دوم خرداد همچون تجربه ملی دوم خرداد همچون خاطره جمعی
علیاصغر سیدآبادی
سالگرد دوم خرداد در شبکههای اجتماعی با واکنش بسیاری روبهرو شد. بیشتر این واکنشها احساسی بود؛ چه آن اکثریتی که خود را متعلق به این روز میدانستند و چون خاطرهای خوش یادش را گرامی میداشتند و چه آنان که با کینه و نفرت از این روز یاد میکردند.اکنون با گذشت ۲۱ سال از آن روز و ۱۳ سال از پایان دولت برآمده از آن روز، زمان مناسبی است که آن را نقد و بررسی کنیم و در علل کامیابیها و ناکامیهای کنشگران آن رویداد، تأمل کنیم. این نقد و بررسی نه تنها به کار آن کنشگران خواهد آمد بلکه راه را به هرکسی که دل در گرو ایران دارد، نیز نشان خواهد داد.اغلب آمارها و نمودارهایی که روندهای ۴۰ساله را نشان میدهد، حکایت از روند مثبت آن دوره دارد.
نمودارهای اقتصادی در آن دوره نشان از نوعی ثبات دارد. در حوزههای فرهنگی نشانههای رونق آشکار است و مثلا نمودارهای نشر نشاندهنده روند رو به رشد شمارگان است، چیزی که دیگر تکرار نشد. آمار کار و بیکاری هم وضعیتی مثبتتر از همیشه دارد.
پیمایشها هم نشان میدهند که وضعیت شاخصهای اجتماعی مانند اعتماد، امید به آینده، سرمایه اجتماعی و... نسبت به گذشته و سالهای بعد وضعیت مطلوبتری داشت. ما با پدیده دوم خرداد دو گونه مواجهه میتوانیم داشته باشیم: مواجهه با دوم خرداد همچون خاطره خوش جمعی و مواجهه با دوم خرداد همچون تجربه ملی. بخشی از ما که دل در گرو اصلاحات داریم، با آن همچون خاطرههای خوش روبهرو میشویم. در این صورت احتمالا پرسش ما این خواهد بود که چرا با وجود اینکه همه شاخصها نشاندهنده وضعیت مثبتتری نسبت به گذشته بودند و اکنون دریافتهایم که نسبت به سالهای بعد نیز بهتر بود، آن خاطره خوش دوام نیاورد؟
دمدستیترین و تکراریترین پاسخ به این پرسش را در یک کلمه میتوان خلاصه کرد: نگذاشتند.در این تردیدی نیست که نگذاشتند و موانع و مقاومتها بسیار بود، اما شاید یکی از مشکلات هم فروکاستن اصلاحات و به تبع آن کنش سیاسی، به سیاست روزمره و دعواهای سطحی سیاسی از یک سو و تفکیک میان اجزای مای بزرگ (یک تیم / گروه بزرگ که رقیب قدرتمندی داشت) به آنها (دولت) و ما (کنشگران) بود و جذابیت انتقاد به دولت در ایران و غفلت از آنچه در لایههای عمیقتر جریان دارد. این یکی از پاشنه آشیلهایی بود که کنشگران اصلاحطلب دیر به اهمیتش پی بردند. شاید وقتی به اهمیت آن پی بردند که در میدانهای شهرهای ایران به انتقادهای خود از اصلاحطلبان پاسخ میگفتند که حالا از زبان مخالفان و به طرفداری از محمود احمدینژاد شنیده میشد. ما، همه ما آن روزها به فاصله کوتاهی در مقام کسانی که از ترس رأیآوردن احمدینژاد به خیابانهای شهر آمده بودیم، باید پاسخگوی انتقادهایی بودیم که خودمان طرح کرده بودیم. بیشتر ما آن روزها بلد نبودیم بیرون از چارچوب سیاست روز و به زبان مردم عادی حرف بزنیم. دفاع سیاسی از اصلاحات ممکن نبود، چون همزمان باید به پرسشهای خودمان
پاسخ میگفتیم و دفاع فرهنگی ممکن نبود، چون برای اکثریت رأیدهندگان معنا و اولویت نداشت و دفاع اقتصادی ممکن نبود، چون نه میدانستیم چه اتفاقهایی رخ داده است و نه برای بیشتر ما معنا و اولویت داشت.با این حال دوم خرداد همزمان که برای بخشی از ما ایرانیان خاطره خوش سیاسی است، برای همه ایرانیان تجربه ملی است، چه آنان که دل در گروی آن داشتند و چه آنان که برای بهثمرنرسیدنش خالصانه میکوشیدند.
اگر ما به عنوان اصلاحطلبان باید در مواجهه با آن همچون خاطرههای خوش، در این پرسش تأمل کنیم که چرا دوام نیافت، ما ایرانیان و بهخصوص مخالفان قدیم و جدید آن تجربه در این پرسش تأمل کنیم که چرا آن تجربه باعث شده بود بیشتر شاخصهای اجتماعی و اقتصادی کشور وضعیت بهتری داشته باشد؟
هرچند تکرار دوم خرداد، در وضعیت کنونی ناممکن به نظر میرسد و چه بسا راهگشا هم نباشد، اما دوم خرداد تجربه ملی همه ایرانیان است و خوانش دوبارهاش نیاز همیشگی ماست. واقعا چه اتفاقی افتاده بود که بنا به همه پیمایشهای اجتماعی هم حال مردم از دیروز و روز بعدش بهتر بود و هم شاخصهای اقتصادی حکایت از بهبود داشتند و هم شاخصهای فرهنگی؟
پاسخ این پرسش به همه کسانی که با هر عقیدهای دل در گرو ایران دارند، راه را نشان میدهد.
سالگرد دوم خرداد در شبکههای اجتماعی با واکنش بسیاری روبهرو شد. بیشتر این واکنشها احساسی بود؛ چه آن اکثریتی که خود را متعلق به این روز میدانستند و چون خاطرهای خوش یادش را گرامی میداشتند و چه آنان که با کینه و نفرت از این روز یاد میکردند.اکنون با گذشت ۲۱ سال از آن روز و ۱۳ سال از پایان دولت برآمده از آن روز، زمان مناسبی است که آن را نقد و بررسی کنیم و در علل کامیابیها و ناکامیهای کنشگران آن رویداد، تأمل کنیم. این نقد و بررسی نه تنها به کار آن کنشگران خواهد آمد بلکه راه را به هرکسی که دل در گرو ایران دارد، نیز نشان خواهد داد.اغلب آمارها و نمودارهایی که روندهای ۴۰ساله را نشان میدهد، حکایت از روند مثبت آن دوره دارد.
نمودارهای اقتصادی در آن دوره نشان از نوعی ثبات دارد. در حوزههای فرهنگی نشانههای رونق آشکار است و مثلا نمودارهای نشر نشاندهنده روند رو به رشد شمارگان است، چیزی که دیگر تکرار نشد. آمار کار و بیکاری هم وضعیتی مثبتتر از همیشه دارد.
پیمایشها هم نشان میدهند که وضعیت شاخصهای اجتماعی مانند اعتماد، امید به آینده، سرمایه اجتماعی و... نسبت به گذشته و سالهای بعد وضعیت مطلوبتری داشت. ما با پدیده دوم خرداد دو گونه مواجهه میتوانیم داشته باشیم: مواجهه با دوم خرداد همچون خاطره خوش جمعی و مواجهه با دوم خرداد همچون تجربه ملی. بخشی از ما که دل در گرو اصلاحات داریم، با آن همچون خاطرههای خوش روبهرو میشویم. در این صورت احتمالا پرسش ما این خواهد بود که چرا با وجود اینکه همه شاخصها نشاندهنده وضعیت مثبتتری نسبت به گذشته بودند و اکنون دریافتهایم که نسبت به سالهای بعد نیز بهتر بود، آن خاطره خوش دوام نیاورد؟
دمدستیترین و تکراریترین پاسخ به این پرسش را در یک کلمه میتوان خلاصه کرد: نگذاشتند.در این تردیدی نیست که نگذاشتند و موانع و مقاومتها بسیار بود، اما شاید یکی از مشکلات هم فروکاستن اصلاحات و به تبع آن کنش سیاسی، به سیاست روزمره و دعواهای سطحی سیاسی از یک سو و تفکیک میان اجزای مای بزرگ (یک تیم / گروه بزرگ که رقیب قدرتمندی داشت) به آنها (دولت) و ما (کنشگران) بود و جذابیت انتقاد به دولت در ایران و غفلت از آنچه در لایههای عمیقتر جریان دارد. این یکی از پاشنه آشیلهایی بود که کنشگران اصلاحطلب دیر به اهمیتش پی بردند. شاید وقتی به اهمیت آن پی بردند که در میدانهای شهرهای ایران به انتقادهای خود از اصلاحطلبان پاسخ میگفتند که حالا از زبان مخالفان و به طرفداری از محمود احمدینژاد شنیده میشد. ما، همه ما آن روزها به فاصله کوتاهی در مقام کسانی که از ترس رأیآوردن احمدینژاد به خیابانهای شهر آمده بودیم، باید پاسخگوی انتقادهایی بودیم که خودمان طرح کرده بودیم. بیشتر ما آن روزها بلد نبودیم بیرون از چارچوب سیاست روز و به زبان مردم عادی حرف بزنیم. دفاع سیاسی از اصلاحات ممکن نبود، چون همزمان باید به پرسشهای خودمان
پاسخ میگفتیم و دفاع فرهنگی ممکن نبود، چون برای اکثریت رأیدهندگان معنا و اولویت نداشت و دفاع اقتصادی ممکن نبود، چون نه میدانستیم چه اتفاقهایی رخ داده است و نه برای بیشتر ما معنا و اولویت داشت.با این حال دوم خرداد همزمان که برای بخشی از ما ایرانیان خاطره خوش سیاسی است، برای همه ایرانیان تجربه ملی است، چه آنان که دل در گروی آن داشتند و چه آنان که برای بهثمرنرسیدنش خالصانه میکوشیدند.
اگر ما به عنوان اصلاحطلبان باید در مواجهه با آن همچون خاطرههای خوش، در این پرسش تأمل کنیم که چرا دوام نیافت، ما ایرانیان و بهخصوص مخالفان قدیم و جدید آن تجربه در این پرسش تأمل کنیم که چرا آن تجربه باعث شده بود بیشتر شاخصهای اجتماعی و اقتصادی کشور وضعیت بهتری داشته باشد؟
هرچند تکرار دوم خرداد، در وضعیت کنونی ناممکن به نظر میرسد و چه بسا راهگشا هم نباشد، اما دوم خرداد تجربه ملی همه ایرانیان است و خوانش دوبارهاش نیاز همیشگی ماست. واقعا چه اتفاقی افتاده بود که بنا به همه پیمایشهای اجتماعی هم حال مردم از دیروز و روز بعدش بهتر بود و هم شاخصهای اقتصادی حکایت از بهبود داشتند و هم شاخصهای فرهنگی؟
پاسخ این پرسش به همه کسانی که با هر عقیدهای دل در گرو ایران دارند، راه را نشان میدهد.