چگونه پرتقالها را پوست بکنیم تا قطرهریز نشود
فریدون صدیقی. پژوهشگر و مدرس ارتباطات
آیا رسانههای ما در عذاباند؟ پاسخ صریح و آسان این است؛ رسانهها رنج میبرند و روزنامهنگاران افسردهاند. چرا؟ چون قادر به طرح پرسش و پاسخ نیستند.
رسانهها اعم از روزنامه، رادیو و تلویزیون در زیست اکنونی ما و با خطقرمزهای بسته و سلیقهای، ناتوان از طرح پرسش در بیان موضوعات عمده هستند؛ یعنی لکنت شدید در طرح موضوعهای بنیانی دارند، نقطهعطفی که خاستگاه اولیه و اصلی ژورنالیسم است. همین کاستیها اساسا ضرورت حضور و نقش رسانههای ما را حداقلی کرده است. وقتی روزنامه، رادیو و تلویزیون بهدرستی، بهواقع و چندوجهی و عمقی نتوانند مثلا سؤال کنند چرا هر روز فقرا نحیفتر و ثروتمندان فربهتر میشوند، پس تکلیف عدالت موعود چه میشود؟ بدیهی و طبیعی است با این وصف موضوعهای اصلی به محاق میرود و موضوعهای جزئی و تفننی پا پیش میگذارند؛ چرا وزنهبرداری جایگاه جهانی خود را از دست داده است یا دلیل لبخند ملیح بیرانوند، دروازهبان تیم ملی، به تبسم تلخ دروازهبان سایپا چه بود یا چرا آسفالت خیابان حافظ کمدوام و گردش به راست پل عابر پیاده حافظ کمعرض است؟
یک جمعبندی حداقلی؛ سرگرمی بالاترین رسالت رسانه است؛ خندوانه، دورهمی، نود، چگونه پرتقال را پوست بکنیم تا قطرهچکان نشود، یا وقتی کلاه سرمان میگذارند، خودمان آن را برداریم یا از همسرمان بخواهیم.
یک نتیجه ساده؛ رسانهها از حداقلیشدن جایگاه و از محو تدریجی مخاطبان خود رنج میبرند، یعنی رنجوری کسبوکار آنان است.
روزنامهنگاران افسردهاند از اینکه ناتوان از طرح پرسش از مسئولان هستند، اما باید پاسخگوی مخاطبان باشند. آیا سکوت تنها پاسخ افسردگی است؟ یعنی کسی که زیاد افسرده است، خاموش است؟
جمعبندی حداقلی؛ روزنامهنگاران بهخاطر تنزل تیراژ رسانهها و کوچ مخاطبان از رسانههای داخلی افسردگی گرفتهاند و به علت شدت حسادت نسبت به رسانههای مجازی، کینهجو شدهاند، گرچه میدانند نتیجه کینهجویی تنها آزار دیگران نیست، خود جراحتبرداشتن هم هست.
نتیجه ساده اول؛ روزنامهنگاران از بس که حرف نزدهاند، حرفزدن یادشان رفته است یا عذاب وجدان گرفتهاند؟ اکنون پرسش این است؛ حالا که رسانهها رنجور و روزنامهنگاران افسردهاند، آیا رستگاری فقط سهم مخاطبان است که بیدغدغه، بیرنج و عذاب و سرخوشانه در مدیاهای مختلف و متنوع در سیر و سفرند؟
نتیجه ساده دوم؛ تداوم وضع موجود، یعنی برونسپاری و حوالتدادن مردم مثل میلیونها دانشجو به ملاحظه، تماشا و تأمل در رسانههای غیررسمی یا غیرداخلی و... موجب عادتپذیری مردم به وضع موجود میشود که جذب دوباره آنان بسی دشوار خواهد بود. آیا ما داریم به سوی تهیکردن کامل شمایلی به نام رسانههای داخلی میرویم؟ امیدوارم چنین نباشد، امیدواری عادت تاریخی ماست.
آیا رسانههای ما در عذاباند؟ پاسخ صریح و آسان این است؛ رسانهها رنج میبرند و روزنامهنگاران افسردهاند. چرا؟ چون قادر به طرح پرسش و پاسخ نیستند.
رسانهها اعم از روزنامه، رادیو و تلویزیون در زیست اکنونی ما و با خطقرمزهای بسته و سلیقهای، ناتوان از طرح پرسش در بیان موضوعات عمده هستند؛ یعنی لکنت شدید در طرح موضوعهای بنیانی دارند، نقطهعطفی که خاستگاه اولیه و اصلی ژورنالیسم است. همین کاستیها اساسا ضرورت حضور و نقش رسانههای ما را حداقلی کرده است. وقتی روزنامه، رادیو و تلویزیون بهدرستی، بهواقع و چندوجهی و عمقی نتوانند مثلا سؤال کنند چرا هر روز فقرا نحیفتر و ثروتمندان فربهتر میشوند، پس تکلیف عدالت موعود چه میشود؟ بدیهی و طبیعی است با این وصف موضوعهای اصلی به محاق میرود و موضوعهای جزئی و تفننی پا پیش میگذارند؛ چرا وزنهبرداری جایگاه جهانی خود را از دست داده است یا دلیل لبخند ملیح بیرانوند، دروازهبان تیم ملی، به تبسم تلخ دروازهبان سایپا چه بود یا چرا آسفالت خیابان حافظ کمدوام و گردش به راست پل عابر پیاده حافظ کمعرض است؟
یک جمعبندی حداقلی؛ سرگرمی بالاترین رسالت رسانه است؛ خندوانه، دورهمی، نود، چگونه پرتقال را پوست بکنیم تا قطرهچکان نشود، یا وقتی کلاه سرمان میگذارند، خودمان آن را برداریم یا از همسرمان بخواهیم.
یک نتیجه ساده؛ رسانهها از حداقلیشدن جایگاه و از محو تدریجی مخاطبان خود رنج میبرند، یعنی رنجوری کسبوکار آنان است.
روزنامهنگاران افسردهاند از اینکه ناتوان از طرح پرسش از مسئولان هستند، اما باید پاسخگوی مخاطبان باشند. آیا سکوت تنها پاسخ افسردگی است؟ یعنی کسی که زیاد افسرده است، خاموش است؟
جمعبندی حداقلی؛ روزنامهنگاران بهخاطر تنزل تیراژ رسانهها و کوچ مخاطبان از رسانههای داخلی افسردگی گرفتهاند و به علت شدت حسادت نسبت به رسانههای مجازی، کینهجو شدهاند، گرچه میدانند نتیجه کینهجویی تنها آزار دیگران نیست، خود جراحتبرداشتن هم هست.
نتیجه ساده اول؛ روزنامهنگاران از بس که حرف نزدهاند، حرفزدن یادشان رفته است یا عذاب وجدان گرفتهاند؟ اکنون پرسش این است؛ حالا که رسانهها رنجور و روزنامهنگاران افسردهاند، آیا رستگاری فقط سهم مخاطبان است که بیدغدغه، بیرنج و عذاب و سرخوشانه در مدیاهای مختلف و متنوع در سیر و سفرند؟
نتیجه ساده دوم؛ تداوم وضع موجود، یعنی برونسپاری و حوالتدادن مردم مثل میلیونها دانشجو به ملاحظه، تماشا و تأمل در رسانههای غیررسمی یا غیرداخلی و... موجب عادتپذیری مردم به وضع موجود میشود که جذب دوباره آنان بسی دشوار خواهد بود. آیا ما داریم به سوی تهیکردن کامل شمایلی به نام رسانههای داخلی میرویم؟ امیدوارم چنین نباشد، امیدواری عادت تاریخی ماست.