثل پدر و همکلاسی‌ موحنایی‌ام - بودند. رومن برای دیدن پدرش، به کارخانه چوب‌بری کنار دریاچه می‌رفت. پدر شاوانه کارمند پستخانه بود. اما پدر من چه‌کاره بود؟ نمی‌دانستم. هرگز او را کیف‌به‌دست یا با لباس کار ندیده بودم. هرگز او را نه در آن‌سوی پیشخان مغازه‌ای دیده بودم و نه پشت میز کار. صبح‌ها که به مدرسه می‌رفتم، او خواب بود. عصرها گاهی با پیژامه می‌دیدمش. مادر می‌گفت: خسته است. برای اینکه بیدارش نکنیم، روی پنجه پا راه می‌رفتیم. من و مادرم در آپارتمان مثل رقاصه‌ها حرکت می‌کردیم. راه نمی‌رفتیم و پچ‌پچ می‌کردیم. بایستی برای هر قدمی که برمی‌داشتیم، عذری بیاوریم. در سال آخر دبستان، این راز به‌ناچار می‌بایست فاش شود. خانم معلم ازمان خواسته بود که برگه‌ای را پر کنیم شامل نام، نام خانوادگی، سن و شغل پدر. پدر گفت: خیلی ساده است. بنویس چترباز. نوشتم چترباز. خانم معلم پاسخ مرا به صدای بلند خواند. بچه‌ها خندیدند».رمان با لحظه‌ای در زمان حال آغاز می‌شود و آن‌گاه به گذشته می‌رود؛ به گذشته‌ای دور. بدین‌ترتیب «شغل پدر» دو دوره را دربر می‌گیرد. این رمان چنان‌که در پشت جلد ترجمه فارسی آن، به نقل از نشریه لا پِرِس در وصف آن گفته شده است «داستانی نفس‌گیر میان دوران کودکی و دنیای فردی بالغ است، که مابین آنها تعادل ایجاد می‌کند». در این نقل‌قول همچنین «شغل پدر» داستانی بین درام و کمدی معرفی شده است. راوی این رمان از زمان اکنون به کودکی خود نظر می‌افکند اما رمان تنها نقل خاطراتی شخصی از کودکی نیست و از خلال آن به مسائلی عام‌تر نقب زده می‌شود. به مسائلی که هر انسانی ممکن است با آن‌ها درگیر شود. در نقل‌قولی از روزنامه لو سُوار رمان «شغل پدر» این‌گونه توصیف شده است: «شغل پدر رمانی نیست که به ذهن استراحت بدهد؛ خواننده با آن فریاد می‌زند، اعتصاب می‌کند، توطئه می‌کند».
آن‌چه در ادامه می‌خوانید سطرهایی دیگر است از این رمان: «در سال‌های چهارم و پنجم دبستان، پدری داشتم که چترباز بود. اغلب کلاه بره قرمزش را کنار شیشه عقب اتومبیل جا می‌گذاشت. با وجود این هرگز او را با اونیفورم ندیده بودم. وقتی که وارد سال اول راهنمایی شدم، به مشکل برخوردم. شولان، شما قسمت شغل پدر را پر نکرده‌اید. معلم درس‌های اصلی‌مان برگه مرا در دستش گرفته بود. این جمله را به آرامی گفت، متوجه ضربه‌ای که به من می‌زد نبود. حواسش جای دیگر بود. یکسر از پدرم و سر او دور بود. به چیزی شک نداشت. شغل پدر؟ از نظر او یک جای خالی بود. حواس‌پرتی، فراموشکاری. در ماه اوت، داهومی استقلال یافت، سپس ولتای علیا، ساحل عاج، کنگو و گابن. پدرم مخالف این رویدادها بود. هربار که از رادیو سخنی درباره افریقا پخش می‌شد پیچ رادیو را می‌بست. درحالی‌که سس ته بشقابش را پاک می‌کرد و می‌خورد، می‌گفت: همه‌شان را به فرانسه برمی‌گردانم. در ماه سپتامبر آن سال، وقتی که با پرسشنامه به خانه برگشتم، پدر عصبی بود. شغل پدر؟ مادر جرئت نکرد که پرسشنامه را پر کند. پدرم سرم قُر زد: راستش را بنویس: مأمور مخفی...».

برای مخاطبان ادبیات مهستی بحرینی بیشتر با ترجمه‌هایش شناخته شده است. او مترجمی است که تاکنون ترجمه آثار مطرحی از ادبیات فرانسه را در کارنامه خود دارد؛ اگرچه ترجمه‌های او صرفا به ادبیات خلاصه نمی‌شود و حوزه‌های دیگری را هم دربر می‌گیرد. در فهرست ترجمه‌های او هم کتاب فلسفی «هستی و نیستی» سارتر به چشم می‌خورد، هم رمان «دگرگونی» میشل بوتور و هم «اعترافات ژان ژاک روسو» و بسیاری کتاب دیگر. اخیرا اما از مهستی بحرینی کتابی منتشر شده است که ترجمه نیست، بلکه یک مجموعه شعر است از خود او؛ مجموعه شعری به نام «در کسوت ابر» که در نشر نیلوفر منتشر شده است. «در کسوت ابر» مجموعه‌ای است شامل 58 شعر از مهستی بحرینی. شعرهای این مجموعه در قالب نیمایی است. اغلب این شعرها از وزنِ عروضی برخوردارند. راوی شعرهای «در کسوت ابر» یک راوی درونگراست که ضمن نظاره در‌ گذر‌ زمان، یادهای خود را می‌کاود و به زندگی در گذر زمان می‌اندیشد. پیشِ چشم راوی این شعرها گاه اشیاء و منظره‌ها گویی درکی از زمان و یادهای دور را به دست می‌دهند و خود به میانجی‌ای برای اندیشیدن به مفهوم زمان بدل می‌شوند. تنهایی و سکوت نیز از جمله مضمون‌هایی است که در شعرهای «در کسوت ابر» با آن‌ها مواجه می‌شویم. شعر «سنگریزه‌ها» از این مجموعه را می‌خوانید: «در عبور نرم رود/ قیل‌و‌قال خنده‌مان/ سنگریزه‌های عمق آب بود/ همنوای آب نغمه می‌سرود/ ناگهان به گل نشست/ در رگم دقیقه‌های دیریاب/ عشق و درد و اضطراب/ خنده از لبم پرید/ سنگریزه‌ها شکست/ رود همچنان روان/ رود سنگدل: زمان»
اما به‌جز مجموعه شعر «در کسوت ابر» اخیرا ترجمه‌ای تازه نیز از مهستی بحرینی در نشر نیلوفر منتشر شده است. ترجمه‌ رمانی با عنوان «شغل پدر»، نوشته سرژ شالاندون، نویسنده فرانسوی معاصر. نویسنده‌ای که علاوه‌بر «شغل پدر»، تاکنون رمان‌های «افسانه پدران ما» و «بازگشت به کیلی بگز» نیز از او به فارسی ترجمه شده است که این هر‌دو رمان را مرتضی کلانتریان ترجمه کرده و دومی، «بازگشت به کیلی بگز»، از آثار مشهور شالاندون است؛ اثری که شالاندون شهرت جهانی خود را مدیون آن است. جنگ از جمله مضامینی است که شالاندون در آثارش به آن پرداخته است. نوشتن از جنگ ماحصل مشاهدات نزدیک اوست. او زمانی گزارشگر جنگ بوده و جنگ و ویرانی‌ها و آسیب‌های آن را از نزدیک دیده است.
شالاندون در رمان «شغل پدر» مسئله‌ای بغرنج را مطرح می‌کند که راوی رمان در رابطه با شغل پدرش با آن درگیر بوده است. شغل پدر راوی شغلی است که باید مخفی بماند. کسی نباید بداند شغل پدر او چیست، چنانکه در آغاز فصل چهارم این رمان، فصلی که عنوان «مأمور مخفی» را بر پیشانی دارد، از زبان راوی می‌خوانیم: «در خانه اجازه نداشتیم که درباره شغل پدر صحبت کنیم. او می‌گفت: این به کسی مربوط نیست. پدر پکوس در برج مراقبت هواپیما کار می‌کرد. آقای لوگری سازنده اتاق اتومبیل بود. بچه‌های دیگر، پدرهایشان کارگر، کارمند یا پیشخدمت رستوران - مثل پدر و همکلاسی‌ موحنایی‌ام - بودند. رومن برای دیدن پدرش، به کارخانه چوب‌بری کنار دریاچه می‌رفت. پدر شاوانه کارمند پستخانه بود. اما پدر من چه‌کاره بود؟ نمی‌دانستم. هرگز او را کیف‌به‌دست یا با لباس کار ندیده بودم. هرگز او را نه در آن‌سوی پیشخان مغازه‌ای دیده بودم و نه پشت میز کار. صبح‌ها که به مدرسه می‌رفتم، او خواب بود. عصرها گاهی با پیژامه می‌دیدمش. مادر می‌گفت: خسته است. برای اینکه بیدارش نکنیم، روی پنجه پا راه می‌رفتیم. من و مادرم در آپارتمان مثل رقاصه‌ها حرکت می‌کردیم. راه نمی‌رفتیم و پچ‌پچ می‌کردیم. بایستی برای هر قدمی که برمی‌داشتیم، عذری بیاوریم. در سال آخر دبستان، این راز به‌ناچار می‌بایست فاش شود. خانم معلم ازمان خواسته بود که برگه‌ای را پر کنیم شامل نام، نام خانوادگی، سن و شغل پدر. پدر گفت: خیلی ساده است. بنویس چترباز. نوشتم چترباز. خانم معلم پاسخ مرا به صدای بلند خواند. بچه‌ها خندیدند».رمان با لحظه‌ای در زمان حال آغاز می‌شود و آن‌گاه به گذشته می‌رود؛ به گذشته‌ای دور. بدین‌ترتیب «شغل پدر» دو دوره را دربر می‌گیرد. این رمان چنان‌که در پشت جلد ترجمه فارسی آن، به نقل از نشریه لا پِرِس در وصف آن گفته شده است «داستانی نفس‌گیر میان دوران کودکی و دنیای فردی بالغ است، که مابین آنها تعادل ایجاد می‌کند». در این نقل‌قول همچنین «شغل پدر» داستانی بین درام و کمدی معرفی شده است. راوی این رمان از زمان اکنون به کودکی خود نظر می‌افکند اما رمان تنها نقل خاطراتی شخصی از کودکی نیست و از خلال آن به مسائلی عام‌تر نقب زده می‌شود. به مسائلی که هر انسانی ممکن است با آن‌ها درگیر شود. در نقل‌قولی از روزنامه لو سُوار رمان «شغل پدر» این‌گونه توصیف شده است: «شغل پدر رمانی نیست که به ذهن استراحت بدهد؛ خواننده با آن فریاد می‌زند، اعتصاب می‌کند، توطئه می‌کند».
آن‌چه در ادامه می‌خوانید سطرهایی دیگر است از این رمان: «در سال‌های چهارم و پنجم دبستان، پدری داشتم که چترباز بود. اغلب کلاه بره قرمزش را کنار شیشه عقب اتومبیل جا می‌گذاشت. با وجود این هرگز او را با اونیفورم ندیده بودم. وقتی که وارد سال اول راهنمایی شدم، به مشکل برخوردم. شولان، شما قسمت شغل پدر را پر نکرده‌اید. معلم درس‌های اصلی‌مان برگه مرا در دستش گرفته بود. این جمله را به آرامی گفت، متوجه ضربه‌ای که به من می‌زد نبود. حواسش جای دیگر بود. یکسر از پدرم و سر او دور بود. به چیزی شک نداشت. شغل پدر؟ از نظر او یک جای خالی بود. حواس‌پرتی، فراموشکاری. در ماه اوت، داهومی استقلال یافت، سپس ولتای علیا، ساحل عاج، کنگو و گابن. پدرم مخالف این رویدادها بود. هربار که از رادیو سخنی درباره افریقا پخش می‌شد پیچ رادیو را می‌بست. درحالی‌که سس ته بشقابش را پاک می‌کرد و می‌خورد، می‌گفت: همه‌شان را به فرانسه برمی‌گردانم. در ماه سپتامبر آن سال، وقتی که با پرسشنامه به خانه برگشتم، پدر عصبی بود. شغل پدر؟ مادر جرئت نکرد که پرسشنامه را پر کند. پدرم سرم قُر زد: راستش را بنویس: مأمور مخفی...».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها