«باغچه اطفال» با ياد جبار باغچهبان
مريم كاظمي. كارگردان و دبير بيستوپنجمين جشنواره بينالمللي كودك همدان
من به اين دنيا آمده بودم و در هواي او نفس كشيده بودم. وقتي از اين جهان پر كشيد، طفل نوپايي بودم كه به اتكاي صندلي در باغچه خانهمان ايستادم و لبخند زدم. چون عموجبار لبخندزنان و با آرامش اين دنيا را ترك كرد و به من اميد پرورش و آموزش داد.
او همان جبار باغچهبان بود. بعدها در كتاب فارسي چهارم دبستان با او و نگرش و تلاشش براي تحقق آرمانهاي طلايي دوران كودكي آشنا شدم.
هر بار از كنار مدرسه و مؤسسهاي كه مخصوص افراد آسيبديده شنوايي بنيانگذاري كرده، رد ميشوم، لختي مقابل ساختمان در ميدان كلانتري يوسفآباد ميايستم و به روحش درود ميفرستم و قلبم از اين همه عشق و سوزش درون به درد ميآيد و ميبينم هر رهگذري با احترام ميگذرد. او به تعداد انسانها تكثير شده است. هر بار كه ترانههاي ثمين باغچهبان را ميشنوم، به شرايط اجتماعي و فرهنگي جامعهمان در آغاز فعاليتهاي جبار باغچهبان فكر ميكنم و آتش سوزان عشق و جوشش زنده خدمت به جامعه و فداكاري او، تنم را ميلرزاند و مسئوليت انسانيام را يادآور ميشود.
هرچند جبار باغچهبان در دلهاي همگان زنده است اما گراميداشت ياد او در قالب مراسم و گردهمايي و بزرگداشت، اداي دين و تعظيم به انسان بزرگي است كه دوران كودكي را زود شناخت و خاك خشك را آبياري كرد و باغچه گلستان را برايمان به يادگار گذاشت. جشن صد سال تئاتر كودك و نوجوان تنها يك برنامه گردهمايي براي خبر و عكسهاي دستهجمعي نيست، يك ميهماني نيست، بلكه براي اين است كه فارغ از همه دغدغههاي روزمره، اندكي توقف كنيم، بينديشيم و تخيل كنيم صد سال پيش موقعيت اجتماعي و فرهنگ ايران عزيزمان چگونه بوده است. حق تحصيل و آموزشوپرورش، تربيت خانوادگي و عمومي و نگاه جامعه به هر حركت جديد چطور تعبير و تفسير ميشد.
مفاهيمي كه امروز براي بسياري از خانوادهها، تحصيلكردهها و ارگانهاي آموزشي و تربيتي، بديهي و مشخص است، زماني تابو بود و ترس به وجود ميآورد.
كوششهاي فردي انساني مصمم، مسير فرهنگي يك جامعه را ميتواند تغيير دهد و بذرهاي آن سالها، كمكم به بار مينشيند. مراقب انتشار بذرها باشيم.
اكنون و اين سالها كه صحبت از كودكان و نوجوانان و رعايت حقوق آنها طبيعي است، استعداد و ويژگي خاصي براي دنبالهروي موج آماده به خرج نميدهيم. يادمان باشد وقتي شرايط مهياست و منابع فرهنگي در دسترس همگان، بلندكردن صدايمان همگام با جمع هنر نيست.
اما او تنها بود و تلاش كرد صدايش را به گوش ديگران برساند. از خود و فرديتش مايه گذاشت. وظيفه ماست صداي او را بلندگو كنيم، بذر فرهنگ راستين او را بپراكنيم و بدانيم اين مسير هنوز راهي طولاني در پيش دارد.
هر بيعدالتي و هر محدوديت يادگيري و آموزشي و زيستمحيطي نسبت به كودكان و نوجوانان جامعه بايد جبار باغچهبان را به يادمان بياورد. زماني كه يونيسف و يونسكو وجود نداشت ولي او ايمان داشت كه دنياي بهتري براي كودكان ممكن است. افتخار ميكنم در جشن بزرگداشت صد سال تئاتر كودك با ياد بزرگوار جبار باغچهبان شركت دارم. روحش شاد و يادش همواره چراغ راه.
من به اين دنيا آمده بودم و در هواي او نفس كشيده بودم. وقتي از اين جهان پر كشيد، طفل نوپايي بودم كه به اتكاي صندلي در باغچه خانهمان ايستادم و لبخند زدم. چون عموجبار لبخندزنان و با آرامش اين دنيا را ترك كرد و به من اميد پرورش و آموزش داد.
او همان جبار باغچهبان بود. بعدها در كتاب فارسي چهارم دبستان با او و نگرش و تلاشش براي تحقق آرمانهاي طلايي دوران كودكي آشنا شدم.
هر بار از كنار مدرسه و مؤسسهاي كه مخصوص افراد آسيبديده شنوايي بنيانگذاري كرده، رد ميشوم، لختي مقابل ساختمان در ميدان كلانتري يوسفآباد ميايستم و به روحش درود ميفرستم و قلبم از اين همه عشق و سوزش درون به درد ميآيد و ميبينم هر رهگذري با احترام ميگذرد. او به تعداد انسانها تكثير شده است. هر بار كه ترانههاي ثمين باغچهبان را ميشنوم، به شرايط اجتماعي و فرهنگي جامعهمان در آغاز فعاليتهاي جبار باغچهبان فكر ميكنم و آتش سوزان عشق و جوشش زنده خدمت به جامعه و فداكاري او، تنم را ميلرزاند و مسئوليت انسانيام را يادآور ميشود.
هرچند جبار باغچهبان در دلهاي همگان زنده است اما گراميداشت ياد او در قالب مراسم و گردهمايي و بزرگداشت، اداي دين و تعظيم به انسان بزرگي است كه دوران كودكي را زود شناخت و خاك خشك را آبياري كرد و باغچه گلستان را برايمان به يادگار گذاشت. جشن صد سال تئاتر كودك و نوجوان تنها يك برنامه گردهمايي براي خبر و عكسهاي دستهجمعي نيست، يك ميهماني نيست، بلكه براي اين است كه فارغ از همه دغدغههاي روزمره، اندكي توقف كنيم، بينديشيم و تخيل كنيم صد سال پيش موقعيت اجتماعي و فرهنگ ايران عزيزمان چگونه بوده است. حق تحصيل و آموزشوپرورش، تربيت خانوادگي و عمومي و نگاه جامعه به هر حركت جديد چطور تعبير و تفسير ميشد.
مفاهيمي كه امروز براي بسياري از خانوادهها، تحصيلكردهها و ارگانهاي آموزشي و تربيتي، بديهي و مشخص است، زماني تابو بود و ترس به وجود ميآورد.
كوششهاي فردي انساني مصمم، مسير فرهنگي يك جامعه را ميتواند تغيير دهد و بذرهاي آن سالها، كمكم به بار مينشيند. مراقب انتشار بذرها باشيم.
اكنون و اين سالها كه صحبت از كودكان و نوجوانان و رعايت حقوق آنها طبيعي است، استعداد و ويژگي خاصي براي دنبالهروي موج آماده به خرج نميدهيم. يادمان باشد وقتي شرايط مهياست و منابع فرهنگي در دسترس همگان، بلندكردن صدايمان همگام با جمع هنر نيست.
اما او تنها بود و تلاش كرد صدايش را به گوش ديگران برساند. از خود و فرديتش مايه گذاشت. وظيفه ماست صداي او را بلندگو كنيم، بذر فرهنگ راستين او را بپراكنيم و بدانيم اين مسير هنوز راهي طولاني در پيش دارد.
هر بيعدالتي و هر محدوديت يادگيري و آموزشي و زيستمحيطي نسبت به كودكان و نوجوانان جامعه بايد جبار باغچهبان را به يادمان بياورد. زماني كه يونيسف و يونسكو وجود نداشت ولي او ايمان داشت كه دنياي بهتري براي كودكان ممكن است. افتخار ميكنم در جشن بزرگداشت صد سال تئاتر كودك با ياد بزرگوار جبار باغچهبان شركت دارم. روحش شاد و يادش همواره چراغ راه.