|

مشکل بزرگ را با مشکل بزرگ‌تر فراموش کن!

پوریا عالمی

بابای سوفیا می‌گوید: با این وضعیت قیمت‌ها، چطوری می‌خواهی شکم سوفیا را سیر کنی؟

می‌گویم: دلار گران شده که شده... تو فقط قبول کن سوفیا را بدهی به من... بعد ما دوتا برویم مثل دوتا مرغ عشق روی شاخه درخت لانه کنیم و هر روز سوفیا تخم بگذارد و من بروم سر کوچه گوجه بخرم و برگردم و املت درست کنیم بخوریم و شکممان را سیر کنیم.
بابای سوفیا می‌گوید: مرد حسابی... تو می‌خواهی با خوردن تخم‌مرغ‌ شکمتان را سیر کنی؟
می‌گویم: چیزی مانده که ما بتوانیم بخوریم؟ حالا صبر کن ببین مردم چه چیزهایی که نخورند.
بابای سوفیا می‌گوید: تو با این نگاه بدبین و سیاه‌نمایی که داری ، نمی‌توانی از پس مشکلاتت بربیایی، اصلا چرا می‌خواهی زن بگیری؟
می‌گویم: از قدیم گفتند مشکل بزرگ را با مشکل بزرگ‌تر فراموش کن!
بابای سوفیا می‌گوید: دست‌کم صبح‌ها ساعت شش پاشو برو توچال بلکه اتفاقی بیفتد.
می‌گویم: واقعا ها. تا حالا به فکر خودم نرسیده بود.
بابای سوفیا می‌گوید: از قدیم هم گفتند وقتی مشکلات زیاد بشود، آدم سر می‌گذارد به کوه و بیابان.
می‌گویم: حالا سوفیا را می‌دهی من ببرم؟
بابای سوفیا می‌گوید: من هم مثل هر چیزی تابع نوسانات بازارم. الان بازار خوابیده، من هم می‌خواهم بخوابم... پاشو برو بیرون.
جمع‌بندی
سوفیا... سوفیا... دلار بشود ۲۰ هزار تومان... سکه بشود پنج میلیون تومان... برق قطع شود... آب جیره‌بندی شود... بازار تعطیل شود... هوا صاف نشود... اینترنت فلان بشود... مطبوعات فلان بشود...، به جان میدون دوم که دست از طلب تو بر ندارم تا کام من برآید... یا جان رسد به جانان که تو باشی یا بابای تو جان من را از تنم دربیاورد.
عاشق تو که تابع نوسانات بازار نیست؛ میدون دوم

بابای سوفیا می‌گوید: با این وضعیت قیمت‌ها، چطوری می‌خواهی شکم سوفیا را سیر کنی؟

می‌گویم: دلار گران شده که شده... تو فقط قبول کن سوفیا را بدهی به من... بعد ما دوتا برویم مثل دوتا مرغ عشق روی شاخه درخت لانه کنیم و هر روز سوفیا تخم بگذارد و من بروم سر کوچه گوجه بخرم و برگردم و املت درست کنیم بخوریم و شکممان را سیر کنیم.
بابای سوفیا می‌گوید: مرد حسابی... تو می‌خواهی با خوردن تخم‌مرغ‌ شکمتان را سیر کنی؟
می‌گویم: چیزی مانده که ما بتوانیم بخوریم؟ حالا صبر کن ببین مردم چه چیزهایی که نخورند.
بابای سوفیا می‌گوید: تو با این نگاه بدبین و سیاه‌نمایی که داری ، نمی‌توانی از پس مشکلاتت بربیایی، اصلا چرا می‌خواهی زن بگیری؟
می‌گویم: از قدیم گفتند مشکل بزرگ را با مشکل بزرگ‌تر فراموش کن!
بابای سوفیا می‌گوید: دست‌کم صبح‌ها ساعت شش پاشو برو توچال بلکه اتفاقی بیفتد.
می‌گویم: واقعا ها. تا حالا به فکر خودم نرسیده بود.
بابای سوفیا می‌گوید: از قدیم هم گفتند وقتی مشکلات زیاد بشود، آدم سر می‌گذارد به کوه و بیابان.
می‌گویم: حالا سوفیا را می‌دهی من ببرم؟
بابای سوفیا می‌گوید: من هم مثل هر چیزی تابع نوسانات بازارم. الان بازار خوابیده، من هم می‌خواهم بخوابم... پاشو برو بیرون.
جمع‌بندی
سوفیا... سوفیا... دلار بشود ۲۰ هزار تومان... سکه بشود پنج میلیون تومان... برق قطع شود... آب جیره‌بندی شود... بازار تعطیل شود... هوا صاف نشود... اینترنت فلان بشود... مطبوعات فلان بشود...، به جان میدون دوم که دست از طلب تو بر ندارم تا کام من برآید... یا جان رسد به جانان که تو باشی یا بابای تو جان من را از تنم دربیاورد.
عاشق تو که تابع نوسانات بازار نیست؛ میدون دوم

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها