رویکرد دین از بالا بیثمر است
هانس کریستین گونتر در نشست «نقش گفتوگوی میاندینی در جهان امروز»: سخنان خود را در چهار بخش اصل گفتوگو و امکان گفتوگوی میان ادیانی، نقص بشری، گفتوگوی میان ملحدان و دینداران و نتیجهگیری دستهبندی میکنم.
در جهان امروز نهتنها مسئله تعدد و تفاوت دولتها مطرح شده بلکه با وجود جریانهای اصلی مهاجرت جوامع چنددینی افزایش یافتهاند. اما نکته مغفول این است که دولتهای زیادی هستند که بیشترشان هم فرهنگ اروپایی دارند و خود را سکولار (بهمعنای بیطرف) تعریف میکنند. البته معلوم نیست چقدر بر این ادعا پایدارند. با وجود تأکیدی که امروزه بر گفتوگوی میان ادیان میشود هنوز هم در بیرون از دین قرار گرفتهایم و این گفتوگوها عمدتا از طریق یک بازیگر بیرونی مدیریت میشود. در چنین شرایطی گفتوگوها امری بیهوده است. اگر گفتوگوها فقط درباره قواعد همزیستی باشد، دیگر فرصتی وجود ندارد که این قواعد مؤثر باشد. در بخش دوم صحبتهایم به موضوع نقص بشری میپردازم. متأسفانه علیرغم همه کوششهای ارزشمندی که در حوزه دین انجام میدهیم، هنوز هیچ تعریفی برای این کلمه وجود ندارد و امروزه از هر معنای انضمامی تهی شده است. بااینحال، آنچه به این پدیدهها وحدت میبخشد، این است که به قلمروی خاصی محدود میشود و رسیدن به این قلمرو بسیار متفاوت است. گویی رویکرد دین از بالا بیثمر است. سهم نحوه این قلمرو در هر دینی با تحقیق فردی به دست میآید. چنین امری
تنها در مطالعه عمیق آن دین ممکن است.
سنتهای دینی بسیاری هستند که ادعای انحصارگری ندارند بلکه مجالی برای دینداری متکثر به وجود میآورند. اما بیایید ادیان یکتاپرست بزرگ مثل اسلام، مسیحیت و یهود را بررسی کنیم. فکر میکنم مؤمنِ چنین دینی، نقصان خود را بیشتر احساس میکند و مواجهه مستقیما در وحی شخصی خدا و ارتباط مستقیم با خدا صورت میگیرد. اگر وحی خداوند را در متون مقدس فراتر از یک امر طبیعی در نظر بگیریم، مؤمنان چنین دینی حضور خدا را در کلامش تجربه میکنند که بسیار هم رعبانگیز و اضطرابآور است. انواع گوناگونی در تجلی وحی الهی وجود دارد. انسانها و جوامع مختلف جنبههای گوناگونی از خدا را درک میکنند. گفتوگوی میان ادیان نمیتواند به آمیختگی ادیان منجر شود. هر فردی و هر دینی باید طریق خود را بیابد. بنابراین گفتوگوی ادیان تفاوتها را از بین نمیبرد بلکه نقاط مشترک و اختلافات را شفافتر میکند. در بخش سوم به موضوع گفتوگوی میان دینی و الحادگرایی میپردازم. در جامعه امروزی، جمعیتهای کثیری به الحاد خود اعتراف میکنند. آنها چهاردستهاند. دسته اول بهصراحت اعلام میکنند که ملحدند. دسته دوم با شک اعلام میکنند که ملحدند. دسته سوم وابستگی به دین را
تصدیق میکنند ولی به آن تعهد عملی ندارند. دسته چهارم هم به قدرت والایی اعتقاد دارند که دین نیست. امروزه دولتهای غربی خود را سکولار و لائیک خطاب میکنند؛ اگرچه به نظرم دولتهای غربی هنوز هم از امتیاز بالای مسیحیت برخوردارند و کلیساها تأثیر قدرتمندی در دولتها دارند. سکولاریسم بهظاهر نسنجیده مدتهاست که جای شبکه دینهای جدید را گرفته. اینک سکولاریستها نیروهای محرک در جوامع غربیاند و از گفتوگو با ادیان دیگر امتناع میکنند و مردم زیادی هم با خود همراه و در نهایت آسیب بزرگی به جهان وارد میکنند. یکی از دلایل موفقیتهای این گرایش شکاف میان افراد واقعا مذهبی با افرادی است که دین خود را از دست دادهاند. گفتوگو با متعصبان بیفایده است و اگر ما خواهان جامعهای با همزیستی مسالمتآمیزیم، باید افراد کثیری از بیدینها در گفتوگوی ادیان شرکت کنند. اما در اینجا این سؤال مطرح است که آیا افراد غیرمذهبی به گفتوگوی دینی مایلاند و آیا اساسا این گفتوگو امکانپذیر است؟ چون دیالوگ وقتی معنا دارد که تمایل و احساس مشترک وجود داشته باشد. قبلا اشاره کردم که نقطه مشترک ادیان چیزی است که فراسوی قلمروی بشری باشد و حالا چطور
فردی که به چنین چیزی اعتقاد ندارد، میتواند به گفتوگو درباره آن علاقهمند شود؟ ویژگی اساسی انسان این است که رابطه با فردیت و هستی خود دارد. بنابراین انسان وقتی هستی خود را میبیند، حیات خود را به صورت کل محدود درک میکند و حالا پرسش اساسی این است که انسان چگونه میخواهد هستی خود را بهعنوان یک کل در مقابل یک کل کیهانی حفظ کند؟ از این پرسش گریزی نیست و حتی ملحدان نمیتوانند از آن فرار کنند. ملحد در پاسخ به این پرسش، خدا را تجربه میکند. او خدا را بهعنوان چیزی که نمیتواند پیدا کند، تجربه میکند. او خدا را در غیبتش تجربه میکند و اینجا همان جایی است که فرد مذهبی و غیرمذهبی همدیگر را ملاقات میکنند و گریزی هم از آن نیست. بخش پایانی سخنانم به موضوع راه انسان به سوی خدا و راه خدا به سوی انسان اختصاص دارد. برای هر دو گروه مؤمن و ملحد ضروری است که بفهمند خدا یک پرسش است تا یک پاسخ. خداوند در درد و رنج بشر با او سخن میگوید و رنج اجتنابناپذیر است. رنج مهمترین نشانه نقص ماست و در رنج است که ما پرسش چرا را میپرسیم. چون فکر میکنم نباید وجود داشته باشد و نمیتوانیم هم وجود آن را بفهمیم.
منبع: خبرگزاری مهر
هانس کریستین گونتر در نشست «نقش گفتوگوی میاندینی در جهان امروز»: سخنان خود را در چهار بخش اصل گفتوگو و امکان گفتوگوی میان ادیانی، نقص بشری، گفتوگوی میان ملحدان و دینداران و نتیجهگیری دستهبندی میکنم.
در جهان امروز نهتنها مسئله تعدد و تفاوت دولتها مطرح شده بلکه با وجود جریانهای اصلی مهاجرت جوامع چنددینی افزایش یافتهاند. اما نکته مغفول این است که دولتهای زیادی هستند که بیشترشان هم فرهنگ اروپایی دارند و خود را سکولار (بهمعنای بیطرف) تعریف میکنند. البته معلوم نیست چقدر بر این ادعا پایدارند. با وجود تأکیدی که امروزه بر گفتوگوی میان ادیان میشود هنوز هم در بیرون از دین قرار گرفتهایم و این گفتوگوها عمدتا از طریق یک بازیگر بیرونی مدیریت میشود. در چنین شرایطی گفتوگوها امری بیهوده است. اگر گفتوگوها فقط درباره قواعد همزیستی باشد، دیگر فرصتی وجود ندارد که این قواعد مؤثر باشد. در بخش دوم صحبتهایم به موضوع نقص بشری میپردازم. متأسفانه علیرغم همه کوششهای ارزشمندی که در حوزه دین انجام میدهیم، هنوز هیچ تعریفی برای این کلمه وجود ندارد و امروزه از هر معنای انضمامی تهی شده است. بااینحال، آنچه به این پدیدهها وحدت میبخشد، این است که به قلمروی خاصی محدود میشود و رسیدن به این قلمرو بسیار متفاوت است. گویی رویکرد دین از بالا بیثمر است. سهم نحوه این قلمرو در هر دینی با تحقیق فردی به دست میآید. چنین امری
تنها در مطالعه عمیق آن دین ممکن است.
سنتهای دینی بسیاری هستند که ادعای انحصارگری ندارند بلکه مجالی برای دینداری متکثر به وجود میآورند. اما بیایید ادیان یکتاپرست بزرگ مثل اسلام، مسیحیت و یهود را بررسی کنیم. فکر میکنم مؤمنِ چنین دینی، نقصان خود را بیشتر احساس میکند و مواجهه مستقیما در وحی شخصی خدا و ارتباط مستقیم با خدا صورت میگیرد. اگر وحی خداوند را در متون مقدس فراتر از یک امر طبیعی در نظر بگیریم، مؤمنان چنین دینی حضور خدا را در کلامش تجربه میکنند که بسیار هم رعبانگیز و اضطرابآور است. انواع گوناگونی در تجلی وحی الهی وجود دارد. انسانها و جوامع مختلف جنبههای گوناگونی از خدا را درک میکنند. گفتوگوی میان ادیان نمیتواند به آمیختگی ادیان منجر شود. هر فردی و هر دینی باید طریق خود را بیابد. بنابراین گفتوگوی ادیان تفاوتها را از بین نمیبرد بلکه نقاط مشترک و اختلافات را شفافتر میکند. در بخش سوم به موضوع گفتوگوی میان دینی و الحادگرایی میپردازم. در جامعه امروزی، جمعیتهای کثیری به الحاد خود اعتراف میکنند. آنها چهاردستهاند. دسته اول بهصراحت اعلام میکنند که ملحدند. دسته دوم با شک اعلام میکنند که ملحدند. دسته سوم وابستگی به دین را
تصدیق میکنند ولی به آن تعهد عملی ندارند. دسته چهارم هم به قدرت والایی اعتقاد دارند که دین نیست. امروزه دولتهای غربی خود را سکولار و لائیک خطاب میکنند؛ اگرچه به نظرم دولتهای غربی هنوز هم از امتیاز بالای مسیحیت برخوردارند و کلیساها تأثیر قدرتمندی در دولتها دارند. سکولاریسم بهظاهر نسنجیده مدتهاست که جای شبکه دینهای جدید را گرفته. اینک سکولاریستها نیروهای محرک در جوامع غربیاند و از گفتوگو با ادیان دیگر امتناع میکنند و مردم زیادی هم با خود همراه و در نهایت آسیب بزرگی به جهان وارد میکنند. یکی از دلایل موفقیتهای این گرایش شکاف میان افراد واقعا مذهبی با افرادی است که دین خود را از دست دادهاند. گفتوگو با متعصبان بیفایده است و اگر ما خواهان جامعهای با همزیستی مسالمتآمیزیم، باید افراد کثیری از بیدینها در گفتوگوی ادیان شرکت کنند. اما در اینجا این سؤال مطرح است که آیا افراد غیرمذهبی به گفتوگوی دینی مایلاند و آیا اساسا این گفتوگو امکانپذیر است؟ چون دیالوگ وقتی معنا دارد که تمایل و احساس مشترک وجود داشته باشد. قبلا اشاره کردم که نقطه مشترک ادیان چیزی است که فراسوی قلمروی بشری باشد و حالا چطور
فردی که به چنین چیزی اعتقاد ندارد، میتواند به گفتوگو درباره آن علاقهمند شود؟ ویژگی اساسی انسان این است که رابطه با فردیت و هستی خود دارد. بنابراین انسان وقتی هستی خود را میبیند، حیات خود را به صورت کل محدود درک میکند و حالا پرسش اساسی این است که انسان چگونه میخواهد هستی خود را بهعنوان یک کل در مقابل یک کل کیهانی حفظ کند؟ از این پرسش گریزی نیست و حتی ملحدان نمیتوانند از آن فرار کنند. ملحد در پاسخ به این پرسش، خدا را تجربه میکند. او خدا را بهعنوان چیزی که نمیتواند پیدا کند، تجربه میکند. او خدا را در غیبتش تجربه میکند و اینجا همان جایی است که فرد مذهبی و غیرمذهبی همدیگر را ملاقات میکنند و گریزی هم از آن نیست. بخش پایانی سخنانم به موضوع راه انسان به سوی خدا و راه خدا به سوی انسان اختصاص دارد. برای هر دو گروه مؤمن و ملحد ضروری است که بفهمند خدا یک پرسش است تا یک پاسخ. خداوند در درد و رنج بشر با او سخن میگوید و رنج اجتنابناپذیر است. رنج مهمترین نشانه نقص ماست و در رنج است که ما پرسش چرا را میپرسیم. چون فکر میکنم نباید وجود داشته باشد و نمیتوانیم هم وجود آن را بفهمیم.
منبع: خبرگزاری مهر