|

محمد نعيمي‌پور، دانشجوي پيرو خط امام:

افشاگري اسناد سفارت آمريكا اشتباه بود

محمد نعيمي‌پور، از دانشجويان پيرو خط امام که در سال 58 از ديوار سفارت آمريكا بالا رفتند، در گفت‌وگو با «ايرنا» اعلام کرد اينکه دست به افشاگري اسناد زده، اشتباه کرده است. او گفته است: «يکي از بزرگ‌ترين انتقادهايي که دانشجويان پيرو خط امام به خود داشتند و دارند اين است که افشاگري کار اشتباهي بود. ما بايد اسناد و مدارک را به مقامات ارائه مي‌کرديم و تحويل مي‌داديم. دانشجويان هم پس از مدتي خود به اين نتيجه رسيدند که افشاگري کار ناشيانه‌اي بود. معتقدم افشاگري‌ها اشتباه بود اما به اين معني نيست که اگر افشاگري صورت نمي‌گرفت، اتفاقي نمي‌افتاد و کسي زندان نمي‌رفت. با توجه به جو آن سال‌ها که از دانشجويان براي افشاگري مطالبه مي‌شد، برخي پرونده‌ها تشکيل شد و کساني که در اين موضوعات درگير بودند، بايد در برابر برخي پرسش‌ها پاسخ‌گو باشند».
پشيماني ميردامادي
اين البته سخن جديدي نيست و دانشجوهاي ديگري هم که از ديوار سفارت بالا رفته بودند، چنين اظهارات مشابهي را بر زبان رانده بودند. محسن ميردامادي، قبلا در گفت‌وگو با روزنامه وقايع‌اتفاقيه هم از اينکه دست به افشاگري اسناد به‌دست‌آمده از سفارت آمريكا زده بود، ابراز پشيماني کرده و گفته بود: «بخشي از فعاليت دانشجويان پس از اشغال سفارت آمريكا انتشار اسناد به‌دست‌آمده از درون سفارت بود. اين اسناد پس از ترجمه به‌همراه متن انگيسي اسناد در قالب حدود ۶٠ جلد کتاب منتشر شد. اين اسناد، اسناد تاريخي روابط ايران و آمريكاست که کاملا مستند به اقدامات و ديدگاه‌هاي رسمي مسئولان آمريكايي در چند دهه روابط دو کشور بوده و اقدامي کاملا مثبت و مفيد بود. اين اسناد منابعي ارزشمند براي محققاني است که درباره سياست خارجي آمريكا به‌طور عام و درباره سياست‌هاي آن کشور در عرصه‌هاي سياسي، نظامي، امنيتي و اقتصادي در ايران و منطقه، به‌طور خاص، تحقيق مي‌کنند. ولي در کنار اين وجه مثبت، اقدام ديگري که براي مدتي به‌صورت تبليغاتي انجام شد و به «افشاگري‌ها» معروف شد، انتشار اسناد و گزارش‌هاي مربوط به افراد بود. فشارهايي از طرف برخي از گروه‌هاي سياسي اعمال مي‌شد که دانشجويان بايد همه اسناد موجود در سفارت را منتشر کنند و مردم بايد از همه اسناد سفارت مطلع شوند و عدم انتشار يا حتي تأخير در انتشار آنها را مخفي‌کردن مطالب و نامحرم‌دانستن مردم تفسير و تبليغ مي‌کردند. يکي از شعارهاي ثابت جمعيت‌هاي قابل‌توجهي که هر روز در اطراف سفارت اجتماع مي‌کردند هم شعار «دانشجوي خط امام! افشا کن، افشا کن» بود. ولي اينک با نگاهي نقادانه و منصفانه به آن مسئله، به نظر من افشاگري‌ها درباره افراد، اشتباهي مهم از طرف دانشجويان بود؛ هر چند در آن زمان بنده هم مشابه دوستان ديگر موافق اين اقدام بوده‌ام. به دو دليل: اول اينکه اشغال سفارت اقدامي در مقابل يک تهديد خارجي بود و نبايد وارد دسته‌بندي‌ها و رقابت‌هاي سياسي داخلي مي‌شد و افشاگري‌ها عملا ورود به چنين عرصه‌اي بود. دوم اينکه دانشجويان پس از اشغال سفارت و به‌خصوص پس از حمايت حضرت امام از آنها مقبوليتي فوق‌العاده در ميان مردم پيدا کرده و به مرجعي معتبر و مورد توجه مردم تبديل شده بودند. اين جايگاه و موقعيت به‌نحوي بود که فقط کافي بود از سوي دانشجويان اعلام شود نام فردي در اسناد سفارت بوده يا سندي مربوط به فردي در آنجا پيدا شده است. چنين پديده‌اي -مستقل از محتواي مطلب به‌دست‌آمده- حتي در مواردي که محتواي سند مکشوفه صرفا گزارشي از يک ملاقات عادي و متعارف ديپلماتيک بود، براي محکوميت آن فرد نزد افکار عمومي کافي بود.
در اين رابطه مي‌توان به برخورد غيردقيق افراد و حتي نخبگان با ارزش يک سند يا گزارش سفارتخانه - مستقل از اينکه تا چه حد مي‌تواند ارزش قضائي يا سياسي داشته باشد - اشاره کرد... به‌هرحال افشاگري‌هاي به آن شکل عملا راه رسيدگي سالم و بدون پيش‌داوري نسبت به افراد را مي‌بست و عملا افراد در نظر مردم به صورت يک‌طرفه، متهم، محاکمه و محکوم مي‌شدند. به‌خصوص با توجه به اينکه در فضاي فوق‌العاده هيجاني آن زمان امکان برابر رسانه‌اي و غيررسانه‌اي براي دفاع اشخاصي که مورد اتهام قرار مي‌گرفتند، وجود نداشت و حتي اشخاص محترم و خوش‌سابقه نيز در چنين فضايي آسيب‌پذير مي‌شدند. اين شيوه در مورد هرکس و هر اتهامي غلط، غيراخلاقي و غيرعادلانه و ممکن است باعث بدنام‌شدن افراد بي‌گناه هم بشود، بنابراین انتشار اسناد به آن صورت اقدامي صحيح نبود. اقدام صحيح مي‌توانست اين باشد که آن اسناد در اختيار مراجع مسئول کشور قرار گيرد تا در محيطي بدون پيش‌داوري بررسي و در مورد آنها تصميم‌گيري شود تا شأن و حيثيت افراد، بي‌جهت لطمه نبيند که تنها در موارد بسيار محدودي به اين روش عمل شد».
لطمه افشاگري‌ها به بازرگان و دوستانش
ميردامادي افزوده بود که «در نتيجه آن افشاگري‌ها در آن زمان شخصيتي همچون مرحوم مهندس بازرگان که موافق و مخالف به ديانت، صداقت، ملي‌بودن و متعهدبودنش در قبال منافع کشور اذعان داشته و دارند و برخي از دوستان ايشان، لطماتي خوردند که به‌هيچ‌وجه استحقاق آن را نداشتند و ظلمي ناروا در حق آنها روا داشته شد».
قرباني بزرگ
شايد تنها کسي که از افشاگري‌هاي دانشجويان پيرو خط امام آسيب ديد، مرحوم عباس اميرانتظام باشد. او را به‌واسطه همين اسنادي که محسن ميردامادي گفته بود ممکن است گزارش يک ديدار معمولي يا ديپلماتيک با آمريكايي‌ها بوده باشد، به جاسوسي براي آمريكا متهم کردند و به او حبس ابد دادند. او تا مدت زيادي ممنوع‌الخروج بود و به‌واسطه وضعيت جسماني‌اش، سال‌هاي پاياني عمرش را در خانه‌اش سپري کرد. او خودش درباره اتهامش به روزنامه جامعه گفته بود: «اطلاع داريد که در دولت موقت من معاون نخست‌وزير، سخنگوي دولت و مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه‌ها در داخل کشور بودم، از جمله آمريكا؛ ما با آمريكا بيشترين قرارداد‌ها را داشتيم؛ چيزي حدود هزارو200 قرارداد، بنابراين مراجعه آنها براي ارتباط با دولت بيشتر با نخست‌وزيري انجام مي‌شد... نامه‌هايي را که نمايندگي‌هاي دولت‌هاي خارجي در ايران به نخست‌وزيري مي‌نوشتند، من مطالعه مي‌کردم و نتيجه را به مهندس بازرگان، نخست‌وزير، اطلاع مي‌دادم. اين مسئوليت را آقاي بازرگان به من داده بودند. ما با همه سفارتخانه‌ها مکاتبه مي‌کرديم و جواب نامه‌هاي آنها را مي‌داديم؛ از جمله سفارت آمريكا. بعد‌ها وقتي در آبان ۱۳۵۸ سفارت آمريكا اشغال شد، تمام مکاتباتي را که از آنجا به دست آوردند، به‌عنوان اسناد لانه جاسوسي تلقي کردند، در‌حالي‌که اين اسناد مکاتباتي رسمي و قانوني است که بين دولت آمريكا و دولت ايران انجام شده و بخشي از آنها را من از طرف نخست‌وزير امضا کردم، اما آنهايي که سفارت را اشغال کردند، اين نامه‌ها را به‌عنوان اسناد جاسوسي عليه دولت وقت و شخص من مورد استفاده قرار دادند».
محسن ميردامادي فروردين‌ماه سال جاري اما به تاريخ ايراني گفته بود که از اسناد مکشوفه درباره اميرانتظام جاسوسي مستفاد نمي‌شود. اين حرف را پيش‌تر هاشمي‌رفسنجاني هم در ميانه‌هاي دهه 60 اعلام کرده بود و البته مهدي بازرگان که تنها مدافع او در زمان دادگاهش بود. عباس اميرانتظام 25 تير سال جاري از دنيا رفت و حالا دانشجويان پيرو خط امام يکي پس از ديگري از کرده خود ابراز پشيماني مي‌کنند.

محمد نعيمي‌پور، از دانشجويان پيرو خط امام که در سال 58 از ديوار سفارت آمريكا بالا رفتند، در گفت‌وگو با «ايرنا» اعلام کرد اينکه دست به افشاگري اسناد زده، اشتباه کرده است. او گفته است: «يکي از بزرگ‌ترين انتقادهايي که دانشجويان پيرو خط امام به خود داشتند و دارند اين است که افشاگري کار اشتباهي بود. ما بايد اسناد و مدارک را به مقامات ارائه مي‌کرديم و تحويل مي‌داديم. دانشجويان هم پس از مدتي خود به اين نتيجه رسيدند که افشاگري کار ناشيانه‌اي بود. معتقدم افشاگري‌ها اشتباه بود اما به اين معني نيست که اگر افشاگري صورت نمي‌گرفت، اتفاقي نمي‌افتاد و کسي زندان نمي‌رفت. با توجه به جو آن سال‌ها که از دانشجويان براي افشاگري مطالبه مي‌شد، برخي پرونده‌ها تشکيل شد و کساني که در اين موضوعات درگير بودند، بايد در برابر برخي پرسش‌ها پاسخ‌گو باشند».
پشيماني ميردامادي
اين البته سخن جديدي نيست و دانشجوهاي ديگري هم که از ديوار سفارت بالا رفته بودند، چنين اظهارات مشابهي را بر زبان رانده بودند. محسن ميردامادي، قبلا در گفت‌وگو با روزنامه وقايع‌اتفاقيه هم از اينکه دست به افشاگري اسناد به‌دست‌آمده از سفارت آمريكا زده بود، ابراز پشيماني کرده و گفته بود: «بخشي از فعاليت دانشجويان پس از اشغال سفارت آمريكا انتشار اسناد به‌دست‌آمده از درون سفارت بود. اين اسناد پس از ترجمه به‌همراه متن انگيسي اسناد در قالب حدود ۶٠ جلد کتاب منتشر شد. اين اسناد، اسناد تاريخي روابط ايران و آمريكاست که کاملا مستند به اقدامات و ديدگاه‌هاي رسمي مسئولان آمريكايي در چند دهه روابط دو کشور بوده و اقدامي کاملا مثبت و مفيد بود. اين اسناد منابعي ارزشمند براي محققاني است که درباره سياست خارجي آمريكا به‌طور عام و درباره سياست‌هاي آن کشور در عرصه‌هاي سياسي، نظامي، امنيتي و اقتصادي در ايران و منطقه، به‌طور خاص، تحقيق مي‌کنند. ولي در کنار اين وجه مثبت، اقدام ديگري که براي مدتي به‌صورت تبليغاتي انجام شد و به «افشاگري‌ها» معروف شد، انتشار اسناد و گزارش‌هاي مربوط به افراد بود. فشارهايي از طرف برخي از گروه‌هاي سياسي اعمال مي‌شد که دانشجويان بايد همه اسناد موجود در سفارت را منتشر کنند و مردم بايد از همه اسناد سفارت مطلع شوند و عدم انتشار يا حتي تأخير در انتشار آنها را مخفي‌کردن مطالب و نامحرم‌دانستن مردم تفسير و تبليغ مي‌کردند. يکي از شعارهاي ثابت جمعيت‌هاي قابل‌توجهي که هر روز در اطراف سفارت اجتماع مي‌کردند هم شعار «دانشجوي خط امام! افشا کن، افشا کن» بود. ولي اينک با نگاهي نقادانه و منصفانه به آن مسئله، به نظر من افشاگري‌ها درباره افراد، اشتباهي مهم از طرف دانشجويان بود؛ هر چند در آن زمان بنده هم مشابه دوستان ديگر موافق اين اقدام بوده‌ام. به دو دليل: اول اينکه اشغال سفارت اقدامي در مقابل يک تهديد خارجي بود و نبايد وارد دسته‌بندي‌ها و رقابت‌هاي سياسي داخلي مي‌شد و افشاگري‌ها عملا ورود به چنين عرصه‌اي بود. دوم اينکه دانشجويان پس از اشغال سفارت و به‌خصوص پس از حمايت حضرت امام از آنها مقبوليتي فوق‌العاده در ميان مردم پيدا کرده و به مرجعي معتبر و مورد توجه مردم تبديل شده بودند. اين جايگاه و موقعيت به‌نحوي بود که فقط کافي بود از سوي دانشجويان اعلام شود نام فردي در اسناد سفارت بوده يا سندي مربوط به فردي در آنجا پيدا شده است. چنين پديده‌اي -مستقل از محتواي مطلب به‌دست‌آمده- حتي در مواردي که محتواي سند مکشوفه صرفا گزارشي از يک ملاقات عادي و متعارف ديپلماتيک بود، براي محکوميت آن فرد نزد افکار عمومي کافي بود.
در اين رابطه مي‌توان به برخورد غيردقيق افراد و حتي نخبگان با ارزش يک سند يا گزارش سفارتخانه - مستقل از اينکه تا چه حد مي‌تواند ارزش قضائي يا سياسي داشته باشد - اشاره کرد... به‌هرحال افشاگري‌هاي به آن شکل عملا راه رسيدگي سالم و بدون پيش‌داوري نسبت به افراد را مي‌بست و عملا افراد در نظر مردم به صورت يک‌طرفه، متهم، محاکمه و محکوم مي‌شدند. به‌خصوص با توجه به اينکه در فضاي فوق‌العاده هيجاني آن زمان امکان برابر رسانه‌اي و غيررسانه‌اي براي دفاع اشخاصي که مورد اتهام قرار مي‌گرفتند، وجود نداشت و حتي اشخاص محترم و خوش‌سابقه نيز در چنين فضايي آسيب‌پذير مي‌شدند. اين شيوه در مورد هرکس و هر اتهامي غلط، غيراخلاقي و غيرعادلانه و ممکن است باعث بدنام‌شدن افراد بي‌گناه هم بشود، بنابراین انتشار اسناد به آن صورت اقدامي صحيح نبود. اقدام صحيح مي‌توانست اين باشد که آن اسناد در اختيار مراجع مسئول کشور قرار گيرد تا در محيطي بدون پيش‌داوري بررسي و در مورد آنها تصميم‌گيري شود تا شأن و حيثيت افراد، بي‌جهت لطمه نبيند که تنها در موارد بسيار محدودي به اين روش عمل شد».
لطمه افشاگري‌ها به بازرگان و دوستانش
ميردامادي افزوده بود که «در نتيجه آن افشاگري‌ها در آن زمان شخصيتي همچون مرحوم مهندس بازرگان که موافق و مخالف به ديانت، صداقت، ملي‌بودن و متعهدبودنش در قبال منافع کشور اذعان داشته و دارند و برخي از دوستان ايشان، لطماتي خوردند که به‌هيچ‌وجه استحقاق آن را نداشتند و ظلمي ناروا در حق آنها روا داشته شد».
قرباني بزرگ
شايد تنها کسي که از افشاگري‌هاي دانشجويان پيرو خط امام آسيب ديد، مرحوم عباس اميرانتظام باشد. او را به‌واسطه همين اسنادي که محسن ميردامادي گفته بود ممکن است گزارش يک ديدار معمولي يا ديپلماتيک با آمريكايي‌ها بوده باشد، به جاسوسي براي آمريكا متهم کردند و به او حبس ابد دادند. او تا مدت زيادي ممنوع‌الخروج بود و به‌واسطه وضعيت جسماني‌اش، سال‌هاي پاياني عمرش را در خانه‌اش سپري کرد. او خودش درباره اتهامش به روزنامه جامعه گفته بود: «اطلاع داريد که در دولت موقت من معاون نخست‌وزير، سخنگوي دولت و مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه‌ها در داخل کشور بودم، از جمله آمريكا؛ ما با آمريكا بيشترين قرارداد‌ها را داشتيم؛ چيزي حدود هزارو200 قرارداد، بنابراين مراجعه آنها براي ارتباط با دولت بيشتر با نخست‌وزيري انجام مي‌شد... نامه‌هايي را که نمايندگي‌هاي دولت‌هاي خارجي در ايران به نخست‌وزيري مي‌نوشتند، من مطالعه مي‌کردم و نتيجه را به مهندس بازرگان، نخست‌وزير، اطلاع مي‌دادم. اين مسئوليت را آقاي بازرگان به من داده بودند. ما با همه سفارتخانه‌ها مکاتبه مي‌کرديم و جواب نامه‌هاي آنها را مي‌داديم؛ از جمله سفارت آمريكا. بعد‌ها وقتي در آبان ۱۳۵۸ سفارت آمريكا اشغال شد، تمام مکاتباتي را که از آنجا به دست آوردند، به‌عنوان اسناد لانه جاسوسي تلقي کردند، در‌حالي‌که اين اسناد مکاتباتي رسمي و قانوني است که بين دولت آمريكا و دولت ايران انجام شده و بخشي از آنها را من از طرف نخست‌وزير امضا کردم، اما آنهايي که سفارت را اشغال کردند، اين نامه‌ها را به‌عنوان اسناد جاسوسي عليه دولت وقت و شخص من مورد استفاده قرار دادند».
محسن ميردامادي فروردين‌ماه سال جاري اما به تاريخ ايراني گفته بود که از اسناد مکشوفه درباره اميرانتظام جاسوسي مستفاد نمي‌شود. اين حرف را پيش‌تر هاشمي‌رفسنجاني هم در ميانه‌هاي دهه 60 اعلام کرده بود و البته مهدي بازرگان که تنها مدافع او در زمان دادگاهش بود. عباس اميرانتظام 25 تير سال جاري از دنيا رفت و حالا دانشجويان پيرو خط امام يکي پس از ديگري از کرده خود ابراز پشيماني مي‌کنند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها