الحَقُّ لِمَن غَلَب؟!
بهمن کشاورز
در دوران جنگ دوم جهانی برنامه رادیو برلن به زبان انگلیسی با این شعار آغاز میشد: Might is Right که این عبارت اُخرای تیتر این مطلب است: «حق با قوی است» یا کسی که پیروز میشود محق است.
این شعار حاصل و نتیجه همان طرز تفکری است که بر مبنای آن هیتلر، در قبال ابراز نگرانی عقلا -که بعضا از سرداران و ژنرالهای او بودند- و به او در قبال اعمال وحشیانه و غیرانسانی نازیها هشدار میدادند، گفته بود: «مهم نیست وقتی ما پیروز شدیم کسی سؤال نخواهد کرد».
تاریخ بطلان این عقیده سخیف را ثابت کرد. پیروزی میسر نشد و آنان که گمان میکردند هرگز سؤالی نخواهد شد، یا خودکشی کردند یا مجبور به پاسخگویی شده و بعضا به دار آویخته شدند و برخی مانند «هس» عمر پرادبار خود را تا آخر در زندان بهسر بردند و تعدادی هم زندگی پروحشت و هراسی را در کشورهای دورافتاده، آن هم با ترس دائمی از شناختهشدن و دستگیری یا دزدیده و کشتهشدن برگزیدند.
تشکیل سازمان ملل متحد و تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و تنظیم دهها سند بینالمللی دیگر درباره حقوق ملتها و دولتها و روابط کشورها، تأسیس دیوان بینالمللی دادگستری، همهوهمه نتیجه آگاهی ملتها از سخافت و بیاعتباری شعاری بود که اعتقاد به آن باعث خونریزی، تخریب و قساوت بیپایان و باورنکردنی شد.
دریغ و افسوس که برپایی «مدینه فاضله» گویا با طبایع بشری سازگار نیست. تقریبا همزمان با تشکیل سازمان ملل، نزاع بین بلوک شرق و غرب آغاز شد. غرب به سردمداری ایالات متحده آمریکا مدعی و منادی نوعی آزادی بود و شرق با سرکردگی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نوع دیگری از آزادی را صلا میزد.
در این میان، کشورها و دولتهایی بودند که قصد «حفظ آبرو» داشتند. در خفا مرتکب مظالم بسیار میشدند اما ظاهر را رعایت میکردند؛ در رأس اینها آمریکا بود. اما گویا روزگار «حفظ ظاهر» آمریکاییها سپری شده است. ترامپ حتی قبل از انتخاب مشکوکش، در نطقهای انتخاباتی کموبیش وعده «داش غلومیسم جهانی» را با محوریت آمریکا داده بود و بعد از برگزیدهشدن به وعدهاش وفادار ماند.
اوج رفتار شگفتانگیز ترامپ سخنرانیاش در مجمع عمومی سازمان ملل و بعد در جلسه شورای امنیت بود که دومی -باز هم به شکلی غیرمعمول- به ریاست او تشکیل شد.
گفتههای ترامپ در مجمع عمومی دقیقا توجیه تعبیر «الحق لمن غلب» بود. صرفا یونیفورم و کمر حمایل و چکمه و بازوبند و صلیب شکسته را کم داشت تا سخنرانیهای آن سرجوخه سابق را که جهان را به جنگی مصیبتبار کشاند، تداعی کند.
او ترجیعبند «ایران نباید به سلاح اتمی دست بیابد» را تکرار میکند و کاری به این ندارد که تنها مرجع صالح در این زمینه بارها گواهی داده که ایران سلاح هستهای ندارد و به تعهدات خود طبق برجام عمل کرده است. ایضا ادعای دلمشغولی به مشکلات اقتصادی و معاشی مردم ایران را دارد اما کاری به اینکه تحریمهایش با معیشت مردم ایران چه کرده و چه خواهد کرد، ندارد!
همچنین نگران موشکهای ایران است و در پی نابودی آنها؛ اما کاری ندارد که 30 سال پیش، در جنگ شهرها، بر ایران و ایرانیان که موشک نداشتند و در مقابل دشمنی قرار گرفته بودند که حمایت تقریبا تمام دنیا را با خود داشت که انواع موشکهای زمینبهزمین و هوا به دریا را به او میدادند، چه گذشت!
به حضور ایران در قسمتهایی از خاورمیانه اعتراض دارد؛ البته وقتی که این حضور در راستای منافع او و شرکایش نباشد. نمیگوید که نیروهای او هزاران کیلومتر دورتر از وطن خود در افغانستان و سوریه و عراق و دیگر نقاط چه کار دارند. آیا جز این است که Might is Right به او این حق را داده است؟ و آیا واقعا این حق است؟
برای حقوق بشر در ایران دل میسوزاند. ما درباره حقوق بشر در کشورمان تأملات و پرسش و ایراد داریم. اما آیا ترامپ واقعا دغدغه حقوق بشر در ایران را دارد؟ آیا اگر ما از او 410 میلیارد دلار اسلحه میخریدیم و تولید نفتمان را به میل او کم و زیاد میکردیم، باز هم نگران حقوق زنان و روزنامهنگاران و وکلای مدافع و مخالفان سیاسی در ایران بود یا حاضر بود با دولتمردان ما رقص چوبی هم بکند؟ (چون ما رقص شمشیر نداریم).
رفتار ترامپ در مقام رئیس دورهای شورای امنیت بیاختیار رفتار هیتلر را با صدراعظم اتریش در مذاکرات مشهور به «آنشلوس» که به الحاق اتریش به آلمان نازی منتهی شد، تداعی میکرد.
ترامپ عملا همه کشورها را تهدید به تحریم و مجازاتهای اقتصادی کرد. رویش نشد که تهدید نظامی را هم چاشنی کند! ماحصل گفتههایش این بود که «از «برجام» بیرون آمدم کار خیلی خوبی کردم. همانطور که از چند کنوانسیون و مؤسسه مربوط به سازمان ملل، در همین مدت کوتاه، بیرون آمدهام و خیلی هم خوب کردهام. میخواهم ایران را نابود کنم (تحریمهای فلجکننده) زور هم دارم. پول هم دارم. هیچکس حریفم نیست. هر کاری بخواهم میکنم»!
واقعاً در مقابل این استدلال و منطق قوی! چه باید کرد؟ بنده از سیاست سررشته ندارم (مثل چیزهای دیگر) به همین دلیل نمیتوانم بفهمم چرا اوضاع ما و کشورمان -با داشتن منابع و امکانات فراوان- اینگونه شده است. ناچار به این نتیجه میرسم که ظاهراً سیاستگذاران و سیاستمداران و سیاستورزان ما هم چندان سررشتهای از سیاست ندارند! آیا ایران میتواند به حمایت اروپا و چین و روسیه متکی باشد؟ گمان نمیکنم در دنیای پراگماتیست کنونی چنین اتکا و امیدی منطقی و معقول باشد. این کشورها در تحلیل نهایی به منافع ملی خود و آسایش مردمشان خواهند اندیشید و به احتمال قوی به این نتیجه خواهند رسید که «الحق لمن غلب» و ما را تنها خواهند گذاشت (اگر نگوییم که همین حالا هم -جز «در حرف»- تنهایمان گذاشتهاند) . پس به نظر میرسد باید سیاست خارجی و روابط بینالمللی خود را بر مبنای منافع ملی که در مرحله نخست و مهمترین اولویت آن نان، آب، بهداشت، آموزش و امنیت مردم در داخل مرزهای ایران است، دوباره تعریف و تنظیم کنیم. والله اعلم.
در دوران جنگ دوم جهانی برنامه رادیو برلن به زبان انگلیسی با این شعار آغاز میشد: Might is Right که این عبارت اُخرای تیتر این مطلب است: «حق با قوی است» یا کسی که پیروز میشود محق است.
این شعار حاصل و نتیجه همان طرز تفکری است که بر مبنای آن هیتلر، در قبال ابراز نگرانی عقلا -که بعضا از سرداران و ژنرالهای او بودند- و به او در قبال اعمال وحشیانه و غیرانسانی نازیها هشدار میدادند، گفته بود: «مهم نیست وقتی ما پیروز شدیم کسی سؤال نخواهد کرد».
تاریخ بطلان این عقیده سخیف را ثابت کرد. پیروزی میسر نشد و آنان که گمان میکردند هرگز سؤالی نخواهد شد، یا خودکشی کردند یا مجبور به پاسخگویی شده و بعضا به دار آویخته شدند و برخی مانند «هس» عمر پرادبار خود را تا آخر در زندان بهسر بردند و تعدادی هم زندگی پروحشت و هراسی را در کشورهای دورافتاده، آن هم با ترس دائمی از شناختهشدن و دستگیری یا دزدیده و کشتهشدن برگزیدند.
تشکیل سازمان ملل متحد و تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و تنظیم دهها سند بینالمللی دیگر درباره حقوق ملتها و دولتها و روابط کشورها، تأسیس دیوان بینالمللی دادگستری، همهوهمه نتیجه آگاهی ملتها از سخافت و بیاعتباری شعاری بود که اعتقاد به آن باعث خونریزی، تخریب و قساوت بیپایان و باورنکردنی شد.
دریغ و افسوس که برپایی «مدینه فاضله» گویا با طبایع بشری سازگار نیست. تقریبا همزمان با تشکیل سازمان ملل، نزاع بین بلوک شرق و غرب آغاز شد. غرب به سردمداری ایالات متحده آمریکا مدعی و منادی نوعی آزادی بود و شرق با سرکردگی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نوع دیگری از آزادی را صلا میزد.
در این میان، کشورها و دولتهایی بودند که قصد «حفظ آبرو» داشتند. در خفا مرتکب مظالم بسیار میشدند اما ظاهر را رعایت میکردند؛ در رأس اینها آمریکا بود. اما گویا روزگار «حفظ ظاهر» آمریکاییها سپری شده است. ترامپ حتی قبل از انتخاب مشکوکش، در نطقهای انتخاباتی کموبیش وعده «داش غلومیسم جهانی» را با محوریت آمریکا داده بود و بعد از برگزیدهشدن به وعدهاش وفادار ماند.
اوج رفتار شگفتانگیز ترامپ سخنرانیاش در مجمع عمومی سازمان ملل و بعد در جلسه شورای امنیت بود که دومی -باز هم به شکلی غیرمعمول- به ریاست او تشکیل شد.
گفتههای ترامپ در مجمع عمومی دقیقا توجیه تعبیر «الحق لمن غلب» بود. صرفا یونیفورم و کمر حمایل و چکمه و بازوبند و صلیب شکسته را کم داشت تا سخنرانیهای آن سرجوخه سابق را که جهان را به جنگی مصیبتبار کشاند، تداعی کند.
او ترجیعبند «ایران نباید به سلاح اتمی دست بیابد» را تکرار میکند و کاری به این ندارد که تنها مرجع صالح در این زمینه بارها گواهی داده که ایران سلاح هستهای ندارد و به تعهدات خود طبق برجام عمل کرده است. ایضا ادعای دلمشغولی به مشکلات اقتصادی و معاشی مردم ایران را دارد اما کاری به اینکه تحریمهایش با معیشت مردم ایران چه کرده و چه خواهد کرد، ندارد!
همچنین نگران موشکهای ایران است و در پی نابودی آنها؛ اما کاری ندارد که 30 سال پیش، در جنگ شهرها، بر ایران و ایرانیان که موشک نداشتند و در مقابل دشمنی قرار گرفته بودند که حمایت تقریبا تمام دنیا را با خود داشت که انواع موشکهای زمینبهزمین و هوا به دریا را به او میدادند، چه گذشت!
به حضور ایران در قسمتهایی از خاورمیانه اعتراض دارد؛ البته وقتی که این حضور در راستای منافع او و شرکایش نباشد. نمیگوید که نیروهای او هزاران کیلومتر دورتر از وطن خود در افغانستان و سوریه و عراق و دیگر نقاط چه کار دارند. آیا جز این است که Might is Right به او این حق را داده است؟ و آیا واقعا این حق است؟
برای حقوق بشر در ایران دل میسوزاند. ما درباره حقوق بشر در کشورمان تأملات و پرسش و ایراد داریم. اما آیا ترامپ واقعا دغدغه حقوق بشر در ایران را دارد؟ آیا اگر ما از او 410 میلیارد دلار اسلحه میخریدیم و تولید نفتمان را به میل او کم و زیاد میکردیم، باز هم نگران حقوق زنان و روزنامهنگاران و وکلای مدافع و مخالفان سیاسی در ایران بود یا حاضر بود با دولتمردان ما رقص چوبی هم بکند؟ (چون ما رقص شمشیر نداریم).
رفتار ترامپ در مقام رئیس دورهای شورای امنیت بیاختیار رفتار هیتلر را با صدراعظم اتریش در مذاکرات مشهور به «آنشلوس» که به الحاق اتریش به آلمان نازی منتهی شد، تداعی میکرد.
ترامپ عملا همه کشورها را تهدید به تحریم و مجازاتهای اقتصادی کرد. رویش نشد که تهدید نظامی را هم چاشنی کند! ماحصل گفتههایش این بود که «از «برجام» بیرون آمدم کار خیلی خوبی کردم. همانطور که از چند کنوانسیون و مؤسسه مربوط به سازمان ملل، در همین مدت کوتاه، بیرون آمدهام و خیلی هم خوب کردهام. میخواهم ایران را نابود کنم (تحریمهای فلجکننده) زور هم دارم. پول هم دارم. هیچکس حریفم نیست. هر کاری بخواهم میکنم»!
واقعاً در مقابل این استدلال و منطق قوی! چه باید کرد؟ بنده از سیاست سررشته ندارم (مثل چیزهای دیگر) به همین دلیل نمیتوانم بفهمم چرا اوضاع ما و کشورمان -با داشتن منابع و امکانات فراوان- اینگونه شده است. ناچار به این نتیجه میرسم که ظاهراً سیاستگذاران و سیاستمداران و سیاستورزان ما هم چندان سررشتهای از سیاست ندارند! آیا ایران میتواند به حمایت اروپا و چین و روسیه متکی باشد؟ گمان نمیکنم در دنیای پراگماتیست کنونی چنین اتکا و امیدی منطقی و معقول باشد. این کشورها در تحلیل نهایی به منافع ملی خود و آسایش مردمشان خواهند اندیشید و به احتمال قوی به این نتیجه خواهند رسید که «الحق لمن غلب» و ما را تنها خواهند گذاشت (اگر نگوییم که همین حالا هم -جز «در حرف»- تنهایمان گذاشتهاند) . پس به نظر میرسد باید سیاست خارجی و روابط بینالمللی خود را بر مبنای منافع ملی که در مرحله نخست و مهمترین اولویت آن نان، آب، بهداشت، آموزش و امنیت مردم در داخل مرزهای ایران است، دوباره تعریف و تنظیم کنیم. والله اعلم.