|

پای در بند زمین

عبدالرضا ناصرمقدسی. متخصص مغز و اعصاب

اخیرا کتاب «در جست‌وجوی طبیعت» تألیف زیست‌شناس نامدار «ادوارد ویلسون» و با ترجمه خوب و روان «کاوه فیض‌اللهی» از سوی فرهنگ نشر نو به بازار آمده است.
ادوارد ویلسون طبیعت‌دانی است که چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه نظریات گاه تندروانه‌اش را به‌خصوص در کتابی مانند «سوسیوبیولوژی تلفیق نوین» نپسندیم باید اذعان کنیم که یکی از بااستعدادترین، پرشورترین، آینده‌بین‌ترین و درعین‌حال خلاق‌ترین دانشمندان زمانه ما محسوب می‌شود.
کتابی نیز که در پیش‌رو داریم به یکی از نظریات بدیع او با نام زیست‌گرایی می‌پردازد؛ نظریه‌ای که تعلق‌خاطر انسان به طبیعت؛ چه در شکل مثبت و چه در شکل منفی آن را ناشی از سیر تکاملی انسان در طبیعت و در نتیجه ناشی از تاریخچه ژنتیکی او می‌داند. این کتاب و این نظریه به‌خصوص از آن رو مهم است که ما روزبه‌روز بیشتر با تخریب محیط زیست روبه‌رو هستیم؛ تخریبی که اصلا خطرات عمده آن را درک نمی‌کنیم. وقتی که در تهران قدم می‌زنید، هوای آلوده آن را استشمام می‌کنید و موش‌های بزرگی را می‌بینید که درون آشغال‌ها و جوی‌ها پرسه می‌زنند، این موضوع بیش از پیش بر انسان عیان می‌شود که تخریب محیط زیست چگونه دامان ما را گرفته و دارد ما را با خود به قهقرا می‌برد. درخت‌ها را می‌بریم. ساحل‌ها و دریاهایمان را آلوده می‌کنیم. دریاچه‌ها را به باتلاق و شوره‌زار بدل می‌کنیم. جنگل‌هایمان را از بین می‌بریم، بدون آنکه بدانیم با این کار تاریخ خودمان و آن چیزی را که از لحاظ زیستی عمیقا به ما هویت بخشیده و ما را شکل داده، از بین می‌بریم. گاه فکر می‌کنم انسانی که به تخریب محیط زیست خود می‌پردازد عملا دارد والدین خود را نابود می‌کند، اما نتایج فلسفی نظریه بدیع ادوارد ویلسون به اینجا ختم نمی‌شود. او طبق این نظریه به راه‌حل‌هایی که انسان برای نجات خود از بحران محیط‌زیستی ارائه می‌دهد نیز می‌پردازد.
شاید انسان فکر کند که می‌تواند با تکنولوژی و علم به حل این معضل بپردازد. البته این دستاوردها بسیار مهم هستند و بی‌شک در آینده به حفظ محیط زیست کمک خواهند کرد، اما این تمام ماجرا نیست. همان‌طور که ویلسون به‌درستی عنوان می‌كند، مگر نوع انسان تا چه میزان تنوع زیستی این کره را می‌شناسد؟ واقعا چقدر به کل زیست‌سپهر خود آشناست؟ حتی اگر تمام گونه‌های موجود را هم بشناسد، آیا درک درستی از روابط آنها با هم و با کل زیست‌سپهر - که به تعبیر «جیمز لاولاک»، گایا نامیده می‌شود- دارد؟ اگر هم داشته باشد - که بعید است هیچ‌گاه به آن برسد- تکلیف گونه‌هایی که با سرعت و به‌صورت روزافزون در حال نابودی و انقراض هستند، چه خواهد بود؟ از سوی دیگر مگر انسان چقدر می‌تواند برای احیای محیط زیست و تنوع زیستی بودجه خرج کند؟ آن هم در جهانی که با فقر و گرسنگی و کم‌آبی و جنگ و همنوع‌کشی روبه‌روست؟
نکته مهم اینجاست که ما از لحاظ زیستی و در گنجینه ژنتیکی خود پاسخ تمام این سؤالات را می‌دانیم، اما خود دست به نادیده‌گرفتن آن زده‌ایم. انسان در طول چند میلیون سال در بطن طبیعت تکامل یافته است، بنابراين مخاطرات، روش‌ها و امکانات آن را از لحاظ زیستی و ژنتیکی به‌خوبی می‌داند و در خود درونی کرده است، اما حالا دارد چشم روی آن می‌بندد و عملا دست به تخریب این روابط می‌زند. شاید بهترین راه‌حل توجه دوباره به این تاریخچه ژنتیکی و بازخوانی آن در بستر معضلاتی است که به آن گرفتار شده‌ایم. شاید این‌گونه تصور کنیم که مغز و آگاهی ناشی از آن می‌تواند بر همه‌چیز فائق آید. این درست است که آگاهی قدرت بسیاری را به نوع بشر بخشیده است، اما یادمان نرود که همین مغز و آگاهی برخاسته از آن، حاصل فرگشت و تکامل ما در سپهر حیات است. درواقع روابط زیستی است که به آگاهی شکل بخشیده و آن را چنین توانمند كرده. بنابراين اگر دل بر راه‌حل‌های آگاهی‌محوری مانند سفر به فضا و پیداکردن زیستگاه‌های دیگر در سیارات دوردست بسته باشیم، نباید یادمان برود که این‌گونه علاقه‌های بسیار گرانبهای خود با زمین را قطع كرده و چه‌بسا باید منتظر فجایع زیست-روانی و حتی شناختی باشیم.
کتاب ویلسون و نظریه بدیع او سعی دارد ما را با غریزه زیست‌گرایی خود و عواقب نادیده‌گرفتن آن آشنا كند. در اینجا باید از کاوه فیض‌اللهی به دلیل ترجمه بسیار روان خود که ناشی از احاطه وی بر موضوع نیز هست، تشکر كنيم. کاوه فیض‌اللهی دیرزمانی است که دل در گرو محیط‌زیست این سرزمین بسته است. امید دارم که در کار خود موفق بوده و بتواند همانند قبل ما را از تجارب و دانش گرانبهای خود بهره‌مند کند.

اخیرا کتاب «در جست‌وجوی طبیعت» تألیف زیست‌شناس نامدار «ادوارد ویلسون» و با ترجمه خوب و روان «کاوه فیض‌اللهی» از سوی فرهنگ نشر نو به بازار آمده است.
ادوارد ویلسون طبیعت‌دانی است که چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه نظریات گاه تندروانه‌اش را به‌خصوص در کتابی مانند «سوسیوبیولوژی تلفیق نوین» نپسندیم باید اذعان کنیم که یکی از بااستعدادترین، پرشورترین، آینده‌بین‌ترین و درعین‌حال خلاق‌ترین دانشمندان زمانه ما محسوب می‌شود.
کتابی نیز که در پیش‌رو داریم به یکی از نظریات بدیع او با نام زیست‌گرایی می‌پردازد؛ نظریه‌ای که تعلق‌خاطر انسان به طبیعت؛ چه در شکل مثبت و چه در شکل منفی آن را ناشی از سیر تکاملی انسان در طبیعت و در نتیجه ناشی از تاریخچه ژنتیکی او می‌داند. این کتاب و این نظریه به‌خصوص از آن رو مهم است که ما روزبه‌روز بیشتر با تخریب محیط زیست روبه‌رو هستیم؛ تخریبی که اصلا خطرات عمده آن را درک نمی‌کنیم. وقتی که در تهران قدم می‌زنید، هوای آلوده آن را استشمام می‌کنید و موش‌های بزرگی را می‌بینید که درون آشغال‌ها و جوی‌ها پرسه می‌زنند، این موضوع بیش از پیش بر انسان عیان می‌شود که تخریب محیط زیست چگونه دامان ما را گرفته و دارد ما را با خود به قهقرا می‌برد. درخت‌ها را می‌بریم. ساحل‌ها و دریاهایمان را آلوده می‌کنیم. دریاچه‌ها را به باتلاق و شوره‌زار بدل می‌کنیم. جنگل‌هایمان را از بین می‌بریم، بدون آنکه بدانیم با این کار تاریخ خودمان و آن چیزی را که از لحاظ زیستی عمیقا به ما هویت بخشیده و ما را شکل داده، از بین می‌بریم. گاه فکر می‌کنم انسانی که به تخریب محیط زیست خود می‌پردازد عملا دارد والدین خود را نابود می‌کند، اما نتایج فلسفی نظریه بدیع ادوارد ویلسون به اینجا ختم نمی‌شود. او طبق این نظریه به راه‌حل‌هایی که انسان برای نجات خود از بحران محیط‌زیستی ارائه می‌دهد نیز می‌پردازد.
شاید انسان فکر کند که می‌تواند با تکنولوژی و علم به حل این معضل بپردازد. البته این دستاوردها بسیار مهم هستند و بی‌شک در آینده به حفظ محیط زیست کمک خواهند کرد، اما این تمام ماجرا نیست. همان‌طور که ویلسون به‌درستی عنوان می‌كند، مگر نوع انسان تا چه میزان تنوع زیستی این کره را می‌شناسد؟ واقعا چقدر به کل زیست‌سپهر خود آشناست؟ حتی اگر تمام گونه‌های موجود را هم بشناسد، آیا درک درستی از روابط آنها با هم و با کل زیست‌سپهر - که به تعبیر «جیمز لاولاک»، گایا نامیده می‌شود- دارد؟ اگر هم داشته باشد - که بعید است هیچ‌گاه به آن برسد- تکلیف گونه‌هایی که با سرعت و به‌صورت روزافزون در حال نابودی و انقراض هستند، چه خواهد بود؟ از سوی دیگر مگر انسان چقدر می‌تواند برای احیای محیط زیست و تنوع زیستی بودجه خرج کند؟ آن هم در جهانی که با فقر و گرسنگی و کم‌آبی و جنگ و همنوع‌کشی روبه‌روست؟
نکته مهم اینجاست که ما از لحاظ زیستی و در گنجینه ژنتیکی خود پاسخ تمام این سؤالات را می‌دانیم، اما خود دست به نادیده‌گرفتن آن زده‌ایم. انسان در طول چند میلیون سال در بطن طبیعت تکامل یافته است، بنابراين مخاطرات، روش‌ها و امکانات آن را از لحاظ زیستی و ژنتیکی به‌خوبی می‌داند و در خود درونی کرده است، اما حالا دارد چشم روی آن می‌بندد و عملا دست به تخریب این روابط می‌زند. شاید بهترین راه‌حل توجه دوباره به این تاریخچه ژنتیکی و بازخوانی آن در بستر معضلاتی است که به آن گرفتار شده‌ایم. شاید این‌گونه تصور کنیم که مغز و آگاهی ناشی از آن می‌تواند بر همه‌چیز فائق آید. این درست است که آگاهی قدرت بسیاری را به نوع بشر بخشیده است، اما یادمان نرود که همین مغز و آگاهی برخاسته از آن، حاصل فرگشت و تکامل ما در سپهر حیات است. درواقع روابط زیستی است که به آگاهی شکل بخشیده و آن را چنین توانمند كرده. بنابراين اگر دل بر راه‌حل‌های آگاهی‌محوری مانند سفر به فضا و پیداکردن زیستگاه‌های دیگر در سیارات دوردست بسته باشیم، نباید یادمان برود که این‌گونه علاقه‌های بسیار گرانبهای خود با زمین را قطع كرده و چه‌بسا باید منتظر فجایع زیست-روانی و حتی شناختی باشیم.
کتاب ویلسون و نظریه بدیع او سعی دارد ما را با غریزه زیست‌گرایی خود و عواقب نادیده‌گرفتن آن آشنا كند. در اینجا باید از کاوه فیض‌اللهی به دلیل ترجمه بسیار روان خود که ناشی از احاطه وی بر موضوع نیز هست، تشکر كنيم. کاوه فیض‌اللهی دیرزمانی است که دل در گرو محیط‌زیست این سرزمین بسته است. امید دارم که در کار خود موفق بوده و بتواند همانند قبل ما را از تجارب و دانش گرانبهای خود بهره‌مند کند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها