|

هادي غفاري:

هيچ‌کس جز خدا و خلخالي نمي‌داند قاتل هويدا کيست

هادي غفاري با ايرنا مصاحبه و بازهم نقشش را در اعدام هويدا تكذيب كرده است. بخش‌هاي مهم اين گفت‌وگو در ادامه مي‌آيد:
‌موضوعاتي که ميلاني در کتاب معماي هويدا مطرح کرده است، به همراه اظهارات چندپهلوي ابراهيم يزدي، به اين مسائل دامن زده است. عباس ميلاني داستان‌سرايي بي‌اطلاع و دروغ‌گو است. گمان نمي‌کنم کسي به اندازه من در انقلاب حضور داشته باشد. در کتاب‌هاي ميلاني مي‌توان دريافت که او در دانشگاه و انقلاب نبوده است. همه‌اش داستان‌سرايي است. ميلاني کسي است که از بيرون مي‌خواهد انقلاب را ترسيم کند. با خواندن نوشته‌هاي او مي‌شود پي برد که حرف‌ها و مستندات او خيال‌پردازي و اتهام‌زني صرف است. ميلاني چيزي شنيده است و دارد تحليلش مي‌کند.
‌من هيچ نقشي در اين پرونده {هويدا} نداشتم؛ هرکس اين حرف را مي‌گويد، او را به روز قيامت حواله مي‌دهم. جرمم فقط اين بود که در دادگاه علني 10 دقيقه به‌عنوان تماشاچي حضور داشتم. من اسمم از خودم بزرگ‌تر است. آنها منتظر هادي غفاري بودند؛ تا به دادگاه رسيدم، يکي از آقايان دادگاه بلند شد و من را در صف اول دادگاه جاي داد و نزديک هويدا نشاند. بعد که تقريبا دادگاه داشت تمام مي‌شد و متهم را بيرون بردند، بلند شدم رفتم؛ اين همه ماجرا بود. اما اينکه قاتل هويدا کيست، قاتل کسي است که حکم را مي‌دهد و حکم را جناب آقاي خلخالي دادند. من نه مي‌خواهم دفاع و نه خدشه‌اي وارد کنم. هيچ‌کس جز آقاي خلخالي و خدا نمي‌داند چه‌کسي هويدا را کشته است. هرکس (چيزي) بگويد دروغ گفته است.
‌به‌جز من، هشت يا 9 روحاني در دادگاه حضور داشتند. اسم نمي‌برم که کسي متهم شود. به عکس‌ها نگاه کنيد، مرحوم آيت‌الله شاه‌آبادي کنار ديوار نشسته‌‌اند و چند روحاني ديگر (در دادگاه حضور دارند). من کسي را متهم به انجام اين کار نمي‌کنم. فيلم توسلي را نديدم، اما فيلم ابراهيم يزدي را ديده و با خودش هم صحبت کردم. او را فردي راست‌گو مي‌دانم. او اسمي از بنده نبرده است. آقاي خلخالي و هويدا هر دو با هم از جلسه دادگاه بيرون رفتند و ديگر کسي چيزي نديد. هرکس دراين‌باره سخني بگويد، دروغ گفته است. (اين موضوع را) فقط خدا مي‌داند و خلخالي و هويدا.
‌قبر هويدا در شهر «عکا» در منطقه تحت سلطه اسرائيل قرار دارد. مطلع هستم خانمي که گويا خواهر هويدا بود، به خلخالي زنگ زد و خواستار انتقال جنازه هويدا شد. در جلسه‌اي با خلخالي درباره محل دفن هويدا صحبت کرديم. چون مردم در اوج عصبانيت از رژيم شاه بودند و گاهي اوقات سنگ‌قبرهاي (عوامل رژيم) را خرد مي‌کردند، بيم آن مي‌رفت با دفن هويدا، مردم شبانه جنازه او را درآورده و آتش بزنند يا بي‌حرمتي کنند؛ به همين دليل بايد فکري براي محل دفن نخست‌وزير رژيم شاه مي‌کرديم. خانمي که ظاهرا خواهر هويدا بود، به خلخالي زنگ زد و گفت مي‌خواهيم جنازه را ببريم.
‌خلخالي با حاج احمدآقا (خميني) در‌اين‌باره تماس گرفت و حاج احمدآقا هم از امام(ره) پرسيدند. ظاهرا امام(ره) فرموده بودند هرکجا خواستند ببرند. آن‌طور که شنيده‌ام، جنازه هويدا را به پزشکي قانوني بردند و بدنش را «موميايي» و سپس به ترکيه منتقل کردند و از آنجا هم به محلي به نام «حظيره‌القدس» عکا که آرامگاه بهایي‌هاست، بردند. چند روز پيش مصاحبه‌اي در تلويزيون پخش شد، فردي از همکاران هويدا مي‌گفت او به هيچ مذهبي معتقد نبود. بله؛ جسد هويدا را ديدم، او حتي «مختون» نبود؛ يعني ختنه هم نشده بود. او مسلمان نبود و به اسلام اعتقادي نداشت. مطلع هستم جنازه هويدا به دست اعضاي خانواده‌اش از ايران برده شد.
‌تمام اسلحه‌هايم را که برخي از آنها را با چه جان‌کندني به ايران آورده بودم، در سال 68 يا 69 تحويل دادم. برخي از اين سلاح‌ها را از مرز «بانه» و «بلوچستان» با مشقت به کشور آوردم. بعضي از سلاح‌ها را انقلابيون بزرگ مانند خانواده ماندلا و عرفات قبل از پيروزي انقلاب و دوستان ما در کره‌شمالي به من هديه داده بودند (را تحويل دادم). هرکسي در زندگي معشوقه‌اي دارد و آن را نجات‌بخش خودش مي‌داند؛ من هم دو معشوقه داشتم، يکي فکر و انديشه‌ام و ديگري ابزار تحقق فکرم يا اسلحه‌ام بود. منتها هيچ‌وقت به مبارزه مسلحانه معتقد نبودم، الا يک روز که وقتي قرار شد بعد از عيد فطر ما را به شکل مسلحانه بزنند. هميشه اسلحه دستم بوده است و از سال 60 تا سال 68 مسلح بودم تا وقتي رهبري انقلاب (آيت‌الله خامنه‌اي) اعلام کردند اسلحه‌ها را تحويل دهيد. من همه را تحويل دادم و رسيدش در گاوصندوقم است.
‌معتقدم جناب آقاي «حسين شريعتمداري» (مديرمسئول روزنامه کيهان) راست نمي‌گويد. مي‌خواهيد (اين را) بنويسيد يا ننويسيد. آدم ديندار دروغ نمي‌گويد و تهمت نمي‌زند. آن چيزي که از من کشف شد، اين سه قلم بود؛ يک عدد فانوسقه کهنه به‌جاي مانده از 20 سال قبل، يک عدد پوکه فشنگ که متعلق به دوران استقرار بسيج در مسجد ما بود و يک قمقمه که در هم نداشت، تمام آن چيزي بود که در مسجد کشف شد.

روايت يزدي و ميلاني از نحوه مرگ و محل دفن هويدا

دكتر ابراهيم يزدي چند سال پيش در سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در خلال بيان خاطراتش درباره اعدام هويدا گفته بود: وقتي هويدا را از پادگان جمشيديه به مدرسه رفاه آوردند، به من گفت که فلاني من حرف‌هاي زيادي دارم که بايد بزنم. اين خيلي طبيعي بود؛ فردي که ۱۴ سال نخست‌وزيري يک نظام را کرده است، اطلاعات بسيار گسترده‌اي از درون نظام داشته باشد. پيش‌فرض من اين است که مي‌خواست راجع به نظام گذشته حرف بزند. من با توجه به اينکه اطرافيان شاه عداوت خاصي با هويدا پيدا کرده بودند و به‌همين‌دليل او را به زندان انداخته بودند، نگران بودم که در آن اتاقي که همه فرماندهان نظام قبل در آن بودند، او را در آن اتاق خفه‌ کنند؛ بنابراين من در مدرسه رفاه اتاق ديگري را ترتيب دادم که هويدا را آنجا تنها نگهداري کنند. من به آقاي خميني گفتم که هويدا اسرار زيادي دارد. زماني مي‌شود که ما مي‌گفتيم خاندان پهلوي فاسد بودند و روابط کثيفي داشتند. خب ما مخالف بوديم و مي‌توانستيم هر حرفي را بزنيم؛ اما نخست‌وزيري که ۱۴ سال مسئول بوده، مي‌خواهد حرف بزند. بايد بگذاريم حرفش را بزند. آقاي خميني پيشنهاد من را پذيرفت. به خلخالي گفت‌ همان‌جور که فلاني مي‌گويد، عمل کنيد. دکتر يزدي در جواب سؤالي درباره نحوه اعدام هويدا مي‌گويد: هنگامي که هويدا شروع کرد که بگويد در دوران ۱۴‌ساله زمامداري او به‌عنوان نخست‌وزير شاه چه اتفاقاتي افتاده است و خاطراتش را بيان کند، رئيس جلسه به دادگاه تنفسي کوتاه مي‌دهد. موقعي که هويدا به راهرو دادگاه مي‌آيد، يکي از آقايان روحاني که آنجا بوده و من مايل نيستم الان اسم او را ببرم، در راهرو با هفت‌تير کمري خودش او را مي‌کشد. به‌اين‌ترتيب آقاي هويدا را مي‌برند روي صندلي‌اش مي‌نشانند و عکس برمي‌دارند و حکم اعدامش را برايش قرائت مي‌کنند و بعد مي‌برند. اصلا چنين چيزي نبود که اعدامش کنند.
عباس ميلاني در كتاب معماي هويدا درباره محل دفن جسد مي‌نويسد: «دکتر گرمان (دکتر پزشکي‌قانوني) مي‌گفت: دو راه‌حل پيشنهاد مي‌کنم، مي‌توانم جسد را بسوزانم... يا جسد را مدتي در سردخانه پزشکي‌قانوني در جايي امن حفظ کنم و وقتي آب‌ها از آسياب افتاد، با شما (دکتر فرشته انشاء نوه خاله اميرعباس هويدا) تماس خواهم گرفت... . جسد هويدا به‌راستي سه ماه در سردخانه ماند... . بعد از اين مدت دکتر گرمان با خانواده انشاء تماس گرفت و از آنها خواست که براي بردن جسد مراجعه کنند... . خانواده انشاء مراسم کفن‌و‌دفن را به‌سرعت انجام دادند... . چند ماه بعد بالاخره سنگي بر گور هويدا گذاشتند. تازه در آن زمان هم نام واقعي‌اش را بر سنگ ننوشتند و تنها به اشاره غيرمستقيم به هويت کسي که آنجا در خاک خفته، بسنده کردند».

هادي غفاري با ايرنا مصاحبه و بازهم نقشش را در اعدام هويدا تكذيب كرده است. بخش‌هاي مهم اين گفت‌وگو در ادامه مي‌آيد:
‌موضوعاتي که ميلاني در کتاب معماي هويدا مطرح کرده است، به همراه اظهارات چندپهلوي ابراهيم يزدي، به اين مسائل دامن زده است. عباس ميلاني داستان‌سرايي بي‌اطلاع و دروغ‌گو است. گمان نمي‌کنم کسي به اندازه من در انقلاب حضور داشته باشد. در کتاب‌هاي ميلاني مي‌توان دريافت که او در دانشگاه و انقلاب نبوده است. همه‌اش داستان‌سرايي است. ميلاني کسي است که از بيرون مي‌خواهد انقلاب را ترسيم کند. با خواندن نوشته‌هاي او مي‌شود پي برد که حرف‌ها و مستندات او خيال‌پردازي و اتهام‌زني صرف است. ميلاني چيزي شنيده است و دارد تحليلش مي‌کند.
‌من هيچ نقشي در اين پرونده {هويدا} نداشتم؛ هرکس اين حرف را مي‌گويد، او را به روز قيامت حواله مي‌دهم. جرمم فقط اين بود که در دادگاه علني 10 دقيقه به‌عنوان تماشاچي حضور داشتم. من اسمم از خودم بزرگ‌تر است. آنها منتظر هادي غفاري بودند؛ تا به دادگاه رسيدم، يکي از آقايان دادگاه بلند شد و من را در صف اول دادگاه جاي داد و نزديک هويدا نشاند. بعد که تقريبا دادگاه داشت تمام مي‌شد و متهم را بيرون بردند، بلند شدم رفتم؛ اين همه ماجرا بود. اما اينکه قاتل هويدا کيست، قاتل کسي است که حکم را مي‌دهد و حکم را جناب آقاي خلخالي دادند. من نه مي‌خواهم دفاع و نه خدشه‌اي وارد کنم. هيچ‌کس جز آقاي خلخالي و خدا نمي‌داند چه‌کسي هويدا را کشته است. هرکس (چيزي) بگويد دروغ گفته است.
‌به‌جز من، هشت يا 9 روحاني در دادگاه حضور داشتند. اسم نمي‌برم که کسي متهم شود. به عکس‌ها نگاه کنيد، مرحوم آيت‌الله شاه‌آبادي کنار ديوار نشسته‌‌اند و چند روحاني ديگر (در دادگاه حضور دارند). من کسي را متهم به انجام اين کار نمي‌کنم. فيلم توسلي را نديدم، اما فيلم ابراهيم يزدي را ديده و با خودش هم صحبت کردم. او را فردي راست‌گو مي‌دانم. او اسمي از بنده نبرده است. آقاي خلخالي و هويدا هر دو با هم از جلسه دادگاه بيرون رفتند و ديگر کسي چيزي نديد. هرکس دراين‌باره سخني بگويد، دروغ گفته است. (اين موضوع را) فقط خدا مي‌داند و خلخالي و هويدا.
‌قبر هويدا در شهر «عکا» در منطقه تحت سلطه اسرائيل قرار دارد. مطلع هستم خانمي که گويا خواهر هويدا بود، به خلخالي زنگ زد و خواستار انتقال جنازه هويدا شد. در جلسه‌اي با خلخالي درباره محل دفن هويدا صحبت کرديم. چون مردم در اوج عصبانيت از رژيم شاه بودند و گاهي اوقات سنگ‌قبرهاي (عوامل رژيم) را خرد مي‌کردند، بيم آن مي‌رفت با دفن هويدا، مردم شبانه جنازه او را درآورده و آتش بزنند يا بي‌حرمتي کنند؛ به همين دليل بايد فکري براي محل دفن نخست‌وزير رژيم شاه مي‌کرديم. خانمي که ظاهرا خواهر هويدا بود، به خلخالي زنگ زد و گفت مي‌خواهيم جنازه را ببريم.
‌خلخالي با حاج احمدآقا (خميني) در‌اين‌باره تماس گرفت و حاج احمدآقا هم از امام(ره) پرسيدند. ظاهرا امام(ره) فرموده بودند هرکجا خواستند ببرند. آن‌طور که شنيده‌ام، جنازه هويدا را به پزشکي قانوني بردند و بدنش را «موميايي» و سپس به ترکيه منتقل کردند و از آنجا هم به محلي به نام «حظيره‌القدس» عکا که آرامگاه بهایي‌هاست، بردند. چند روز پيش مصاحبه‌اي در تلويزيون پخش شد، فردي از همکاران هويدا مي‌گفت او به هيچ مذهبي معتقد نبود. بله؛ جسد هويدا را ديدم، او حتي «مختون» نبود؛ يعني ختنه هم نشده بود. او مسلمان نبود و به اسلام اعتقادي نداشت. مطلع هستم جنازه هويدا به دست اعضاي خانواده‌اش از ايران برده شد.
‌تمام اسلحه‌هايم را که برخي از آنها را با چه جان‌کندني به ايران آورده بودم، در سال 68 يا 69 تحويل دادم. برخي از اين سلاح‌ها را از مرز «بانه» و «بلوچستان» با مشقت به کشور آوردم. بعضي از سلاح‌ها را انقلابيون بزرگ مانند خانواده ماندلا و عرفات قبل از پيروزي انقلاب و دوستان ما در کره‌شمالي به من هديه داده بودند (را تحويل دادم). هرکسي در زندگي معشوقه‌اي دارد و آن را نجات‌بخش خودش مي‌داند؛ من هم دو معشوقه داشتم، يکي فکر و انديشه‌ام و ديگري ابزار تحقق فکرم يا اسلحه‌ام بود. منتها هيچ‌وقت به مبارزه مسلحانه معتقد نبودم، الا يک روز که وقتي قرار شد بعد از عيد فطر ما را به شکل مسلحانه بزنند. هميشه اسلحه دستم بوده است و از سال 60 تا سال 68 مسلح بودم تا وقتي رهبري انقلاب (آيت‌الله خامنه‌اي) اعلام کردند اسلحه‌ها را تحويل دهيد. من همه را تحويل دادم و رسيدش در گاوصندوقم است.
‌معتقدم جناب آقاي «حسين شريعتمداري» (مديرمسئول روزنامه کيهان) راست نمي‌گويد. مي‌خواهيد (اين را) بنويسيد يا ننويسيد. آدم ديندار دروغ نمي‌گويد و تهمت نمي‌زند. آن چيزي که از من کشف شد، اين سه قلم بود؛ يک عدد فانوسقه کهنه به‌جاي مانده از 20 سال قبل، يک عدد پوکه فشنگ که متعلق به دوران استقرار بسيج در مسجد ما بود و يک قمقمه که در هم نداشت، تمام آن چيزي بود که در مسجد کشف شد.

روايت يزدي و ميلاني از نحوه مرگ و محل دفن هويدا

دكتر ابراهيم يزدي چند سال پيش در سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در خلال بيان خاطراتش درباره اعدام هويدا گفته بود: وقتي هويدا را از پادگان جمشيديه به مدرسه رفاه آوردند، به من گفت که فلاني من حرف‌هاي زيادي دارم که بايد بزنم. اين خيلي طبيعي بود؛ فردي که ۱۴ سال نخست‌وزيري يک نظام را کرده است، اطلاعات بسيار گسترده‌اي از درون نظام داشته باشد. پيش‌فرض من اين است که مي‌خواست راجع به نظام گذشته حرف بزند. من با توجه به اينکه اطرافيان شاه عداوت خاصي با هويدا پيدا کرده بودند و به‌همين‌دليل او را به زندان انداخته بودند، نگران بودم که در آن اتاقي که همه فرماندهان نظام قبل در آن بودند، او را در آن اتاق خفه‌ کنند؛ بنابراين من در مدرسه رفاه اتاق ديگري را ترتيب دادم که هويدا را آنجا تنها نگهداري کنند. من به آقاي خميني گفتم که هويدا اسرار زيادي دارد. زماني مي‌شود که ما مي‌گفتيم خاندان پهلوي فاسد بودند و روابط کثيفي داشتند. خب ما مخالف بوديم و مي‌توانستيم هر حرفي را بزنيم؛ اما نخست‌وزيري که ۱۴ سال مسئول بوده، مي‌خواهد حرف بزند. بايد بگذاريم حرفش را بزند. آقاي خميني پيشنهاد من را پذيرفت. به خلخالي گفت‌ همان‌جور که فلاني مي‌گويد، عمل کنيد. دکتر يزدي در جواب سؤالي درباره نحوه اعدام هويدا مي‌گويد: هنگامي که هويدا شروع کرد که بگويد در دوران ۱۴‌ساله زمامداري او به‌عنوان نخست‌وزير شاه چه اتفاقاتي افتاده است و خاطراتش را بيان کند، رئيس جلسه به دادگاه تنفسي کوتاه مي‌دهد. موقعي که هويدا به راهرو دادگاه مي‌آيد، يکي از آقايان روحاني که آنجا بوده و من مايل نيستم الان اسم او را ببرم، در راهرو با هفت‌تير کمري خودش او را مي‌کشد. به‌اين‌ترتيب آقاي هويدا را مي‌برند روي صندلي‌اش مي‌نشانند و عکس برمي‌دارند و حکم اعدامش را برايش قرائت مي‌کنند و بعد مي‌برند. اصلا چنين چيزي نبود که اعدامش کنند.
عباس ميلاني در كتاب معماي هويدا درباره محل دفن جسد مي‌نويسد: «دکتر گرمان (دکتر پزشکي‌قانوني) مي‌گفت: دو راه‌حل پيشنهاد مي‌کنم، مي‌توانم جسد را بسوزانم... يا جسد را مدتي در سردخانه پزشکي‌قانوني در جايي امن حفظ کنم و وقتي آب‌ها از آسياب افتاد، با شما (دکتر فرشته انشاء نوه خاله اميرعباس هويدا) تماس خواهم گرفت... . جسد هويدا به‌راستي سه ماه در سردخانه ماند... . بعد از اين مدت دکتر گرمان با خانواده انشاء تماس گرفت و از آنها خواست که براي بردن جسد مراجعه کنند... . خانواده انشاء مراسم کفن‌و‌دفن را به‌سرعت انجام دادند... . چند ماه بعد بالاخره سنگي بر گور هويدا گذاشتند. تازه در آن زمان هم نام واقعي‌اش را بر سنگ ننوشتند و تنها به اشاره غيرمستقيم به هويت کسي که آنجا در خاک خفته، بسنده کردند».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها