تجدیدچاپ دو رمان از هوشنگ گلشیری
شازده و آینهها
نشر نیلوفر امسال دو رمان هوشنگ گلشیری را تجدیدچاپ کرده است؛ یکی رمان مشهور «شازدهاحتجاب» که سیزده سال که از آخرین چاپ آن میگذشت و دیگری رمان «آینههای دردار» که آخرینبار در سال 1393 بازنشر شده بود. «شازدهاحتجاب» پیش از این چاپِ تازه، آخرینبار در سال 1384 تجدیدچاپ شده بود و اکنون چاپ پانزدهم آن منتشر شده است. اگر بخواهیم فهرستی فراهم آوریم از آثار داستانی ایرانی که امروزه کلاسیک شدهاند و خواندنشان برای هر کس که تازه پا به وادی داستاننویسی میگذارد جزو واجبات است، بدونشک «شازدهاحتجاب» گلشیری یکی از عنوانهایی است که باید در این فهرست حضور داشته باشد؛ رمانی درباره زوال اشرافیت قجری و فراتر از آن درباره دهلیزهای تاریک و تودرتوی قدرت که در «شازدهاحتجاب» از طریق سفر در هزارتوی ذهن بازماندهای از شازدگانِ قدرتازکفداده واکاوی میشود. گلشیری که استاد روایت بود در این رمان اوج مهارت خود را در روایتگری به نمایش گذاشته است. «شازدهاحتجاب» را برخی یک نمونه موفق ایرانی از رمان نو میدانند.
گلشیری این رمان را در دهه چهل و همان دورانی نوشت که به همراه گروهی از نویسندگان و مترجمان و منتقدان نشریه «جنگ اصفهان» را منتشر میکرد. همان دورانی که ابوالحسن نجفی، که ادبیات مدرن فرانسه را خوب میشناخت، در جلسات اصحاب جنگ اصفهان از رمان نو سخن میگفت. گلشیری که هم با ادبیات کلاسیک و مدرن جهان آشنا بود و هم با ادبیات معاصر و کهن ایران، برای نوشتن این رمان علاوهبر تحقیق در تاریخ قاجار و چندوچون زندگی شازدهها به بازخوانی انتقادی چند رمان ایرانی معاصر پرداخت که در آنها از شگردهای مدرن روایتگری استفاده شده بود. این رمانها عبارت بودند از «بوف کور» هدایت، «سنگ صبور» چوبک و «ملکوت» بهرام صادقی. گلشیری در مقالهای با عنوان «سی سال رماننویسی» که در «جنگ اصفهان» به چاپ رسید به بازخوانی انتقادی ایـن رمـانهــا پـرداخت و دسـتاوردهـا و کاستیهای این آثار را برشمرد، چراکه به گفته خودش باید پیش از نوشتن «شازدهاحتـجاب» تکلیفش را با این رمانها روشن میکرد. کمی پس از انتشار «شازدهاحتجاب» یکی از آثار اقتباسی موفق سینمای ایران به کارگردانی بهمن فرمانآرا براساس این رمان رقم خورد. «شازدهاحتجاب»، چنانکه گفته شد،
امروزه به اثری کلاسیک در داستاننویسی مدرن ایران بدل شده است.
از گلشیری امسال رمان «آینههای دردار» نیز برای هفتمینبار تجدیدچاپ شده است.
«آینههای دردار» داستان سفر نویسندهای به اروپاست برای داستانخوانی و ازهمینرو در جایجای این رمان با خردهروایتهایی مواجهیم که درواقع داستانهایی هستند که نویسنده در طول سفر میخواند. آنچه نویسنده در این سفر با آن مواجه میشود او را به یادآوری گذشته و اکنون و تأمل در آنها وامیدارد و همچنین به مقایسه دو فرهنگ و از خلال اینها تصویرهایی از مقطعی از تاریخ معاصر ایران به دست داده میشود. وضعیت ایرانیان مهاجرتکرده به اروپا یکی از موضوعاتی است که در «آینههای دردار» به آن پرداخته شده است. «آینههای دردار» همچنین تأملی است در نفس نگارش که همواره دغدغه گلشیری بود؛ تأملی در ادبیات و موقعیت نویسنده ایرانی و مقایسه آن با موقعیت نویسنده غربی، مثل جایی از رمان که نویسنده از مجسمه بالزاک میگوید و اینکه مجسمه انگار به گذرندگان اکنونی نگاه نمیکند و پاریس رمانهای خود و شخصیتهای این رمانها را دارد نگاه میکند. نویسنده آنگاه میگوید: «خوب، او جایی داشته است که آدمهایش را یکجا جمع کند، اما ما، نه، لااقل من جایی نبودهام، جای ثابتی هرگز نبودهام. در این ده دوازده سال ما مثلا هر به سالی جایی بودهایم، تا
میآمدهام با میزم یا جای کتابها اخت بشوم، مجبور شدهام باز جمعشان کنم و بروم به خانهای جدید. قبلش هم همینطور بوده است، هر به چندسالی در شهری گذشته. بعد از آن چند سال که همسایه بودیم بقیهاش هرسالی در یک محله بودهام. معلم هم که شدم هر مهرماه به ده تازهای پرت میشدم، گاهی مجبور بودم کیلومترها با چرخ بروم تا برسم به ماشینی که به آن ده میرفت. خوب، برای همین همیشه چیزها تکهتکه یادم میآید. شاید برای همین مینویسم تا جمعشان کنم، در عالم خیال در جایی کنار هم، مثل دو همسایه قدیمی». و «آینههای دردار» بهواقع رمانی شکلگرفته از همین تکهتکه بهیادآوردنهاست و نوشتن این تکهتکه بهیادآمدهها تا در عالم خیال جمع شوند.
نشر نیلوفر امسال دو رمان هوشنگ گلشیری را تجدیدچاپ کرده است؛ یکی رمان مشهور «شازدهاحتجاب» که سیزده سال که از آخرین چاپ آن میگذشت و دیگری رمان «آینههای دردار» که آخرینبار در سال 1393 بازنشر شده بود. «شازدهاحتجاب» پیش از این چاپِ تازه، آخرینبار در سال 1384 تجدیدچاپ شده بود و اکنون چاپ پانزدهم آن منتشر شده است. اگر بخواهیم فهرستی فراهم آوریم از آثار داستانی ایرانی که امروزه کلاسیک شدهاند و خواندنشان برای هر کس که تازه پا به وادی داستاننویسی میگذارد جزو واجبات است، بدونشک «شازدهاحتجاب» گلشیری یکی از عنوانهایی است که باید در این فهرست حضور داشته باشد؛ رمانی درباره زوال اشرافیت قجری و فراتر از آن درباره دهلیزهای تاریک و تودرتوی قدرت که در «شازدهاحتجاب» از طریق سفر در هزارتوی ذهن بازماندهای از شازدگانِ قدرتازکفداده واکاوی میشود. گلشیری که استاد روایت بود در این رمان اوج مهارت خود را در روایتگری به نمایش گذاشته است. «شازدهاحتجاب» را برخی یک نمونه موفق ایرانی از رمان نو میدانند.
گلشیری این رمان را در دهه چهل و همان دورانی نوشت که به همراه گروهی از نویسندگان و مترجمان و منتقدان نشریه «جنگ اصفهان» را منتشر میکرد. همان دورانی که ابوالحسن نجفی، که ادبیات مدرن فرانسه را خوب میشناخت، در جلسات اصحاب جنگ اصفهان از رمان نو سخن میگفت. گلشیری که هم با ادبیات کلاسیک و مدرن جهان آشنا بود و هم با ادبیات معاصر و کهن ایران، برای نوشتن این رمان علاوهبر تحقیق در تاریخ قاجار و چندوچون زندگی شازدهها به بازخوانی انتقادی چند رمان ایرانی معاصر پرداخت که در آنها از شگردهای مدرن روایتگری استفاده شده بود. این رمانها عبارت بودند از «بوف کور» هدایت، «سنگ صبور» چوبک و «ملکوت» بهرام صادقی. گلشیری در مقالهای با عنوان «سی سال رماننویسی» که در «جنگ اصفهان» به چاپ رسید به بازخوانی انتقادی ایـن رمـانهــا پـرداخت و دسـتاوردهـا و کاستیهای این آثار را برشمرد، چراکه به گفته خودش باید پیش از نوشتن «شازدهاحتـجاب» تکلیفش را با این رمانها روشن میکرد. کمی پس از انتشار «شازدهاحتجاب» یکی از آثار اقتباسی موفق سینمای ایران به کارگردانی بهمن فرمانآرا براساس این رمان رقم خورد. «شازدهاحتجاب»، چنانکه گفته شد،
امروزه به اثری کلاسیک در داستاننویسی مدرن ایران بدل شده است.
از گلشیری امسال رمان «آینههای دردار» نیز برای هفتمینبار تجدیدچاپ شده است.
«آینههای دردار» داستان سفر نویسندهای به اروپاست برای داستانخوانی و ازهمینرو در جایجای این رمان با خردهروایتهایی مواجهیم که درواقع داستانهایی هستند که نویسنده در طول سفر میخواند. آنچه نویسنده در این سفر با آن مواجه میشود او را به یادآوری گذشته و اکنون و تأمل در آنها وامیدارد و همچنین به مقایسه دو فرهنگ و از خلال اینها تصویرهایی از مقطعی از تاریخ معاصر ایران به دست داده میشود. وضعیت ایرانیان مهاجرتکرده به اروپا یکی از موضوعاتی است که در «آینههای دردار» به آن پرداخته شده است. «آینههای دردار» همچنین تأملی است در نفس نگارش که همواره دغدغه گلشیری بود؛ تأملی در ادبیات و موقعیت نویسنده ایرانی و مقایسه آن با موقعیت نویسنده غربی، مثل جایی از رمان که نویسنده از مجسمه بالزاک میگوید و اینکه مجسمه انگار به گذرندگان اکنونی نگاه نمیکند و پاریس رمانهای خود و شخصیتهای این رمانها را دارد نگاه میکند. نویسنده آنگاه میگوید: «خوب، او جایی داشته است که آدمهایش را یکجا جمع کند، اما ما، نه، لااقل من جایی نبودهام، جای ثابتی هرگز نبودهام. در این ده دوازده سال ما مثلا هر به سالی جایی بودهایم، تا
میآمدهام با میزم یا جای کتابها اخت بشوم، مجبور شدهام باز جمعشان کنم و بروم به خانهای جدید. قبلش هم همینطور بوده است، هر به چندسالی در شهری گذشته. بعد از آن چند سال که همسایه بودیم بقیهاش هرسالی در یک محله بودهام. معلم هم که شدم هر مهرماه به ده تازهای پرت میشدم، گاهی مجبور بودم کیلومترها با چرخ بروم تا برسم به ماشینی که به آن ده میرفت. خوب، برای همین همیشه چیزها تکهتکه یادم میآید. شاید برای همین مینویسم تا جمعشان کنم، در عالم خیال در جایی کنار هم، مثل دو همسایه قدیمی». و «آینههای دردار» بهواقع رمانی شکلگرفته از همین تکهتکه بهیادآوردنهاست و نوشتن این تکهتکه بهیادآمدهها تا در عالم خیال جمع شوند.