|

وضعیت آب‌دادن بند!

پوریا عالمی

داشتم با بابای سوفیا بحث می‌کردم و می‌گفتم حتی حافظ هم گفته فلک به مردم نمي‌دانم چي‌چي دهد زمام مراد، تا پیامم را بهش برسانم که حالا که بابای سوفیا شدی فکر نکن خيلي ‌سالاری بوده و...، تو که بابای سوفیایی بیشتر نیستی که بابای سوفیا خیلی منطقی زد توی دهنم و گفت: حافظ زمانه خودت را بشناس.
بعد گفت: ای میدون دوم! حافظ مافظ را ول کن و ببین هنر امروز چه می‌گوید! و بعد اضافه کرد: متفکر معاصر، بزرگمهر حکیم دوران، ابن‌سینای قرن، ملاصدرای محله و حمید هیراد، می‌گوید:
«گر جان به جان من کنی جان و جهان من تویی»
معنی: (جان به جان من کردن معنی علمی ندارد، نگران نشوید) اگر جانت را بکنی به جان من، نه‌تنها جان من که تو جانت را به آن کرده‌ای، بلکه جهان من که از جان من یک هه‌ی دو چشم (ه) بیشتر دارد هم تو هستی.
«سیر نمی‌شوم ز تو؛ تاب و توان من تویی / نظری به حال ما کن تا روم به سمت کویت / دیوانه‌تر از دلم نیست تا شود اسیر رویت»
معنی: من خیلی گرسنه هستم و از تو سیر نمی‌شوم و باز هم می‌خواهم.
«شوخیه مگه بذاری بری نمونی؟ تو یار منی نشون به اون نشونی»
معنی: نشان به آن نشانی که لوکیشن آن را در Waze وارد کنی، نمی‌گذارم بروی و باید شب را بمانی.
«شوخیه مگه دل رو بزنی به دریا؟ عاشقی کنی پرسه نزنی تو شب‌ها»
معنی: شوخی نیست! وقتی عاشقي کنی باید بعد پرسه بزنی تو شب‌ها. طفلک عاشق البته.
«چه کنم وجود من با دل تو ساز شد/ همه دنیای من آن دلبر طناز شد»
معنی: وجود من به مرحله سازشدن رسیده با دل تو. همین.
«تو که بی‌وفا نبودی، پر جور و جفا نبودی، تو همه وجود مایی، تو ز ما جدا نبودی، ای ز ما جدا نبودی»
معنی: معنی رو ولش کنید اینجا کلا. «ای» آن وسط را بچسبید.
بابای سوفیا بعد از تحلیل اشعار بالا گفت: ببین میدون دوم! وضعیت اقتصادی ما هم مثل همین شعر است؛ یعنی بند را آب داده‌ایم و خلاص.

داشتم با بابای سوفیا بحث می‌کردم و می‌گفتم حتی حافظ هم گفته فلک به مردم نمي‌دانم چي‌چي دهد زمام مراد، تا پیامم را بهش برسانم که حالا که بابای سوفیا شدی فکر نکن خيلي ‌سالاری بوده و...، تو که بابای سوفیایی بیشتر نیستی که بابای سوفیا خیلی منطقی زد توی دهنم و گفت: حافظ زمانه خودت را بشناس.
بعد گفت: ای میدون دوم! حافظ مافظ را ول کن و ببین هنر امروز چه می‌گوید! و بعد اضافه کرد: متفکر معاصر، بزرگمهر حکیم دوران، ابن‌سینای قرن، ملاصدرای محله و حمید هیراد، می‌گوید:
«گر جان به جان من کنی جان و جهان من تویی»
معنی: (جان به جان من کردن معنی علمی ندارد، نگران نشوید) اگر جانت را بکنی به جان من، نه‌تنها جان من که تو جانت را به آن کرده‌ای، بلکه جهان من که از جان من یک هه‌ی دو چشم (ه) بیشتر دارد هم تو هستی.
«سیر نمی‌شوم ز تو؛ تاب و توان من تویی / نظری به حال ما کن تا روم به سمت کویت / دیوانه‌تر از دلم نیست تا شود اسیر رویت»
معنی: من خیلی گرسنه هستم و از تو سیر نمی‌شوم و باز هم می‌خواهم.
«شوخیه مگه بذاری بری نمونی؟ تو یار منی نشون به اون نشونی»
معنی: نشان به آن نشانی که لوکیشن آن را در Waze وارد کنی، نمی‌گذارم بروی و باید شب را بمانی.
«شوخیه مگه دل رو بزنی به دریا؟ عاشقی کنی پرسه نزنی تو شب‌ها»
معنی: شوخی نیست! وقتی عاشقي کنی باید بعد پرسه بزنی تو شب‌ها. طفلک عاشق البته.
«چه کنم وجود من با دل تو ساز شد/ همه دنیای من آن دلبر طناز شد»
معنی: وجود من به مرحله سازشدن رسیده با دل تو. همین.
«تو که بی‌وفا نبودی، پر جور و جفا نبودی، تو همه وجود مایی، تو ز ما جدا نبودی، ای ز ما جدا نبودی»
معنی: معنی رو ولش کنید اینجا کلا. «ای» آن وسط را بچسبید.
بابای سوفیا بعد از تحلیل اشعار بالا گفت: ببین میدون دوم! وضعیت اقتصادی ما هم مثل همین شعر است؛ یعنی بند را آب داده‌ایم و خلاص.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها