بومیگرایی صحیح و غلط ندارد
مقصود فراستخواه در نشست «نقد و بررسی آثار احسان نراقی»: چهار گروه از روشنفکران ایرانی به مسئله بومیگرایی پرداختهاند. روشنفکران دینی چون بازرگان و شریعتی که به پیگیری پروژه علمگرایی و نوسازی در زمینههای دینی میپرداختند؛ روشنفکران حوزه آکادمیک که سرسلسله آنان فخرالدین شادمان بود و در ادامه، نراقی و حلقه فردید در این گروه قرار میگرفتند؛ روشنفکران حوزه عمومی همچون آلاحمد که در زمینه ادبیات، سیاست و... فعال بودند؛ روشنفکران حوزه چپ که با صورتبندی بومیگرایی در گفتمان چپ در مبارزه با امپریالیسم مواضع بومیگرایانه داشتند و آرینپور نمونه بارز این قسم از روشنفکران بود. برای مثال، فخرالدین شادمان در سال 1304 موفق به اخذ درجه دکتری حقوق از دانشگاه پاریس شد. در سال 1318 از دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه لندن دکترای اقتصاد و در سال 1339 از کمبریج مدرک دکترا گرفت. او در حوزههای بیمه، نفت، راهاندازی فرهنگستان، وزارت دادگستری و اقتصاد و کشاورزی، سازمان برنامه و... مشغول به کار بود. کتاب «تسخیر تمدن فرنگی» شادمان روایتی است از بومیگرایی که تأکید دارد نمیبایست ما ابژه تمدن فرنگ بشویم و باید آن
را تسخیر کنیم. مقاله «تراژدی فرنگ» وی، که در سال 1340 تألیف و منتشر شده است، در بحث بومیگرایی از اهمیت فراوانی برخوردار است. شادمان اهمیت شناخت غرب را تا حدی مهم میدانست که راهاندازی رشته «فرنگشناسی» در دانشگاههای کشور را الزامی میدانست و با این پیشنهاد تأکید داشت که ما نباید مفعولی برای فاعل شناسایی فرنگ باشیم. احمد فردید نیز فارغالتحصیل سوربن و هایدلبرگ آلمان بود که حلقه او شامل عنایت، شایگان، آشوری، نراقی، آلاحمد، امیرحسین جهانبگلو و... میشد. جلال آلاحمد نیز پس از پیوستن به حزب توده به حرکات دینی و اسلامی دل بست. وی به تشویق نراقی داستانهایش را بهسوی تصویرهای دراماتیک روستاها و شهرهای ایرانی سوق داد. او در این آثار نوعی ایدئولوژی مدرنیزاسیون دولتی را نقد میکند. در دهه چهل او «غربزدگی» را مینویسد. درمجموع، اگر به گفتارها و واکنشهای این افراد توجه میشد، مسیر نوسازی ایران تغییرات بسیاری پیدا میکرد و به احتمال فراوان گفتارهای انقلابی به این سرعت ظهور و بروز پیدا نمیکرد. نراقی نوزده سال داشت که به اروپا رفت. در سال 1337 «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» را راهاندازی کرد و در دهه
پنجاه ریاست مؤسسه «تحقیقات و برنامهریزی آموزش عالی» را برعهده داشت. بررسی مسئله سانسور در ایران، برگزاری اجلاس کیفیت زندگی، مشارکت در راهاندازی «بنیاد مطالعه فرهنگها»، راهاندازی «مجمع گفتوگوی فرهنگها» و... از جمله اقدامات این روشنفکر و کنشگر ایرانی است، روشنفکری که در نهایت، در سال 1361 بهعنوان وابسته طاغوت به زندان افتاد. بهلحاظ فکری نیز ادامه افکار شادمان را در نراقی میبینیم. کتاب «آیندهنگری وضع جهان سوم در سال 2000» نوشته نراقی در دهه شصت است. او در این اثر چند دهه پیشتر به پیشبینی آینده مینشیند و سرمایهداری و سوسیالیسم را در مصرفزدگی و ماشینزدگی یکسان میبیند. تأثیر سوء فنسالاری و تکنوکراسی و عدم درک پیچیدگیهای سنتی در پروژه نوسازی را پیشبینی میکند و پیشبینی مهم او اینگونه است که وی گسترش گرایش به ایدئولوژیها و آرمانشهرهای دینی را اجتنابناپذیر میبیند. فرهنگ غربی را جهانشمول نمیداند و جهان چندفرهنگی را مطالبه میکند. نراقی معتقد است ما در مواجهه با غرب دچار مقاطعهکاری شدهایم و بهدنبال این هستیم که راههای آسان توسعه در غرب را به کار بگیریم و بدون بینش شرقی سراغ
دانش غربی برویم. این در حالی است که نراقی در دهههای 50 و 60 و 70 میلادی در جهان حضور پیدا کرد و در آن زیست و فهمید سرمایه و دانش نوعی قدرت است. او دانش برنامهریزی را نوعی قدرت میدانست که منجر به توسعه میشود. نراقی پیش از روشنفکران غربی در مورد وضعیت دوره مدرن مسئله و پرسش دارد و آن را به نقد میکشد، بهطوریکه بهجد میتوان گفت نراقی در مرزهای آگاهی زمانهاش حرکت میکرد و نوعی آوانگاردی و گفتار پیشرو در او دیده میشد و بههیچوجه از زمانهاش عقب نماند. و اما پرسش اصلی این است که مشکل این کردار گفتمانی چیست؟ گفتمان پهلوی و پروژه مدرنیزاسیونش نراقی را در رده دیگران دیده است و به بیانی قورتش داده است. همینطور ساختارهای علمی و پیشامدرن و پیشاعلمی جامعه، گفتارهای پسامدرن برایش غامض و پیچیده بود. بهطوریکه در اینجا شکاف نخبگان (نراقی) و جامعه را میبینیم زیرا آنچه در جامعه ایران دیده میشود طبقات متوسط سنتی است. در این جامعه معیشتی گفتارهای نراقی در نقد مدرنیته و سرمایهداری مطرح میشود، و طبیعی است که روسای این طبقات سنتی گفتار نراقی را تصاحب میکنند زیرا تعبیر خوابهای روشنفکران از سوی جامعه شکل
میگیرد. بازنمایی اجتماعی گفتارهای نراقی به شکل دیگری صورت گرفته و از سوی گروهی خاص مصادره به مطلوب شده است. نراقی بهانهای است که ما برگردیم به گفتارهای خودمان تا بدانیم تعبیر گفتارهای امروزمان چه نسبتی با جامعه برقرار میکند.
منبع: ایبنا
مقصود فراستخواه در نشست «نقد و بررسی آثار احسان نراقی»: چهار گروه از روشنفکران ایرانی به مسئله بومیگرایی پرداختهاند. روشنفکران دینی چون بازرگان و شریعتی که به پیگیری پروژه علمگرایی و نوسازی در زمینههای دینی میپرداختند؛ روشنفکران حوزه آکادمیک که سرسلسله آنان فخرالدین شادمان بود و در ادامه، نراقی و حلقه فردید در این گروه قرار میگرفتند؛ روشنفکران حوزه عمومی همچون آلاحمد که در زمینه ادبیات، سیاست و... فعال بودند؛ روشنفکران حوزه چپ که با صورتبندی بومیگرایی در گفتمان چپ در مبارزه با امپریالیسم مواضع بومیگرایانه داشتند و آرینپور نمونه بارز این قسم از روشنفکران بود. برای مثال، فخرالدین شادمان در سال 1304 موفق به اخذ درجه دکتری حقوق از دانشگاه پاریس شد. در سال 1318 از دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه لندن دکترای اقتصاد و در سال 1339 از کمبریج مدرک دکترا گرفت. او در حوزههای بیمه، نفت، راهاندازی فرهنگستان، وزارت دادگستری و اقتصاد و کشاورزی، سازمان برنامه و... مشغول به کار بود. کتاب «تسخیر تمدن فرنگی» شادمان روایتی است از بومیگرایی که تأکید دارد نمیبایست ما ابژه تمدن فرنگ بشویم و باید آن
را تسخیر کنیم. مقاله «تراژدی فرنگ» وی، که در سال 1340 تألیف و منتشر شده است، در بحث بومیگرایی از اهمیت فراوانی برخوردار است. شادمان اهمیت شناخت غرب را تا حدی مهم میدانست که راهاندازی رشته «فرنگشناسی» در دانشگاههای کشور را الزامی میدانست و با این پیشنهاد تأکید داشت که ما نباید مفعولی برای فاعل شناسایی فرنگ باشیم. احمد فردید نیز فارغالتحصیل سوربن و هایدلبرگ آلمان بود که حلقه او شامل عنایت، شایگان، آشوری، نراقی، آلاحمد، امیرحسین جهانبگلو و... میشد. جلال آلاحمد نیز پس از پیوستن به حزب توده به حرکات دینی و اسلامی دل بست. وی به تشویق نراقی داستانهایش را بهسوی تصویرهای دراماتیک روستاها و شهرهای ایرانی سوق داد. او در این آثار نوعی ایدئولوژی مدرنیزاسیون دولتی را نقد میکند. در دهه چهل او «غربزدگی» را مینویسد. درمجموع، اگر به گفتارها و واکنشهای این افراد توجه میشد، مسیر نوسازی ایران تغییرات بسیاری پیدا میکرد و به احتمال فراوان گفتارهای انقلابی به این سرعت ظهور و بروز پیدا نمیکرد. نراقی نوزده سال داشت که به اروپا رفت. در سال 1337 «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» را راهاندازی کرد و در دهه
پنجاه ریاست مؤسسه «تحقیقات و برنامهریزی آموزش عالی» را برعهده داشت. بررسی مسئله سانسور در ایران، برگزاری اجلاس کیفیت زندگی، مشارکت در راهاندازی «بنیاد مطالعه فرهنگها»، راهاندازی «مجمع گفتوگوی فرهنگها» و... از جمله اقدامات این روشنفکر و کنشگر ایرانی است، روشنفکری که در نهایت، در سال 1361 بهعنوان وابسته طاغوت به زندان افتاد. بهلحاظ فکری نیز ادامه افکار شادمان را در نراقی میبینیم. کتاب «آیندهنگری وضع جهان سوم در سال 2000» نوشته نراقی در دهه شصت است. او در این اثر چند دهه پیشتر به پیشبینی آینده مینشیند و سرمایهداری و سوسیالیسم را در مصرفزدگی و ماشینزدگی یکسان میبیند. تأثیر سوء فنسالاری و تکنوکراسی و عدم درک پیچیدگیهای سنتی در پروژه نوسازی را پیشبینی میکند و پیشبینی مهم او اینگونه است که وی گسترش گرایش به ایدئولوژیها و آرمانشهرهای دینی را اجتنابناپذیر میبیند. فرهنگ غربی را جهانشمول نمیداند و جهان چندفرهنگی را مطالبه میکند. نراقی معتقد است ما در مواجهه با غرب دچار مقاطعهکاری شدهایم و بهدنبال این هستیم که راههای آسان توسعه در غرب را به کار بگیریم و بدون بینش شرقی سراغ
دانش غربی برویم. این در حالی است که نراقی در دهههای 50 و 60 و 70 میلادی در جهان حضور پیدا کرد و در آن زیست و فهمید سرمایه و دانش نوعی قدرت است. او دانش برنامهریزی را نوعی قدرت میدانست که منجر به توسعه میشود. نراقی پیش از روشنفکران غربی در مورد وضعیت دوره مدرن مسئله و پرسش دارد و آن را به نقد میکشد، بهطوریکه بهجد میتوان گفت نراقی در مرزهای آگاهی زمانهاش حرکت میکرد و نوعی آوانگاردی و گفتار پیشرو در او دیده میشد و بههیچوجه از زمانهاش عقب نماند. و اما پرسش اصلی این است که مشکل این کردار گفتمانی چیست؟ گفتمان پهلوی و پروژه مدرنیزاسیونش نراقی را در رده دیگران دیده است و به بیانی قورتش داده است. همینطور ساختارهای علمی و پیشامدرن و پیشاعلمی جامعه، گفتارهای پسامدرن برایش غامض و پیچیده بود. بهطوریکه در اینجا شکاف نخبگان (نراقی) و جامعه را میبینیم زیرا آنچه در جامعه ایران دیده میشود طبقات متوسط سنتی است. در این جامعه معیشتی گفتارهای نراقی در نقد مدرنیته و سرمایهداری مطرح میشود، و طبیعی است که روسای این طبقات سنتی گفتار نراقی را تصاحب میکنند زیرا تعبیر خوابهای روشنفکران از سوی جامعه شکل
میگیرد. بازنمایی اجتماعی گفتارهای نراقی به شکل دیگری صورت گرفته و از سوی گروهی خاص مصادره به مطلوب شده است. نراقی بهانهای است که ما برگردیم به گفتارهای خودمان تا بدانیم تعبیر گفتارهای امروزمان چه نسبتی با جامعه برقرار میکند.
منبع: ایبنا