درباره خبر تعطیلی همشهریجوان
به این تکه پازل رحم کنید...
پوریا ذوالفقاری
انگشتشمارند مطبوعاتی که لحن و ادبیات ویژه خود را داشته باشند. هنگام خواندن مطالبشان روح مشترکی را بین صفحات و سطور حس کنی و از جایی به بعد خواندن آن نشریه برایت به سفر به دنیایی با زبان و ادبیاتی ویژه شبیه شود. رسیدن به این لحن منحصر و ویژه، فقط کار زمان نیست. چه بسیار نشریاتی که با قدمتی بیشتر از همشهریجوان هنوز از این تشخص محروم ماندهاند. خلاقیت جوشان و هدفگذاری دقیق میطلبد. باید گروهی صاحبذوق و بهرهمند از درکی مشترک برای نیل به مقصود گرد هم آیند. از این نظر همشهریجوان در مطبوعات ما حکم یک اتفاق را داشت. مخاطب جوان را هدف گرفته و برای جذب او همه اسباب لازم را مهیا کرده بود. سنتگذاریهای خاصی مثل «گوی و تمشک» و صفحات جذابی مثل رویدادهای هفته با آن ادبیات طنازانه در کنار مصاحبهها و یادداشتهایی که نمونه دقیق سپردن کار به دست کاردان بودند و در کنار هم آن روح مشترک و دنیای ویژه را میساختند، این رسانه را صاحب طرفدارانی پروپاقرص کرد که داشتنشان برای هر نشریهای در هرجای دنیا دلگرمی بسیار، ستایش فراوان و حریم امنی گسترده برای فعالیت درپی میآورد؛ یعنی سه نعمتی که همشهریجوان در این دیار از
آنها محروم ماند! نگرانی بابت تعطیلی یا توقف فعالیت چند مرحله گریبانش را گرفت، برای برخی طرح جلدها و مطالبش کلنجار فراوانی را متحمل شد و در نهایت تیم خوشذوق نویسندگان و خوانندگان سمج و عاشقش به هیچ گرفته شدند.
خبر احتمال تعطیلشدن همشهریجوان در روزگاری که خواندن کیمیا شده و مواجهه با آدمهایی که هنوز کتاب و مجله میخرند، حس رویارویی با موجودی ناشناخته را در بسیاری برمیانگیزد، تلختر است. نسل نوجوان و جوانی که سر در گوشی فرو برده و متهم به مطالعهنکردن است، با همشهری جوان پیوندی داشت. به استناد مشاهدات شخصی، دلیل توقف نوجوانان دبیرستانی مقابل کیوسکهای روزنامهفروشی و دستبهجیبشدنشان، معمولا خرید این نشریه بود و شلوغی حیرتانگیز غرفههای همشهریجوان در دورههای مختلف نمایشگاه مطبوعات و اشتیاق خوانندگان برای دیدار با نویسندههای محبوبشان هم به این جایگاه غبطهبرانگیز شهادت میداد. جدا از این در زمانهایی که جلد نشریات تبدیل به زمینهای برای کسب درآمد شده، همشهریجوان شاید یکی از سه یا چهار مجلهای بود که اهمیت طراحی خلاقانه جلد را به یادمان میآورد. من خبری از گردش مالی و میزان سوددهیاش ندارم، ولی تعطیلی این نشریه مؤسسه همشهری با توجیه اقتصادی و همزمان برقرارماندن نشریات دیگری در آن مؤسسه که میتوان مطمئن بود به اندازه همشهریجوان مخاطب ندارند، برایم عجیب است و به شهادت واکنشهای این چندروزه هم بعید
میدانم کلا بحث سودآورنبودن و کمبود بودجه از سوی متولیان مؤسسه همشهری و شهرداری برای افکار عمومی پذیرفتنی باشد؛ تعطیلی همشهریجوان چه دائم باشد و چه موقت. خبرهای غیررسمی مبنی بر ادامه انتشار تا شهریور و کاهش دستمزد تحریریه تا یکچهارم چه موثق باشد و چه ناراست، در اصلِ مسئله تغییری ایجاد نمیکند. صرف طرح بحث توقف انتشار همشهریجوان، قطعهای از یک پازل است؛ قطعهای در کنار تعطیلی نشر رود در کریمخان و نشر ویستا در سعادتآباد. بخشی از تصویری است که با تسخیر سالنهای تئاتر از سوی سلبریتیها و تسخیر سینماها با کمدیهای بنجل، کامل میشود. این پازل ازرونقافتادن عرصه فرهنگ است. پیشاپیش خبر میدهد که ضربههای ناشی از بحران اقتصادی بناست ابتدا بر سر کدام عرصه فرود بیاید، کدام قشر در آغاز قربانی و فعالان چه حوزهای زودتر بیکار خواهند شد. حیف از همشهریجوان که در جایگاه قربانی نشست... .
انگشتشمارند مطبوعاتی که لحن و ادبیات ویژه خود را داشته باشند. هنگام خواندن مطالبشان روح مشترکی را بین صفحات و سطور حس کنی و از جایی به بعد خواندن آن نشریه برایت به سفر به دنیایی با زبان و ادبیاتی ویژه شبیه شود. رسیدن به این لحن منحصر و ویژه، فقط کار زمان نیست. چه بسیار نشریاتی که با قدمتی بیشتر از همشهریجوان هنوز از این تشخص محروم ماندهاند. خلاقیت جوشان و هدفگذاری دقیق میطلبد. باید گروهی صاحبذوق و بهرهمند از درکی مشترک برای نیل به مقصود گرد هم آیند. از این نظر همشهریجوان در مطبوعات ما حکم یک اتفاق را داشت. مخاطب جوان را هدف گرفته و برای جذب او همه اسباب لازم را مهیا کرده بود. سنتگذاریهای خاصی مثل «گوی و تمشک» و صفحات جذابی مثل رویدادهای هفته با آن ادبیات طنازانه در کنار مصاحبهها و یادداشتهایی که نمونه دقیق سپردن کار به دست کاردان بودند و در کنار هم آن روح مشترک و دنیای ویژه را میساختند، این رسانه را صاحب طرفدارانی پروپاقرص کرد که داشتنشان برای هر نشریهای در هرجای دنیا دلگرمی بسیار، ستایش فراوان و حریم امنی گسترده برای فعالیت درپی میآورد؛ یعنی سه نعمتی که همشهریجوان در این دیار از
آنها محروم ماند! نگرانی بابت تعطیلی یا توقف فعالیت چند مرحله گریبانش را گرفت، برای برخی طرح جلدها و مطالبش کلنجار فراوانی را متحمل شد و در نهایت تیم خوشذوق نویسندگان و خوانندگان سمج و عاشقش به هیچ گرفته شدند.
خبر احتمال تعطیلشدن همشهریجوان در روزگاری که خواندن کیمیا شده و مواجهه با آدمهایی که هنوز کتاب و مجله میخرند، حس رویارویی با موجودی ناشناخته را در بسیاری برمیانگیزد، تلختر است. نسل نوجوان و جوانی که سر در گوشی فرو برده و متهم به مطالعهنکردن است، با همشهری جوان پیوندی داشت. به استناد مشاهدات شخصی، دلیل توقف نوجوانان دبیرستانی مقابل کیوسکهای روزنامهفروشی و دستبهجیبشدنشان، معمولا خرید این نشریه بود و شلوغی حیرتانگیز غرفههای همشهریجوان در دورههای مختلف نمایشگاه مطبوعات و اشتیاق خوانندگان برای دیدار با نویسندههای محبوبشان هم به این جایگاه غبطهبرانگیز شهادت میداد. جدا از این در زمانهایی که جلد نشریات تبدیل به زمینهای برای کسب درآمد شده، همشهریجوان شاید یکی از سه یا چهار مجلهای بود که اهمیت طراحی خلاقانه جلد را به یادمان میآورد. من خبری از گردش مالی و میزان سوددهیاش ندارم، ولی تعطیلی این نشریه مؤسسه همشهری با توجیه اقتصادی و همزمان برقرارماندن نشریات دیگری در آن مؤسسه که میتوان مطمئن بود به اندازه همشهریجوان مخاطب ندارند، برایم عجیب است و به شهادت واکنشهای این چندروزه هم بعید
میدانم کلا بحث سودآورنبودن و کمبود بودجه از سوی متولیان مؤسسه همشهری و شهرداری برای افکار عمومی پذیرفتنی باشد؛ تعطیلی همشهریجوان چه دائم باشد و چه موقت. خبرهای غیررسمی مبنی بر ادامه انتشار تا شهریور و کاهش دستمزد تحریریه تا یکچهارم چه موثق باشد و چه ناراست، در اصلِ مسئله تغییری ایجاد نمیکند. صرف طرح بحث توقف انتشار همشهریجوان، قطعهای از یک پازل است؛ قطعهای در کنار تعطیلی نشر رود در کریمخان و نشر ویستا در سعادتآباد. بخشی از تصویری است که با تسخیر سالنهای تئاتر از سوی سلبریتیها و تسخیر سینماها با کمدیهای بنجل، کامل میشود. این پازل ازرونقافتادن عرصه فرهنگ است. پیشاپیش خبر میدهد که ضربههای ناشی از بحران اقتصادی بناست ابتدا بر سر کدام عرصه فرود بیاید، کدام قشر در آغاز قربانی و فعالان چه حوزهای زودتر بیکار خواهند شد. حیف از همشهریجوان که در جایگاه قربانی نشست... .