آینه
ایران
نومیدی خاطره جمعی و شرایط زندگی
محمد صنعتی: انسان برای بودن و زندگیکردن نیاز به عشق و اشتیاق و امید دارد. این اشتیاق بهخصوص گویی برای انسان مدرن برخلاف انسان پیشامدرن -که ممکن بود انزواطلب و نومید از این جهان باشد و فکر کند که همه این جهان فاسد و پلید است و بایستی زودتر از شرش خلاص شد- بیشتر و جدیتر است و او تلاش میکند که با امید و حرکت این جهان را از نو بسازد... ما قرنها با فاجعه، جنگ مغول و تیمور و ناامنی زندگی کردهایم و بنابراین ذهن اجتماعی ما، خاطرات اجتماعی ما و ناخودآگاه اجتماعی ما فاجعهبار است... خاطره قومی ما ایرانیها، خاطرهای است همراه با انزوا و بیحرکتی. اگرچه در لحظههایی از تاریخ مثلا دوران مشروطیت، مقداری طعم حرکت را چشیدهایم اما... به محض اینکه نشانههایی از ناامنی و بیثباتی ببینیم آن خاطرات زنده میشوند و نومیدی خیلی زود ریشه میدواند... اتفاقی که در جامعه در حال وقوع است یک نوع ناامیدی فراگیر است و برای برونرفت از این وضعیت باید حرکت امیدوارانه-که راه نجات است- حرکتی باشد که بتواند در عمل به پدیدآوردن و تداوم این امید کمک کند.
اعتماد
با ناسیونالیسم راه بهجایی نمیبریم
در گفتوگو با ناصر فکوهی: ... اصل و اساس ناسیونالیسم در یک فرضیه اتوپیایی نهفته است که در دو قرن اخیر بهمثابه یک موتور پیشرفت و دستاوردهای دموکراتیک عمل کرده، هرچند که منشأ خطرات و کشتارها و ایدئولوژیهای مرگبار و بیرحمی نیز بوده است. این اتوپیا، که بهویژه پیر روزنوالون بر آن مطالعه کرده، معکوسشدن خط سیرِ مشروعیتدهنده به قدرت سیاسی بهجای مسیر بالا به پایین (استعلای الهی، اشرافیت و خون برتر و روحانیت) به مسیر پایین به بالا (مردم، ملت، جمعیت عمومی و بنا بر نظریه دموکراتیک «برابری مفروض شهروندان») است... در اواخر قرن بیستم ناسیونالیسم اعتبار خود را بهمثابه یک ایدئولوژی سیاسی تقریبا بهطورکامل از دست داد و طرفداران آن امروز در کشورهای توسعهیافته به اقلیتی از تندروهای دست راست افراطی محدود میشوند که نظریههای خود را با نظریههای نژادی کاملا پیوند زدهاند. ازاینرو حتی طرفداران برتری و پیشرفت کشورهای خود نسبت به دیگران امروز بیشتر از واژه ناسیونالیسم از میهندوستی (patriotism) یا عشق و علاقه به کشور خود (با ذکر نام آن کشور) استفاده میکنند... من ناسیونالیسم یا ملیگرایی را از میهندوستی یا علاقه و
تمایل و عشق به فرهنگ خود که هیچ تضادی با دوستداشتن فرهنگهای دیگر و فرهنگ جهانی ندارد، متمایز میکنم... ناسیونالیسم در شرایط کنونی نمیتواند تأثیری مثبت در جامعه داشته باشد و باز باید بگویم اگر منظورتان از این پرسش میهندوستی و عشق به فرهنگ ایرانی است، اینها متفاوت هستند و همیشه میتوانند به ما در ایجاد هویتهای ایرانی کمک کنند؛ اما نه ناسیونالیسم. ناسیونالیسم همبستگیهای اجتماعی را در دو سطح فروملی (هویتهای محلی و قومی غیرمرکزی) و فراملی (سطح جهانی و منطقه فراملی) دچار مشکل میکند.
کیهان
دولت سایه وجود دارد اما کجا؟!
جعفر بلوری: ... دولت و آن جریانی که مدعی اصلاحطلبی است حالا به پایان خط رسیدهاند، به مردم پاسخگو نیستند و مدام در حال حاشیهسازیاند. دولتی که با وعدههای «اقتصادی» روی کار آمده در «اقتصاد» زمینگیر شده است. یا قادر به پاسخگویی نیست یا به سؤالهای اقتصادی، پاسخهای سیاسی میدهد! وضعیت بازار سکه، ارز، خودرو، مسکن و... گویای شکست راهی است که دولت در اقتصاد انتخاب کرده و از ظاهر امر پیداست، قصد تغییر مسیر را هم ندارد اما در عوض آن جریانهای سیاسی که مرتب به دولت و مردم آدرس غلط میدهند، تا دلتان بخواهد در حال حاشیهسازی و دوقطبی بازیاند... «دولت در سایه» یا «نمیگذارند کار کنیم» از آن حاشیههای دوقطبیسازی است که برخی از این جریانها، این روزها زیاد آویزان آن میشوند... بازتاب عجیب و غیرعادی که به گریهکردن یک رقاصه میدهند، طرحهای غیراقتصادی و نامربوطی که در چنین شرایط اقتصادی از سوی دولت تصویب و از سوی رسانههایشان بهطور گسترده پوشش داده میشود، مقالههای شیطانی که علیه کشورهای همسایه و زوار اهل بیت(ع) مینویسند و به فتنه خطرناک بصره منتهی میکنند، مصاحبههای جهتداری که از «دولت در سایه» و «دولت با
تفنگ و بیتفنگ» همهروزه منتشر میکنند و... همه، پاسخهایی هستند برای پاسخندادن! ... به اظهارات اخیر آن به اصطلاح نماینده مردم در مجلس رجوع کنید. همینطور به کف و سوتی که روزنامههای اصلاحطلب برای این نطق زدند، نطقی که بیشباهت به نطق ضدایرانی وزیر خارجه آمریکا نبود! ... اما درباره دولت در سایه. ما هم معتقدیم به احتمال زیاد «دولت سایه» وجود دارد. دولتی که باعث میشود، دولت مستقر نتواند کار کند... بهطور قطع یکی از عوامل اصلی بیماری اقتصاد ما برخی از همین جریانهای سیاسی سکولارند که با مشورتهای غلط یکشبه چیزی بالغ بر 18میلیارد دلار با ارزش را به باد دادند.
ایران
نومیدی خاطره جمعی و شرایط زندگی
محمد صنعتی: انسان برای بودن و زندگیکردن نیاز به عشق و اشتیاق و امید دارد. این اشتیاق بهخصوص گویی برای انسان مدرن برخلاف انسان پیشامدرن -که ممکن بود انزواطلب و نومید از این جهان باشد و فکر کند که همه این جهان فاسد و پلید است و بایستی زودتر از شرش خلاص شد- بیشتر و جدیتر است و او تلاش میکند که با امید و حرکت این جهان را از نو بسازد... ما قرنها با فاجعه، جنگ مغول و تیمور و ناامنی زندگی کردهایم و بنابراین ذهن اجتماعی ما، خاطرات اجتماعی ما و ناخودآگاه اجتماعی ما فاجعهبار است... خاطره قومی ما ایرانیها، خاطرهای است همراه با انزوا و بیحرکتی. اگرچه در لحظههایی از تاریخ مثلا دوران مشروطیت، مقداری طعم حرکت را چشیدهایم اما... به محض اینکه نشانههایی از ناامنی و بیثباتی ببینیم آن خاطرات زنده میشوند و نومیدی خیلی زود ریشه میدواند... اتفاقی که در جامعه در حال وقوع است یک نوع ناامیدی فراگیر است و برای برونرفت از این وضعیت باید حرکت امیدوارانه-که راه نجات است- حرکتی باشد که بتواند در عمل به پدیدآوردن و تداوم این امید کمک کند.
اعتماد
با ناسیونالیسم راه بهجایی نمیبریم
در گفتوگو با ناصر فکوهی: ... اصل و اساس ناسیونالیسم در یک فرضیه اتوپیایی نهفته است که در دو قرن اخیر بهمثابه یک موتور پیشرفت و دستاوردهای دموکراتیک عمل کرده، هرچند که منشأ خطرات و کشتارها و ایدئولوژیهای مرگبار و بیرحمی نیز بوده است. این اتوپیا، که بهویژه پیر روزنوالون بر آن مطالعه کرده، معکوسشدن خط سیرِ مشروعیتدهنده به قدرت سیاسی بهجای مسیر بالا به پایین (استعلای الهی، اشرافیت و خون برتر و روحانیت) به مسیر پایین به بالا (مردم، ملت، جمعیت عمومی و بنا بر نظریه دموکراتیک «برابری مفروض شهروندان») است... در اواخر قرن بیستم ناسیونالیسم اعتبار خود را بهمثابه یک ایدئولوژی سیاسی تقریبا بهطورکامل از دست داد و طرفداران آن امروز در کشورهای توسعهیافته به اقلیتی از تندروهای دست راست افراطی محدود میشوند که نظریههای خود را با نظریههای نژادی کاملا پیوند زدهاند. ازاینرو حتی طرفداران برتری و پیشرفت کشورهای خود نسبت به دیگران امروز بیشتر از واژه ناسیونالیسم از میهندوستی (patriotism) یا عشق و علاقه به کشور خود (با ذکر نام آن کشور) استفاده میکنند... من ناسیونالیسم یا ملیگرایی را از میهندوستی یا علاقه و
تمایل و عشق به فرهنگ خود که هیچ تضادی با دوستداشتن فرهنگهای دیگر و فرهنگ جهانی ندارد، متمایز میکنم... ناسیونالیسم در شرایط کنونی نمیتواند تأثیری مثبت در جامعه داشته باشد و باز باید بگویم اگر منظورتان از این پرسش میهندوستی و عشق به فرهنگ ایرانی است، اینها متفاوت هستند و همیشه میتوانند به ما در ایجاد هویتهای ایرانی کمک کنند؛ اما نه ناسیونالیسم. ناسیونالیسم همبستگیهای اجتماعی را در دو سطح فروملی (هویتهای محلی و قومی غیرمرکزی) و فراملی (سطح جهانی و منطقه فراملی) دچار مشکل میکند.
کیهان
دولت سایه وجود دارد اما کجا؟!
جعفر بلوری: ... دولت و آن جریانی که مدعی اصلاحطلبی است حالا به پایان خط رسیدهاند، به مردم پاسخگو نیستند و مدام در حال حاشیهسازیاند. دولتی که با وعدههای «اقتصادی» روی کار آمده در «اقتصاد» زمینگیر شده است. یا قادر به پاسخگویی نیست یا به سؤالهای اقتصادی، پاسخهای سیاسی میدهد! وضعیت بازار سکه، ارز، خودرو، مسکن و... گویای شکست راهی است که دولت در اقتصاد انتخاب کرده و از ظاهر امر پیداست، قصد تغییر مسیر را هم ندارد اما در عوض آن جریانهای سیاسی که مرتب به دولت و مردم آدرس غلط میدهند، تا دلتان بخواهد در حال حاشیهسازی و دوقطبی بازیاند... «دولت در سایه» یا «نمیگذارند کار کنیم» از آن حاشیههای دوقطبیسازی است که برخی از این جریانها، این روزها زیاد آویزان آن میشوند... بازتاب عجیب و غیرعادی که به گریهکردن یک رقاصه میدهند، طرحهای غیراقتصادی و نامربوطی که در چنین شرایط اقتصادی از سوی دولت تصویب و از سوی رسانههایشان بهطور گسترده پوشش داده میشود، مقالههای شیطانی که علیه کشورهای همسایه و زوار اهل بیت(ع) مینویسند و به فتنه خطرناک بصره منتهی میکنند، مصاحبههای جهتداری که از «دولت در سایه» و «دولت با
تفنگ و بیتفنگ» همهروزه منتشر میکنند و... همه، پاسخهایی هستند برای پاسخندادن! ... به اظهارات اخیر آن به اصطلاح نماینده مردم در مجلس رجوع کنید. همینطور به کف و سوتی که روزنامههای اصلاحطلب برای این نطق زدند، نطقی که بیشباهت به نطق ضدایرانی وزیر خارجه آمریکا نبود! ... اما درباره دولت در سایه. ما هم معتقدیم به احتمال زیاد «دولت سایه» وجود دارد. دولتی که باعث میشود، دولت مستقر نتواند کار کند... بهطور قطع یکی از عوامل اصلی بیماری اقتصاد ما برخی از همین جریانهای سیاسی سکولارند که با مشورتهای غلط یکشبه چیزی بالغ بر 18میلیارد دلار با ارزش را به باد دادند.