|

تازه‌هاي نشر مانياهنر

زيبايي‌شناسيِ ناپديدشدن

پارسا شهري: «زماني كه به ديدن موزه قربانيانِ آشويتس رفتم، جلوي قفسه‌ها ايستادم. آن‌چه ديدم تصاويري بود از هنر مدرن و آن را بسيار ترسناك يافتم. با نگاه به نمايشگاهِ چمدان‌ها، اعضاي مصنوعيِ بدن و اسباب‌بازيِ كودكان احساس ترس نكردم، از پاي نيفتادم. پياده‌روي دور اردوگاه خسته‌ام كرده بود، اما ديدنِ قفسه‌ها نه. در موزه آشويتس، حس كردم در موزه هنرهاي معاصر ايستاده‌ام. در راهِ بازگشت با قطار، به خود مي‌گفتم كه آن‌ها (نازي‌ها) برنده شده‌اند! آن‌ها نبرد را برده بودند، چراكه فرم‌هاي ادراكي را خلق كردند كه با ويراني‌‌اي كه پديد آورده بود همخواني داشت.» اين خاطره ژاكلين ليشتن‌اشتين، استاد فلسفه دانشگاه سوربون، دستمايه يكي از مهم‌ترين سخنراني‌هاي فيلسوف فرانسوي است با عنوانِ «هنر و ترس»‌. پُل ويريليو، نظريه‌پردازِ سياسي و فرهنگي فرانسوي، بحثِ خود را از نقطه‌اي آغاز مي‌كند كه اين خاطره تمام مي‌شود: دهشت نازي جنگ را باخت، اما آيا دست‌آخر در دوران صلح به پيروزي رسيد؟ صلحي كه به‌تعبير ويريليو براساسِ تعادل دهشت بنا شده است؛ تعادلي نه‌تنها ميانِ شرق و غرب بلكه هم‌چنين ميانِ فرم‌ها و فيگورهاي يك زيبايي‌شناسيِ ناپديدي كه تمام پايان قرن را توصيف و مشخص مي‌كند. چنان‌كه در مقدمه مترجمِ انگليسيِ كتاب «هنر و ترس» آمده است، ويريليو با رويكردِ واقع‌گرايي سفت‌وسختِ هميشگي‌اش به مفهومِ «هنر معاصر» مي‌پردازد. او معتقد است «هيچ آدم بدبيني وجود ندارد؛ فقط واقع‌گراها وجود دارند و دروغ‌گوها.» او به تهي‌كردنِ سوژه هنر و تقليل‌دادنش تا مرحله بازنمايي موهوم، اشاره مي‌كند و با خشونت‌بار ناميدنِ اين فرايند، بر ترسي انگشت مي‌گذارد كه از آن برمي‌آيد. ويريليو نقاشي‌هاي آبستره و تصاوير تكه‌تكه‌شده فيگور انساني به‌طور عيني و مجازي را مثال مي‌آورد و آن را قياس مي‌كند با جنازه‌هاي واقعيِ دكتر فون‌هاگنز، كالبدشناس معروف آلماني، تا از اين رهگذر به «تبارشناسي دوگانه هنر و علم» بپردازد كه نسبت نزديك با «دهشت معمول» در صد سال گذشته داشته‌اند. او به‌شكل چشمگيري در تمام متونش درباره هنر معاصر، از شيوه‌هاي «قسي» كه هنرمندان قرن بيست‌ويك برخلاف روشنفكران قرن بيست‌ در آثارشان به‌كار گرفته‌اند، ابراز انزجار مي‌كند؛ «شيوه‌هايي كه سبب مي‌شود هنرمندان قرن بيست‌ويك نه بتوانند دهشت تمام‌وكمالِ خشونت انساني را درك كنند و نه قادر باشند در برابرش سكوت كنند.» چنان‌كه در مقدمه كتاب به‌قلمِ جان آرميتج آمده است، ويريليو در دو مقاله «هنر و ترس» و «سكوت در دادگاه» تأملاتِ آغازين خود را در باب زيبايي‌شناسي ناپديدي بسط مي‌دهد. و به ارزيابي مجدد تئوري‌هاي هنر مدرن در قرن بيستم و بقا، گفتار و حق ساكت‌ماندن در عصري كه به‌شكلي فزاينده با طنين هنر مدرن شكل گرفته علاقه‌مند است. «با اين وجود، ترديدِ ويريليو را درباره تئوري‌هاي قرن بيستم در باب هنر مدرن، ازميان‌رفتنِ سكوت و هنر معاصري كه از چنين فرضيات و تجربه‌هايي نشأت مي‌گيرد نمي‌توان مخالفتي پساساختارگرايانه در برابر انسان‌گرايي بدن واقعي دانست.» كتابِ «هنر و ترس» شاملِ دو مقاله «هنري قسي» و «سكوت در دادگاه» است كه هر دو از سخنراني‌هاي ويريليو درباره نسبت هنر معاصر و ترس برآمده است.
«احمد فيلسوف» عنوانِ سي‌وچهار نمايشنامه كوتاه است از آلن بديو، فيلسوفِ فرانسوي معاصر كه در زمينه فلسفه تئاتر تاليفاتي داشته و اين‌بار خود دست‌به‌كارِ خلق نمايشنامه شده است. «احمد وارد صحنه مي‌شود و چوبش را با حالتي تهديدآميز رو به تماشاچيان مي‌گيرد. احمد: به چي دارين نگاه مي‌كنين؟ هيچي اين‌جا نيست. من، احمد مطلقا هيچم، يه هيچِ فرداعلا. و باور كنين كه نگاه‌كردن به هيچ، دقيقا مث نگاه‌نكردنه. ببينين خودتون كه چه هيچي‌ام من!» نمايشنامه اين‌طور آغاز مي‌شود، اما خودِ بديو در مقدمه‌اش از روندِ خلق شخصيت احمد مي‌نويسد، اينكه شخصيت احمد در تابستان سال 1984 در ذهن او متولد شده است، جواني مهاجر با اصالت الجزايري و ساكن فرانسه. آلن بديو كه از رفتارِ نژادپرستانه «به‌اصطلاح فرانسوي‌ها» در قبالِ كارگران خارجي و خانواده‌هاشان به‌شدت خشمگين بود به ذهنش مي‌رسد تا شخصيت‌ها و اتفاقاتِ نمايشنامه معروف مولير؛ «نيرنگ‌هاي اسكاپن» را در ميزانسن حومه يك شهر بزرگ مدرن قرار دهد و از ژانرِ كمدي در تئاتر بهره بگيرد كه سنت آن همين تقابل دنياي ثروتمندان و صاحبان قدرت با فقيران و مظلومان بوده است. «افرادي به كارگران خارجي و خانواده‌هايشان به روش‌هايي بي‌رحمانه و احمقانه و به‌معناي واقعي كلمه، نژادپرستانه حمله مي‌كردند. آ‌نها چندين كودك را تنها به اين بهانه كه سروصدا مي‌كردند، با تك‌تيراندازهايي از پشت پنجره خانه‌هايشان مورد هدف قرار دادند! واضح است كه نزد اين شكارچيان كودك، زندگي يك عرب ارزش چنداني نداشت. من از موضع‌گيري دولت و تقريبا تمام گروه‌هاي سياسي بي‌نهايت عصباني‌ بودم. نه! لوپن خبيث اصلا در اين زمينه تنها نبود.» ازاين‌رو بديو كه باور دارد «گاهي‌ اوقات، خنده بهترين راه نشان‌دادنِ اعتراض است»، اين كمديِ معاصر را در هجو صاحبان قدرت مي‌نويسد. در اين نمايشنامه‌ها هم‌چنين نوعي طنز گزنده نسبت به بسياري از روشنفكراني وجود دارد كه به‌زعمِ بديو، با گزافه‌گويي‌، از نظم موجود دفاع مي‌كنند. بديو با اشاره به ترجمه انگليسي موفق اين اثر توسطِ جو ليتواك، مي‌نويسد كه در زمان خواندنِ نسخه انگليسي اين نمايشنامه، بسيار بلندتر از زمان خواندن نسخه اصلي آن به قهقهه افتاده است. «اميدوارم مخاطبان اين كتاب نيز با خواندن اين نمايشنامه‌ها همين‌طور به قهقهه بيفتند.» نمايشنامه «احمد فيلسوف» شاملِ سي‌وچهار اپيزود است با عناويني از اين دست: هيچ، رخداد، زبان، مكان، سياست، شانس، شعر، امر چندگانه، زمان، حقيقت، ملت، مرگ، بي‌نهايت، سوژه، جامعه، فلسفه، اين‌هماني و ديگري، وحشت، غايت‌مندي، ابزورد، تناقض، تكرار، طبيعت، اصل و ايده. مترجمِ اين نمايشنامه‌ كه پيش‌تر كتابِ «در باب بكت» را از آلن بديو ترجمه و منتشر كرده است، در مقدمه كوتاهش مي‌نويسد فكر ترجمه اين نمايشنامه‌ها درست زماني به ذهنش خطور كرد كه در «بحبوحه بمباران كلمات بديو، بكت و آن همه مفهومي» بود كه در حين ترجمه آن كار بر سرش مي‌ريخت، او به‌ چند مورد درباره ترجمه‌ و نحوه انتخاب زبان و اصطلاحات اشاره مي‌كند و به‌قول خودش «مخاطب را با بديو، احمد و ديگر شخصيت‌هاي شگرف نمايشنامه» تنها مي‌گذارد.

پارسا شهري: «زماني كه به ديدن موزه قربانيانِ آشويتس رفتم، جلوي قفسه‌ها ايستادم. آن‌چه ديدم تصاويري بود از هنر مدرن و آن را بسيار ترسناك يافتم. با نگاه به نمايشگاهِ چمدان‌ها، اعضاي مصنوعيِ بدن و اسباب‌بازيِ كودكان احساس ترس نكردم، از پاي نيفتادم. پياده‌روي دور اردوگاه خسته‌ام كرده بود، اما ديدنِ قفسه‌ها نه. در موزه آشويتس، حس كردم در موزه هنرهاي معاصر ايستاده‌ام. در راهِ بازگشت با قطار، به خود مي‌گفتم كه آن‌ها (نازي‌ها) برنده شده‌اند! آن‌ها نبرد را برده بودند، چراكه فرم‌هاي ادراكي را خلق كردند كه با ويراني‌‌اي كه پديد آورده بود همخواني داشت.» اين خاطره ژاكلين ليشتن‌اشتين، استاد فلسفه دانشگاه سوربون، دستمايه يكي از مهم‌ترين سخنراني‌هاي فيلسوف فرانسوي است با عنوانِ «هنر و ترس»‌. پُل ويريليو، نظريه‌پردازِ سياسي و فرهنگي فرانسوي، بحثِ خود را از نقطه‌اي آغاز مي‌كند كه اين خاطره تمام مي‌شود: دهشت نازي جنگ را باخت، اما آيا دست‌آخر در دوران صلح به پيروزي رسيد؟ صلحي كه به‌تعبير ويريليو براساسِ تعادل دهشت بنا شده است؛ تعادلي نه‌تنها ميانِ شرق و غرب بلكه هم‌چنين ميانِ فرم‌ها و فيگورهاي يك زيبايي‌شناسيِ ناپديدي كه تمام پايان قرن را توصيف و مشخص مي‌كند. چنان‌كه در مقدمه مترجمِ انگليسيِ كتاب «هنر و ترس» آمده است، ويريليو با رويكردِ واقع‌گرايي سفت‌وسختِ هميشگي‌اش به مفهومِ «هنر معاصر» مي‌پردازد. او معتقد است «هيچ آدم بدبيني وجود ندارد؛ فقط واقع‌گراها وجود دارند و دروغ‌گوها.» او به تهي‌كردنِ سوژه هنر و تقليل‌دادنش تا مرحله بازنمايي موهوم، اشاره مي‌كند و با خشونت‌بار ناميدنِ اين فرايند، بر ترسي انگشت مي‌گذارد كه از آن برمي‌آيد. ويريليو نقاشي‌هاي آبستره و تصاوير تكه‌تكه‌شده فيگور انساني به‌طور عيني و مجازي را مثال مي‌آورد و آن را قياس مي‌كند با جنازه‌هاي واقعيِ دكتر فون‌هاگنز، كالبدشناس معروف آلماني، تا از اين رهگذر به «تبارشناسي دوگانه هنر و علم» بپردازد كه نسبت نزديك با «دهشت معمول» در صد سال گذشته داشته‌اند. او به‌شكل چشمگيري در تمام متونش درباره هنر معاصر، از شيوه‌هاي «قسي» كه هنرمندان قرن بيست‌ويك برخلاف روشنفكران قرن بيست‌ در آثارشان به‌كار گرفته‌اند، ابراز انزجار مي‌كند؛ «شيوه‌هايي كه سبب مي‌شود هنرمندان قرن بيست‌ويك نه بتوانند دهشت تمام‌وكمالِ خشونت انساني را درك كنند و نه قادر باشند در برابرش سكوت كنند.» چنان‌كه در مقدمه كتاب به‌قلمِ جان آرميتج آمده است، ويريليو در دو مقاله «هنر و ترس» و «سكوت در دادگاه» تأملاتِ آغازين خود را در باب زيبايي‌شناسي ناپديدي بسط مي‌دهد. و به ارزيابي مجدد تئوري‌هاي هنر مدرن در قرن بيستم و بقا، گفتار و حق ساكت‌ماندن در عصري كه به‌شكلي فزاينده با طنين هنر مدرن شكل گرفته علاقه‌مند است. «با اين وجود، ترديدِ ويريليو را درباره تئوري‌هاي قرن بيستم در باب هنر مدرن، ازميان‌رفتنِ سكوت و هنر معاصري كه از چنين فرضيات و تجربه‌هايي نشأت مي‌گيرد نمي‌توان مخالفتي پساساختارگرايانه در برابر انسان‌گرايي بدن واقعي دانست.» كتابِ «هنر و ترس» شاملِ دو مقاله «هنري قسي» و «سكوت در دادگاه» است كه هر دو از سخنراني‌هاي ويريليو درباره نسبت هنر معاصر و ترس برآمده است.
«احمد فيلسوف» عنوانِ سي‌وچهار نمايشنامه كوتاه است از آلن بديو، فيلسوفِ فرانسوي معاصر كه در زمينه فلسفه تئاتر تاليفاتي داشته و اين‌بار خود دست‌به‌كارِ خلق نمايشنامه شده است. «احمد وارد صحنه مي‌شود و چوبش را با حالتي تهديدآميز رو به تماشاچيان مي‌گيرد. احمد: به چي دارين نگاه مي‌كنين؟ هيچي اين‌جا نيست. من، احمد مطلقا هيچم، يه هيچِ فرداعلا. و باور كنين كه نگاه‌كردن به هيچ، دقيقا مث نگاه‌نكردنه. ببينين خودتون كه چه هيچي‌ام من!» نمايشنامه اين‌طور آغاز مي‌شود، اما خودِ بديو در مقدمه‌اش از روندِ خلق شخصيت احمد مي‌نويسد، اينكه شخصيت احمد در تابستان سال 1984 در ذهن او متولد شده است، جواني مهاجر با اصالت الجزايري و ساكن فرانسه. آلن بديو كه از رفتارِ نژادپرستانه «به‌اصطلاح فرانسوي‌ها» در قبالِ كارگران خارجي و خانواده‌هاشان به‌شدت خشمگين بود به ذهنش مي‌رسد تا شخصيت‌ها و اتفاقاتِ نمايشنامه معروف مولير؛ «نيرنگ‌هاي اسكاپن» را در ميزانسن حومه يك شهر بزرگ مدرن قرار دهد و از ژانرِ كمدي در تئاتر بهره بگيرد كه سنت آن همين تقابل دنياي ثروتمندان و صاحبان قدرت با فقيران و مظلومان بوده است. «افرادي به كارگران خارجي و خانواده‌هايشان به روش‌هايي بي‌رحمانه و احمقانه و به‌معناي واقعي كلمه، نژادپرستانه حمله مي‌كردند. آ‌نها چندين كودك را تنها به اين بهانه كه سروصدا مي‌كردند، با تك‌تيراندازهايي از پشت پنجره خانه‌هايشان مورد هدف قرار دادند! واضح است كه نزد اين شكارچيان كودك، زندگي يك عرب ارزش چنداني نداشت. من از موضع‌گيري دولت و تقريبا تمام گروه‌هاي سياسي بي‌نهايت عصباني‌ بودم. نه! لوپن خبيث اصلا در اين زمينه تنها نبود.» ازاين‌رو بديو كه باور دارد «گاهي‌ اوقات، خنده بهترين راه نشان‌دادنِ اعتراض است»، اين كمديِ معاصر را در هجو صاحبان قدرت مي‌نويسد. در اين نمايشنامه‌ها هم‌چنين نوعي طنز گزنده نسبت به بسياري از روشنفكراني وجود دارد كه به‌زعمِ بديو، با گزافه‌گويي‌، از نظم موجود دفاع مي‌كنند. بديو با اشاره به ترجمه انگليسي موفق اين اثر توسطِ جو ليتواك، مي‌نويسد كه در زمان خواندنِ نسخه انگليسي اين نمايشنامه، بسيار بلندتر از زمان خواندن نسخه اصلي آن به قهقهه افتاده است. «اميدوارم مخاطبان اين كتاب نيز با خواندن اين نمايشنامه‌ها همين‌طور به قهقهه بيفتند.» نمايشنامه «احمد فيلسوف» شاملِ سي‌وچهار اپيزود است با عناويني از اين دست: هيچ، رخداد، زبان، مكان، سياست، شانس، شعر، امر چندگانه، زمان، حقيقت، ملت، مرگ، بي‌نهايت، سوژه، جامعه، فلسفه، اين‌هماني و ديگري، وحشت، غايت‌مندي، ابزورد، تناقض، تكرار، طبيعت، اصل و ايده. مترجمِ اين نمايشنامه‌ كه پيش‌تر كتابِ «در باب بكت» را از آلن بديو ترجمه و منتشر كرده است، در مقدمه كوتاهش مي‌نويسد فكر ترجمه اين نمايشنامه‌ها درست زماني به ذهنش خطور كرد كه در «بحبوحه بمباران كلمات بديو، بكت و آن همه مفهومي» بود كه در حين ترجمه آن كار بر سرش مي‌ريخت، او به‌ چند مورد درباره ترجمه‌ و نحوه انتخاب زبان و اصطلاحات اشاره مي‌كند و به‌قول خودش «مخاطب را با بديو، احمد و ديگر شخصيت‌هاي شگرف نمايشنامه» تنها مي‌گذارد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها