|

تضارب آرای فیلسوفان سینما

در فرهنگ عامیانه بسیار گفته می‌شود که فلان فیلم سنگین یا به اصطلاح فلسفی بود. شاید این حرف در گفتار عامیانه چندان دقیق نباشد، اما بی‌تردید چیزی به نام «فلسفه سینما» وجود دارد. برای شناخت این موضوع باید به نسبت سینما به‌عنوان فرم‌های تصویری و فلسفه به‌عنوان فرم‌های مفهومی پی برد. فلسفه سینما را پژوهشی می‌دانند درباره ماهیت و شأن فرم‌های تصویری و وضعیت‌های سینمایی که هم مبتنی بر امکان‌ها و اندیشه‌های موجود است و هم می‌تواند به مواد خام و عناصر سازنده فرم‌های معرفتی جدید بدل شود. به عبارت دیگر، آثار سینمایی می‌توانند هم نمونه‌ها و مثال‌هایی از مباحث فلسفی از پیش موجود باشند و هم می‌توانند به پیشبرد آنچه تفکر فلسفی می‌نامیم کمک کنند. در همین زمینه کتاب «فیلسوفان سینما» به آرای متفکرانی می‌پردازد که هر یک به شیوه خاص خود، وضعیت‌ها یا فرم‌های سینمایی را به مفهومی قابل تامل در اندیشه خودشان بدل کرده‌اند. هر یک از مقالات این کتاب به بررسی نسبت یک فیلسوف با سینما اختصاص دارد و تصویری از مهم‌ترین چهره‌های نظریه سینمایی معاصر ارائه می‌دهد که هر یک به شیوه خاص خود روایتی دارند از نسبت‌ میان فلسفه و سینما. این کتاب همچنین تلاشی است برای تاکید بر نقش آثار سینمایی در فلسفه معاصر. در این کتاب هم به مقالاتی بر می‌خوریم که سینما را مقوله‌ای فرهنگی و هنری در نظر می‌گیرند که امکان مواجهاتی زنده و پویا را با ابعاد حیاتی فراهم می‌کند و هم به مقالاتی که به نفس امر سینمایی به‌عنوان یک الگوی ادراکی می‌پردازند.
این کتاب، که در زبان اصلی از سوی انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شده است، 13 فصل دارد و هر فصل آن را یک مفسر نوشته است. هر فصل نیز به یک فیلسوف سینما و نظریاتش درباره ماهیت هنر سینما اختصاص دارد. کتاب به بررسی آرای متفکرانی چون هوگو مانستربرگ، تئودور آدورنو، آنری برگسون، آندره بازن، استنلی کاول، ژیل دلوز، فلیکس گاتارای، ژولیا کریستوا، اسلاوی ژیژک، ژاک رانسیر و دیگران می‌پردازد. آرای این فیلسوفان الزاما در یک راستا نیستند و گاه در تضاد با یکدیگرند. برای مثال، اگر متفکرانی نظیر مانستربرگ و دلوز سینما را از طریق قابلیت‌های بی‌بدیل آن ستایش می‌کردند، برخی همچون آدورنو سینما را بخشی از «صنعت فرهنگ» می‌دانستند و به نقد آن می‌پرداختند. با این‌حال، نقطه قوت کتاب این است که این بحث‌های به ظاهر مخالف را به هم زنجیر می‌کند. به این صورت: مانستربرگ به‌عنوان یک روانشناس مشهور اولین متفکری بود که سینما و نظریه را به هم نزدیک کرد و آن را به‌عنوان یک هنر با فرایندهای روانشناختی ذهن مقایسه کرد و از «فیلم/ذهن» سخن گفت. او سازوکارهای سینما را شبیه به مکانیسم‌های سینمایی می‌دانست و مثلا امکان‌هایی مثل فلاش‌بک را با فرایند یادآوری و حافظه مقایسه کرد. اما آنچه در نظر مانستربرگ نقاط قوت‌ سینما هستند، برای فیلسوفی چون برگسون نقاط ضعف شیوه ادراک سوژه مدرن محسوب می‌شود که به مکانیسم سینمایی عادت کرده است. در نظر برگسون سینما با تکه‌تکه‌کردن حرکت جریان سیال حرکت واقعی را جعل کرده و حرکت یا زمانی کاذب را به وجود آورده است. او تاکید داشت حرکت را نمی‌‌توان با توالی لحظه‌های بریده و سپس چسباندن آن‌ها به همدیگر بازسازی کرد. با این‌حال، جالب توجه است که بحث برگسون درباره سینما در این کتاب که وجهی علمی‌ هم دارد، در مقاله دلوز انعکاس می‌یابد. دلوز بخش زیادی از دو کتاب سینمایی خود را، یعنی سینما یک (تصویر- حرکت) و سینما دو (تصویر- زمان)، را با کمک بحث‌های برگسون پیش می‌برد. دلوز بر این باور بود که سینمای کلاسیک عرصه ظهور تصویر- حرکت و انواع گوناگون آن است و سینمای مدرن که با تضعیف پیوندهای حسی- حرکتی نورئالیسم ایتالیا آغاز شد، عرصه تبلور تصویر- زمان است. کتاب حاضر نشان می‌دهد روایت دلوز از سینما که قصدش ترسیم نوعی هستی‌شناسی تصویر سینمایی است، منحصربه‌فرد است و قابل مقایسه با رویکرد سینمایی استنلی کاول که مفاهیم اصلی فلسفه‌اش را در سینمای کلاسیک هالیوود دنبال می‌کند. به هر حال، اگرچه از منظر آنچه امروزه «فلسفه سینما» نامیده می‌شود، همه متفکرانی که این کتاب به آرای آن‌ها می‌پردازد در مسیر به‌رسمیت‌شناختن «فیلم به‌مثابه فلسفه» پیش نمی‌روند، لیکن کنار هم قراردادن این چهره‌ها هم ماهیت تأمل‌برانگیز امر سینمایی را برجسته می‌سازد و هم خواننده را با کلیتی از مواجهات سینما و فلسفه نزد متفکران مهم این حوزه آشنا می‌کند. می‌توان با کمی مسامحه گفت بحث کتاب حاضر بحث میان متفکران سینمادوست و سینماستیز است.

در فرهنگ عامیانه بسیار گفته می‌شود که فلان فیلم سنگین یا به اصطلاح فلسفی بود. شاید این حرف در گفتار عامیانه چندان دقیق نباشد، اما بی‌تردید چیزی به نام «فلسفه سینما» وجود دارد. برای شناخت این موضوع باید به نسبت سینما به‌عنوان فرم‌های تصویری و فلسفه به‌عنوان فرم‌های مفهومی پی برد. فلسفه سینما را پژوهشی می‌دانند درباره ماهیت و شأن فرم‌های تصویری و وضعیت‌های سینمایی که هم مبتنی بر امکان‌ها و اندیشه‌های موجود است و هم می‌تواند به مواد خام و عناصر سازنده فرم‌های معرفتی جدید بدل شود. به عبارت دیگر، آثار سینمایی می‌توانند هم نمونه‌ها و مثال‌هایی از مباحث فلسفی از پیش موجود باشند و هم می‌توانند به پیشبرد آنچه تفکر فلسفی می‌نامیم کمک کنند. در همین زمینه کتاب «فیلسوفان سینما» به آرای متفکرانی می‌پردازد که هر یک به شیوه خاص خود، وضعیت‌ها یا فرم‌های سینمایی را به مفهومی قابل تامل در اندیشه خودشان بدل کرده‌اند. هر یک از مقالات این کتاب به بررسی نسبت یک فیلسوف با سینما اختصاص دارد و تصویری از مهم‌ترین چهره‌های نظریه سینمایی معاصر ارائه می‌دهد که هر یک به شیوه خاص خود روایتی دارند از نسبت‌ میان فلسفه و سینما. این کتاب همچنین تلاشی است برای تاکید بر نقش آثار سینمایی در فلسفه معاصر. در این کتاب هم به مقالاتی بر می‌خوریم که سینما را مقوله‌ای فرهنگی و هنری در نظر می‌گیرند که امکان مواجهاتی زنده و پویا را با ابعاد حیاتی فراهم می‌کند و هم به مقالاتی که به نفس امر سینمایی به‌عنوان یک الگوی ادراکی می‌پردازند.
این کتاب، که در زبان اصلی از سوی انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شده است، 13 فصل دارد و هر فصل آن را یک مفسر نوشته است. هر فصل نیز به یک فیلسوف سینما و نظریاتش درباره ماهیت هنر سینما اختصاص دارد. کتاب به بررسی آرای متفکرانی چون هوگو مانستربرگ، تئودور آدورنو، آنری برگسون، آندره بازن، استنلی کاول، ژیل دلوز، فلیکس گاتارای، ژولیا کریستوا، اسلاوی ژیژک، ژاک رانسیر و دیگران می‌پردازد. آرای این فیلسوفان الزاما در یک راستا نیستند و گاه در تضاد با یکدیگرند. برای مثال، اگر متفکرانی نظیر مانستربرگ و دلوز سینما را از طریق قابلیت‌های بی‌بدیل آن ستایش می‌کردند، برخی همچون آدورنو سینما را بخشی از «صنعت فرهنگ» می‌دانستند و به نقد آن می‌پرداختند. با این‌حال، نقطه قوت کتاب این است که این بحث‌های به ظاهر مخالف را به هم زنجیر می‌کند. به این صورت: مانستربرگ به‌عنوان یک روانشناس مشهور اولین متفکری بود که سینما و نظریه را به هم نزدیک کرد و آن را به‌عنوان یک هنر با فرایندهای روانشناختی ذهن مقایسه کرد و از «فیلم/ذهن» سخن گفت. او سازوکارهای سینما را شبیه به مکانیسم‌های سینمایی می‌دانست و مثلا امکان‌هایی مثل فلاش‌بک را با فرایند یادآوری و حافظه مقایسه کرد. اما آنچه در نظر مانستربرگ نقاط قوت‌ سینما هستند، برای فیلسوفی چون برگسون نقاط ضعف شیوه ادراک سوژه مدرن محسوب می‌شود که به مکانیسم سینمایی عادت کرده است. در نظر برگسون سینما با تکه‌تکه‌کردن حرکت جریان سیال حرکت واقعی را جعل کرده و حرکت یا زمانی کاذب را به وجود آورده است. او تاکید داشت حرکت را نمی‌‌توان با توالی لحظه‌های بریده و سپس چسباندن آن‌ها به همدیگر بازسازی کرد. با این‌حال، جالب توجه است که بحث برگسون درباره سینما در این کتاب که وجهی علمی‌ هم دارد، در مقاله دلوز انعکاس می‌یابد. دلوز بخش زیادی از دو کتاب سینمایی خود را، یعنی سینما یک (تصویر- حرکت) و سینما دو (تصویر- زمان)، را با کمک بحث‌های برگسون پیش می‌برد. دلوز بر این باور بود که سینمای کلاسیک عرصه ظهور تصویر- حرکت و انواع گوناگون آن است و سینمای مدرن که با تضعیف پیوندهای حسی- حرکتی نورئالیسم ایتالیا آغاز شد، عرصه تبلور تصویر- زمان است. کتاب حاضر نشان می‌دهد روایت دلوز از سینما که قصدش ترسیم نوعی هستی‌شناسی تصویر سینمایی است، منحصربه‌فرد است و قابل مقایسه با رویکرد سینمایی استنلی کاول که مفاهیم اصلی فلسفه‌اش را در سینمای کلاسیک هالیوود دنبال می‌کند. به هر حال، اگرچه از منظر آنچه امروزه «فلسفه سینما» نامیده می‌شود، همه متفکرانی که این کتاب به آرای آن‌ها می‌پردازد در مسیر به‌رسمیت‌شناختن «فیلم به‌مثابه فلسفه» پیش نمی‌روند، لیکن کنار هم قراردادن این چهره‌ها هم ماهیت تأمل‌برانگیز امر سینمایی را برجسته می‌سازد و هم خواننده را با کلیتی از مواجهات سینما و فلسفه نزد متفکران مهم این حوزه آشنا می‌کند. می‌توان با کمی مسامحه گفت بحث کتاب حاضر بحث میان متفکران سینمادوست و سینماستیز است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها