|

نگاهی به نمایش شکیل اونیل ماجرای غم‌انگیز زندگی

یک فیلم‌نامه‌نویس

پوریا گل‌شناس

این نمایش هم‌اکنون در سالن کوچک تالار مولوی‌ اجرا می‌شود که دو نفر از دانشجویان دانشگاه هنر و معماری نوشته و کارگردانی کرده‌اند و خودشان نیز آن را روی صحنه می‌برند. شکیل اونیل ماجرای فیلم‌نامه‌نویسی است که کاندیدای جایزه اسکار شده و می‌شود گفت او همیشه‌ منتظر چنین روزی بوده است. این فیلم‌نامه‌نویس از کودکی عاشق بسکتبال و شیفته شکیل اونیل بوده است و همیشه خودش را تصور می‌کرده که به‌جای شکیل اونیل ایستاده و مردم او را تشویق می‌کنند؛ حالی شبیه به آنکه موقع دریافت جایزه اسکار خواهد داشت. او از کودکی آرزو داشته بسکتبالیست شود، ولی به‌خاطر قد کوتاهش نتوانسته، اما ساختار روایی این نمایش به این سرراستی و سادگی نیست. این فیلم‌نامه‌نویس احتمالا ایده فیلم‌نامه‌اش را از کس دیگری دزدیده، تا به‌این‌ترتیب رؤیای فیلم‌نامه‌نویس بزرگ‌بودن را برای خودش محقق کند و جایزه را ببرد. او نویسنده اصلی فیلم‌نامه را روی تخت بیمارستان می‌کشد: سرش را بیخ‌تابیخ می‌برد. زن و دو بچه دوقلو دارد، اما با دختری به نام باربارا نیز رابطه دارد. نمایش از جایی شروع می‌شود که او با باربارا قرار دارد و در همین حین سروکله فردی خیالی، بسیار شبیه به خود او، با لباس بسکتبال پیدا می‌شود. به‌ نظر می‌رسد او همه حقایق را درباره این فیلم‌نامه‌نویس می‌داند. شاکله اصلی این داستانی که من هم‌اکنون دارم تلاش می‌کنم آن را بسیار سرراست‌ تعریف کنم، از میان گفت‌وگوهای فیلم‌نامه‌نویس با همین شخص خیالی به نام فِرد - یا به‌عبارتی وجهی از خودش- که درواقع نوعی گفت‌وگوی درونی است متجلی می‌شود. این ساختار روایی بی‌نهایت جذاب و گیراست. جیم با خودش درگیر است و در جایی تصمیم می‌گیرد رابطه‌اش را با باربارا قطع کند، حال‌آنکه باربارا خواب‌های تازه‌ای برای او دیده است: تهدیدش می‌کند که اگر به او پول ندهد، همسرش، لولا، را در جریان رابطه‌شان بگذارد و رسانه‌ها را نیز خبردار کند. یکی از جالب‌ترین بخش‌های این نمایش هنگامی است که جیم در یک مسابقه رادیویی شرکت می‌کند، به این امید که اگر جایزه را برد، آن را به باربارا بدهد. نقش مجری مسابقه را همان فِردِ بسکتبالیست بازی می‌کند. این صحنه بسیار دیدنی و طنزآمیز است. نویسندگان این متن توانسته‌اند ماجرای تراژیک زندگی جیم را به‌نحوی طنزپردازانه اجرا کنند و می‌شود گفت اجرای شکیل اونیل درواقع یک کمدی خوب است.
فِرد همیشه‌ سروکله‌اش پیدا می‌شود و با حرف‌های بسیار کلیدی‌ای که می‌زند، با اینکه شاید در وهله نخست صرفا شوخی‌های خنده‌دار به ‌نظر برسند، در آخر، ماجرای غم‌انگیز زندگی جیم را رمزگشایی می‌کند؛ آدمی که شاید بیش از هر چیز از تنهایی رنج می‌برد و زندگی برای او غایتی جز مشهوربودن ندارد. درگیری‌های درونی این آدم، ماجراهای شخصی‌اش، گرفتاری‌هایی که این روابط شخصی می‌توانند برای او - به‌عنوان یک نویسنده حرفه‌ای- ایجاد کنند؛ همگی در گیرودار حرف‌هایی با یک شخصیت بسیار خنده‌دار با لباس ورزشی و یک توپ بازنمایی می‌شود. ساختار روایی نمایش‌نامه قوی است، زیرا در آن تلاش شده به‌جای روایتی خطی، ماجرا را از جنبه‌های گوناگون و متعدد زندگی جیم جلو ببرد و در آخر تماشاچی می‌تواند ربط‌و‌بسط‌ها را پیدا کند و مثل یک پازل همه‌چیز را به شکلی کامل ببیند. این پراکندگی روایی از سوی دیگر بازنمایی شکل واقعی زندگی مشوش جیم هم هست. در آخر نمایش، هنگامی که دیگر به ‌نظر می‌رسد همه‌چیز روشن ‌شده، صدای پیامی از باربارا را روی تلفن جیم می‌شنویم. به نظر می‌رسد در آخر جیم از نومیدی مفرط و ماجرای دشواری که باربارا برایش ایجاد کرده، دست به خودکشی می‌زند، حال ‌آنکه باربارا در پیغامی که برای او می‌گذارد، با جدایی مسالمت‌آمیزشان موافق و حتی معتقد است که جیم باید به زندگی با زن و بچه‌هایش ادامه دهد. این چنددقیقه آخر نمایش کار را کمی پیچیده می‌کند. نمی‌توان با قاطعیت گفت کدام‌یک از وقایع واقعا رخ داد؛ مثلا به ‌نظرم نمی‌توان با قاطعیت گفت جیم، باربارا را کشت و جسدش را در رودخانه انداخت و نمی‌توان گفت جیم خودش را کشت. درباره قتل نویسنده اصلی فیلم‌نامه یا حداقل همان فردی که ایده اصلی فیلم‌نامه را از او دزدیده ‌است هم نمی‌توان گفت که واقعا این واقعه رخ داده است. شاید همه اینها افکاری‌اند که از سر جیم می‌گذرند، کابوس‌ها و دغدغه‌های پایان‌ناپذیر جیمِ فیلم‌نامه‌نویس. بنابراین من گمان می‌کنم نمایش می‌کوشد ما را در دوراهی‌های انتخاب اینکه آیا این اتفاق یا آن اتفاق به‌واقع رخ داد یا نه، مختار بگذارد و گستره معنایی متن را وسعت ببخشد؛ بنابراین این خصیصه را می‌توان نقطه قوت آن به‌ حساب آورد. در آخر پیشنهاد می‌کنم، نمایش‌نامه‌نویسان مشهورِ این روزها که متن‌هایشان در سالن‌های بزرگ‌تر به‌واسطه بازیگرهای معروف‌تر روی صحنه می‌رود، این نمایش را که دانشجویان به‌مدد همکاری نوشته و اجرا می‌کنند ببینند، بلکه کمی در حرفه نمایش‌نامه‌نویسی آزموده‌تر شوند.

این نمایش هم‌اکنون در سالن کوچک تالار مولوی‌ اجرا می‌شود که دو نفر از دانشجویان دانشگاه هنر و معماری نوشته و کارگردانی کرده‌اند و خودشان نیز آن را روی صحنه می‌برند. شکیل اونیل ماجرای فیلم‌نامه‌نویسی است که کاندیدای جایزه اسکار شده و می‌شود گفت او همیشه‌ منتظر چنین روزی بوده است. این فیلم‌نامه‌نویس از کودکی عاشق بسکتبال و شیفته شکیل اونیل بوده است و همیشه خودش را تصور می‌کرده که به‌جای شکیل اونیل ایستاده و مردم او را تشویق می‌کنند؛ حالی شبیه به آنکه موقع دریافت جایزه اسکار خواهد داشت. او از کودکی آرزو داشته بسکتبالیست شود، ولی به‌خاطر قد کوتاهش نتوانسته، اما ساختار روایی این نمایش به این سرراستی و سادگی نیست. این فیلم‌نامه‌نویس احتمالا ایده فیلم‌نامه‌اش را از کس دیگری دزدیده، تا به‌این‌ترتیب رؤیای فیلم‌نامه‌نویس بزرگ‌بودن را برای خودش محقق کند و جایزه را ببرد. او نویسنده اصلی فیلم‌نامه را روی تخت بیمارستان می‌کشد: سرش را بیخ‌تابیخ می‌برد. زن و دو بچه دوقلو دارد، اما با دختری به نام باربارا نیز رابطه دارد. نمایش از جایی شروع می‌شود که او با باربارا قرار دارد و در همین حین سروکله فردی خیالی، بسیار شبیه به خود او، با لباس بسکتبال پیدا می‌شود. به‌ نظر می‌رسد او همه حقایق را درباره این فیلم‌نامه‌نویس می‌داند. شاکله اصلی این داستانی که من هم‌اکنون دارم تلاش می‌کنم آن را بسیار سرراست‌ تعریف کنم، از میان گفت‌وگوهای فیلم‌نامه‌نویس با همین شخص خیالی به نام فِرد - یا به‌عبارتی وجهی از خودش- که درواقع نوعی گفت‌وگوی درونی است متجلی می‌شود. این ساختار روایی بی‌نهایت جذاب و گیراست. جیم با خودش درگیر است و در جایی تصمیم می‌گیرد رابطه‌اش را با باربارا قطع کند، حال‌آنکه باربارا خواب‌های تازه‌ای برای او دیده است: تهدیدش می‌کند که اگر به او پول ندهد، همسرش، لولا، را در جریان رابطه‌شان بگذارد و رسانه‌ها را نیز خبردار کند. یکی از جالب‌ترین بخش‌های این نمایش هنگامی است که جیم در یک مسابقه رادیویی شرکت می‌کند، به این امید که اگر جایزه را برد، آن را به باربارا بدهد. نقش مجری مسابقه را همان فِردِ بسکتبالیست بازی می‌کند. این صحنه بسیار دیدنی و طنزآمیز است. نویسندگان این متن توانسته‌اند ماجرای تراژیک زندگی جیم را به‌نحوی طنزپردازانه اجرا کنند و می‌شود گفت اجرای شکیل اونیل درواقع یک کمدی خوب است.
فِرد همیشه‌ سروکله‌اش پیدا می‌شود و با حرف‌های بسیار کلیدی‌ای که می‌زند، با اینکه شاید در وهله نخست صرفا شوخی‌های خنده‌دار به ‌نظر برسند، در آخر، ماجرای غم‌انگیز زندگی جیم را رمزگشایی می‌کند؛ آدمی که شاید بیش از هر چیز از تنهایی رنج می‌برد و زندگی برای او غایتی جز مشهوربودن ندارد. درگیری‌های درونی این آدم، ماجراهای شخصی‌اش، گرفتاری‌هایی که این روابط شخصی می‌توانند برای او - به‌عنوان یک نویسنده حرفه‌ای- ایجاد کنند؛ همگی در گیرودار حرف‌هایی با یک شخصیت بسیار خنده‌دار با لباس ورزشی و یک توپ بازنمایی می‌شود. ساختار روایی نمایش‌نامه قوی است، زیرا در آن تلاش شده به‌جای روایتی خطی، ماجرا را از جنبه‌های گوناگون و متعدد زندگی جیم جلو ببرد و در آخر تماشاچی می‌تواند ربط‌و‌بسط‌ها را پیدا کند و مثل یک پازل همه‌چیز را به شکلی کامل ببیند. این پراکندگی روایی از سوی دیگر بازنمایی شکل واقعی زندگی مشوش جیم هم هست. در آخر نمایش، هنگامی که دیگر به ‌نظر می‌رسد همه‌چیز روشن ‌شده، صدای پیامی از باربارا را روی تلفن جیم می‌شنویم. به نظر می‌رسد در آخر جیم از نومیدی مفرط و ماجرای دشواری که باربارا برایش ایجاد کرده، دست به خودکشی می‌زند، حال ‌آنکه باربارا در پیغامی که برای او می‌گذارد، با جدایی مسالمت‌آمیزشان موافق و حتی معتقد است که جیم باید به زندگی با زن و بچه‌هایش ادامه دهد. این چنددقیقه آخر نمایش کار را کمی پیچیده می‌کند. نمی‌توان با قاطعیت گفت کدام‌یک از وقایع واقعا رخ داد؛ مثلا به ‌نظرم نمی‌توان با قاطعیت گفت جیم، باربارا را کشت و جسدش را در رودخانه انداخت و نمی‌توان گفت جیم خودش را کشت. درباره قتل نویسنده اصلی فیلم‌نامه یا حداقل همان فردی که ایده اصلی فیلم‌نامه را از او دزدیده ‌است هم نمی‌توان گفت که واقعا این واقعه رخ داده است. شاید همه اینها افکاری‌اند که از سر جیم می‌گذرند، کابوس‌ها و دغدغه‌های پایان‌ناپذیر جیمِ فیلم‌نامه‌نویس. بنابراین من گمان می‌کنم نمایش می‌کوشد ما را در دوراهی‌های انتخاب اینکه آیا این اتفاق یا آن اتفاق به‌واقع رخ داد یا نه، مختار بگذارد و گستره معنایی متن را وسعت ببخشد؛ بنابراین این خصیصه را می‌توان نقطه قوت آن به‌ حساب آورد. در آخر پیشنهاد می‌کنم، نمایش‌نامه‌نویسان مشهورِ این روزها که متن‌هایشان در سالن‌های بزرگ‌تر به‌واسطه بازیگرهای معروف‌تر روی صحنه می‌رود، این نمایش را که دانشجویان به‌مدد همکاری نوشته و اجرا می‌کنند ببینند، بلکه کمی در حرفه نمایش‌نامه‌نویسی آزموده‌تر شوند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها