|

نئاندرتال‌ها، ما و سايبورگ‌ها

عبدالرضا ناصرمقدسی. متخصص مغز و اعصاب

در مجموعه فيلم‌هاى مردان ايكس، گاهي جمله‌اى با این مضمون تكرار مى‌شود كه نسبت جهش‌يافته‌ها يعنى انسان‌هاى تكامل‌يافته در اين فيلم‌ها به انسان‌هاى امروزى، همانند نسبت هوموساپينس به نئاندرتال‌هاست و همچنان كه هوموساپينس در انقراض نئاندرتال‌ها نقش مهمى ايفا كرد، همين موضوع در مورد جهش‌يافته‌ها هم البته با نسبت عكس صدق مى‌كند. آنها با خصوصيات و توانايي‌هايى كه دارند اسباب مرگ هوموساپينس را مهيا مى‌كنند. گرچه مجموعه خوش‌ساخت مردان ايكس سعى دارد اين موضوع را رد كرده و نوعى صلح و يگانگى بين دو رده هوموها يعنى هوموساپينس و جهش‌يافته‌ها برقرار كند، اما همان‌طور كه در تناقضات روانى شخصيت‌هاى این‌سری از فيلم‌ها مشهود است، رویارویی این دو گونه موضوعی كاملا جدى تلقى مى‌شود. شايد توانايى‌هاى انسان‌هاى موجود در مجموعه فيلم مردان ايكس اغراق‌آميز تلقى شود، ولى بايد توجه داشت كه به‌زودى ما با سايبورگ‌ها و نيز هوش مصنوعى روبه‌رو خواهيم شد كه شايد بتوان آنها را شكل تكامل‌يافته انسان‌هاى امروزى تلقى كرد. وقتى آنها بيايند، بي‌شك جامعه بشرى دو نيم خواهد شد: یک سو ترابشرها و سايبورگ‌ها و رايانه‌هاى حاوى هوش مصنوعى و سوى ديگر همين انسان‌هاى امروزى يا هوموساپينس‌ها. بايد همواره مدنظر داشت كه فرگشت انسان‌ها به‌صورت همگن و سراسرى نخواهد بود. در ضمن ما در اينجا در مورد فرگشت در طبيعت كه توسط داروين توضيح داده شده، صحبت نمى‌كنيم. درباره فرگشتى سخن مى‌گوييم كه توسط خود هوموساپينس رخ مى‌دهد و در ضمن هر انسانى لزوما از این امکانات استفاده نخواهد کرد تا به یک سایبورگ بدل شود. يعنى برخلاف زمان به‌وجودآمدن هوموساپينس در ساوان‌هاى آفريقا، اين فرگشت امرى همگانى نبوده و مى‌تواند فقط در تعدادى از انسان‌ها رخ دهد. در اين صورت ما نوعى همزيستى بسيار ناهمگون و غيربرابر را بين هوموساپينس و سايبورگ‌ها يا رايانه‌هاى هوشمند مشاهده مى‌كنيم.
اين ناهمگونى همراه با توانايى‌هاى رو به افزايش سايبورگ‌ها، سؤالات و در عين حال تناقض‌هاى بي‌شمارى را به‌وجود مى‌آورد كه فيلم‌های مردان ايكس بخشى از آن را به نمايش مى‌گذارد. اين ناهمگونى بين انسان‌ها و سايبورگ‌ها به چه سمتى خواهد رفت؟ آيا ما جهانى خواهيم داشت كه در آن نوعى همزيستى و همدلى بين انسان‌ها و سايبورگ‌ها برقرار خواهد بود و آنها همدلانه به يكديگر كمك مى‌كنند تا هم انسان‌ها و هم سايبورگ‌ها زندگى خوبى داشته باشند؟ اما مشكل اينجاست كه انسان‌ها حتى بين خود نيز سابقه خوبى براى زندگى همدلانه ندارند. فقط كافى است به اطراف خود نگاه كنيد و تبعيض، بى‌عدالتى و جنگ بين انسان‌ها را ببينيد. در هر گوشه‌اى يك دسته خود را برتر و محق‌تر از دسته ديگر مى‌پندارند و همين مبنايى براى ظلم و تبعيض مى‌شود. انگار اين همه تلاش براى صلح و دوستى قرار نيست به جايى برسد.
ولى نكاتى وجود دارد كه توجه به آن مى‌تواند به انسان در اين برهه كه براى اولين‌بار قرار است با گونه‌اى آگاه ولى قدرتمندتر از خود برخورد كند، یاری رساند. ما قبلا در شرايطى مشابه اما برعكس قرار گرفته بوديم و آن هم زمانى بود كه با نئاندرتال‌ها و سایر گونه‌های سرده هومو زندگى مى‌كرديم. تاريخ قضاوتى تلخ و تا حدود زيادى كلى در مورد اين همزيستى دارد. نئاندرتال‌ها منقرض شدند و هوموساپينس‌ها با قدرت و حدت روزافزون به زندگى خود ادامه دادند. احتمالا هوموساپينس‌ها در انقراض نئاندرتال‌ها نقش داشته‌اند و اين همان چيزى است كه در فيلم‌هاى مردان ايكس هم به آن توجه مى‌شود. اما نكات قابل‌تأمل ديگرى نيز وجود دارد. اكنون مشخص شده كه ما بخشى از ژن‌هاى نئاندرتال‌ها را به ارث برده‌ايم. چیزی حدود دو نیم‌درصد كه خود نشان‌دهنده نوعى مراوده اجتماعي بين هوموساپينس‌ها و نئاندرتال‌هاست. كشف این خصلت‌هاى مشترك منجر به پیداکردن يادگارهاى نهفته درونی ما از نئاندرتال‌هاست. يادگارهايى كه به بقاى ما نيز يارى رسانده است. پس در اين همزيستى نابرابر همه چيز جنگ و نابودى يك طرف نيست. حتى مى‌توان با قدرت برتر دست به تعامل و گفت‌وگو زد و بخشى از خصلت‌هاى خود را به او منتقل كرد. به گمانم بسيار ضرورى است كه فيلسوفان اخلاق، آينده‌پژوهان و ساير كارشناسان مربوطه از هم‌اكنون در اين باب به‌شدت تفكر كرده و ضرورت توجه به پايه‌هاى گفتمانى را به دانشمندانى كه در اين جهت گام برمى‌دارند، گوشزد كنند. دنيا به‌شدت در حال تغيير است و سايبورگ‌ها به‌عنوان پساانسان، دیگر موضوعى تخيلی و مربوط به سينما نيستند. آنها گونه تكامل‌يافته ما هستند كه به‌زودى همزيستى خود را با ما شروع خواهند كرد. به‌گمانم اينكه ما فقط به فكر ساختن آنها نباشيم و از همين الان پايه‌هاى ارتباطى خود را با سايبورگ‌ها تقويت كنيم، نه‌تنها منجر به حفظ گونه ما مى‌شود بلكه مى‌تواند ما را به دنيايى بهتر رهنمون كند.

در مجموعه فيلم‌هاى مردان ايكس، گاهي جمله‌اى با این مضمون تكرار مى‌شود كه نسبت جهش‌يافته‌ها يعنى انسان‌هاى تكامل‌يافته در اين فيلم‌ها به انسان‌هاى امروزى، همانند نسبت هوموساپينس به نئاندرتال‌هاست و همچنان كه هوموساپينس در انقراض نئاندرتال‌ها نقش مهمى ايفا كرد، همين موضوع در مورد جهش‌يافته‌ها هم البته با نسبت عكس صدق مى‌كند. آنها با خصوصيات و توانايي‌هايى كه دارند اسباب مرگ هوموساپينس را مهيا مى‌كنند. گرچه مجموعه خوش‌ساخت مردان ايكس سعى دارد اين موضوع را رد كرده و نوعى صلح و يگانگى بين دو رده هوموها يعنى هوموساپينس و جهش‌يافته‌ها برقرار كند، اما همان‌طور كه در تناقضات روانى شخصيت‌هاى این‌سری از فيلم‌ها مشهود است، رویارویی این دو گونه موضوعی كاملا جدى تلقى مى‌شود. شايد توانايى‌هاى انسان‌هاى موجود در مجموعه فيلم مردان ايكس اغراق‌آميز تلقى شود، ولى بايد توجه داشت كه به‌زودى ما با سايبورگ‌ها و نيز هوش مصنوعى روبه‌رو خواهيم شد كه شايد بتوان آنها را شكل تكامل‌يافته انسان‌هاى امروزى تلقى كرد. وقتى آنها بيايند، بي‌شك جامعه بشرى دو نيم خواهد شد: یک سو ترابشرها و سايبورگ‌ها و رايانه‌هاى حاوى هوش مصنوعى و سوى ديگر همين انسان‌هاى امروزى يا هوموساپينس‌ها. بايد همواره مدنظر داشت كه فرگشت انسان‌ها به‌صورت همگن و سراسرى نخواهد بود. در ضمن ما در اينجا در مورد فرگشت در طبيعت كه توسط داروين توضيح داده شده، صحبت نمى‌كنيم. درباره فرگشتى سخن مى‌گوييم كه توسط خود هوموساپينس رخ مى‌دهد و در ضمن هر انسانى لزوما از این امکانات استفاده نخواهد کرد تا به یک سایبورگ بدل شود. يعنى برخلاف زمان به‌وجودآمدن هوموساپينس در ساوان‌هاى آفريقا، اين فرگشت امرى همگانى نبوده و مى‌تواند فقط در تعدادى از انسان‌ها رخ دهد. در اين صورت ما نوعى همزيستى بسيار ناهمگون و غيربرابر را بين هوموساپينس و سايبورگ‌ها يا رايانه‌هاى هوشمند مشاهده مى‌كنيم.
اين ناهمگونى همراه با توانايى‌هاى رو به افزايش سايبورگ‌ها، سؤالات و در عين حال تناقض‌هاى بي‌شمارى را به‌وجود مى‌آورد كه فيلم‌های مردان ايكس بخشى از آن را به نمايش مى‌گذارد. اين ناهمگونى بين انسان‌ها و سايبورگ‌ها به چه سمتى خواهد رفت؟ آيا ما جهانى خواهيم داشت كه در آن نوعى همزيستى و همدلى بين انسان‌ها و سايبورگ‌ها برقرار خواهد بود و آنها همدلانه به يكديگر كمك مى‌كنند تا هم انسان‌ها و هم سايبورگ‌ها زندگى خوبى داشته باشند؟ اما مشكل اينجاست كه انسان‌ها حتى بين خود نيز سابقه خوبى براى زندگى همدلانه ندارند. فقط كافى است به اطراف خود نگاه كنيد و تبعيض، بى‌عدالتى و جنگ بين انسان‌ها را ببينيد. در هر گوشه‌اى يك دسته خود را برتر و محق‌تر از دسته ديگر مى‌پندارند و همين مبنايى براى ظلم و تبعيض مى‌شود. انگار اين همه تلاش براى صلح و دوستى قرار نيست به جايى برسد.
ولى نكاتى وجود دارد كه توجه به آن مى‌تواند به انسان در اين برهه كه براى اولين‌بار قرار است با گونه‌اى آگاه ولى قدرتمندتر از خود برخورد كند، یاری رساند. ما قبلا در شرايطى مشابه اما برعكس قرار گرفته بوديم و آن هم زمانى بود كه با نئاندرتال‌ها و سایر گونه‌های سرده هومو زندگى مى‌كرديم. تاريخ قضاوتى تلخ و تا حدود زيادى كلى در مورد اين همزيستى دارد. نئاندرتال‌ها منقرض شدند و هوموساپينس‌ها با قدرت و حدت روزافزون به زندگى خود ادامه دادند. احتمالا هوموساپينس‌ها در انقراض نئاندرتال‌ها نقش داشته‌اند و اين همان چيزى است كه در فيلم‌هاى مردان ايكس هم به آن توجه مى‌شود. اما نكات قابل‌تأمل ديگرى نيز وجود دارد. اكنون مشخص شده كه ما بخشى از ژن‌هاى نئاندرتال‌ها را به ارث برده‌ايم. چیزی حدود دو نیم‌درصد كه خود نشان‌دهنده نوعى مراوده اجتماعي بين هوموساپينس‌ها و نئاندرتال‌هاست. كشف این خصلت‌هاى مشترك منجر به پیداکردن يادگارهاى نهفته درونی ما از نئاندرتال‌هاست. يادگارهايى كه به بقاى ما نيز يارى رسانده است. پس در اين همزيستى نابرابر همه چيز جنگ و نابودى يك طرف نيست. حتى مى‌توان با قدرت برتر دست به تعامل و گفت‌وگو زد و بخشى از خصلت‌هاى خود را به او منتقل كرد. به گمانم بسيار ضرورى است كه فيلسوفان اخلاق، آينده‌پژوهان و ساير كارشناسان مربوطه از هم‌اكنون در اين باب به‌شدت تفكر كرده و ضرورت توجه به پايه‌هاى گفتمانى را به دانشمندانى كه در اين جهت گام برمى‌دارند، گوشزد كنند. دنيا به‌شدت در حال تغيير است و سايبورگ‌ها به‌عنوان پساانسان، دیگر موضوعى تخيلی و مربوط به سينما نيستند. آنها گونه تكامل‌يافته ما هستند كه به‌زودى همزيستى خود را با ما شروع خواهند كرد. به‌گمانم اينكه ما فقط به فكر ساختن آنها نباشيم و از همين الان پايه‌هاى ارتباطى خود را با سايبورگ‌ها تقويت كنيم، نه‌تنها منجر به حفظ گونه ما مى‌شود بلكه مى‌تواند ما را به دنيايى بهتر رهنمون كند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها