|

گزارشی از زندگی و آرای مارک فیشر

نیاز به عمل جمعی

گروه اندیشه: مارک فیشر (1968-2017) نویسنده، منتقد و نظریه‌پرداز فرهنگی، ژانویه سال گذشته در سن 48سالگی خودكشی كرد. فیشر در دانشگاه‌های هال و وریک فلسفه خوانده بود، در کالج گلداسمیت دانشگاه لندن «فرهنگ دیداری» تدریس و با روزنامه‌ها و مجلاتی چون وایر، گاردین، فاكت و چند نشریه مهم دیگر نیز کار می‌کرد. با این‌حال، فیشر وبلاگ‌نویس شناخته‌شده‌ای بود که نظریات خود را برای اولین‌بار در اینترنت منتشر کرد. او نخستین‌بار از طریق مطالبی شناخته شد كه از سال 2003 در وبلاگ خود با نام مستعار «کی‌پانک» (k-punk) منتشر می‌كرد. فیشر در وبلاگش از فلسفه و سیاست رادیکال می‌نوشت تا فرهنگ و نقد زندگی روزمره، موسیقی، نقد فیلم و سریال‌های تلویزیونی، فوتبال و درکل فرهنگ عامه، از اسپینوزا تا لاو کرفت (رمان‌نویس آمریکایی) از نقد سیاست‌های تونی بلر و واکنش به عقب‌نشینی جریان چپ در بریتانیا تا مقالاتی انتقادی درباره مایكل جكسون. از این‌رو، بسیاری از منتقدان نظری و فرهنگی وبلاگ فیشر را یكی از موفق‌ترین پایگاه‌های اینترنتی در زمینه نظریه فرهنگی می‌دانند. مع‌الوصف، فیشر همواره بر این باور بود که اینترنت فی‌نفسه کافی نیست و وقتی ایده‌ها روی کاغذ می‌آیند و کتاب می‌شوند هنوز قدرتمندتر از هر دم‌ودستگاه مجازی عمل می‌کنند. در نظر او، اینترنت به خودی‌ خود هیچ‌کاری نمی‌تواند بکند، در عین حال بدون اینترنت هم هیچ‌کاری پیش نمی‌رود. ‏كارهای او مشخصا در زمینه فلسفه، نظریه انتقادی، سیاست رادیكال، نقد موسیقی و فرهنگ عامه بود. آثار او عبارتند از: «رئالیسم سرمایه‌دارانه: آیا بدیلی در کار نیست؟» (2009)، «اشباح زندگی من: یادداشت‌هایی درباب افسردگی، شبح‌شناسی و آینده ازدست‌رفته» (2014) و «عجیب و وهم‌آور» (2017).
رئالیسم سرمایه‌دارانه چیست؟
فیشر در اواخر دهه 2000 اصطلاح «رئالیسم سرمایه‌دارانه» را برای توصیف وضعیت سرمایه‌داری در حوالی بحران مالی 2008 ابداع کرد. «رئالیسم سرمایه‌دارانه»، به‌عنوان مفهومی فلسفی، برگرفته از مفهوم ایدئولوژی در نظام فلسفی آلتوسر و همچنین آرای اسلاوی ژیژك و فردریك جیمسون است. به گفته فیشر، رئالیسم سرمایه‌دارانه به دیدگاهی گفته می‌شود که در آن حتی تصور بدیلی برای سرمایه‌داری در حال حاضر محال است. او سرمایه‌داری را تنها نظام سیاسی و اقتصادی رئالیستی می‌داند و نتیجه می‌گیرد تنها کاری که از دست ما برمی‌آید این است که خودمان را با آن وفق دهیم. این تصور منجر به تحمیل چیزی می‌شود که او نامش را می‌گذارد «هستی‌شناسی کسب‌وکار»، یعنی نسخه‌ای از واقعیت اجتماعی که در آن هر فرایندی از سرمشق اعمال و رفتار شرکت‌ها پیروی می‌کند و ماحصلش می‌شود اینكه هر چیزی باید مثل یك کسب‌و‌کار باشد، از آموزش تا بهداشت و درمان. فیشر در این کتاب نشان می‌دهد که چرا شاهد هجوم تدریجی اشکالی بوروکراتیک از نظارت بر خود در خدمات عمومی هستیم که ریشه در کسب‌و‌کار دارند. در نظر او، سرمایه‌داری نه تنها یگانه نظام اقتصادی و سیاسی مرئی در جهان است، بلكه امكان تخیل یك بدیل مناسب را نیز مسدود كرده است. این ادعا در كتاب «رئالیسم سرمایه‌دارانه: آیا بدیلی در کار نیست؟» به تفصیل بسط داده می‌شود. کتاب تحلیل مستدلی است در تشخیص بیماری جامعه معاصر؛ تحلیلی از بن‌بست‌های سیاسی آن و فراخوانی به سازماندهی و تفکری نوین. رئالیسم سرمایه‌دارانه هسته اصلی سویه ایدئولوژیک امروز را وصف می‌کند، به‌خصوص عواقب بحران مالی سال 2008 را. فیشر در كتاب حاضر مدعی است این اصطلاح برای توصیف وضعیت ایدئولوژیك پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بسیار به كار می‌آید، وضعیتی كه در آن منطق سرمایه‌داری حدود حیات سیاسی و اجتماعی ما را با تأثیرگذاری مستقیم بر حوزه آموزش، فرهنگ عامه، سبک زندگی، بیماری‌های روانی و عناصر متکثر زندگی روزمره ترسیم می‌کند. نتیجه یکه‌تازی منطق سرمایه وضعیتی است که در آن شاید بتوان پایان جهان را تخیل کرد ولی پایان سرمایه‌داری را نه، حال آنکه اغلب غافل بوده‌ایم سرمایه‌داری چگونه بر دید ما از پایان جهان تأثیر گذاشته و می‌گذارد. درون چارچوب سرمایه‌داری هیچ فضایی برای تصور اشکال جایگزین ساختارهای اجتماعی وجود ندارد، مضاف بر اینكه نسل جدید هم هیچ دغدغه و نگرانی از این بابت ندارد. او طرح نجات مالی بانک‌ها را چشمگیرترین نمونه رئالیسم سرمایه‌دارانه می‌داند که تاکنون شاهدش بوده‌ایم و معتقد است کاهش هزینه‌ها هم که در حال حاضر اعمال می‌شود از همان منطق پیروی می‌کند. او بحران بانکی 2008 را پیش‌تغییری اساسی می‌داند از دوره اوج نولیبرالیسم به فازی جدید، یعنی از آن دوره‌ای که تصور می‌شد به‌اصطلاح بازار به صورت خودکار راه‌حلی برای هر مشکل قابل تصوری ارائه می‌کند. در نظر فیشر اینکه می‌گویند «حتی فکرش را هم نمی‌توان کرد اجازه دهیم بانک‌ها ورشکسته شوند» را می‌توان موجزترین بیان وضعیت رئالیسم سرمایه‌دارانه دانست. او تاکید دارد رئالیسم سرمایه‌دارانه از زمان بحران بانک‌ها نه‌تنها تضعیف نشده که تشدید هم شده است. او مهم‌ترین عامل رشد رئالیسم سرمایه‌دارانه را افول اتحادیه‌های کارگری می‌داند.
به اعتقاد فیشر، رئالیسم سرمایه‌دارانه وجهی زیباشناختی و فرهنگی هم دارد. او می‌کوشد مفهوم رئالیسم سرمایه‌دارانه طنین رئالیسم سوسیالیستی را به ذهن متبادر کند. به همان ترتیبی که رئالیسم سوسیالیستی بازگشتی بود از انتزاع و تجربه‌گرایی مدرنیسم به امور آشنا و متداول، رئالیسم سرمایه‌دارانه نیز از حس ملال‌آور و تقلیل‌گرای واقعیت به نفع خود سوءاستفاده می‌کند. به‌علاوه، فیشر در این کتاب از تجربه‌‌اش به‌عنوان معلم دوره‌های آموزش بزرگ‌سالان نوشته‌ که از تکان‌دهنده‌ترین بخش‌های این کتاب است. در نظر او رئالیسم سرمایه‌دارانه به اشکال گوناگونی خود را در بخش آموزش هم نشان می‌دهد، با‌این‌حال همچنان آموزش را مثل تمامی خدمات عمومی، منبع آشکاری می‌داند برای مقاومت در برابر رئالیسم سرمایه‌دارانه. بعد از انتشار این كتاب بود كه اصطلاح ابداعی فیشر در متون انتقادی دیگر نیز استفاده شد و واكنش‌های بسیاری را برانگیخت.
هستی‌شناسی اشباح
بحث کتاب «رئالیسم سرمایه‌دارانه» در کتاب دوم فیشر، «اشباح زندگی من»، دنبال شد. او در این کتاب از اصطلاحی دیگر برای نقد وضع موجود استفاده می‌كند و می‌كوشد آن را در فضای عمومی نشر دهد: مفهوم اُنتولوژی (Hauntology) که برگرفته از نظام فلسفی ژاك دریدا است. دریدا این مفهوم را در کتاب «اشباح مارکس» (1993) مطرح می‌کند: اُنتولوژی یا شبح‌شناسی (Hauntology) مفهومی است مرکب از دو واژه تسخیر اشباح (haunting) و هستی‌شناسی (ontology) که در زبان فرانسه درست مشابه هستی‌شناسی (Ontology) تلفظ می‌شود. دریدا با استفاده از همین تشابه کلامی، در تبیین عبارت مشهور «مانیفست کمونیسم» مارکس (شبحی در حال تسخیر اروپاست...) و با ارجاع به هملت دست به واسازی عقل‌محوری فلسفه غرب می‌زند، شاید بتوان آن را با مسامحه «هستی‌شناسی قائم به شبح» نامید. شبح یک وجه پدیدار‌ی دارد، هم مادی است و هم غیرمادی: مسئله ﺑﺮ سر ﭼﻴﺰی اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻪ حاضر اﺳﺖ و ﻧﻪ غایب، نه هستی دارد و نه نیستی، ﺑﻠﻜﻪ ﭼﻴﺰ ممکنی است که ﺷﺒﺢ‌وار در حدفاصل اینها در رفت‌وآمد است؛ بنابراین هیچ‌گونه هستی‌شناسی نمی‌تواند از ﻋﻤﻠﻜﺮد آن سر دربیاورد و به شبح‌شناسی یا «شناخت نوعی پدیده شبح‌وار» نیاز داریم. فیشر از مفهوم اُنتولوژی (Hauntology) برای توصیف وضعیتی استفاده می‌كند كه در آن آینده‌ ازدست‌رفته مدرنیته، فرهنگ معاصر را جن‌زده كرده است. این مفهوم در کار فیشر موضوعی است برای تحلیل «آینده ازدست‌رفته» و «امر غریب»، برای توصیف آینده‌ای که هرگز نخواهد رسید. كتاب دوم فیشر، این ایده را از طریق برخی منابع فرهنگی مثل موسیقی، فیلم و رمان به كار گرفت. کتاب سوم، «عجیب و وهم‌آور» كه اندكی پس از مرگ فیشر منتشر شد، در ادامه دغدغه‌ها و دل‌مشغولی‌های دو کتاب قبلی است. فیشر پیش از مرگش روی کتابی کار می‌کرد که عنوان عجیبی داشت: «کمونیسم گزنده»‌(Acid Communism). این کتاب درگیر تسویه‌حساب با ایده‌ها و افکار ضد فرهنگی دهه 60 میلادی است.
راه خروج از دژ خون‌آشام سرمایه‌داری
آرای فیشر از یک‌سو در نوسان بین زیباشناسی و سیاست و از سوی دیگر بین نقد و کنشگری بود. در سال‌های اخیر او به‌عنوان چهره‌ای مردمی، نظریه‌پرداز فرهنگی و سخنران کاریزماتیک شناخته می‌شد. کتاب‌های او، خلاقیتش در استفاده از اصطلاحاتی خاص برای مقابله با وضع موجود، فعالیت‌هایش در مقام روزنامه‌نگار و کنشگر سیاسی از او چهره‌ای مثال‌زدنی ساخت. فرم مداخله او در وضع موجود می‌تواند برای بسیاری از کنشگران جهان سوم نیز راهگشا باشد. در مجموع، ماحصل کنش نظری فیشر را می‌توان در تأکید و اصرار استعاری او بر «خروج از دژ خون‌آشام» سرمایه‌داری جست که تنها با حرکت «در فضای رفاقت و همبستگی» ممکن است. فیشر از دوران بوش- بلر به بعد بیش از همه بر نیاز به یک جهش ایمانی از «فردگرایی سرمایه‌دارانه» به «عمل کمونیستی و جمعی» تأکید می‌کرد.

گروه اندیشه: مارک فیشر (1968-2017) نویسنده، منتقد و نظریه‌پرداز فرهنگی، ژانویه سال گذشته در سن 48سالگی خودكشی كرد. فیشر در دانشگاه‌های هال و وریک فلسفه خوانده بود، در کالج گلداسمیت دانشگاه لندن «فرهنگ دیداری» تدریس و با روزنامه‌ها و مجلاتی چون وایر، گاردین، فاكت و چند نشریه مهم دیگر نیز کار می‌کرد. با این‌حال، فیشر وبلاگ‌نویس شناخته‌شده‌ای بود که نظریات خود را برای اولین‌بار در اینترنت منتشر کرد. او نخستین‌بار از طریق مطالبی شناخته شد كه از سال 2003 در وبلاگ خود با نام مستعار «کی‌پانک» (k-punk) منتشر می‌كرد. فیشر در وبلاگش از فلسفه و سیاست رادیکال می‌نوشت تا فرهنگ و نقد زندگی روزمره، موسیقی، نقد فیلم و سریال‌های تلویزیونی، فوتبال و درکل فرهنگ عامه، از اسپینوزا تا لاو کرفت (رمان‌نویس آمریکایی) از نقد سیاست‌های تونی بلر و واکنش به عقب‌نشینی جریان چپ در بریتانیا تا مقالاتی انتقادی درباره مایكل جكسون. از این‌رو، بسیاری از منتقدان نظری و فرهنگی وبلاگ فیشر را یكی از موفق‌ترین پایگاه‌های اینترنتی در زمینه نظریه فرهنگی می‌دانند. مع‌الوصف، فیشر همواره بر این باور بود که اینترنت فی‌نفسه کافی نیست و وقتی ایده‌ها روی کاغذ می‌آیند و کتاب می‌شوند هنوز قدرتمندتر از هر دم‌ودستگاه مجازی عمل می‌کنند. در نظر او، اینترنت به خودی‌ خود هیچ‌کاری نمی‌تواند بکند، در عین حال بدون اینترنت هم هیچ‌کاری پیش نمی‌رود. ‏كارهای او مشخصا در زمینه فلسفه، نظریه انتقادی، سیاست رادیكال، نقد موسیقی و فرهنگ عامه بود. آثار او عبارتند از: «رئالیسم سرمایه‌دارانه: آیا بدیلی در کار نیست؟» (2009)، «اشباح زندگی من: یادداشت‌هایی درباب افسردگی، شبح‌شناسی و آینده ازدست‌رفته» (2014) و «عجیب و وهم‌آور» (2017).
رئالیسم سرمایه‌دارانه چیست؟
فیشر در اواخر دهه 2000 اصطلاح «رئالیسم سرمایه‌دارانه» را برای توصیف وضعیت سرمایه‌داری در حوالی بحران مالی 2008 ابداع کرد. «رئالیسم سرمایه‌دارانه»، به‌عنوان مفهومی فلسفی، برگرفته از مفهوم ایدئولوژی در نظام فلسفی آلتوسر و همچنین آرای اسلاوی ژیژك و فردریك جیمسون است. به گفته فیشر، رئالیسم سرمایه‌دارانه به دیدگاهی گفته می‌شود که در آن حتی تصور بدیلی برای سرمایه‌داری در حال حاضر محال است. او سرمایه‌داری را تنها نظام سیاسی و اقتصادی رئالیستی می‌داند و نتیجه می‌گیرد تنها کاری که از دست ما برمی‌آید این است که خودمان را با آن وفق دهیم. این تصور منجر به تحمیل چیزی می‌شود که او نامش را می‌گذارد «هستی‌شناسی کسب‌وکار»، یعنی نسخه‌ای از واقعیت اجتماعی که در آن هر فرایندی از سرمشق اعمال و رفتار شرکت‌ها پیروی می‌کند و ماحصلش می‌شود اینكه هر چیزی باید مثل یك کسب‌و‌کار باشد، از آموزش تا بهداشت و درمان. فیشر در این کتاب نشان می‌دهد که چرا شاهد هجوم تدریجی اشکالی بوروکراتیک از نظارت بر خود در خدمات عمومی هستیم که ریشه در کسب‌و‌کار دارند. در نظر او، سرمایه‌داری نه تنها یگانه نظام اقتصادی و سیاسی مرئی در جهان است، بلكه امكان تخیل یك بدیل مناسب را نیز مسدود كرده است. این ادعا در كتاب «رئالیسم سرمایه‌دارانه: آیا بدیلی در کار نیست؟» به تفصیل بسط داده می‌شود. کتاب تحلیل مستدلی است در تشخیص بیماری جامعه معاصر؛ تحلیلی از بن‌بست‌های سیاسی آن و فراخوانی به سازماندهی و تفکری نوین. رئالیسم سرمایه‌دارانه هسته اصلی سویه ایدئولوژیک امروز را وصف می‌کند، به‌خصوص عواقب بحران مالی سال 2008 را. فیشر در كتاب حاضر مدعی است این اصطلاح برای توصیف وضعیت ایدئولوژیك پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بسیار به كار می‌آید، وضعیتی كه در آن منطق سرمایه‌داری حدود حیات سیاسی و اجتماعی ما را با تأثیرگذاری مستقیم بر حوزه آموزش، فرهنگ عامه، سبک زندگی، بیماری‌های روانی و عناصر متکثر زندگی روزمره ترسیم می‌کند. نتیجه یکه‌تازی منطق سرمایه وضعیتی است که در آن شاید بتوان پایان جهان را تخیل کرد ولی پایان سرمایه‌داری را نه، حال آنکه اغلب غافل بوده‌ایم سرمایه‌داری چگونه بر دید ما از پایان جهان تأثیر گذاشته و می‌گذارد. درون چارچوب سرمایه‌داری هیچ فضایی برای تصور اشکال جایگزین ساختارهای اجتماعی وجود ندارد، مضاف بر اینكه نسل جدید هم هیچ دغدغه و نگرانی از این بابت ندارد. او طرح نجات مالی بانک‌ها را چشمگیرترین نمونه رئالیسم سرمایه‌دارانه می‌داند که تاکنون شاهدش بوده‌ایم و معتقد است کاهش هزینه‌ها هم که در حال حاضر اعمال می‌شود از همان منطق پیروی می‌کند. او بحران بانکی 2008 را پیش‌تغییری اساسی می‌داند از دوره اوج نولیبرالیسم به فازی جدید، یعنی از آن دوره‌ای که تصور می‌شد به‌اصطلاح بازار به صورت خودکار راه‌حلی برای هر مشکل قابل تصوری ارائه می‌کند. در نظر فیشر اینکه می‌گویند «حتی فکرش را هم نمی‌توان کرد اجازه دهیم بانک‌ها ورشکسته شوند» را می‌توان موجزترین بیان وضعیت رئالیسم سرمایه‌دارانه دانست. او تاکید دارد رئالیسم سرمایه‌دارانه از زمان بحران بانک‌ها نه‌تنها تضعیف نشده که تشدید هم شده است. او مهم‌ترین عامل رشد رئالیسم سرمایه‌دارانه را افول اتحادیه‌های کارگری می‌داند.
به اعتقاد فیشر، رئالیسم سرمایه‌دارانه وجهی زیباشناختی و فرهنگی هم دارد. او می‌کوشد مفهوم رئالیسم سرمایه‌دارانه طنین رئالیسم سوسیالیستی را به ذهن متبادر کند. به همان ترتیبی که رئالیسم سوسیالیستی بازگشتی بود از انتزاع و تجربه‌گرایی مدرنیسم به امور آشنا و متداول، رئالیسم سرمایه‌دارانه نیز از حس ملال‌آور و تقلیل‌گرای واقعیت به نفع خود سوءاستفاده می‌کند. به‌علاوه، فیشر در این کتاب از تجربه‌‌اش به‌عنوان معلم دوره‌های آموزش بزرگ‌سالان نوشته‌ که از تکان‌دهنده‌ترین بخش‌های این کتاب است. در نظر او رئالیسم سرمایه‌دارانه به اشکال گوناگونی خود را در بخش آموزش هم نشان می‌دهد، با‌این‌حال همچنان آموزش را مثل تمامی خدمات عمومی، منبع آشکاری می‌داند برای مقاومت در برابر رئالیسم سرمایه‌دارانه. بعد از انتشار این كتاب بود كه اصطلاح ابداعی فیشر در متون انتقادی دیگر نیز استفاده شد و واكنش‌های بسیاری را برانگیخت.
هستی‌شناسی اشباح
بحث کتاب «رئالیسم سرمایه‌دارانه» در کتاب دوم فیشر، «اشباح زندگی من»، دنبال شد. او در این کتاب از اصطلاحی دیگر برای نقد وضع موجود استفاده می‌كند و می‌كوشد آن را در فضای عمومی نشر دهد: مفهوم اُنتولوژی (Hauntology) که برگرفته از نظام فلسفی ژاك دریدا است. دریدا این مفهوم را در کتاب «اشباح مارکس» (1993) مطرح می‌کند: اُنتولوژی یا شبح‌شناسی (Hauntology) مفهومی است مرکب از دو واژه تسخیر اشباح (haunting) و هستی‌شناسی (ontology) که در زبان فرانسه درست مشابه هستی‌شناسی (Ontology) تلفظ می‌شود. دریدا با استفاده از همین تشابه کلامی، در تبیین عبارت مشهور «مانیفست کمونیسم» مارکس (شبحی در حال تسخیر اروپاست...) و با ارجاع به هملت دست به واسازی عقل‌محوری فلسفه غرب می‌زند، شاید بتوان آن را با مسامحه «هستی‌شناسی قائم به شبح» نامید. شبح یک وجه پدیدار‌ی دارد، هم مادی است و هم غیرمادی: مسئله ﺑﺮ سر ﭼﻴﺰی اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻪ حاضر اﺳﺖ و ﻧﻪ غایب، نه هستی دارد و نه نیستی، ﺑﻠﻜﻪ ﭼﻴﺰ ممکنی است که ﺷﺒﺢ‌وار در حدفاصل اینها در رفت‌وآمد است؛ بنابراین هیچ‌گونه هستی‌شناسی نمی‌تواند از ﻋﻤﻠﻜﺮد آن سر دربیاورد و به شبح‌شناسی یا «شناخت نوعی پدیده شبح‌وار» نیاز داریم. فیشر از مفهوم اُنتولوژی (Hauntology) برای توصیف وضعیتی استفاده می‌كند كه در آن آینده‌ ازدست‌رفته مدرنیته، فرهنگ معاصر را جن‌زده كرده است. این مفهوم در کار فیشر موضوعی است برای تحلیل «آینده ازدست‌رفته» و «امر غریب»، برای توصیف آینده‌ای که هرگز نخواهد رسید. كتاب دوم فیشر، این ایده را از طریق برخی منابع فرهنگی مثل موسیقی، فیلم و رمان به كار گرفت. کتاب سوم، «عجیب و وهم‌آور» كه اندكی پس از مرگ فیشر منتشر شد، در ادامه دغدغه‌ها و دل‌مشغولی‌های دو کتاب قبلی است. فیشر پیش از مرگش روی کتابی کار می‌کرد که عنوان عجیبی داشت: «کمونیسم گزنده»‌(Acid Communism). این کتاب درگیر تسویه‌حساب با ایده‌ها و افکار ضد فرهنگی دهه 60 میلادی است.
راه خروج از دژ خون‌آشام سرمایه‌داری
آرای فیشر از یک‌سو در نوسان بین زیباشناسی و سیاست و از سوی دیگر بین نقد و کنشگری بود. در سال‌های اخیر او به‌عنوان چهره‌ای مردمی، نظریه‌پرداز فرهنگی و سخنران کاریزماتیک شناخته می‌شد. کتاب‌های او، خلاقیتش در استفاده از اصطلاحاتی خاص برای مقابله با وضع موجود، فعالیت‌هایش در مقام روزنامه‌نگار و کنشگر سیاسی از او چهره‌ای مثال‌زدنی ساخت. فرم مداخله او در وضع موجود می‌تواند برای بسیاری از کنشگران جهان سوم نیز راهگشا باشد. در مجموع، ماحصل کنش نظری فیشر را می‌توان در تأکید و اصرار استعاری او بر «خروج از دژ خون‌آشام» سرمایه‌داری جست که تنها با حرکت «در فضای رفاقت و همبستگی» ممکن است. فیشر از دوران بوش- بلر به بعد بیش از همه بر نیاز به یک جهش ایمانی از «فردگرایی سرمایه‌دارانه» به «عمل کمونیستی و جمعی» تأکید می‌کرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها