آمریکا راه بهتری پیدا کند
استفن گاتلیب . ترجمه: روحاله نخعی
حدود ۴۰ سال پیش، ایرانیها مقامات سفارت آمریکا در تهران را گروگان گرفتند. آیا این باید راهنمای سیاست امروز آمریکا باشد؟ بگذارید اضافه کنم تا جایی که من میدانم، آمریکاییهایی که به ستاد یک کارزار انتخاباتی وصل بودند، با ایران ارتباط برقرار کردند و آنها را قانع کردند که گروگانها را آزاد نکنند تا وقتی که کارتر از ریاستجمهوری رفته باشد. اگر به آنها مزایایی هم وعده داده شده باشد، این در تعریف خیانت میگنجد. بعضی از شما باور نخواهید کرد که چنین اتفاقی افتاده؛ اما حتی اگر هم افتاده باشد، در تصمیمات امروز ما، آن اتفاقات چه معنایی باید داشته باشد، وقتی همه کسانی که درگیر ماجرا بودند یا مردهاند یا از مناصبشان خارج شدهاند؟من میخواهم روی چیزی که پس از آن رخ داد، تمرکز کنم. ایالات متحده مایل است دولتهایی را که دوست ندارد، منزوی کند. این گاهی جواب میدهد، گرچه در نمونه شوروی، این به معنای چند دهه جنگ سرد با سلاحهای هستهای بود که به سمت یکدیگر هدف گرفته بودند، در بنبستی که به «نابودی تضمینشده طرفین» معروف شد. شکر خدا ما از شوروی جان سالم به در بردیم؛ اما منزویکردن یک دشمن عواقبی هم دارد که ممکن است جالب
نباشند، مثل اینکه سلاحهای هستهای به سمت شهرهای آمریکا هدف رفته باشند. کشورها، انزوا را بهعنوان تهدیدی علیه امنیت ملیشان حساب میکنند و سراغ واکنش میروند. در نمونه شوروی، این واکنش جنگ سرد بود و در دیگر نمونهها، موضوع پیداکردن شرکاست. ایالات متحده چند دهه صرف منزویکردن ایران کرده است. چنانکه پژوهشگران مهم خاورمیانه اشاره کردهاند، این یعنی ایران در همه سو با رژیمهای خصم درگیر بوده است. اختلافهای مذهبی در کار بوده و همینطور اختلافهای راهبردی که بعضی از آنها هنوز هم برقرارند. با همه اینها ایران قدمهای آغازینی برداشته با این پیشنهاد که مجموعه مشکلات بین دو کشور را به مذاکره بگذارد. دولتهای آمریکایی یکی پس از دیگری به این قدمهای اولیه برای یافتن اشتراک بیتوجهی کردند. در پاسخ، ایران تمام تلاش خود را کرد تا با اقداماتش خود را نزد همسایگان در خاورمیانه محبوب کند... اما در این مرحله اسرائیل و عربستان تصمیم گرفتند که به یک دشمن منطقهای جدید نیاز دارند تا آمریکا را به خودشان وصل نگه دارند که ایران مناسب بود. دشمنی بین ایالات متحده و ایران هرگز اجتنابناپذیر نبوده است. ایران یکی از غربیشدهترین
کشورها در خاورمیانه است و برخلاف ادبیات تندی که برخی افراطیها در آن به کار میبرند، مردم ایران بارها به کسانی رأی دادهاند که آماده بودند روابط با آمریکا را بهبود ببخشند. آنها برای بیش از نیمقرن است که در کشورشان نهادهای دموکراتیک دارند؛ اما در کنار شورای نگهبانی کار میکنند که توسط روحانیون اداره میشود. سیستم حکومتی آنها سیستم مخلوطی است. باید یک دولت عاقل در آمریکا به سراغ آنها میرفت؛ چنانکه باراک اوباما رفت و تلاش کرد اختلافاتی که ما را در زمینههایی خاص به خصم یکدیگر تبدیل میکرد، حل کند. در میان مردم ایران حمایت زیادی برای چنین کاری وجود داشت؛ اما تصمیم در اختیار آنها نبود. البته حالا که دونالد ترامپ ایالات متحده را از توافق هستهای ایران خارج کرده، معلوم نیست که آنها دوباره به ما اعتماد کنند. گاهی، چنانکه جورج اچ دبلیو بوش فقید دریافت، پیروزی کامل بیشتر از آنکه بخواهیم با آن مواجه شویم، ایجاد مشکل میکند. در نمونه ایران، سیاست خارجی ما از ۱۹۷۹ کمتر با هوشمندی همراه بود. برای آنهایی در میان شما که مایلید بیشتر دراینباره یاد بگیرید، پیشنهاد میکنم کتاب «مذاکره با ایران» از جان لیمبرت را بخوانید
که خودش یکی از آن گروگانها بوده است و «ازدستدادن دشمن» از تریتا پارسی، پناهجویی که در سوئد بزرگ شده است. هر دو کتابهایی عالی هستند که توافق هستهای ایران را در زمینه دیپلماسی بینالمللی و درک فرهنگی قرار میدهند.
منبع: هیل
حدود ۴۰ سال پیش، ایرانیها مقامات سفارت آمریکا در تهران را گروگان گرفتند. آیا این باید راهنمای سیاست امروز آمریکا باشد؟ بگذارید اضافه کنم تا جایی که من میدانم، آمریکاییهایی که به ستاد یک کارزار انتخاباتی وصل بودند، با ایران ارتباط برقرار کردند و آنها را قانع کردند که گروگانها را آزاد نکنند تا وقتی که کارتر از ریاستجمهوری رفته باشد. اگر به آنها مزایایی هم وعده داده شده باشد، این در تعریف خیانت میگنجد. بعضی از شما باور نخواهید کرد که چنین اتفاقی افتاده؛ اما حتی اگر هم افتاده باشد، در تصمیمات امروز ما، آن اتفاقات چه معنایی باید داشته باشد، وقتی همه کسانی که درگیر ماجرا بودند یا مردهاند یا از مناصبشان خارج شدهاند؟من میخواهم روی چیزی که پس از آن رخ داد، تمرکز کنم. ایالات متحده مایل است دولتهایی را که دوست ندارد، منزوی کند. این گاهی جواب میدهد، گرچه در نمونه شوروی، این به معنای چند دهه جنگ سرد با سلاحهای هستهای بود که به سمت یکدیگر هدف گرفته بودند، در بنبستی که به «نابودی تضمینشده طرفین» معروف شد. شکر خدا ما از شوروی جان سالم به در بردیم؛ اما منزویکردن یک دشمن عواقبی هم دارد که ممکن است جالب
نباشند، مثل اینکه سلاحهای هستهای به سمت شهرهای آمریکا هدف رفته باشند. کشورها، انزوا را بهعنوان تهدیدی علیه امنیت ملیشان حساب میکنند و سراغ واکنش میروند. در نمونه شوروی، این واکنش جنگ سرد بود و در دیگر نمونهها، موضوع پیداکردن شرکاست. ایالات متحده چند دهه صرف منزویکردن ایران کرده است. چنانکه پژوهشگران مهم خاورمیانه اشاره کردهاند، این یعنی ایران در همه سو با رژیمهای خصم درگیر بوده است. اختلافهای مذهبی در کار بوده و همینطور اختلافهای راهبردی که بعضی از آنها هنوز هم برقرارند. با همه اینها ایران قدمهای آغازینی برداشته با این پیشنهاد که مجموعه مشکلات بین دو کشور را به مذاکره بگذارد. دولتهای آمریکایی یکی پس از دیگری به این قدمهای اولیه برای یافتن اشتراک بیتوجهی کردند. در پاسخ، ایران تمام تلاش خود را کرد تا با اقداماتش خود را نزد همسایگان در خاورمیانه محبوب کند... اما در این مرحله اسرائیل و عربستان تصمیم گرفتند که به یک دشمن منطقهای جدید نیاز دارند تا آمریکا را به خودشان وصل نگه دارند که ایران مناسب بود. دشمنی بین ایالات متحده و ایران هرگز اجتنابناپذیر نبوده است. ایران یکی از غربیشدهترین
کشورها در خاورمیانه است و برخلاف ادبیات تندی که برخی افراطیها در آن به کار میبرند، مردم ایران بارها به کسانی رأی دادهاند که آماده بودند روابط با آمریکا را بهبود ببخشند. آنها برای بیش از نیمقرن است که در کشورشان نهادهای دموکراتیک دارند؛ اما در کنار شورای نگهبانی کار میکنند که توسط روحانیون اداره میشود. سیستم حکومتی آنها سیستم مخلوطی است. باید یک دولت عاقل در آمریکا به سراغ آنها میرفت؛ چنانکه باراک اوباما رفت و تلاش کرد اختلافاتی که ما را در زمینههایی خاص به خصم یکدیگر تبدیل میکرد، حل کند. در میان مردم ایران حمایت زیادی برای چنین کاری وجود داشت؛ اما تصمیم در اختیار آنها نبود. البته حالا که دونالد ترامپ ایالات متحده را از توافق هستهای ایران خارج کرده، معلوم نیست که آنها دوباره به ما اعتماد کنند. گاهی، چنانکه جورج اچ دبلیو بوش فقید دریافت، پیروزی کامل بیشتر از آنکه بخواهیم با آن مواجه شویم، ایجاد مشکل میکند. در نمونه ایران، سیاست خارجی ما از ۱۹۷۹ کمتر با هوشمندی همراه بود. برای آنهایی در میان شما که مایلید بیشتر دراینباره یاد بگیرید، پیشنهاد میکنم کتاب «مذاکره با ایران» از جان لیمبرت را بخوانید
که خودش یکی از آن گروگانها بوده است و «ازدستدادن دشمن» از تریتا پارسی، پناهجویی که در سوئد بزرگ شده است. هر دو کتابهایی عالی هستند که توافق هستهای ایران را در زمینه دیپلماسی بینالمللی و درک فرهنگی قرار میدهند.
منبع: هیل