|

جهان به کجا می‌رود؟

احمد عظیمی‌بلوریان -استاد پیشین دانشگاه مریلند

در عالم سیاست، بیشتر کشورهای تهاجمی جهان به جان هم افتاده و در پی گرفتن امتیاز از یکدیگرند. حالتی که چند کفتار، گرگ، شیر، پلنگ، روباه و کرکس، گله گوسفند یا بز کوهی را محاصره کرده و در پی دریدن حیوانات بی‌گناه هستند. گروه تهاجمی چون از توان یکدیگر آگاه‌اند، با فاصله از هم ایستاده و منتظر نوبت خود هستند. تفاوت چندانی ندارد که این صحنه در خاورمیانه یا آمریکای جنوبی یا حتی آسیا باشد. آنکه می‌خواهد نقش شیر را بازی کند و بیشترین سهم را مطالبه می‌کند، ترامپ است. شی جین پینگ و پوتین هم از همان روحیه تهاجمی ترامپ برخوردارند، اما زورشان در ظاهر امر به او نمی‌رسد و با فاصله در محاصره ایستاده‌اند. نخست‌وزیر ژاپن با همه توانایی‌های بالقوه‌ای که دارد، به دلیل بی‌احتیاطی در قضیه پرل‌هاربر و ضربه‌ای که در هیروشیما خورده بود، وارد گود نمی‌شود و بیشتر نقش یک شاهد را بازی می‌کند؛ ادعایی ندارد و به کسی هم فعلا کاری ندارد، اما همه می‌دانند که پیش از جنگ جهانی دوم، پوست کشورهایی مانند کره را کنده بود. به‌طورکلی، جهان کنونی دچار بحرانی شدید شده است. این بحران ظاهری سیاسی دارد، اما ناشی از تغییرات آب‌وهوایی است؛ اگرچه توجه مردم هنوز به این موضوع جلب نشده و آنچه را که بیشتر به‌عنوان «علت» از آن یاد می‌شود -مانند تقابل سیاسی، سوءمدیریت دولت‌ها و مبارزه‌ها و اعتراض‌های مردمی- بیشتر «معلول» است تا «علت». برخورد دولت‌ها با یکدیگر، برخورد دولت‌ها با مردم و مردم با دولت‌ها از دو، سه سال گذشته تشدید شده است. به دلیل همان تغییرات شدید آب‌وهوایی و تبعات آن به صورت زلزله، سیل، طغیان رودخانه‌ها، خشک‌سالی و جنگ، مردم مناطق خاورمیانه، آفریقا، اوراسیا، آمریکای جنوبی و مرکزی به حرکت درآمده و رو به مناطق امن‌تر نهاده‌اند. در ایران باید تبعات بحران جنگ عراق با ایران را به این مجموعه افزود. با آغاز جنگ، مهاجرت مردم خوزستان به شمال و شرق در ایران و خارج از کشور آغاز شد. این مهاجرت تعادل اقتصادی و معیشتی ازجمله مسکن مناطق مهاجرپذیر داخلی را برهم زد. هنوز که هنوز است، مناطق جنگ‌زده‌ای مانند خرمشهر، به شکلی که باید بازسازی نشده‌اند و مواد منفجره در این مناطق قربانی می‌گیرند و مانع آبادانی مناطق جنگ‌زده هستند. در چند سال گذشته، کشورهای اروپای مرکزی و حتی اروپای شرقی، ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و نیوزیلند به مقصد مهاجران تبدیل شده‌اند. کشمکش میان مهاجران و کشورهای مهاجرپذیر، هرگز در 500 سال اخیر به این شدت نبوده است. چنین وضعیتی را می‌توان در سده‌های ششم و هفتم میلادی در منطقه خاورمیانه تا جنوب اروپا به یاد آورد. در آن زمان، حرکت اصلی مهاجرت از آسیای مرکزی به سوی غرب، به‌ویژه ایران و امپراتوری روم شرقی (بیزانس) بود. این حرکت نسبتا آرام با ظهور چنگیزخان شدت گرفت. شاید بسیاری از خوانندگان به این موضوع آگاه نباشند که حرکت چنگیزخان تنها به خاطر جهان‌گشایی نبود، بلکه فرار از گرسنگی در آسیای مرکزی بود و این گرسنگی به دلیل خشک‌سالی و رویدادهایی بروز کرده بود که در آغاز این یادداشت به آنها اشاره شد. موفقیت چنگیز مغول در ایران به دلیل ناتوان‌شدن حکومت وقت و بحران‌های مهاجرتی بود. مردم مهاجر آن زمان نیز مانند امروز، بیش از هر چیزی در جست‌وجوی راهی برای سیرکردن شکم خود بودند. این نیاز دو مؤلفه به وجود می‌آورد؛ نخست اشتیاق مهاجر برای سد جوع، حتی به بهای انجام کار بدون دستمزد یا همان بیگاری.
کار بدون دستمزد برای جوامع مهاجرپذیر ایدئال بوده و هست، مشروط بر آنکه سطح دستمزد موجود در جامعه مهاجرپذیر را آن‌قدر کاهش ندهند که اشتغال بر پایه دریافت دستمزد برای دستمزدبگیرها به خطر بیفتد؛ چیزی که امروز دلیل نگرانی ترامپ از مهاجرت مکزیکی‌ها به آمریکاست و دارد دیواری را می‌سازد که دو‌هزارو 700 سال پیش چینی‌ها به همین منظور در مرز شمالی‌ خود ساختند. در سده‌های اشاره‌شده، شدت گرسنگی مهاجرانی که تأمین غذایی نداشتند، به‌قدری بود که حاضر بودند نه‌تنها رایگان برای ارباب خود کار کنند، بلکه اگر لازم بود برای حفظ حیثیت ارباب و خانواده او تن به اخته‌شدن بدهند. برده اخته‌شده را در ایران «خواجه» می‌خواندند. بزرگان و ثروتمندان منطقه خاورمیانه از داشتن چنین بردگان رایگان و مطمئنی مغرور بودند. در دوران خلافت بنی‌امیه، بردگان مهاجر از آسیای مرکزی نیروی عمده کار را در کشاورزی و فعالیت‌های تولیدی و بازاری تشکیل می‌دادند، بدون اینکه کوچک‌ترین پاداش مالی‌ای از ارباب خود دریافت کنند. ولی با آشنایی تدریجی مهاجران فقیر با منطقه آباد خاورمیانه و افزایش شمار آنها، ناگهان صحنه برگشت و با چند لشکرکشی مغولان، امپراتوری‌های خوارزمشاهی، عباسی و روم شرقی -که به سرنوشت اروپای امروز درآمده و ضعیف شده بودند- سرنگون شدند؛ آن‌هم با کمترین هزینه و به دست قشون گرسنه مغولی. چند صباحی از صدر اسلام نگذشته بود که مغول‌ها به‌تدریج در قالب عثمانی‌ها همه کشورهای عربی امروز را اشغال و مغولیزه کردند. ایرانی‌ها با تشکیل امپراتوری صفوی توانستند مغولان را از ایران برانند، اما امپراتوری عثمانی تا جنگ جهانی اول تسلط خود را بر همه مناطق عربی امروزی حفظ کرد. آنچه امروز به نام کشورهای عربی خاورمیانه خوانده می‌شود، حاصل ورود اروپاییان -به‌ویژه انگلیس و فرانسه- به منطقه و اخراج عثمانی‌ها بود. خاندان آل‌سعود با حمایت توماس لورنس در عربستان کنونی که بخشی از امپراتوری اسلامی عثمانی بود، به حکومت رسیدند. عراق و اردن به خاندان هاشمی واگذار شد که دست‌نشانده انگلیس بود. سوریه سهم فرانسه در منطقه شد. کردستان را که یک منطقه زرخیز ایرانی‌الاصل و مانند شانه دست راست ایران است، مانند کیکی به چهار بخش تقسیم کردند. غربی‌های سلطه‌جو تلاش دارند تلقین کنند که کردها ایرانی نیستند؛ درحالی‌که هوش و ذکاوت مردم ایرانی و کُرد را دست‌کم گرفته‌اند. امروز ایالات متحده آمریکا، انگلیس و فرانسه تلاش دارند منطقه را هرچه بیشتر تجزیه کنند. هرچه این منطقه خردتر و پراکنده‌تر باشد، امکان ایجاد اختلاف و بهره‌برداری در آن بیشتر است. جهان کنونی در یکی از سخت‌ترین شرایط آب‌وهوایی قرار گرفته و رویدادهای آن عامل اختلاف و دشمنی و ایجاد رقابت است. اگر این شرایط از آنچه هست شدیدتر شود، حرکت مهاجرت در جهان و به‌ویژه در خاورمیانه شدت خواهد گرفت. دولتمردان منطقه باید با چشم و گوش باز، درجه بردباری خود را بالا ببرند. اگر بحران آب‌وهوایی در جهان شدت بیشتری به خود بگیرد، خاورمیانه نیروی کار خود را از دست داده و به بازار مصرف دیگران تبدیل خواهد شد. بسیاری از مناطق منطقه مانند بحرالمیت -که گودترین نقطه خشکی جهان است- و جزایر کوچک خلیج‌فارس و بخشی از سرزمین‌های امارات، بحرین و کویت به زیر آب خواهند رفت. مردم از این نواحی با دست خالی مهاجرت خواهند کرد، حتی اگر از گرسنگی بمیرند. هیجانات مردمی نباید موجب دستپاچگی دولت‌ها شود. برخی از بحران‌ها معلول تغییرات اقلیمی‌اند؛ معلول را نباید با علت اشتباه گرفت.
در عالم سیاست، بیشتر کشورهای تهاجمی جهان به جان هم افتاده و در پی گرفتن امتیاز از یکدیگرند. حالتی که چند کفتار، گرگ، شیر، پلنگ، روباه و کرکس، گله گوسفند یا بز کوهی را محاصره کرده و در پی دریدن حیوانات بی‌گناه هستند. گروه تهاجمی چون از توان یکدیگر آگاه‌اند، با فاصله از هم ایستاده و منتظر نوبت خود هستند. تفاوت چندانی ندارد که این صحنه در خاورمیانه یا آمریکای جنوبی یا حتی آسیا باشد. آنکه می‌خواهد نقش شیر را بازی کند و بیشترین سهم را مطالبه می‌کند، ترامپ است. شی جین پینگ و پوتین هم از همان روحیه تهاجمی ترامپ برخوردارند، اما زورشان در ظاهر امر به او نمی‌رسد و با فاصله در محاصره ایستاده‌اند. نخست‌وزیر ژاپن با همه توانایی‌های بالقوه‌ای که دارد، به دلیل بی‌احتیاطی در قضیه پرل‌هاربر و ضربه‌ای که در هیروشیما خورده بود، وارد گود نمی‌شود و بیشتر نقش یک شاهد را بازی می‌کند؛ ادعایی ندارد و به کسی هم فعلا کاری ندارد، اما همه می‌دانند که پیش از جنگ جهانی دوم، پوست کشورهایی مانند کره را کنده بود. به‌طورکلی، جهان کنونی دچار بحرانی شدید شده است. این بحران ظاهری سیاسی دارد، اما ناشی از تغییرات آب‌وهوایی است؛ اگرچه توجه مردم هنوز به این موضوع جلب نشده و آنچه را که بیشتر به‌عنوان «علت» از آن یاد می‌شود -مانند تقابل سیاسی، سوءمدیریت دولت‌ها و مبارزه‌ها و اعتراض‌های مردمی- بیشتر «معلول» است تا «علت». برخورد دولت‌ها با یکدیگر، برخورد دولت‌ها با مردم و مردم با دولت‌ها از دو، سه سال گذشته تشدید شده است. به دلیل همان تغییرات شدید آب‌وهوایی و تبعات آن به صورت زلزله، سیل، طغیان رودخانه‌ها، خشک‌سالی و جنگ، مردم مناطق خاورمیانه، آفریقا، اوراسیا، آمریکای جنوبی و مرکزی به حرکت درآمده و رو به مناطق امن‌تر نهاده‌اند. در ایران باید تبعات بحران جنگ عراق با ایران را به این مجموعه افزود. با آغاز جنگ، مهاجرت مردم خوزستان به شمال و شرق در ایران و خارج از کشور آغاز شد. این مهاجرت تعادل اقتصادی و معیشتی ازجمله مسکن مناطق مهاجرپذیر داخلی را برهم زد. هنوز که هنوز است، مناطق جنگ‌زده‌ای مانند خرمشهر، به شکلی که باید بازسازی نشده‌اند و مواد منفجره در این مناطق قربانی می‌گیرند و مانع آبادانی مناطق جنگ‌زده هستند. در چند سال گذشته، کشورهای اروپای مرکزی و حتی اروپای شرقی، ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و نیوزیلند به مقصد مهاجران تبدیل شده‌اند. کشمکش میان مهاجران و کشورهای مهاجرپذیر، هرگز در 500 سال اخیر به این شدت نبوده است. چنین وضعیتی را می‌توان در سده‌های ششم و هفتم میلادی در منطقه خاورمیانه تا جنوب اروپا به یاد آورد. در آن زمان، حرکت اصلی مهاجرت از آسیای مرکزی به سوی غرب، به‌ویژه ایران و امپراتوری روم شرقی (بیزانس) بود. این حرکت نسبتا آرام با ظهور چنگیزخان شدت گرفت. شاید بسیاری از خوانندگان به این موضوع آگاه نباشند که حرکت چنگیزخان تنها به خاطر جهان‌گشایی نبود، بلکه فرار از گرسنگی در آسیای مرکزی بود و این گرسنگی به دلیل خشک‌سالی و رویدادهایی بروز کرده بود که در آغاز این یادداشت به آنها اشاره شد. موفقیت چنگیز مغول در ایران به دلیل ناتوان‌شدن حکومت وقت و بحران‌های مهاجرتی بود. مردم مهاجر آن زمان نیز مانند امروز، بیش از هر چیزی در جست‌وجوی راهی برای سیرکردن شکم خود بودند. این نیاز دو مؤلفه به وجود می‌آورد؛ نخست اشتیاق مهاجر برای سد جوع، حتی به بهای انجام کار بدون دستمزد یا همان بیگاری.
کار بدون دستمزد برای جوامع مهاجرپذیر ایدئال بوده و هست، مشروط بر آنکه سطح دستمزد موجود در جامعه مهاجرپذیر را آن‌قدر کاهش ندهند که اشتغال بر پایه دریافت دستمزد برای دستمزدبگیرها به خطر بیفتد؛ چیزی که امروز دلیل نگرانی ترامپ از مهاجرت مکزیکی‌ها به آمریکاست و دارد دیواری را می‌سازد که دو‌هزارو 700 سال پیش چینی‌ها به همین منظور در مرز شمالی‌ خود ساختند. در سده‌های اشاره‌شده، شدت گرسنگی مهاجرانی که تأمین غذایی نداشتند، به‌قدری بود که حاضر بودند نه‌تنها رایگان برای ارباب خود کار کنند، بلکه اگر لازم بود برای حفظ حیثیت ارباب و خانواده او تن به اخته‌شدن بدهند. برده اخته‌شده را در ایران «خواجه» می‌خواندند. بزرگان و ثروتمندان منطقه خاورمیانه از داشتن چنین بردگان رایگان و مطمئنی مغرور بودند. در دوران خلافت بنی‌امیه، بردگان مهاجر از آسیای مرکزی نیروی عمده کار را در کشاورزی و فعالیت‌های تولیدی و بازاری تشکیل می‌دادند، بدون اینکه کوچک‌ترین پاداش مالی‌ای از ارباب خود دریافت کنند. ولی با آشنایی تدریجی مهاجران فقیر با منطقه آباد خاورمیانه و افزایش شمار آنها، ناگهان صحنه برگشت و با چند لشکرکشی مغولان، امپراتوری‌های خوارزمشاهی، عباسی و روم شرقی -که به سرنوشت اروپای امروز درآمده و ضعیف شده بودند- سرنگون شدند؛ آن‌هم با کمترین هزینه و به دست قشون گرسنه مغولی. چند صباحی از صدر اسلام نگذشته بود که مغول‌ها به‌تدریج در قالب عثمانی‌ها همه کشورهای عربی امروز را اشغال و مغولیزه کردند. ایرانی‌ها با تشکیل امپراتوری صفوی توانستند مغولان را از ایران برانند، اما امپراتوری عثمانی تا جنگ جهانی اول تسلط خود را بر همه مناطق عربی امروزی حفظ کرد. آنچه امروز به نام کشورهای عربی خاورمیانه خوانده می‌شود، حاصل ورود اروپاییان -به‌ویژه انگلیس و فرانسه- به منطقه و اخراج عثمانی‌ها بود. خاندان آل‌سعود با حمایت توماس لورنس در عربستان کنونی که بخشی از امپراتوری اسلامی عثمانی بود، به حکومت رسیدند. عراق و اردن به خاندان هاشمی واگذار شد که دست‌نشانده انگلیس بود. سوریه سهم فرانسه در منطقه شد. کردستان را که یک منطقه زرخیز ایرانی‌الاصل و مانند شانه دست راست ایران است، مانند کیکی به چهار بخش تقسیم کردند. غربی‌های سلطه‌جو تلاش دارند تلقین کنند که کردها ایرانی نیستند؛ درحالی‌که هوش و ذکاوت مردم ایرانی و کُرد را دست‌کم گرفته‌اند. امروز ایالات متحده آمریکا، انگلیس و فرانسه تلاش دارند منطقه را هرچه بیشتر تجزیه کنند. هرچه این منطقه خردتر و پراکنده‌تر باشد، امکان ایجاد اختلاف و بهره‌برداری در آن بیشتر است. جهان کنونی در یکی از سخت‌ترین شرایط آب‌وهوایی قرار گرفته و رویدادهای آن عامل اختلاف و دشمنی و ایجاد رقابت است. اگر این شرایط از آنچه هست شدیدتر شود، حرکت مهاجرت در جهان و به‌ویژه در خاورمیانه شدت خواهد گرفت. دولتمردان منطقه باید با چشم و گوش باز، درجه بردباری خود را بالا ببرند. اگر بحران آب‌وهوایی در جهان شدت بیشتری به خود بگیرد، خاورمیانه نیروی کار خود را از دست داده و به بازار مصرف دیگران تبدیل خواهد شد. بسیاری از مناطق منطقه مانند بحرالمیت -که گودترین نقطه خشکی جهان است- و جزایر کوچک خلیج‌فارس و بخشی از سرزمین‌های امارات، بحرین و کویت به زیر آب خواهند رفت. مردم از این نواحی با دست خالی مهاجرت خواهند کرد، حتی اگر از گرسنگی بمیرند. هیجانات مردمی نباید موجب دستپاچگی دولت‌ها شود. برخی از بحران‌ها معلول تغییرات اقلیمی‌اند؛ معلول را نباید با علت اشتباه گرفت.
در عالم سیاست، بیشتر کشورهای تهاجمی جهان به جان هم افتاده و در پی گرفتن امتیاز از یکدیگرند. حالتی که چند کفتار، گرگ، شیر، پلنگ، روباه و کرکس، گله گوسفند یا بز کوهی را محاصره کرده و در پی دریدن حیوانات بی‌گناه هستند. گروه تهاجمی چون از توان یکدیگر آگاه‌اند، با فاصله از هم ایستاده و منتظر نوبت خود هستند. تفاوت چندانی ندارد که این صحنه در خاورمیانه یا آمریکای جنوبی یا حتی آسیا باشد. آنکه می‌خواهد نقش شیر را بازی کند و بیشترین سهم را مطالبه می‌کند، ترامپ است. شی جین پینگ و پوتین هم از همان روحیه تهاجمی ترامپ برخوردارند، اما زورشان در ظاهر امر به او نمی‌رسد و با فاصله در محاصره ایستاده‌اند. نخست‌وزیر ژاپن با همه توانایی‌های بالقوه‌ای که دارد، به دلیل بی‌احتیاطی در قضیه پرل‌هاربر و ضربه‌ای که در هیروشیما خورده بود، وارد گود نمی‌شود و بیشتر نقش یک شاهد را بازی می‌کند؛ ادعایی ندارد و به کسی هم فعلا کاری ندارد، اما همه می‌دانند که پیش از جنگ جهانی دوم، پوست کشورهایی مانند کره را کنده بود. به‌طورکلی، جهان کنونی دچار بحرانی شدید شده است. این بحران ظاهری سیاسی دارد، اما ناشی از تغییرات آب‌وهوایی است؛ اگرچه توجه مردم هنوز به این موضوع جلب نشده و آنچه را که بیشتر به‌عنوان «علت» از آن یاد می‌شود -مانند تقابل سیاسی، سوءمدیریت دولت‌ها و مبارزه‌ها و اعتراض‌های مردمی- بیشتر «معلول» است تا «علت». برخورد دولت‌ها با یکدیگر، برخورد دولت‌ها با مردم و مردم با دولت‌ها از دو، سه سال گذشته تشدید شده است. به دلیل همان تغییرات شدید آب‌وهوایی و تبعات آن به صورت زلزله، سیل، طغیان رودخانه‌ها، خشک‌سالی و جنگ، مردم مناطق خاورمیانه، آفریقا، اوراسیا، آمریکای جنوبی و مرکزی به حرکت درآمده و رو به مناطق امن‌تر نهاده‌اند. در ایران باید تبعات بحران جنگ عراق با ایران را به این مجموعه افزود. با آغاز جنگ، مهاجرت مردم خوزستان به شمال و شرق در ایران و خارج از کشور آغاز شد. این مهاجرت تعادل اقتصادی و معیشتی ازجمله مسکن مناطق مهاجرپذیر داخلی را برهم زد. هنوز که هنوز است، مناطق جنگ‌زده‌ای مانند خرمشهر، به شکلی که باید بازسازی نشده‌اند و مواد منفجره در این مناطق قربانی می‌گیرند و مانع آبادانی مناطق جنگ‌زده هستند. در چند سال گذشته، کشورهای اروپای مرکزی و حتی اروپای شرقی، ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و نیوزیلند به مقصد مهاجران تبدیل شده‌اند. کشمکش میان مهاجران و کشورهای مهاجرپذیر، هرگز در 500 سال اخیر به این شدت نبوده است. چنین وضعیتی را می‌توان در سده‌های ششم و هفتم میلادی در منطقه خاورمیانه تا جنوب اروپا به یاد آورد. در آن زمان، حرکت اصلی مهاجرت از آسیای مرکزی به سوی غرب، به‌ویژه ایران و امپراتوری روم شرقی (بیزانس) بود. این حرکت نسبتا آرام با ظهور چنگیزخان شدت گرفت. شاید بسیاری از خوانندگان به این موضوع آگاه نباشند که حرکت چنگیزخان تنها به خاطر جهان‌گشایی نبود، بلکه فرار از گرسنگی در آسیای مرکزی بود و این گرسنگی به دلیل خشک‌سالی و رویدادهایی بروز کرده بود که در آغاز این یادداشت به آنها اشاره شد. موفقیت چنگیز مغول در ایران به دلیل ناتوان‌شدن حکومت وقت و بحران‌های مهاجرتی بود. مردم مهاجر آن زمان نیز مانند امروز، بیش از هر چیزی در جست‌وجوی راهی برای سیرکردن شکم خود بودند. این نیاز دو مؤلفه به وجود می‌آورد؛ نخست اشتیاق مهاجر برای سد جوع، حتی به بهای انجام کار بدون دستمزد یا همان بیگاری.
کار بدون دستمزد برای جوامع مهاجرپذیر ایدئال بوده و هست، مشروط بر آنکه سطح دستمزد موجود در جامعه مهاجرپذیر را آن‌قدر کاهش ندهند که اشتغال بر پایه دریافت دستمزد برای دستمزدبگیرها به خطر بیفتد؛ چیزی که امروز دلیل نگرانی ترامپ از مهاجرت مکزیکی‌ها به آمریکاست و دارد دیواری را می‌سازد که دو‌هزارو 700 سال پیش چینی‌ها به همین منظور در مرز شمالی‌ خود ساختند. در سده‌های اشاره‌شده، شدت گرسنگی مهاجرانی که تأمین غذایی نداشتند، به‌قدری بود که حاضر بودند نه‌تنها رایگان برای ارباب خود کار کنند، بلکه اگر لازم بود برای حفظ حیثیت ارباب و خانواده او تن به اخته‌شدن بدهند. برده اخته‌شده را در ایران «خواجه» می‌خواندند. بزرگان و ثروتمندان منطقه خاورمیانه از داشتن چنین بردگان رایگان و مطمئنی مغرور بودند. در دوران خلافت بنی‌امیه، بردگان مهاجر از آسیای مرکزی نیروی عمده کار را در کشاورزی و فعالیت‌های تولیدی و بازاری تشکیل می‌دادند، بدون اینکه کوچک‌ترین پاداش مالی‌ای از ارباب خود دریافت کنند. ولی با آشنایی تدریجی مهاجران فقیر با منطقه آباد خاورمیانه و افزایش شمار آنها، ناگهان صحنه برگشت و با چند لشکرکشی مغولان، امپراتوری‌های خوارزمشاهی، عباسی و روم شرقی -که به سرنوشت اروپای امروز درآمده و ضعیف شده بودند- سرنگون شدند؛ آن‌هم با کمترین هزینه و به دست قشون گرسنه مغولی. چند صباحی از صدر اسلام نگذشته بود که مغول‌ها به‌تدریج در قالب عثمانی‌ها همه کشورهای عربی امروز را اشغال و مغولیزه کردند. ایرانی‌ها با تشکیل امپراتوری صفوی توانستند مغولان را از ایران برانند، اما امپراتوری عثمانی تا جنگ جهانی اول تسلط خود را بر همه مناطق عربی امروزی حفظ کرد. آنچه امروز به نام کشورهای عربی خاورمیانه خوانده می‌شود، حاصل ورود اروپاییان -به‌ویژه انگلیس و فرانسه- به منطقه و اخراج عثمانی‌ها بود. خاندان آل‌سعود با حمایت توماس لورنس در عربستان کنونی که بخشی از امپراتوری اسلامی عثمانی بود، به حکومت رسیدند. عراق و اردن به خاندان هاشمی واگذار شد که دست‌نشانده انگلیس بود. سوریه سهم فرانسه در منطقه شد. کردستان را که یک منطقه زرخیز ایرانی‌الاصل و مانند شانه دست راست ایران است، مانند کیکی به چهار بخش تقسیم کردند. غربی‌های سلطه‌جو تلاش دارند تلقین کنند که کردها ایرانی نیستند؛ درحالی‌که هوش و ذکاوت مردم ایرانی و کُرد را دست‌کم گرفته‌اند. امروز ایالات متحده آمریکا، انگلیس و فرانسه تلاش دارند منطقه را هرچه بیشتر تجزیه کنند. هرچه این منطقه خردتر و پراکنده‌تر باشد، امکان ایجاد اختلاف و بهره‌برداری در آن بیشتر است. جهان کنونی در یکی از سخت‌ترین شرایط آب‌وهوایی قرار گرفته و رویدادهای آن عامل اختلاف و دشمنی و ایجاد رقابت است. اگر این شرایط از آنچه هست شدیدتر شود، حرکت مهاجرت در جهان و به‌ویژه در خاورمیانه شدت خواهد گرفت. دولتمردان منطقه باید با چشم و گوش باز، درجه بردباری خود را بالا ببرند. اگر بحران آب‌وهوایی در جهان شدت بیشتری به خود بگیرد، خاورمیانه نیروی کار خود را از دست داده و به بازار مصرف دیگران تبدیل خواهد شد. بسیاری از مناطق منطقه مانند بحرالمیت -که گودترین نقطه خشکی جهان است- و جزایر کوچک خلیج‌فارس و بخشی از سرزمین‌های امارات، بحرین و کویت به زیر آب خواهند رفت. مردم از این نواحی با دست خالی مهاجرت خواهند کرد، حتی اگر از گرسنگی بمیرند. هیجانات مردمی نباید موجب دستپاچگی دولت‌ها شود. برخی از بحران‌ها معلول تغییرات اقلیمی‌اند؛ معلول را نباید با علت اشتباه گرفت.
در عالم سیاست، بیشتر کشورهای تهاجمی جهان به جان هم افتاده و در پی گرفتن امتیاز از یکدیگرند. حالتی که چند کفتار، گرگ، شیر، پلنگ، روباه و کرکس، گله گوسفند یا بز کوهی را محاصره کرده و در پی دریدن حیوانات بی‌گناه هستند. گروه تهاجمی چون از توان یکدیگر آگاه‌اند، با فاصله از هم ایستاده و منتظر نوبت خود هستند. تفاوت چندانی ندارد که این صحنه در خاورمیانه یا آمریکای جنوبی یا حتی آسیا باشد. آنکه می‌خواهد نقش شیر را بازی کند و بیشترین سهم را مطالبه می‌کند، ترامپ است. شی جین پینگ و پوتین هم از همان روحیه تهاجمی ترامپ برخوردارند، اما زورشان در ظاهر امر به او نمی‌رسد و با فاصله در محاصره ایستاده‌اند. نخست‌وزیر ژاپن با همه توانایی‌های بالقوه‌ای که دارد، به دلیل بی‌احتیاطی در قضیه پرل‌هاربر و ضربه‌ای که در هیروشیما خورده بود، وارد گود نمی‌شود و بیشتر نقش یک شاهد را بازی می‌کند؛ ادعایی ندارد و به کسی هم فعلا کاری ندارد، اما همه می‌دانند که پیش از جنگ جهانی دوم، پوست کشورهایی مانند کره را کنده بود. به‌طورکلی، جهان کنونی دچار بحرانی شدید شده است. این بحران ظاهری سیاسی دارد، اما ناشی از تغییرات آب‌وهوایی است؛ اگرچه توجه مردم هنوز به این موضوع جلب نشده و آنچه را که بیشتر به‌عنوان «علت» از آن یاد می‌شود -مانند تقابل سیاسی، سوءمدیریت دولت‌ها و مبارزه‌ها و اعتراض‌های مردمی- بیشتر «معلول» است تا «علت». برخورد دولت‌ها با یکدیگر، برخورد دولت‌ها با مردم و مردم با دولت‌ها از دو، سه سال گذشته تشدید شده است. به دلیل همان تغییرات شدید آب‌وهوایی و تبعات آن به صورت زلزله، سیل، طغیان رودخانه‌ها، خشک‌سالی و جنگ، مردم مناطق خاورمیانه، آفریقا، اوراسیا، آمریکای جنوبی و مرکزی به حرکت درآمده و رو به مناطق امن‌تر نهاده‌اند. در ایران باید تبعات بحران جنگ عراق با ایران را به این مجموعه افزود. با آغاز جنگ، مهاجرت مردم خوزستان به شمال و شرق در ایران و خارج از کشور آغاز شد. این مهاجرت تعادل اقتصادی و معیشتی ازجمله مسکن مناطق مهاجرپذیر داخلی را برهم زد. هنوز که هنوز است، مناطق جنگ‌زده‌ای مانند خرمشهر، به شکلی که باید بازسازی نشده‌اند و مواد منفجره در این مناطق قربانی می‌گیرند و مانع آبادانی مناطق جنگ‌زده هستند. در چند سال گذشته، کشورهای اروپای مرکزی و حتی اروپای شرقی، ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و نیوزیلند به مقصد مهاجران تبدیل شده‌اند. کشمکش میان مهاجران و کشورهای مهاجرپذیر، هرگز در 500 سال اخیر به این شدت نبوده است. چنین وضعیتی را می‌توان در سده‌های ششم و هفتم میلادی در منطقه خاورمیانه تا جنوب اروپا به یاد آورد. در آن زمان، حرکت اصلی مهاجرت از آسیای مرکزی به سوی غرب، به‌ویژه ایران و امپراتوری روم شرقی (بیزانس) بود. این حرکت نسبتا آرام با ظهور چنگیزخان شدت گرفت. شاید بسیاری از خوانندگان به این موضوع آگاه نباشند که حرکت چنگیزخان تنها به خاطر جهان‌گشایی نبود، بلکه فرار از گرسنگی در آسیای مرکزی بود و این گرسنگی به دلیل خشک‌سالی و رویدادهایی بروز کرده بود که در آغاز این یادداشت به آنها اشاره شد. موفقیت چنگیز مغول در ایران به دلیل ناتوان‌شدن حکومت وقت و بحران‌های مهاجرتی بود. مردم مهاجر آن زمان نیز مانند امروز، بیش از هر چیزی در جست‌وجوی راهی برای سیرکردن شکم خود بودند. این نیاز دو مؤلفه به وجود می‌آورد؛ نخست اشتیاق مهاجر برای سد جوع، حتی به بهای انجام کار بدون دستمزد یا همان بیگاری.
کار بدون دستمزد برای جوامع مهاجرپذیر ایدئال بوده و هست، مشروط بر آنکه سطح دستمزد موجود در جامعه مهاجرپذیر را آن‌قدر کاهش ندهند که اشتغال بر پایه دریافت دستمزد برای دستمزدبگیرها به خطر بیفتد؛ چیزی که امروز دلیل نگرانی ترامپ از مهاجرت مکزیکی‌ها به آمریکاست و دارد دیواری را می‌سازد که دو‌هزارو 700 سال پیش چینی‌ها به همین منظور در مرز شمالی‌ خود ساختند. در سده‌های اشاره‌شده، شدت گرسنگی مهاجرانی که تأمین غذایی نداشتند، به‌قدری بود که حاضر بودند نه‌تنها رایگان برای ارباب خود کار کنند، بلکه اگر لازم بود برای حفظ حیثیت ارباب و خانواده او تن به اخته‌شدن بدهند. برده اخته‌شده را در ایران «خواجه» می‌خواندند. بزرگان و ثروتمندان منطقه خاورمیانه از داشتن چنین بردگان رایگان و مطمئنی مغرور بودند. در دوران خلافت بنی‌امیه، بردگان مهاجر از آسیای مرکزی نیروی عمده کار را در کشاورزی و فعالیت‌های تولیدی و بازاری تشکیل می‌دادند، بدون اینکه کوچک‌ترین پاداش مالی‌ای از ارباب خود دریافت کنند. ولی با آشنایی تدریجی مهاجران فقیر با منطقه آباد خاورمیانه و افزایش شمار آنها، ناگهان صحنه برگشت و با چند لشکرکشی مغولان، امپراتوری‌های خوارزمشاهی، عباسی و روم شرقی -که به سرنوشت اروپای امروز درآمده و ضعیف شده بودند- سرنگون شدند؛ آن‌هم با کمترین هزینه و به دست قشون گرسنه مغولی. چند صباحی از صدر اسلام نگذشته بود که مغول‌ها به‌تدریج در قالب عثمانی‌ها همه کشورهای عربی امروز را اشغال و مغولیزه کردند. ایرانی‌ها با تشکیل امپراتوری صفوی توانستند مغولان را از ایران برانند، اما امپراتوری عثمانی تا جنگ جهانی اول تسلط خود را بر همه مناطق عربی امروزی حفظ کرد. آنچه امروز به نام کشورهای عربی خاورمیانه خوانده می‌شود، حاصل ورود اروپاییان -به‌ویژه انگلیس و فرانسه- به منطقه و اخراج عثمانی‌ها بود. خاندان آل‌سعود با حمایت توماس لورنس در عربستان کنونی که بخشی از امپراتوری اسلامی عثمانی بود، به حکومت رسیدند. عراق و اردن به خاندان هاشمی واگذار شد که دست‌نشانده انگلیس بود. سوریه سهم فرانسه در منطقه شد. کردستان را که یک منطقه زرخیز ایرانی‌الاصل و مانند شانه دست راست ایران است، مانند کیکی به چهار بخش تقسیم کردند. غربی‌های سلطه‌جو تلاش دارند تلقین کنند که کردها ایرانی نیستند؛ درحالی‌که هوش و ذکاوت مردم ایرانی و کُرد را دست‌کم گرفته‌اند. امروز ایالات متحده آمریکا، انگلیس و فرانسه تلاش دارند منطقه را هرچه بیشتر تجزیه کنند. هرچه این منطقه خردتر و پراکنده‌تر باشد، امکان ایجاد اختلاف و بهره‌برداری در آن بیشتر است. جهان کنونی در یکی از سخت‌ترین شرایط آب‌وهوایی قرار گرفته و رویدادهای آن عامل اختلاف و دشمنی و ایجاد رقابت است. اگر این شرایط از آنچه هست شدیدتر شود، حرکت مهاجرت در جهان و به‌ویژه در خاورمیانه شدت خواهد گرفت. دولتمردان منطقه باید با چشم و گوش باز، درجه بردباری خود را بالا ببرند. اگر بحران آب‌وهوایی در جهان شدت بیشتری به خود بگیرد، خاورمیانه نیروی کار خود را از دست داده و به بازار مصرف دیگران تبدیل خواهد شد. بسیاری از مناطق منطقه مانند بحرالمیت -که گودترین نقطه خشکی جهان است- و جزایر کوچک خلیج‌فارس و بخشی از سرزمین‌های امارات، بحرین و کویت به زیر آب خواهند رفت. مردم از این نواحی با دست خالی مهاجرت خواهند کرد، حتی اگر از گرسنگی بمیرند. هیجانات مردمی نباید موجب دستپاچگی دولت‌ها شود. برخی از بحران‌ها معلول تغییرات اقلیمی‌اند؛ معلول را نباید با علت اشتباه گرفت.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها