کشمکشهای درون
شرق: «سمفونی پاستورال» اثر آندره ژید و «غَثیان» اثر ژان پل سارتر دو رمان مشهور فرانسویاند که اولی به ترجمه سیروس ذکاء و دومی به ترجمه مهدی روشنزاده در نشر فرهنگ جاوید منتشر شدهاند. هر دو رمان در قالب یادداشتهای روزانه شخصیت اصلی داستان نوشته شدهاند. «سمفونی پاستورال» یادداشتهای روزانه یک کشیش پروتستان است که دلباخته دختری فقیر و نابینا میشود و این دلباختگی بحران و کشمکش و عذاب وجدان را برای کشیش پدید میآورد و به فرجامی تلخ میانجامد؛ عنوان رمان برگرفته از عنوان سمفونی ششم بتهوون است و وجه تسمیه آن، چنانکه سیروس ذکاء در مقدمه ترجمه فارسی رمان توضیح میدهد، قسمتی از داستان است که کشیش که تعلیم و تربیت دختر نابینا را بر عهده دارد، او را برای شنیدن سمفونی پاستورال به شهر لوزان میبرد و «این امر نقش عمدهای در آموزش و پرورش او ایفا میکند». اما این تنها دلیل انتخاب عنوان «سمفونی پاستورال» برای این رمان نیست و سیروس ذکاء در جای دیگری از همین مقدمه وجه تسمیه دیگر این عنوان را اینگونه توضیح میدهد: «کلمه پاستور در غالب زبانهای غربی هم به معنی چوپان و هم به معنی کشیش است و بدینسان ایهامی در عنوان
سمفونی پاستورال وجود دارد که رساندن آن در ترجمه به زبان فارسی ناممکن است. به همین جهت عنوان کتاب به همان صورت اصلی حفظ گردید». رمان «سمفونی پاستورال» نخستینبار در سال 1919 میلادی منتشر شد. در یادداشت مترجم آمده است که «آندره ژید برای نوشتن این داستان در یکی از دهکدههای کانتون ژورای سوئیس بهنام برِدین اقامت گزید و نوشتن آن را در آنجا به پایان برد.» براساس این رمان در سال 1946 فیلمی هم به کارگردانی ژان دولانوا ساخته شده است.
اما اگر ژید در «سمفونی پاستورال» داستانش را در قالب یادداشتهای روزانه یک کشیش بینامونشان بازمیگوید، ژان پل سارتر در رمان «غَثیان» داستانش را در قالب یادداشتهای روزانه مورخی منزوی به نام آنتوان روکانتن نقل میکند. رمان با سندی جعلی آغاز میشود که عنوان «اطلاعیه ناشرین» را بر پیشانی دارد. در این سند میخوانیم که آنچه بعد از این خواهد آمد یادداشتهایی است که «در میان ورقکاغذهای آنتوان روکانتن پیدا
شده است.»
آنها که با فلسفه سارتر آشنا هستند دغدغههای اگزیستانسیالیستی او را بهخوبی در این رمان بازخواهند یافت. سارتر در «غَثیان» که مخاطب فارسیزبان آن را با عنوان «تهوع» هم میشناسد، دلهرههای وجودی انسانی را بیان میکند که گرفتار موقعیتی است که آگاهی وجودیاش را تار میسازد و او میکوشد از این موقعیت گذر کند. در بخشی از یادداشت مترجم بر ترجمه فارسی این رمان درباره آن آمده است: «غَثیان حدیث انسان تنهایی است که در چرخ و واچرخ زمان، از تنهایی خویش پناهگاهی میسازد تا بتواند در مقابل هجوم افکار سرد و تیره و سهمگین تاب بیاورد و روزنی به نور بجوید. افکاری که او را به هرسو میبرد...». مهدی روشنزاده در بخشی دیگر از همین یادداشت درباره این رمان مینویسد: «غَثیان کتابی است که از آوردههای درون حرف میزند، نوعی تشریح موجود است. بهدنبال نسبت وجود با آگاهی است و ارتباط آن با اشیا (همان ناشناختههای بهظاهر آشنا). بهدنبال چرایی تأثیرپذیری وجود از جهان پیرامون است. غَثیان کتابی است که ما را از صحرای عریان وجود گذر میدهد و آنجابودن را به ما میآموزد. از خود برون ایستادن و وجود را از بیرون بهدنبالکشاندن...». و اینک آنچه
میخوانید سطرهایی است از این رمان: «یکچیزی در من اتفاق افتاده، دیگر نمیتوانم به صحت آن شک کنم. عین یک بیماری به سراغم آمده، نه همچون یک حقیقت پیشپاافتاده، نه چون امری آشکاره. بهتدریج و زیرجُلکی جا خوش کرده؛ کمی خود را غریب و عجیب حس کردهام، کمی در تنگنا، همین و همین. بلافاصله پس از اینکه وجودم را تصرف کرد، دیگر تکان نخورده، ساکت و خاموش لنگر انداخته و من توانستم به خود اطمینان دهم که چیزیم نیست، که این فقط اعلام خطری است توجیهناپذیر. همین دیگر، اکنون این چیز، شُکوفا شده.فکر نمیکنم وقایعنویسی بتواند کسی را بهلحاظ روانی آماده تحلیل مسائل روانشناختی کند. در حیطه فعالیت ما، بحث و جدل فقط بر سر احساسات کاملی است که بر آنها نامهایی چون جاهطلبی و منفعت مینهیم. با وجود این، اگر سایه خفیفی از شناخت بر من چیره بود، اکنون میبایست از آن استفاده میکردم. در دستهایم، فیالمثل، چیزی نو وجود دارد، نوعی طرز گرفتن پیپ یا چنگال. یا بهتر است بگویم، این چنگال است که حالا، نوعی طرز جاگیرشدن را حاصل کرده، نمیدانم...».
شرق: «سمفونی پاستورال» اثر آندره ژید و «غَثیان» اثر ژان پل سارتر دو رمان مشهور فرانسویاند که اولی به ترجمه سیروس ذکاء و دومی به ترجمه مهدی روشنزاده در نشر فرهنگ جاوید منتشر شدهاند. هر دو رمان در قالب یادداشتهای روزانه شخصیت اصلی داستان نوشته شدهاند. «سمفونی پاستورال» یادداشتهای روزانه یک کشیش پروتستان است که دلباخته دختری فقیر و نابینا میشود و این دلباختگی بحران و کشمکش و عذاب وجدان را برای کشیش پدید میآورد و به فرجامی تلخ میانجامد؛ عنوان رمان برگرفته از عنوان سمفونی ششم بتهوون است و وجه تسمیه آن، چنانکه سیروس ذکاء در مقدمه ترجمه فارسی رمان توضیح میدهد، قسمتی از داستان است که کشیش که تعلیم و تربیت دختر نابینا را بر عهده دارد، او را برای شنیدن سمفونی پاستورال به شهر لوزان میبرد و «این امر نقش عمدهای در آموزش و پرورش او ایفا میکند». اما این تنها دلیل انتخاب عنوان «سمفونی پاستورال» برای این رمان نیست و سیروس ذکاء در جای دیگری از همین مقدمه وجه تسمیه دیگر این عنوان را اینگونه توضیح میدهد: «کلمه پاستور در غالب زبانهای غربی هم به معنی چوپان و هم به معنی کشیش است و بدینسان ایهامی در عنوان
سمفونی پاستورال وجود دارد که رساندن آن در ترجمه به زبان فارسی ناممکن است. به همین جهت عنوان کتاب به همان صورت اصلی حفظ گردید». رمان «سمفونی پاستورال» نخستینبار در سال 1919 میلادی منتشر شد. در یادداشت مترجم آمده است که «آندره ژید برای نوشتن این داستان در یکی از دهکدههای کانتون ژورای سوئیس بهنام برِدین اقامت گزید و نوشتن آن را در آنجا به پایان برد.» براساس این رمان در سال 1946 فیلمی هم به کارگردانی ژان دولانوا ساخته شده است.
اما اگر ژید در «سمفونی پاستورال» داستانش را در قالب یادداشتهای روزانه یک کشیش بینامونشان بازمیگوید، ژان پل سارتر در رمان «غَثیان» داستانش را در قالب یادداشتهای روزانه مورخی منزوی به نام آنتوان روکانتن نقل میکند. رمان با سندی جعلی آغاز میشود که عنوان «اطلاعیه ناشرین» را بر پیشانی دارد. در این سند میخوانیم که آنچه بعد از این خواهد آمد یادداشتهایی است که «در میان ورقکاغذهای آنتوان روکانتن پیدا
شده است.»
آنها که با فلسفه سارتر آشنا هستند دغدغههای اگزیستانسیالیستی او را بهخوبی در این رمان بازخواهند یافت. سارتر در «غَثیان» که مخاطب فارسیزبان آن را با عنوان «تهوع» هم میشناسد، دلهرههای وجودی انسانی را بیان میکند که گرفتار موقعیتی است که آگاهی وجودیاش را تار میسازد و او میکوشد از این موقعیت گذر کند. در بخشی از یادداشت مترجم بر ترجمه فارسی این رمان درباره آن آمده است: «غَثیان حدیث انسان تنهایی است که در چرخ و واچرخ زمان، از تنهایی خویش پناهگاهی میسازد تا بتواند در مقابل هجوم افکار سرد و تیره و سهمگین تاب بیاورد و روزنی به نور بجوید. افکاری که او را به هرسو میبرد...». مهدی روشنزاده در بخشی دیگر از همین یادداشت درباره این رمان مینویسد: «غَثیان کتابی است که از آوردههای درون حرف میزند، نوعی تشریح موجود است. بهدنبال نسبت وجود با آگاهی است و ارتباط آن با اشیا (همان ناشناختههای بهظاهر آشنا). بهدنبال چرایی تأثیرپذیری وجود از جهان پیرامون است. غَثیان کتابی است که ما را از صحرای عریان وجود گذر میدهد و آنجابودن را به ما میآموزد. از خود برون ایستادن و وجود را از بیرون بهدنبالکشاندن...». و اینک آنچه
میخوانید سطرهایی است از این رمان: «یکچیزی در من اتفاق افتاده، دیگر نمیتوانم به صحت آن شک کنم. عین یک بیماری به سراغم آمده، نه همچون یک حقیقت پیشپاافتاده، نه چون امری آشکاره. بهتدریج و زیرجُلکی جا خوش کرده؛ کمی خود را غریب و عجیب حس کردهام، کمی در تنگنا، همین و همین. بلافاصله پس از اینکه وجودم را تصرف کرد، دیگر تکان نخورده، ساکت و خاموش لنگر انداخته و من توانستم به خود اطمینان دهم که چیزیم نیست، که این فقط اعلام خطری است توجیهناپذیر. همین دیگر، اکنون این چیز، شُکوفا شده.فکر نمیکنم وقایعنویسی بتواند کسی را بهلحاظ روانی آماده تحلیل مسائل روانشناختی کند. در حیطه فعالیت ما، بحث و جدل فقط بر سر احساسات کاملی است که بر آنها نامهایی چون جاهطلبی و منفعت مینهیم. با وجود این، اگر سایه خفیفی از شناخت بر من چیره بود، اکنون میبایست از آن استفاده میکردم. در دستهایم، فیالمثل، چیزی نو وجود دارد، نوعی طرز گرفتن پیپ یا چنگال. یا بهتر است بگویم، این چنگال است که حالا، نوعی طرز جاگیرشدن را حاصل کرده، نمیدانم...».