|

مروري كوتاه بر تاريخچه كاربرد سنگ تالك در ساخت لوازم آرايشي و بهداشتي

پودری معطر در دستانی آلوده

دکتر چنگیز صنیعی

در قرن نوزدهم اقشار گوناگونی از انگلیسی‏ها؛ از نویسنده و نقاش و اشراف و بانوان طبقات بالا گرفته تا کارمندان مرد و زن و افسران و مدیران به فلورانس ایتالیا کوچ کردند تا به زندگی بهتر و راحت‌تری از آنچه که در کشورشان داشتند، دست یابند. فلورانسی‏ها که به لغزگویی معروفند، به طعنه آنان را «انگلو بچری» يا «انگلیسی‏های بی‌تربیت» نامیده بودند. در میان انگلیسی‏ها که در پی خوش‌گذرانی و نوشیدن شراب‏های مرغوب و غذاهای خوشمزه ایتالیایی به آنجا آمده بودند، جوانی 20 ساله به نام «همفری رابرتز» بود که در سال 1840 به ایتالیا آمده بود. وی پس از مدتی با خانم «جوانا الیزابت اوانس» ازدواج کرده و در فلورانس اقامت گزید. او برخلاف هم‌وطنانش فقط به دیدن مناظر زیبای ایالت توسکانی و خوش‌گذرانی بسنده نکرده و دست روی دست نگذاشت؛ در سال 1843 لیگ بریتانیایی را پی ریخت و در خیابان تورنا بونی شماره 17 دفتری تأسیس کرد و در همان سال شرکت داروسازی «اچ رابرتز و شرکای آمریکايی» را راه انداخت. البته نام آمریکایی بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت و از نظر بازاریابی شیک به‏ نظر می‏آمد، ولی درواقع در این شرکت هرگز هیچ آمریکایی‌اي عضویت نداشت. در اواسط سال 1800 تورنا بونی خیابان مهمی در فلورانس بود و نام‏های شناخته‌شده‌‌ای در آن فروشگاه و دفتر داشتند؛ مثل گل‌فروشی اسکارلتی و عکاسی برادران الیناری که در لژ تورنا کوینجی مکان داشت. درحالی‏که خیابان لوکس مونته ناپلونه میلان خیلی بعد؛ یعنی پس از جنگ جهانی دوم راه افتاد و مشهور شد. داروخانه رابرتز گذشته از مغازه داروسازی و داروفروشی نقطه عطفی برای تجمع نیز شده بود.
همان‌طور که شعار انگلیش ‏اند امریکن (انگلیسی-آمریکایی) تبلیغی جالب بود، شعارهای دیگری نیز برای جذب مشتری وجود داشتند؛ مثل «ظرافت، هوشمندی، سخت‌کوشی» یا «برای من هوا مثل شامپاین است» که لیدی «باجت»، خاطره‌‏نویس و دوست ملکه ویکتوریا، در 1865 نوشته بود. درست در همین سال پایتخت ایتالیا از شهر تورین در پیه‌مونته در شمال ایتالیا به فلورانس انتقال یافت که این رویداد تاریخی سیاسی نیز در رشد این شرکت مؤثر افتاد.
در آن زمان در یک داروخانه داروهای آماده و بسته‌بندی‌شده وجود نداشت، بلکه در سالن پشت آن لابراتواری و با قعر و انبیق و سرنگ و هاون و ... وجود داشت که دارو را بنا‏ به نسخه دکتر و سفارش مشتری تهیه می‏کردند. حشره‌کش‌ها و داروهایی برای تب‌بُری و ناراحتی دستگاه گوارش تولیدات عمده این داروخانه بود تا اینکه رابرتز دست به ابتکار تازه‏ای می‏زند و لوازم آرایشي را نیز به تولیداتش افزوده و روی پیشخوان مغازه به نمایش می‏گذارد؛ لوازمی مثل کرم و روغن برای موی سر و صورت. او در سال 1867 محصولی را توليد مي‌كند که تا به امروز دوام آورده است و آن گلاب است که از تقطیر گل‏‌هاي سرخ گوناگون به‌ دست می‌آید. آن‌قدر بازار کار این محصول معطر رونق می‏گیرد که شعباتی در رم و ناپل راه می‏اندازد و کم‌کم پله‌های موفقیت را طی کرده تا اينكه در 1878 با شاهکار تولیدی‌اش «بوروتالکو» به نقطه اوج می‏رسد. تالکو سنگی است که بیشتر در منطقه وال کیوزونه، نزدیک پینه‌رولو یافت می‏شود. فرمول شیمیایی آن Mg3(OH)2Si4o1 است که همان سیلیکات منگنز ورقه‏ای است. زمانی که خرد می‏شود، شکل ورقه‏‌های نازک دارد و چون ساختارش این‌گونه است، وقتی پودر می‏شود، کاربردی مناسب برای صاف، نرم و خشک‌کردن دارد. حدود سال 1860 از آن برای روغن‌کاری ماشین‌آلات صنعتی استفاده می‏کردند که بیشتر از پودرهای دیگر حرکت چرخ‌دنده‌ها و سیلندرها را تسهیل می‏کرد. خلاقیت رابرتز در این بود که با خود انديشيد شاید بشود آن را برای پوست انسان هم به‏ کار گرفت و با آزمایش‌هايي درمی‌یابد که این پودر برای این کار نیز مناسب است.
البته ارائه این محصول تازه در آغاز تغییر چندان زیادی در کار داروخانه ایجاد نکرد. تعداد کمی سنگ از استان پیه‌مونته می‏رسید تا در فلورانس روی آنها کار شود. رابرتز شروع به فروش آنچه بوروتالکو می‏نامید، كرد که بی‏درنگ مورد اقبال مشتریان قرار گرفت. نخست خانم‏ها بیشتر خریدار این محصول جدید شدند؛ هم برای خودشان و هم برای بچه‌هایشان. (در آن زمان هنوز پوشک برای بچه‌ها و بزرگ‌سالان وجود نداشت و از همان کهنه پارچه‌ استفاده می‏کردند که زیاد بهداشتی نبود و پوست را تحریک می‌کرد).
متأسفانه پایه‌گذار این پودر نتوانست از موفقیتش بهره‌مند شود و سال بعد درگذشت، ولی همسرش جوانا الیزابت بی‏درنگ مدیریت مؤسسه را به دست گرفت. هم‌زمان یک انگلیسی دیگر وارد صحنه می‏شود: «آلفرد هولستن مورگان». او هم شیمی‏دان و داروساز بود و هم شَمی قوی‏ برای تجارت داشت. او در اواخر 1800 با یکی از دختران صاحب شرکت ازدواج می‏کند و بدين‌ترتيب خویشاوند می‏شوند. در آن زمان فلورانس در عصر زیباي (دوران خوش) «بل اپوک» به سر می‏برد؛ هرچند دیگر پایتخت ایتالیا نبود، ولی با رمان‏های «هنری جیمز» جاودان می‏شود: قهرمان داستانش «ایزابل آرچر» در کتاب «پورتره بانو» به داروخانه خیابان تورنا بونی سر می‏زند. در پوسترهای تبلیغاتی شرکت «اچ رابرتز و شرکای آمریکايی» روی مرغوبیت و لوکس‌بودن تأکید زیادی می‏شود. برای نمونه یکی از تبلیغ‌ها چنین می‏گوید: یک مشتری می‏گوید بوروتالکو خوب بر روی پوست می‏نشیند و برخلاف پودرهای معمولی دیده نمی‌شود. تبلیغ دیگر با تصویری به سبک لیبرتی می‏گوید: در موقع گرما خیلی لذتبخش است و دیگری گفت‏و‏گوی دو آقای شیک را به نمایش می‏گذارد که چنین است: بعد از اینکه ریشم را تراشیدم از رابرتز بوروتالکو استفاده می‌کنم و خیلی راضی هستم و دومی ادامه می‏دهد: آه بله من هم بعد از حمام استفاده می‏کنم و همسرم، هم برای آرایش خودش و هم تمیزی بچه‏‌مان از این پودر استفاده می‌کند. همسرم معتقد است که این پودر به‌راستی از نظر بهداشتی و برای پوست بهترین است.
آلفرد هولستن خیلی زود سکان مؤسسه را به دست می‏گیرد. وی در 1904 قدمی برمی‏دارد که برای سرنوشت و موفقیت شرکت بسیار اهمیت دارد. پودر را در قوطی حلبی سبزرنگی با مارک بوروتالکو به فروش می‏رساند و بعد در سال 1919 بر اثر کمبود قوطی فلزی ناشی از جنگ خلاقیتی به خرج می‏دهد و قوطی حلبی را با مقوا عوض می‏کند. هم‌زمان با یک داروساز فلورانسی به نام «لورنزو مانتی» شریک می‏شود که از سال 1996 مغازه‌ای در مرکز شهر داشت. این دو با هم مارک تازه‌ای به‌وجود می‏آورند و به ثبت می‏رسانند که نام پایه‌گذار انگلیسی و شریک جدید ایتالیایی هر دو در آن آمده است. هولستن با سود زیادی تقریبا تمام سهامش را در سال 1921 به مانتی واگذار می‏کند. در این زمان شرکت با ابعادی بزرگ‌تر صنعتی می‏شود و یک مجموعه ساختمانی در پیزاکانه را می‏خرد و کارهای تهیه و تولید را به آنجا منتقل می‏کند و در مکان قدیمی‌اش در خیابان تورنا بونی فقط به کار فروش می‏پردازد. اکنون دیگر شرکت مانتی و رابرتز محصولاتش را متنوع‏تر می‏کند و صابون نئوترویش از موفقیت خوبی برخوردار می‏شود. البته دشواری‏ها و دردسرهایی هم پیش می‏آیند. برای نمونه تولیداتی مشابه بوروتالکو از سوی رقبایش وارد بازار می‏شوند، کار به دادگاه و شکایت می‏رسد تا اینکه سرانجام در دادگاه عالی عدالت به نفع آنان حکم قطعی صادر می‌شود که مارک مانتی و رابرتز تنها صاحب بوروتالکو هستند و کس دیگری حق استفاده از آن را ندارد. البته امروزه دادن چنین حکمی غیرممکن است و اغراق‌آمیز به نظر می‌آيد. جالب است که این حکم بهانه خوبی برای تبلیغاتی از این نوع می‏شود: «اگر رابرتز نباشد بوروتالکو نیست» یا اینکه «هیچ پودری تا این اندازه بهداشتی، لذت‏بخش و معطرتر از بوروتالکو نیست». گاهی نیز تأکید بر شهری است که بوروتالکو در آن به وجود آمده است، مثلا «بوروتالکو در فلورانس به دنیا آمد، شهر گل‏ها و زیبایی‏ها».
پس از جنگ جهانی دوم و ورود تلویزیون به زندگی مردم، در سال‏های 50 مانتی و رابرتز وارد دنیای رسانه‏های تازه می‏شوند و در سال 1963 یک آننونس تبلیغاتی در فیلمی کوتاه با سگی به نام «فیدو باو» محصولی تازه را معرفی می‌کند و از همه معروف‏تر سریال کاروزلو است که در اوایل سال‏های 70 با سه سری به اوج خود می‏رسد. سریال که با مخلوطی از تصاویر فیلمی و کارتون (انیمیشن) است یک روز سخت کاری دو کارمند، یکی مرد و دیگری زن را در اداره به نمایش می‏گذارد که پس از کار، خسته و کوفته به خانه بازمی‌گردند و گرفتن دوش به تنهايی برای رفع خستگی‌شان کافی نیست. چیزی بیش‏ از آن لازم است؛ آرامش و احساس خوب و خوش بوروتالکو و تبلیغات تلویزیونی بعدی ضرب‌المثل‌های سنتی را نیز به‌کار می‌گیرد.
در پایان سال‏های دهه 60 خانواده‏ مانتی، مؤسسه را به فروش گذاشت که امروزه جزء گروه بولتون است. در سال 1977 کارخانه از مکان قدیمی‌اش در خیابان پیزا کانه به ساختمان جدیدی در اطراف فلورانس به نام کلنزانو منتقل می‏شود و تا به امروز در همان‌جاست. کاتالوگ آن متنوع‌تر شده و انواع گوناگونی از بوروتالکو در اختیار مشتریان گذاشته است و همچنین تولیداتی مثل مام، صابون مایع برای حمام، انواع کرم و بر همان پایه آغاز کار، پوشک برای بچه‏‌ها و بزرگ‌سالان و دیگر محصولات.

بنا بر گزارش گلوبال ویتنس «درآمد طالبان از استخراج و تجارت تالک در ننگرهار در سال به حدود چهار میلیون دلار و سهم داعش هم به صدها هزار دلار می‌رسد. بیشتر این پودر به آمریکا و اروپا صادر می‌شود و غربی‌ها به صورت مستقیم به طالبان و داعش پول می‌پردازند. از پودر تالک در محصولات آرایشی و بهداشتی، رنگ، کاغذ سفید و ده‌ها مورد دیگر استفاده می‌شود. مقداری از این پودر برای فراوری به پاکستان صادر می‌شود، ولی درحال‌حاضر چندین کارخانه فراوری این پودر در ننگرهار نیز فعال شده‌اند. بیشترین معادن تالک در ولسوالی‌های حصارک، شیرزاد و پچیر آگام - ولسوالی‌های ناامن ننگرهار- قرار دارند». این خبر باعث شگفتی بسیار شده است، زیرا خریداران این سنگ بیشتر همان کشورهایی هستند که با این گروه‌ها در جنگی خونین درگیر هستند. این سنگ کاربردهای خوب و خوشی دارد و همه ما به‌نوعی با آن سروکار داشته یا هنوز هم داریم. از آنجا که یک آرشیتکت هستم و با سنگ‌های گوناگون سروکار داشته‌ام و از سوی دیگر، امروزه کارم ترجمه و نویسندگی است و در فلورانس زندگی می‌کنم و دخترم در انگلستان تحصیل می‌کند، دست‌برقضا من و فلورانس و فرزندم و انگلیسی‌ها به‌نوعی با این سنگ ارتباط داریم. این هم خود دلیلی شد تا پس از خواندن این خبر به یادم آمد که مطالبی درباره کاربرد این سنگ خوانده بودم و به نظرم آمد که بهتر است تاریخچه این سنگ جالب را گردآوری كرده و بازنویسی کنم و در اختیار خوانندگان فارسی‌زبان بگذارم، به این امید که این شناخت کمک کند تا خریداران این سنگ از طالبان و داعش دست بکشند و نگذارند این سنگ به سلاحی قتاله در دست گروه‌های آدمکش تبدیل شود.

در قرن نوزدهم اقشار گوناگونی از انگلیسی‏ها؛ از نویسنده و نقاش و اشراف و بانوان طبقات بالا گرفته تا کارمندان مرد و زن و افسران و مدیران به فلورانس ایتالیا کوچ کردند تا به زندگی بهتر و راحت‌تری از آنچه که در کشورشان داشتند، دست یابند. فلورانسی‏ها که به لغزگویی معروفند، به طعنه آنان را «انگلو بچری» يا «انگلیسی‏های بی‌تربیت» نامیده بودند. در میان انگلیسی‏ها که در پی خوش‌گذرانی و نوشیدن شراب‏های مرغوب و غذاهای خوشمزه ایتالیایی به آنجا آمده بودند، جوانی 20 ساله به نام «همفری رابرتز» بود که در سال 1840 به ایتالیا آمده بود. وی پس از مدتی با خانم «جوانا الیزابت اوانس» ازدواج کرده و در فلورانس اقامت گزید. او برخلاف هم‌وطنانش فقط به دیدن مناظر زیبای ایالت توسکانی و خوش‌گذرانی بسنده نکرده و دست روی دست نگذاشت؛ در سال 1843 لیگ بریتانیایی را پی ریخت و در خیابان تورنا بونی شماره 17 دفتری تأسیس کرد و در همان سال شرکت داروسازی «اچ رابرتز و شرکای آمریکايی» را راه انداخت. البته نام آمریکایی بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت و از نظر بازاریابی شیک به‏ نظر می‏آمد، ولی درواقع در این شرکت هرگز هیچ آمریکایی‌اي عضویت نداشت. در اواسط سال 1800 تورنا بونی خیابان مهمی در فلورانس بود و نام‏های شناخته‌شده‌‌ای در آن فروشگاه و دفتر داشتند؛ مثل گل‌فروشی اسکارلتی و عکاسی برادران الیناری که در لژ تورنا کوینجی مکان داشت. درحالی‏که خیابان لوکس مونته ناپلونه میلان خیلی بعد؛ یعنی پس از جنگ جهانی دوم راه افتاد و مشهور شد. داروخانه رابرتز گذشته از مغازه داروسازی و داروفروشی نقطه عطفی برای تجمع نیز شده بود.
همان‌طور که شعار انگلیش ‏اند امریکن (انگلیسی-آمریکایی) تبلیغی جالب بود، شعارهای دیگری نیز برای جذب مشتری وجود داشتند؛ مثل «ظرافت، هوشمندی، سخت‌کوشی» یا «برای من هوا مثل شامپاین است» که لیدی «باجت»، خاطره‌‏نویس و دوست ملکه ویکتوریا، در 1865 نوشته بود. درست در همین سال پایتخت ایتالیا از شهر تورین در پیه‌مونته در شمال ایتالیا به فلورانس انتقال یافت که این رویداد تاریخی سیاسی نیز در رشد این شرکت مؤثر افتاد.
در آن زمان در یک داروخانه داروهای آماده و بسته‌بندی‌شده وجود نداشت، بلکه در سالن پشت آن لابراتواری و با قعر و انبیق و سرنگ و هاون و ... وجود داشت که دارو را بنا‏ به نسخه دکتر و سفارش مشتری تهیه می‏کردند. حشره‌کش‌ها و داروهایی برای تب‌بُری و ناراحتی دستگاه گوارش تولیدات عمده این داروخانه بود تا اینکه رابرتز دست به ابتکار تازه‏ای می‏زند و لوازم آرایشي را نیز به تولیداتش افزوده و روی پیشخوان مغازه به نمایش می‏گذارد؛ لوازمی مثل کرم و روغن برای موی سر و صورت. او در سال 1867 محصولی را توليد مي‌كند که تا به امروز دوام آورده است و آن گلاب است که از تقطیر گل‏‌هاي سرخ گوناگون به‌ دست می‌آید. آن‌قدر بازار کار این محصول معطر رونق می‏گیرد که شعباتی در رم و ناپل راه می‏اندازد و کم‌کم پله‌های موفقیت را طی کرده تا اينكه در 1878 با شاهکار تولیدی‌اش «بوروتالکو» به نقطه اوج می‏رسد. تالکو سنگی است که بیشتر در منطقه وال کیوزونه، نزدیک پینه‌رولو یافت می‏شود. فرمول شیمیایی آن Mg3(OH)2Si4o1 است که همان سیلیکات منگنز ورقه‏ای است. زمانی که خرد می‏شود، شکل ورقه‏‌های نازک دارد و چون ساختارش این‌گونه است، وقتی پودر می‏شود، کاربردی مناسب برای صاف، نرم و خشک‌کردن دارد. حدود سال 1860 از آن برای روغن‌کاری ماشین‌آلات صنعتی استفاده می‏کردند که بیشتر از پودرهای دیگر حرکت چرخ‌دنده‌ها و سیلندرها را تسهیل می‏کرد. خلاقیت رابرتز در این بود که با خود انديشيد شاید بشود آن را برای پوست انسان هم به‏ کار گرفت و با آزمایش‌هايي درمی‌یابد که این پودر برای این کار نیز مناسب است.
البته ارائه این محصول تازه در آغاز تغییر چندان زیادی در کار داروخانه ایجاد نکرد. تعداد کمی سنگ از استان پیه‌مونته می‏رسید تا در فلورانس روی آنها کار شود. رابرتز شروع به فروش آنچه بوروتالکو می‏نامید، كرد که بی‏درنگ مورد اقبال مشتریان قرار گرفت. نخست خانم‏ها بیشتر خریدار این محصول جدید شدند؛ هم برای خودشان و هم برای بچه‌هایشان. (در آن زمان هنوز پوشک برای بچه‌ها و بزرگ‌سالان وجود نداشت و از همان کهنه پارچه‌ استفاده می‏کردند که زیاد بهداشتی نبود و پوست را تحریک می‌کرد).
متأسفانه پایه‌گذار این پودر نتوانست از موفقیتش بهره‌مند شود و سال بعد درگذشت، ولی همسرش جوانا الیزابت بی‏درنگ مدیریت مؤسسه را به دست گرفت. هم‌زمان یک انگلیسی دیگر وارد صحنه می‏شود: «آلفرد هولستن مورگان». او هم شیمی‏دان و داروساز بود و هم شَمی قوی‏ برای تجارت داشت. او در اواخر 1800 با یکی از دختران صاحب شرکت ازدواج می‏کند و بدين‌ترتيب خویشاوند می‏شوند. در آن زمان فلورانس در عصر زیباي (دوران خوش) «بل اپوک» به سر می‏برد؛ هرچند دیگر پایتخت ایتالیا نبود، ولی با رمان‏های «هنری جیمز» جاودان می‏شود: قهرمان داستانش «ایزابل آرچر» در کتاب «پورتره بانو» به داروخانه خیابان تورنا بونی سر می‏زند. در پوسترهای تبلیغاتی شرکت «اچ رابرتز و شرکای آمریکايی» روی مرغوبیت و لوکس‌بودن تأکید زیادی می‏شود. برای نمونه یکی از تبلیغ‌ها چنین می‏گوید: یک مشتری می‏گوید بوروتالکو خوب بر روی پوست می‏نشیند و برخلاف پودرهای معمولی دیده نمی‌شود. تبلیغ دیگر با تصویری به سبک لیبرتی می‏گوید: در موقع گرما خیلی لذتبخش است و دیگری گفت‏و‏گوی دو آقای شیک را به نمایش می‏گذارد که چنین است: بعد از اینکه ریشم را تراشیدم از رابرتز بوروتالکو استفاده می‌کنم و خیلی راضی هستم و دومی ادامه می‏دهد: آه بله من هم بعد از حمام استفاده می‏کنم و همسرم، هم برای آرایش خودش و هم تمیزی بچه‏‌مان از این پودر استفاده می‌کند. همسرم معتقد است که این پودر به‌راستی از نظر بهداشتی و برای پوست بهترین است.
آلفرد هولستن خیلی زود سکان مؤسسه را به دست می‏گیرد. وی در 1904 قدمی برمی‏دارد که برای سرنوشت و موفقیت شرکت بسیار اهمیت دارد. پودر را در قوطی حلبی سبزرنگی با مارک بوروتالکو به فروش می‏رساند و بعد در سال 1919 بر اثر کمبود قوطی فلزی ناشی از جنگ خلاقیتی به خرج می‏دهد و قوطی حلبی را با مقوا عوض می‏کند. هم‌زمان با یک داروساز فلورانسی به نام «لورنزو مانتی» شریک می‏شود که از سال 1996 مغازه‌ای در مرکز شهر داشت. این دو با هم مارک تازه‌ای به‌وجود می‏آورند و به ثبت می‏رسانند که نام پایه‌گذار انگلیسی و شریک جدید ایتالیایی هر دو در آن آمده است. هولستن با سود زیادی تقریبا تمام سهامش را در سال 1921 به مانتی واگذار می‏کند. در این زمان شرکت با ابعادی بزرگ‌تر صنعتی می‏شود و یک مجموعه ساختمانی در پیزاکانه را می‏خرد و کارهای تهیه و تولید را به آنجا منتقل می‏کند و در مکان قدیمی‌اش در خیابان تورنا بونی فقط به کار فروش می‏پردازد. اکنون دیگر شرکت مانتی و رابرتز محصولاتش را متنوع‏تر می‏کند و صابون نئوترویش از موفقیت خوبی برخوردار می‏شود. البته دشواری‏ها و دردسرهایی هم پیش می‏آیند. برای نمونه تولیداتی مشابه بوروتالکو از سوی رقبایش وارد بازار می‏شوند، کار به دادگاه و شکایت می‏رسد تا اینکه سرانجام در دادگاه عالی عدالت به نفع آنان حکم قطعی صادر می‌شود که مارک مانتی و رابرتز تنها صاحب بوروتالکو هستند و کس دیگری حق استفاده از آن را ندارد. البته امروزه دادن چنین حکمی غیرممکن است و اغراق‌آمیز به نظر می‌آيد. جالب است که این حکم بهانه خوبی برای تبلیغاتی از این نوع می‏شود: «اگر رابرتز نباشد بوروتالکو نیست» یا اینکه «هیچ پودری تا این اندازه بهداشتی، لذت‏بخش و معطرتر از بوروتالکو نیست». گاهی نیز تأکید بر شهری است که بوروتالکو در آن به وجود آمده است، مثلا «بوروتالکو در فلورانس به دنیا آمد، شهر گل‏ها و زیبایی‏ها».
پس از جنگ جهانی دوم و ورود تلویزیون به زندگی مردم، در سال‏های 50 مانتی و رابرتز وارد دنیای رسانه‏های تازه می‏شوند و در سال 1963 یک آننونس تبلیغاتی در فیلمی کوتاه با سگی به نام «فیدو باو» محصولی تازه را معرفی می‌کند و از همه معروف‏تر سریال کاروزلو است که در اوایل سال‏های 70 با سه سری به اوج خود می‏رسد. سریال که با مخلوطی از تصاویر فیلمی و کارتون (انیمیشن) است یک روز سخت کاری دو کارمند، یکی مرد و دیگری زن را در اداره به نمایش می‏گذارد که پس از کار، خسته و کوفته به خانه بازمی‌گردند و گرفتن دوش به تنهايی برای رفع خستگی‌شان کافی نیست. چیزی بیش‏ از آن لازم است؛ آرامش و احساس خوب و خوش بوروتالکو و تبلیغات تلویزیونی بعدی ضرب‌المثل‌های سنتی را نیز به‌کار می‌گیرد.
در پایان سال‏های دهه 60 خانواده‏ مانتی، مؤسسه را به فروش گذاشت که امروزه جزء گروه بولتون است. در سال 1977 کارخانه از مکان قدیمی‌اش در خیابان پیزا کانه به ساختمان جدیدی در اطراف فلورانس به نام کلنزانو منتقل می‏شود و تا به امروز در همان‌جاست. کاتالوگ آن متنوع‌تر شده و انواع گوناگونی از بوروتالکو در اختیار مشتریان گذاشته است و همچنین تولیداتی مثل مام، صابون مایع برای حمام، انواع کرم و بر همان پایه آغاز کار، پوشک برای بچه‏‌ها و بزرگ‌سالان و دیگر محصولات.

بنا بر گزارش گلوبال ویتنس «درآمد طالبان از استخراج و تجارت تالک در ننگرهار در سال به حدود چهار میلیون دلار و سهم داعش هم به صدها هزار دلار می‌رسد. بیشتر این پودر به آمریکا و اروپا صادر می‌شود و غربی‌ها به صورت مستقیم به طالبان و داعش پول می‌پردازند. از پودر تالک در محصولات آرایشی و بهداشتی، رنگ، کاغذ سفید و ده‌ها مورد دیگر استفاده می‌شود. مقداری از این پودر برای فراوری به پاکستان صادر می‌شود، ولی درحال‌حاضر چندین کارخانه فراوری این پودر در ننگرهار نیز فعال شده‌اند. بیشترین معادن تالک در ولسوالی‌های حصارک، شیرزاد و پچیر آگام - ولسوالی‌های ناامن ننگرهار- قرار دارند». این خبر باعث شگفتی بسیار شده است، زیرا خریداران این سنگ بیشتر همان کشورهایی هستند که با این گروه‌ها در جنگی خونین درگیر هستند. این سنگ کاربردهای خوب و خوشی دارد و همه ما به‌نوعی با آن سروکار داشته یا هنوز هم داریم. از آنجا که یک آرشیتکت هستم و با سنگ‌های گوناگون سروکار داشته‌ام و از سوی دیگر، امروزه کارم ترجمه و نویسندگی است و در فلورانس زندگی می‌کنم و دخترم در انگلستان تحصیل می‌کند، دست‌برقضا من و فلورانس و فرزندم و انگلیسی‌ها به‌نوعی با این سنگ ارتباط داریم. این هم خود دلیلی شد تا پس از خواندن این خبر به یادم آمد که مطالبی درباره کاربرد این سنگ خوانده بودم و به نظرم آمد که بهتر است تاریخچه این سنگ جالب را گردآوری كرده و بازنویسی کنم و در اختیار خوانندگان فارسی‌زبان بگذارم، به این امید که این شناخت کمک کند تا خریداران این سنگ از طالبان و داعش دست بکشند و نگذارند این سنگ به سلاحی قتاله در دست گروه‌های آدمکش تبدیل شود.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها