|

2 نکته درباره انتقاد!

بابک زمانی رئیس انجمن سکته مغزی

دقت کرده‌اید همه ما وقتی با یک نقد مواجه می‌شویم اولین چیزی که به ذهنمان می‌رسد، انتقادکردن از منتقد است؟ مثلا وقتی کسی در مورد پاکدستی ما در کاروبار روزانه سؤالی می‌پرسد یا نقدی می‌کند، ما درعوض پاسخ به نقد منتقد، بلافاصله در ذهنمان می‌گذرد «خودش فلان‌ کار و بهمان‌ کار را کرده، حالا به من درس میده» و اگر طرف در موقعیت فرادستی نباشد که بتواند به روز و روزگار ما آسیبی برساند، عین این مطالب حتی تندتر و بدتر از آن را بر زبان می‌آوریم.

در مورد فرادستان هم «بله قربان» و «چشم‌چشمی» می‌گوییم، اما در دل ناله می‌کنیم که «باشه این‌طوره؟» یا «دیدار به قیامت!». البته پاسخ تا قیامت منتظر نمی‌ماند و در اولین فرصت در جمع دوستان و همکاران پته آقا را روی میز می‌ریزیم و با عبارات مبهمی که اصلا نمی‌توان آنها را غیبت به حساب آورد به همه حالی می‌کنیم که طرف با این‌همه اشکال تازه دارد از ما اشکال می‌گیرد! اینکه این نقد در چه زمینه و فضایی به عمل آمده باشد خیلی مهم نیست. می‌تواند در زمینه مسائل اجتماعی باشد یا در مسائل فردی و خصوصی، در فضای رسانه باشد، در یک جلسه کاری و اداری باشد یا در یک محیط ادبی، خیلی فرقی نمی‌کند. نقد منتقد، روش روزمره‌ای است که در بسیاری از موارد کارایی خود را به اثبات رسانده، طرف را منکوب و ساکت سرجای خودش می‌نشاند. اصلا در بسیاری از موارد نقد نمی‌کنیم، چون از پاسخ نقد و اشاره به خطاهایی واقعا موجود می‌هراسیم.
نقد شخص منتقد به‌جای پاسخ یا پذیرش نقد، بی‌تردید از ریشه‌هایی بدوی در رفتار ما ریشه می‌گیرد، چراکه اولا اثبات مشکلات جدی در کسی که منتقد ماست به‌هیچ‌رو انتقاد واردشده را توجیه نمی‌کند و برعکس به نوعی تأیید نقد انجام‌شده است. در حقیقت به این معنی است که بله «من این‌طور هستم، تو هم آن‎طور» و همه همین‌طور باشیم! به‌علاوه هیچ نقدی در مقام پاسخ نقد روا نیست؛ چراکه به این معناست که گویا تا همین امروز شاهد و ناظر این مشکلات عدیده بوده و دم برنیاورده‌ایم، اما حالا که مورد انتقاد قرار می‌گیریم رو می‌کنیم! چشم‌‌بستن بر بسیاری از مشکلات و کنارآمدن با آنها خود یک رویه غیراخلاقی است که ریشه در همان بدویت دارد.
برخورد اخلاقی و مدرن آن است که با بیانی منطقی، ابتدا نقدی را که وارد شده (از جانب هرکس و با هر مشکلاتی که تصور می‌کنیم باشد) پاسخ دهیم و آنجا که پاسخی وجود ندارد، حتی در برابر آنکه او را خلافکار فرض می‌کنیم بپذیریم و در صورت امکان قول جبران دهیم و انتقاد از منتقد را به زمانی که شائبه معامله خطاها بر اذهان نرود موکول کنیم.
آشکار است که یک خطاکار هم ممکن است حقیقتی را بر زبان بیاورد و نقد منتقد هیچ‎گاه نمی‌تواند و نباید جای نقد موضوع را بگیرد. پاسخ هر نقدی با نقد منتقد راه را بر هر تغییر مثبتی در زنجیره خطاها می‌بندد و درواقع به آنجا می‌رسد که «همه‌چیزمان به همه‌چیزمان بیاید» و هیچ‌چیز تغییر نکند.
اما نام این متن {دو} نکته بود. اگر نکته اول، پاسخ نقد با نقد منتقد باشد، نکته دوم آن است که همه ما به‌ دلایل خاصِ شرایطِ محیطی، آکنده از مشکلات و خطاهای کوچک و بزرگ، پیدا و ناپیدا هستیم. بنابراین اگر اصل نقد منتقد را نقض نکنیم، در پاسخ به همه انتقادات همواره پاسخ‌هایی آماده در جیب داریم که تداوم خطاهایمان را بدون کمترین اصلاح مقدور و میسر می‌کنند.

دقت کرده‌اید همه ما وقتی با یک نقد مواجه می‌شویم اولین چیزی که به ذهنمان می‌رسد، انتقادکردن از منتقد است؟ مثلا وقتی کسی در مورد پاکدستی ما در کاروبار روزانه سؤالی می‌پرسد یا نقدی می‌کند، ما درعوض پاسخ به نقد منتقد، بلافاصله در ذهنمان می‌گذرد «خودش فلان‌ کار و بهمان‌ کار را کرده، حالا به من درس میده» و اگر طرف در موقعیت فرادستی نباشد که بتواند به روز و روزگار ما آسیبی برساند، عین این مطالب حتی تندتر و بدتر از آن را بر زبان می‌آوریم.

در مورد فرادستان هم «بله قربان» و «چشم‌چشمی» می‌گوییم، اما در دل ناله می‌کنیم که «باشه این‌طوره؟» یا «دیدار به قیامت!». البته پاسخ تا قیامت منتظر نمی‌ماند و در اولین فرصت در جمع دوستان و همکاران پته آقا را روی میز می‌ریزیم و با عبارات مبهمی که اصلا نمی‌توان آنها را غیبت به حساب آورد به همه حالی می‌کنیم که طرف با این‌همه اشکال تازه دارد از ما اشکال می‌گیرد! اینکه این نقد در چه زمینه و فضایی به عمل آمده باشد خیلی مهم نیست. می‌تواند در زمینه مسائل اجتماعی باشد یا در مسائل فردی و خصوصی، در فضای رسانه باشد، در یک جلسه کاری و اداری باشد یا در یک محیط ادبی، خیلی فرقی نمی‌کند. نقد منتقد، روش روزمره‌ای است که در بسیاری از موارد کارایی خود را به اثبات رسانده، طرف را منکوب و ساکت سرجای خودش می‌نشاند. اصلا در بسیاری از موارد نقد نمی‌کنیم، چون از پاسخ نقد و اشاره به خطاهایی واقعا موجود می‌هراسیم.
نقد شخص منتقد به‌جای پاسخ یا پذیرش نقد، بی‌تردید از ریشه‌هایی بدوی در رفتار ما ریشه می‌گیرد، چراکه اولا اثبات مشکلات جدی در کسی که منتقد ماست به‌هیچ‌رو انتقاد واردشده را توجیه نمی‌کند و برعکس به نوعی تأیید نقد انجام‌شده است. در حقیقت به این معنی است که بله «من این‌طور هستم، تو هم آن‎طور» و همه همین‌طور باشیم! به‌علاوه هیچ نقدی در مقام پاسخ نقد روا نیست؛ چراکه به این معناست که گویا تا همین امروز شاهد و ناظر این مشکلات عدیده بوده و دم برنیاورده‌ایم، اما حالا که مورد انتقاد قرار می‌گیریم رو می‌کنیم! چشم‌‌بستن بر بسیاری از مشکلات و کنارآمدن با آنها خود یک رویه غیراخلاقی است که ریشه در همان بدویت دارد.
برخورد اخلاقی و مدرن آن است که با بیانی منطقی، ابتدا نقدی را که وارد شده (از جانب هرکس و با هر مشکلاتی که تصور می‌کنیم باشد) پاسخ دهیم و آنجا که پاسخی وجود ندارد، حتی در برابر آنکه او را خلافکار فرض می‌کنیم بپذیریم و در صورت امکان قول جبران دهیم و انتقاد از منتقد را به زمانی که شائبه معامله خطاها بر اذهان نرود موکول کنیم.
آشکار است که یک خطاکار هم ممکن است حقیقتی را بر زبان بیاورد و نقد منتقد هیچ‎گاه نمی‌تواند و نباید جای نقد موضوع را بگیرد. پاسخ هر نقدی با نقد منتقد راه را بر هر تغییر مثبتی در زنجیره خطاها می‌بندد و درواقع به آنجا می‌رسد که «همه‌چیزمان به همه‌چیزمان بیاید» و هیچ‌چیز تغییر نکند.
اما نام این متن {دو} نکته بود. اگر نکته اول، پاسخ نقد با نقد منتقد باشد، نکته دوم آن است که همه ما به‌ دلایل خاصِ شرایطِ محیطی، آکنده از مشکلات و خطاهای کوچک و بزرگ، پیدا و ناپیدا هستیم. بنابراین اگر اصل نقد منتقد را نقض نکنیم، در پاسخ به همه انتقادات همواره پاسخ‌هایی آماده در جیب داریم که تداوم خطاهایمان را بدون کمترین اصلاح مقدور و میسر می‌کنند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها