شعرخوانی با تری ایگلتون
«چگونه شعر بخوانیم» کتابی است از تری ایگلتون که با ترجمه پیمان چهرازی در نشر آگه منتشر شده است. کتاب چنانکه از عنوانش پیداست درباره نحوه خوانش و درک درست شعر است. ایگلتون در مقدمه کوتاهش بر این کتاب تأکید میکند که منظورش از نگارش آن «معرفی شعر به دانشجویان و مخاطبان عام» بوده و در این کتاب سعی کرده «آنچه را که به نظر مرعوبکننده میرسد تا حد امکان قابل فهم و دستیافتنی» کند. ایگلتون چنانکه در مقدمه مترجم بر ترجمه فارسی این کتاب نیز اشاره شده فرم و ادبیت شعر بهعنوان متن ادبی را کلید راهیابی درست به آن میداند و معتقد است برای درک یک شعر باید فرم آن را درک کرد، اما او فرمهای ادبی را مرتبط با زمینههای اجتماعی - سیاسی آنها میبیند. در بخشی از مقدمه مترجم بر ترجمه فارسی «چگونه شعر بخوانیم» درباره این رویکرد ایگلتون در نقد ادبی آمده است: «ایگلتون معتقد است که همه تغییرات ایجادشده در فرم ادبی در طول تاریخ همراه و مرتبط با دگرگونیهای سیاسی - اجتماعی بوده است.» چنانکه در آغاز همین مقدمه اشاره شده است کتاب ایگلتون را «میتوان درعینحال تاریخچه فشردهای از شعر انگلیسیزبان دانست». در بخشی دیگر از همین مقدمه درباره تلقی ایگلتون از رابطه فرم و محتوا در شعر آمده است: «به باور او فرم و محتوا لزوما نباید بر هم منطبق باشند، ولی محتوای شعر باید از طریق درک فرم آن (یعنی چگونگی بیان آن محتوا) فهمیده شود. درک فرم و محتوا در چارچوب یکدیگر لزوما به معنی درک آنها در قالب مقولهای واحد نیست. در واقع بخش عظیمی از تأثیر مسحورکننده شعرهای ماندگار بهدلیل تنشها و ناهمخوانیهایی است که میان فرم و محتوای شعر درمیگیرد». کتاب «چگونه شعر بخوانیم» از شش بخش تشکیل شده است؛ کارکرد نقد، شعر چیست؟ فرمالیستها، در جستوجوی فرم، چگونه شعر بخوانیم و چهار شعر طبیعت عنوانهای بخشهای ششگانه این کتاب است. ایگلتون بخش اول کتاب را با این پرسش که «آیا نقد به پایان رسیده است؟» آغاز میکند. او مینویسد: «اولینباری که به فکر نوشتن این کتاب افتادم وقتی بود که فهمیدم هیچیک از دانشجویانِ ادبیاتی که امروزه با آنها مواجه میشوم آنچه را که شخصا تحت عنوان نقد ادبی آموزش داده بودم، به کار نمیگیرند. ظاهرا نقد ادبی مثل ساختن سقفهای حصیری یا رقص با کفشهای چوبی صناعتی روبهزوال است. ازآنجاکه اکثر این دانشجویان بهقدر کافی باهوش و مستعد هستند، به نظر میرسد ایراد از استادانشان باشد. حقیقت این است که امروزه تعداد زیادی از استادان ادبیات هم نقد ادبی را به کار نمیگیرند، چراکه آنها هم بهکارگیری آن را نیاموختهاند». ایگلتون در ادامه همین بحث، موضوع ادبیت متن را پیش میکشد و این را که در تحلیلهایی که صرفا محتوای متن ادبی را مد نظر دارند، «ادبیت» اثر «از دایره بحث بیرون میمانَد». او با لحنی که رنگی از طنز و شوخطبعی دارد، برخی اصطلاحاتی را که برای توصیف یک شعر به کار میرود، اینگونه به نقد میکشد: «مردم گاهی از بیرونکشیدن ایدههای نهفته در پسِ زبان شعر حرف میزنند، ولی این استعاره مکانی گمراهکننده است. چون زبان روکش یکبار مصرفی نیست که ایدهها را کادوپیچ کند. برعکس، زبان یک شعر پایهگذار ایدههای آن است». بخش پایانی کتاب با عنوان «چهار شعر طبیعت» به قول خود ایگلتون «یک تمرین تکمیلی» است. ایگلتون در این بخش با رویکردی که در بخشهای قبلی کتاب آن را توضیح داده، تحلیلی انتقادی از چهار شعر به دست میدهد. اولین تحلیل به گزیدهای از شعر «قصیدهای برای عصرگاه» اثر ویلیام کالینز اختصاص دارد. سه شعر بعدی که ایگلتون آنها را بررسی کرده، عبارتاند از: «دِرُوگرِ گوشهگیر» اثر ویلیام وُردزوُرث، «زیبایی خداوند» اثر جِرارد مَنلی هاپکینز و «پنجاه دسته هیزم» اثر ادوارد تامس. آنچه در ادامه میخوانید سطرهایی است از فصل چهارم کتاب با عنوان «در جستوجوی فرم» که ایگلتون در آن از فرم و محتوا و نسبتشان با یکدیگر سخن گفته است: «موضوع تفکیکناپذیری فرم و محتوا به یک معنا درست است و به معنایی دیگر غلط. این موضوع، اصطلاحا، بهلحاظ وجودی درست است - یعنی تا رسیدن به مرحله تجربه عملی شعر. وقتی این کلماتِ جان میلتون را میخوانیم: نابینا خیره به آسیابی همراه بردگان، تمایزی میان فرم و محتوا نمیبینیم و حس نمیکنیم، ولی درعینحال تمایزی مفهومی را میان آنها تشخیص میدهیم، درست شبیه تمایزی مفهومی که میان ستاره شامگاهی و ستاره سَحَری قابل تشخیص است، حتی اگر به تعبیر وجودی یگانه و همانند باشند (نظیر مورد سیاره ونوس). این تمایز مفهومی همان چیزی است که فلاسفه آن را بهعنوان مقولهای تحلیلی به کار میگیرند و نه تمایزی واقعی. شاید فرم و محتوا بهصورت تجربی قابل تفکیک نباشند؛ ولی همین موضوع که دو اصطلاح متفاوت را درموردشان به کار میگیریم، حاکی از آن است که همسان نیستند».
«چگونه شعر بخوانیم» کتابی است از تری ایگلتون که با ترجمه پیمان چهرازی در نشر آگه منتشر شده است. کتاب چنانکه از عنوانش پیداست درباره نحوه خوانش و درک درست شعر است. ایگلتون در مقدمه کوتاهش بر این کتاب تأکید میکند که منظورش از نگارش آن «معرفی شعر به دانشجویان و مخاطبان عام» بوده و در این کتاب سعی کرده «آنچه را که به نظر مرعوبکننده میرسد تا حد امکان قابل فهم و دستیافتنی» کند. ایگلتون چنانکه در مقدمه مترجم بر ترجمه فارسی این کتاب نیز اشاره شده فرم و ادبیت شعر بهعنوان متن ادبی را کلید راهیابی درست به آن میداند و معتقد است برای درک یک شعر باید فرم آن را درک کرد، اما او فرمهای ادبی را مرتبط با زمینههای اجتماعی - سیاسی آنها میبیند. در بخشی از مقدمه مترجم بر ترجمه فارسی «چگونه شعر بخوانیم» درباره این رویکرد ایگلتون در نقد ادبی آمده است: «ایگلتون معتقد است که همه تغییرات ایجادشده در فرم ادبی در طول تاریخ همراه و مرتبط با دگرگونیهای سیاسی - اجتماعی بوده است.» چنانکه در آغاز همین مقدمه اشاره شده است کتاب ایگلتون را «میتوان درعینحال تاریخچه فشردهای از شعر انگلیسیزبان دانست». در بخشی دیگر از همین مقدمه درباره تلقی ایگلتون از رابطه فرم و محتوا در شعر آمده است: «به باور او فرم و محتوا لزوما نباید بر هم منطبق باشند، ولی محتوای شعر باید از طریق درک فرم آن (یعنی چگونگی بیان آن محتوا) فهمیده شود. درک فرم و محتوا در چارچوب یکدیگر لزوما به معنی درک آنها در قالب مقولهای واحد نیست. در واقع بخش عظیمی از تأثیر مسحورکننده شعرهای ماندگار بهدلیل تنشها و ناهمخوانیهایی است که میان فرم و محتوای شعر درمیگیرد». کتاب «چگونه شعر بخوانیم» از شش بخش تشکیل شده است؛ کارکرد نقد، شعر چیست؟ فرمالیستها، در جستوجوی فرم، چگونه شعر بخوانیم و چهار شعر طبیعت عنوانهای بخشهای ششگانه این کتاب است. ایگلتون بخش اول کتاب را با این پرسش که «آیا نقد به پایان رسیده است؟» آغاز میکند. او مینویسد: «اولینباری که به فکر نوشتن این کتاب افتادم وقتی بود که فهمیدم هیچیک از دانشجویانِ ادبیاتی که امروزه با آنها مواجه میشوم آنچه را که شخصا تحت عنوان نقد ادبی آموزش داده بودم، به کار نمیگیرند. ظاهرا نقد ادبی مثل ساختن سقفهای حصیری یا رقص با کفشهای چوبی صناعتی روبهزوال است. ازآنجاکه اکثر این دانشجویان بهقدر کافی باهوش و مستعد هستند، به نظر میرسد ایراد از استادانشان باشد. حقیقت این است که امروزه تعداد زیادی از استادان ادبیات هم نقد ادبی را به کار نمیگیرند، چراکه آنها هم بهکارگیری آن را نیاموختهاند». ایگلتون در ادامه همین بحث، موضوع ادبیت متن را پیش میکشد و این را که در تحلیلهایی که صرفا محتوای متن ادبی را مد نظر دارند، «ادبیت» اثر «از دایره بحث بیرون میمانَد». او با لحنی که رنگی از طنز و شوخطبعی دارد، برخی اصطلاحاتی را که برای توصیف یک شعر به کار میرود، اینگونه به نقد میکشد: «مردم گاهی از بیرونکشیدن ایدههای نهفته در پسِ زبان شعر حرف میزنند، ولی این استعاره مکانی گمراهکننده است. چون زبان روکش یکبار مصرفی نیست که ایدهها را کادوپیچ کند. برعکس، زبان یک شعر پایهگذار ایدههای آن است». بخش پایانی کتاب با عنوان «چهار شعر طبیعت» به قول خود ایگلتون «یک تمرین تکمیلی» است. ایگلتون در این بخش با رویکردی که در بخشهای قبلی کتاب آن را توضیح داده، تحلیلی انتقادی از چهار شعر به دست میدهد. اولین تحلیل به گزیدهای از شعر «قصیدهای برای عصرگاه» اثر ویلیام کالینز اختصاص دارد. سه شعر بعدی که ایگلتون آنها را بررسی کرده، عبارتاند از: «دِرُوگرِ گوشهگیر» اثر ویلیام وُردزوُرث، «زیبایی خداوند» اثر جِرارد مَنلی هاپکینز و «پنجاه دسته هیزم» اثر ادوارد تامس. آنچه در ادامه میخوانید سطرهایی است از فصل چهارم کتاب با عنوان «در جستوجوی فرم» که ایگلتون در آن از فرم و محتوا و نسبتشان با یکدیگر سخن گفته است: «موضوع تفکیکناپذیری فرم و محتوا به یک معنا درست است و به معنایی دیگر غلط. این موضوع، اصطلاحا، بهلحاظ وجودی درست است - یعنی تا رسیدن به مرحله تجربه عملی شعر. وقتی این کلماتِ جان میلتون را میخوانیم: نابینا خیره به آسیابی همراه بردگان، تمایزی میان فرم و محتوا نمیبینیم و حس نمیکنیم، ولی درعینحال تمایزی مفهومی را میان آنها تشخیص میدهیم، درست شبیه تمایزی مفهومی که میان ستاره شامگاهی و ستاره سَحَری قابل تشخیص است، حتی اگر به تعبیر وجودی یگانه و همانند باشند (نظیر مورد سیاره ونوس). این تمایز مفهومی همان چیزی است که فلاسفه آن را بهعنوان مقولهای تحلیلی به کار میگیرند و نه تمایزی واقعی. شاید فرم و محتوا بهصورت تجربی قابل تفکیک نباشند؛ ولی همین موضوع که دو اصطلاح متفاوت را درموردشان به کار میگیریم، حاکی از آن است که همسان نیستند».