تاریخ یک شخص، یک عصر
رزا لوکزامبورگ یکی از تاثیرگذارترین نظریهپردازان انقلابی قرن بیستم، رهبر سوسیالیست و کمونیستی بود که زندگی پرفرازونشیبی داشت. زندگی او سرشار از دلبستگی، دلگسستن، نبرد در راه منافع طبقات تحت ستم، زندان، تبعید و درگیری با همفکران و اعضای حزب بود و در این راه با نوشتن آثاری ماندگار نام خود را در میان متفکران و انقلابیون قرن بیستم ثبت کرد. تاکنون شرحهای بسیاری از زندگی او نوشته شده است. برخی از این شرحها به فارسی نیز ترجمه شدهاند، از جمله کتاب «رزا لوکزامبورگ: گوشهاى از تاریخ سوسیالیسم در اروپا» اثر پیتر نتل که با ترجمه عبدالحسین شریفیان ترجمه و منتشر شد. نکته مهم درباره کتاب حاضر این است که قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نوشته شده و ازاینرو، نقدهای لوکزامبورگ را بر دوران متاخر شوروی انعکاس میدهد. نتل میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که لوکزامبورگ چه ارتباطى مىتواند با دورانی داشته باشد که مشغول تحریر این کتاب بود؟ مطالعه پاسخهای نتل در زمانه حاضر نیز چندان خالی از لطف نیست. این کتاب میکوشد تاریخ یک شخصیت، یک جنبش و یک عصر را بازسازی کند. یعنی زندگی لوکزامبورگ را در کنار جنبشها و مبارزات سیاسی در
اروپای نیمه اول قرن بیستم میخواند که علاوهبر لوکزامبورگ خواننده را با بسیاری از چهرههای درخشان سوسیالیسم و کمونیسم آشنا میکند.
طبق روایت و تحلیل نتل، تقریبا بیشتر جنبشهاى کمونیستى و بلشویکها با انقلاب دموکراتیک تودهاى رادیکالى که لوکزامبورگ در نظر داشته و منادىاش بوده اختلاف فاحشی دارند. او مسئله را ایجاد یا رهبرى انقلاب میداند. او ضمن اذعان به پیچیدگی دموکراسى تاکید دارد اکثر این جنبشهاى نوین، هرقدر هم دموکراتیک باشند، اساسا با دموکراسى اشتراکى در فرایند انقلابى مدنظر رزا لوکزامبورگ تفاوت دارند. باوجوداین، تمامى این جنبشها را در مواردی مشترک میداند و تاکید دارد دقیقا همین موارد یا عناصر «مشترک»اند که به نوبه خود با اندیشه انقلابى لوکزامبورگ تفاوتى فاحش دارند. ازاینرو، در نظر نویسنده دقیقا فاصله تاریخی میان عصر لوکزامبورگ و دوران ما، انتقال فعالیت از غرب کاملا صنعتیشده به جهان سوم توسعهنیافته است که به یک معنا به ما این امکان را داده تا بتوانیم با ارزش نظرات رزا لوکزامبورگ در چارچوب سنت کمونیستی منصفانهتر برخورد کنیم، صرفنظر از محدودیتها یا الزامات ایدئولوژیکی.
نتل میکوشد نشان دهد موقعیت لوکزامبورگ از جهاتی ممتاز و منحصربهفرد بوده است: او نهتنها نیای کمونیسم اروپایی و تا اندازهای شوروی بود، بلکه در حقیقت هم بارها از لنین بهشدت انتقاد کرده و هم سبب شده ناخواسته به سوسیالیستهای دستراستی کمک کند تا در مارکسیسمی که از فرط واپسنگریهای دیرپا اهمیت خود را از دست داده است سلاحی یافته و با آن بلشویکها را بکوبند. نتل نشان میدهد در نوشتههایی که سوسیالدموکراتها درباره لوکزامبورگ نوشتهاند، بیشتر بر دموکراسى و آزادى پافشارى شده است. او رابطه لوکزامبورگ با جوامع سوسیالیستى امروز را بیشتر بهخاطر تاکید و نه کاربرد دقیق نظریهها و عقاید لوکزامبورگ میداند. ازاینرو، مطالعه آثار او را ضروری و تلاشى میداند براى درگیرشدن با مسایل و مشکلاتى که دوباره، یا حتى هنوز هم، بهرغم دگرگونىهاى انقلابى که در مسیرى سوسیالیستى به وقوع مىپیوندند. نتل اهمیتیافتن ناگهانی و نمایشی نوشتههاى برنامهاى لوکزامبورگ را در دموکراسىهاى پارلمانى غرب خندهآور و مسخره تلقی میکند و تاکید دارد این امر با نظریه لوکزامبورگ متفاوت است که معتقد بود مبارزه بر ضد بوروکراسى حزبى که هم در جامعه
نیروى اندک دارد و هم در دولت صاحب کلام و نفوذ نیست، باید از پایین شروع شود. به باور نویسنده، آنچه لوکزامبورگ مىخواسته ارائه دهد بیش از هرچیز انتقادى افراطى از همان جامعه صنعتى است که خود در آن مىزیسته. نتل تاکید دارد اگر بنا باشد شورشى علیه ماهیت تحملناپذیر جامعه بورژوازى برعهده گرفته شود، آنگاه نظرات لوکزامبورگ شکل واقعىشان را پیدا مىکنند.
نویسنده در این کتاب نقش لوکزامبورگ در پیشگویى و تسهیل حرکت شرقگرایانه انقلاب از غرب به سوى روسیه را تعیینکننده میداند. او در تجزیهوتحلیلهایش مشخص میکند که لوکزامبورگ مارکسیسم را بهعنوان یک فلسفه تکامل صنعتى نپنداشته، بلکه برعکس، ارزیابى او از روسیه انقلابى در 1906-1905 اینچنین بود که روسیه براى انقلابى تقریبا به مفهوم غربى آن آماده شده است. بنابراین نتیجه میگیرد روحیه انقلابى مثبت روسى و دگماتیسم و محافظهگرایى تشکیلاتى آلمانى که او مطرح مىکرد اساسا بیشتر فرهنگى بود تا اجتماعى و اقتصادى. نتل این را درست همان نوع انقلابى میداند که بنا بود رخ دهد و فقط روسها بودند که توانستند آن را بهتر به ثمر برسانند.
رزا لوکزامبورگ یکی از تاثیرگذارترین نظریهپردازان انقلابی قرن بیستم، رهبر سوسیالیست و کمونیستی بود که زندگی پرفرازونشیبی داشت. زندگی او سرشار از دلبستگی، دلگسستن، نبرد در راه منافع طبقات تحت ستم، زندان، تبعید و درگیری با همفکران و اعضای حزب بود و در این راه با نوشتن آثاری ماندگار نام خود را در میان متفکران و انقلابیون قرن بیستم ثبت کرد. تاکنون شرحهای بسیاری از زندگی او نوشته شده است. برخی از این شرحها به فارسی نیز ترجمه شدهاند، از جمله کتاب «رزا لوکزامبورگ: گوشهاى از تاریخ سوسیالیسم در اروپا» اثر پیتر نتل که با ترجمه عبدالحسین شریفیان ترجمه و منتشر شد. نکته مهم درباره کتاب حاضر این است که قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نوشته شده و ازاینرو، نقدهای لوکزامبورگ را بر دوران متاخر شوروی انعکاس میدهد. نتل میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که لوکزامبورگ چه ارتباطى مىتواند با دورانی داشته باشد که مشغول تحریر این کتاب بود؟ مطالعه پاسخهای نتل در زمانه حاضر نیز چندان خالی از لطف نیست. این کتاب میکوشد تاریخ یک شخصیت، یک جنبش و یک عصر را بازسازی کند. یعنی زندگی لوکزامبورگ را در کنار جنبشها و مبارزات سیاسی در
اروپای نیمه اول قرن بیستم میخواند که علاوهبر لوکزامبورگ خواننده را با بسیاری از چهرههای درخشان سوسیالیسم و کمونیسم آشنا میکند.
طبق روایت و تحلیل نتل، تقریبا بیشتر جنبشهاى کمونیستى و بلشویکها با انقلاب دموکراتیک تودهاى رادیکالى که لوکزامبورگ در نظر داشته و منادىاش بوده اختلاف فاحشی دارند. او مسئله را ایجاد یا رهبرى انقلاب میداند. او ضمن اذعان به پیچیدگی دموکراسى تاکید دارد اکثر این جنبشهاى نوین، هرقدر هم دموکراتیک باشند، اساسا با دموکراسى اشتراکى در فرایند انقلابى مدنظر رزا لوکزامبورگ تفاوت دارند. باوجوداین، تمامى این جنبشها را در مواردی مشترک میداند و تاکید دارد دقیقا همین موارد یا عناصر «مشترک»اند که به نوبه خود با اندیشه انقلابى لوکزامبورگ تفاوتى فاحش دارند. ازاینرو، در نظر نویسنده دقیقا فاصله تاریخی میان عصر لوکزامبورگ و دوران ما، انتقال فعالیت از غرب کاملا صنعتیشده به جهان سوم توسعهنیافته است که به یک معنا به ما این امکان را داده تا بتوانیم با ارزش نظرات رزا لوکزامبورگ در چارچوب سنت کمونیستی منصفانهتر برخورد کنیم، صرفنظر از محدودیتها یا الزامات ایدئولوژیکی.
نتل میکوشد نشان دهد موقعیت لوکزامبورگ از جهاتی ممتاز و منحصربهفرد بوده است: او نهتنها نیای کمونیسم اروپایی و تا اندازهای شوروی بود، بلکه در حقیقت هم بارها از لنین بهشدت انتقاد کرده و هم سبب شده ناخواسته به سوسیالیستهای دستراستی کمک کند تا در مارکسیسمی که از فرط واپسنگریهای دیرپا اهمیت خود را از دست داده است سلاحی یافته و با آن بلشویکها را بکوبند. نتل نشان میدهد در نوشتههایی که سوسیالدموکراتها درباره لوکزامبورگ نوشتهاند، بیشتر بر دموکراسى و آزادى پافشارى شده است. او رابطه لوکزامبورگ با جوامع سوسیالیستى امروز را بیشتر بهخاطر تاکید و نه کاربرد دقیق نظریهها و عقاید لوکزامبورگ میداند. ازاینرو، مطالعه آثار او را ضروری و تلاشى میداند براى درگیرشدن با مسایل و مشکلاتى که دوباره، یا حتى هنوز هم، بهرغم دگرگونىهاى انقلابى که در مسیرى سوسیالیستى به وقوع مىپیوندند. نتل اهمیتیافتن ناگهانی و نمایشی نوشتههاى برنامهاى لوکزامبورگ را در دموکراسىهاى پارلمانى غرب خندهآور و مسخره تلقی میکند و تاکید دارد این امر با نظریه لوکزامبورگ متفاوت است که معتقد بود مبارزه بر ضد بوروکراسى حزبى که هم در جامعه
نیروى اندک دارد و هم در دولت صاحب کلام و نفوذ نیست، باید از پایین شروع شود. به باور نویسنده، آنچه لوکزامبورگ مىخواسته ارائه دهد بیش از هرچیز انتقادى افراطى از همان جامعه صنعتى است که خود در آن مىزیسته. نتل تاکید دارد اگر بنا باشد شورشى علیه ماهیت تحملناپذیر جامعه بورژوازى برعهده گرفته شود، آنگاه نظرات لوکزامبورگ شکل واقعىشان را پیدا مىکنند.
نویسنده در این کتاب نقش لوکزامبورگ در پیشگویى و تسهیل حرکت شرقگرایانه انقلاب از غرب به سوى روسیه را تعیینکننده میداند. او در تجزیهوتحلیلهایش مشخص میکند که لوکزامبورگ مارکسیسم را بهعنوان یک فلسفه تکامل صنعتى نپنداشته، بلکه برعکس، ارزیابى او از روسیه انقلابى در 1906-1905 اینچنین بود که روسیه براى انقلابى تقریبا به مفهوم غربى آن آماده شده است. بنابراین نتیجه میگیرد روحیه انقلابى مثبت روسى و دگماتیسم و محافظهگرایى تشکیلاتى آلمانى که او مطرح مىکرد اساسا بیشتر فرهنگى بود تا اجتماعى و اقتصادى. نتل این را درست همان نوع انقلابى میداند که بنا بود رخ دهد و فقط روسها بودند که توانستند آن را بهتر به ثمر برسانند.