|

پيامدهاي منفي نظام سهمیه‌بندی در کنکور

مهدي بهلولي . آموزگار و کنشگر صنفي

اين موضوع که در اين کشور روزبه‌روز از اعتبار سواد، دانش، پژوهش، مدرسه و دانشگاه کاسته مي‌شود و بر شمار مدرک‌داران بي يا کم‌سواد افزوده مي‌شود، بي‌علت نيست. اين روند بيش از هر چيز پيامد سياست‌هاي نادرستي است که از بيرون فضاي دانش بر آن بار مي‌شود. نمونه بارز اين سياست نادرست و بي‌بنياد که اين روزها سخت محل پرسش بخشي از جوانان اين کشور است، نظام سهمیه‌بندی در کنکور است. با چه استدلالي، کسي که در درس‌خواندن انگيزه و توان بايسته را نداشته و رتبه کنکور او مثلا 50 هزار است، با اعمال سهميه، رتبه‌اش مي‌شود پنج ‌هزار؟! اگر از انتقادهاي بسيار که به کنکور وارد است، بگذريم، در کل بايد پذيرفت که پيشرفت در سطح و رتبه دانشي، بايد از رهگذر کوشش در کسب دانش و انديشه‌ورزي در اين زمينه باشد. هيچ عامل ديگري نبايد باعث جهش يکباره از يک سطح به سطح ديگري در دانش شود. اعمال اين دست سياست‌ها- که در واقع مانند مواد نيروزا و دوپينگ در مسابقات ورزشي عمل مي‌کنند- بيش از هر چيز به نابودي انگيزه تلاش در راه به‌دست‌آوردن دانش مي‌انجامد و پيامد تربيتي نادرست براي کسي دارد که از آن استفاده مي‌کند؛ چراکه در‌مي‌يابد هميشه از امتيازي ويژه برخوردار است که او را از ديگران جلو مي‌اندازد. بر ديگران هم اين اثر را مي‌گذارد که تلاش و توان راستين نيست که مشخص مي‌کند چه کسي در چه سطحي است و بايد در کجا قرار گيرد.
نگارنده سال گذشته دانش‌آموزي در کلاس داشتم که در يادگيري درس‌هاي رياضي به‌شدت مشکل داشت و در کنکور هم بيشتر با تمرکز بر درس‌هاي عمومي، توانست رتبه حدود 30 هزار در رشته رياضي به دست آورد. پس از کنکور به من گفت که با اعمال سهميه، رتبه‌اش شده دو هزار و قصد دارد در يکي از دانشگاه‌هاي دولتي در يکي از رشته‌هاي مهندسي، ادامه تحصيل دهد. هيچ گماني نيست که اين فرد نمي‌تواند مهندسي باسواد شود. اين از يک سو و از سوي ديگر شايد حتي بي‌انگيزگي‌اش در يادگيري درس‌هاي رياضي، پيامد همين پشت‌گرمي‌اش به سهميه و درصدهايي که در دانشگاه‌ها براي آنها در نظر مي‌گيرند، بود. اين جوان ياد مي‌گيرد که بدون تلاش و توان بايسته در سواد، مي‌تواند «باسواد» شود. روشن است که مزه‌کردن اين دگرگوني ماهوي دروغين، تا چه اندازه مي‌تواند تأثيرهاي منفي بر او و ديگران و روي‌هم‌رفته بر جامعه و جايگاه دانش بگذارد. باز در سال گذشته از دانش‌آموز درس‌نخواني در کلاس درس پرسيدم که چرا درس نمي‌خواني؟ گفت آقا در اين مدرسه آخر سال مي‌رويم 500 هزار تومان در دستگاه کارت‌خوان مي‌کشيم و قبول مي‌شويم، ديگر چرا بايد مغز خودمان را خراب و خسته کنيم! باري، بي‌سبب نيست که جايگاه دانش، روزبه‌روز، رو به کاهش نهاده است.

اين موضوع که در اين کشور روزبه‌روز از اعتبار سواد، دانش، پژوهش، مدرسه و دانشگاه کاسته مي‌شود و بر شمار مدرک‌داران بي يا کم‌سواد افزوده مي‌شود، بي‌علت نيست. اين روند بيش از هر چيز پيامد سياست‌هاي نادرستي است که از بيرون فضاي دانش بر آن بار مي‌شود. نمونه بارز اين سياست نادرست و بي‌بنياد که اين روزها سخت محل پرسش بخشي از جوانان اين کشور است، نظام سهمیه‌بندی در کنکور است. با چه استدلالي، کسي که در درس‌خواندن انگيزه و توان بايسته را نداشته و رتبه کنکور او مثلا 50 هزار است، با اعمال سهميه، رتبه‌اش مي‌شود پنج ‌هزار؟! اگر از انتقادهاي بسيار که به کنکور وارد است، بگذريم، در کل بايد پذيرفت که پيشرفت در سطح و رتبه دانشي، بايد از رهگذر کوشش در کسب دانش و انديشه‌ورزي در اين زمينه باشد. هيچ عامل ديگري نبايد باعث جهش يکباره از يک سطح به سطح ديگري در دانش شود. اعمال اين دست سياست‌ها- که در واقع مانند مواد نيروزا و دوپينگ در مسابقات ورزشي عمل مي‌کنند- بيش از هر چيز به نابودي انگيزه تلاش در راه به‌دست‌آوردن دانش مي‌انجامد و پيامد تربيتي نادرست براي کسي دارد که از آن استفاده مي‌کند؛ چراکه در‌مي‌يابد هميشه از امتيازي ويژه برخوردار است که او را از ديگران جلو مي‌اندازد. بر ديگران هم اين اثر را مي‌گذارد که تلاش و توان راستين نيست که مشخص مي‌کند چه کسي در چه سطحي است و بايد در کجا قرار گيرد.
نگارنده سال گذشته دانش‌آموزي در کلاس داشتم که در يادگيري درس‌هاي رياضي به‌شدت مشکل داشت و در کنکور هم بيشتر با تمرکز بر درس‌هاي عمومي، توانست رتبه حدود 30 هزار در رشته رياضي به دست آورد. پس از کنکور به من گفت که با اعمال سهميه، رتبه‌اش شده دو هزار و قصد دارد در يکي از دانشگاه‌هاي دولتي در يکي از رشته‌هاي مهندسي، ادامه تحصيل دهد. هيچ گماني نيست که اين فرد نمي‌تواند مهندسي باسواد شود. اين از يک سو و از سوي ديگر شايد حتي بي‌انگيزگي‌اش در يادگيري درس‌هاي رياضي، پيامد همين پشت‌گرمي‌اش به سهميه و درصدهايي که در دانشگاه‌ها براي آنها در نظر مي‌گيرند، بود. اين جوان ياد مي‌گيرد که بدون تلاش و توان بايسته در سواد، مي‌تواند «باسواد» شود. روشن است که مزه‌کردن اين دگرگوني ماهوي دروغين، تا چه اندازه مي‌تواند تأثيرهاي منفي بر او و ديگران و روي‌هم‌رفته بر جامعه و جايگاه دانش بگذارد. باز در سال گذشته از دانش‌آموز درس‌نخواني در کلاس درس پرسيدم که چرا درس نمي‌خواني؟ گفت آقا در اين مدرسه آخر سال مي‌رويم 500 هزار تومان در دستگاه کارت‌خوان مي‌کشيم و قبول مي‌شويم، ديگر چرا بايد مغز خودمان را خراب و خسته کنيم! باري، بي‌سبب نيست که جايگاه دانش، روزبه‌روز، رو به کاهش نهاده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها