|

علوم سیاسی آینده

محمدجواد غلامرضاکاشی در همایش ملی روز علوم اجتماعی، ایبنا: علوم انسانی خرد دنیای جدید است. اگر علوم انسانی در جامعه ما دچار رخوت است معنای آن این است که ما به مسائل خود نمی‌اندیشیم و مشکلات خود را درک نمی‌کنیم و راهی برای خروج از مشکلات نمی‌یابیم. کار علوم انسانی یافتن راه برای برون‌‌رفت از مشکلات است و اگر ما در شرایط رخوت به سر می‌بریم به این دلیل است که علوم انسانی کار خود را درست انجام نمی‌دهد. اما برای شناخت دردهای رشته‌های علوم انسانی خوب است که از این درهم‌آمیختگی موقتا عقب‌نشینی کنیم و تک‌تک رشته‌ها از خود بپرسند و بحران‌های خود را قطع نظر از نسبت‌هایی که با رشته‌های دیگر دارند وارسی کنند. من به ویژه این مسئله را برای رشته علوم سیاسی واجب می‌دانم. خصوصیت علوم سیاسی این است که پای همه رشته‌ها را در این رشته باز می‌بینید. در یک کلاس از جامعه‌شناسی سیاسی، در کلاسی دیگر از حقوق سیاسی و... سخن گفته می‌شود. اما راست ماجرا این است که دانشجویان علوم سیاسی همه این رشته‌ها را می‌خوانند اما هیچ‌کدام آنها را چندان نمی‌خوانند که متخصصان آن رشته‌ها به دانسته‌های آنها وقعی بنهند. چیزی که معلوم نمی‌شود این است که اگر همه این رشته‌ها را از آموزش علوم سیاسی بیرون برانیم از علوم سیاسی چه می‌ماند؟ آیا دانش‌آموختگان علوم سیاسی حتی در مواردی نظیر انقلاب که اصطلاح تخصصی این رشته است لزوما بهتر از اصحاب جامعه‌شناسی سیاسی حرف می‌زنند؟
باید هریک از رشته‌های علوم انسانی به خود بیندیشند و ببینند آنچه آنها را از دیگر رشته‌ها متمایز می‌کند چیست؟ در مورد رشته علوم سیاسی باید به این اندیشید که موضوع علوم سیاسی چیست؟ به گمان من این نکته روشن نیست. درصورتی‌که این موضوعی است که اتفاقا در مورد علوم سیاسی در قرن بیستم و بیست‌و‌یکم فعال شده است: مقوله امر سیاسی. امر سیاسی چیست؟ آنچه علوم سیاسی را به قلمرویی متمایز تبدیل می‌کند چیست؟ این مواردی است که در قرن بیستم و بیست‌و‌یکم بسیار مورد بحث قرار گرفته است. علوم سیاسی سرچشمه‌ای یونانی دارد و سرچشمه‌ای مدرن و به گمان من آنچه در دانشگاه‌های کشور تدریس می‌شود با این دو سرچشمه قطع ارتباط کرده است. علوم سیاسی به معنای یونانی و به‌طور مشخص ارسطویی از اساس از جایی آغاز شد که ارسطو گفت انسان حیوانی ناطق است و هم‌زمان انسان حیوانی سیاسی است. معنای این جمله آن است که انسان به اعتبار ناطق‌بودن سیاسی است. به چه معنا نطق سیاسی است؟ آنجا که نطق از حد غریزه فراتر می‌رود. ما وقتی مسائل روزمره را به زبان می‌آوریم حیوان ناطق هستیم ولی حیوان سیاسی نیستیم. آنجا که کلام به امر عمومی و عرصه عمومی ارجاع می‌شود به حیوان سیاسی تبدیل می‌شویم. انسان حیوانی سیاسی است به این اعتبار که در جامعه‌ای فضیلت‌مند زندگی می‌کند. انسان به اعتبار حیات اجتماعی انسان است.
ماکیاولی به منزله یک فیلسوف سیاست نشان می‌دهد که چرا انگاره یونانی سیاست در دنیای مدرن عملی نیست. به گمان ماکیاولی دنیای مدرن دنیای خلق مستمر سوژه‌های تازه است که مدعی هستند و به اعتبار خواست برابری حقوق مساوی خود را می‌خواهند. در چنین شرایطی، اقتدار اخلاقی یونانی در بستر جدال مدرن به راحتی در دسترس نیست. به گمان من، موضوع علوم سیاسی مطالعه جامعه از حیث جدال برای صورت‌بندی سازمان اقتدار است. یعنی مقوله جدال برای تشکیل سازمان اقتدار. سیاست آنجا شکل می‌گیرد که سوژه‌ای خلق می‌‌شود و سازمان اقتدار موجود را به پرسش می‌گیرد و جامعه مستمرا از مسیر همین به پرسش‌گرفتن پیش می‌رود. علوم سیاسی علم مطالعه این پویش است. به این اعتبار، علوم سیاسی یک تفاوت عمده با سایر رشته‌های علوم انسانی دارد. چراکه علوم سیاسی مطالعه امکان‌ها و معطوف به آینده است. آنچه هست را جامعه‌شناسان و اقتصاددانان مطالعه می‌کنند و علوم سیاسی مطالعه امکان‌های پیش‌روی جامعه است. علوم سیاسی درباره گذشته و حال می‌اندیشد اما از این حیث که چه افقی را برای فردا در نهاد خود دارند. علوم سیاسی باید بسترمند باشد و در یک موقعیت خاص به جست‌وجوی امکان‌ها برای آینده بپردازد. منظور من از آنچه در نهاد خود دارد این است که علوم سیاسی باید اینجایی و اکنونی باشد و به جست‌وجوی امکان‌ها در یک موقعیت خاص بپردازد. علوم سیاسی چشم به شرایط خاص دارد. علوم سیاسی تکرار یا کاربست شرایط عام جهان‌شمول در یک موقعیت خاص نیست. علم باید معطوف به موقعیت خود باشد. اما نه صرفا از منظر توضیح آنچه می‌گذرد، بلکه در موقعیت بررسی امکان‌هایی که پیش‌روی علم گشوده است و این امکان‌ها در یک بستر هنجاری و اخلاقی ممکن می‌شود. علوم سیاسی خیلی بیش از سایر علوم با مقوله اخلاق نسبت دارد اما در دنیای مدرن میدان‌های جدال قلمروهای اخلاقی را جست‌وجو می‌کند و نه یک قلمرو اخلاقی به منزله قلمرو قطعی و حاکم را.

محمدجواد غلامرضاکاشی در همایش ملی روز علوم اجتماعی، ایبنا: علوم انسانی خرد دنیای جدید است. اگر علوم انسانی در جامعه ما دچار رخوت است معنای آن این است که ما به مسائل خود نمی‌اندیشیم و مشکلات خود را درک نمی‌کنیم و راهی برای خروج از مشکلات نمی‌یابیم. کار علوم انسانی یافتن راه برای برون‌‌رفت از مشکلات است و اگر ما در شرایط رخوت به سر می‌بریم به این دلیل است که علوم انسانی کار خود را درست انجام نمی‌دهد. اما برای شناخت دردهای رشته‌های علوم انسانی خوب است که از این درهم‌آمیختگی موقتا عقب‌نشینی کنیم و تک‌تک رشته‌ها از خود بپرسند و بحران‌های خود را قطع نظر از نسبت‌هایی که با رشته‌های دیگر دارند وارسی کنند. من به ویژه این مسئله را برای رشته علوم سیاسی واجب می‌دانم. خصوصیت علوم سیاسی این است که پای همه رشته‌ها را در این رشته باز می‌بینید. در یک کلاس از جامعه‌شناسی سیاسی، در کلاسی دیگر از حقوق سیاسی و... سخن گفته می‌شود. اما راست ماجرا این است که دانشجویان علوم سیاسی همه این رشته‌ها را می‌خوانند اما هیچ‌کدام آنها را چندان نمی‌خوانند که متخصصان آن رشته‌ها به دانسته‌های آنها وقعی بنهند. چیزی که معلوم نمی‌شود این است که اگر همه این رشته‌ها را از آموزش علوم سیاسی بیرون برانیم از علوم سیاسی چه می‌ماند؟ آیا دانش‌آموختگان علوم سیاسی حتی در مواردی نظیر انقلاب که اصطلاح تخصصی این رشته است لزوما بهتر از اصحاب جامعه‌شناسی سیاسی حرف می‌زنند؟
باید هریک از رشته‌های علوم انسانی به خود بیندیشند و ببینند آنچه آنها را از دیگر رشته‌ها متمایز می‌کند چیست؟ در مورد رشته علوم سیاسی باید به این اندیشید که موضوع علوم سیاسی چیست؟ به گمان من این نکته روشن نیست. درصورتی‌که این موضوعی است که اتفاقا در مورد علوم سیاسی در قرن بیستم و بیست‌و‌یکم فعال شده است: مقوله امر سیاسی. امر سیاسی چیست؟ آنچه علوم سیاسی را به قلمرویی متمایز تبدیل می‌کند چیست؟ این مواردی است که در قرن بیستم و بیست‌و‌یکم بسیار مورد بحث قرار گرفته است. علوم سیاسی سرچشمه‌ای یونانی دارد و سرچشمه‌ای مدرن و به گمان من آنچه در دانشگاه‌های کشور تدریس می‌شود با این دو سرچشمه قطع ارتباط کرده است. علوم سیاسی به معنای یونانی و به‌طور مشخص ارسطویی از اساس از جایی آغاز شد که ارسطو گفت انسان حیوانی ناطق است و هم‌زمان انسان حیوانی سیاسی است. معنای این جمله آن است که انسان به اعتبار ناطق‌بودن سیاسی است. به چه معنا نطق سیاسی است؟ آنجا که نطق از حد غریزه فراتر می‌رود. ما وقتی مسائل روزمره را به زبان می‌آوریم حیوان ناطق هستیم ولی حیوان سیاسی نیستیم. آنجا که کلام به امر عمومی و عرصه عمومی ارجاع می‌شود به حیوان سیاسی تبدیل می‌شویم. انسان حیوانی سیاسی است به این اعتبار که در جامعه‌ای فضیلت‌مند زندگی می‌کند. انسان به اعتبار حیات اجتماعی انسان است.
ماکیاولی به منزله یک فیلسوف سیاست نشان می‌دهد که چرا انگاره یونانی سیاست در دنیای مدرن عملی نیست. به گمان ماکیاولی دنیای مدرن دنیای خلق مستمر سوژه‌های تازه است که مدعی هستند و به اعتبار خواست برابری حقوق مساوی خود را می‌خواهند. در چنین شرایطی، اقتدار اخلاقی یونانی در بستر جدال مدرن به راحتی در دسترس نیست. به گمان من، موضوع علوم سیاسی مطالعه جامعه از حیث جدال برای صورت‌بندی سازمان اقتدار است. یعنی مقوله جدال برای تشکیل سازمان اقتدار. سیاست آنجا شکل می‌گیرد که سوژه‌ای خلق می‌‌شود و سازمان اقتدار موجود را به پرسش می‌گیرد و جامعه مستمرا از مسیر همین به پرسش‌گرفتن پیش می‌رود. علوم سیاسی علم مطالعه این پویش است. به این اعتبار، علوم سیاسی یک تفاوت عمده با سایر رشته‌های علوم انسانی دارد. چراکه علوم سیاسی مطالعه امکان‌ها و معطوف به آینده است. آنچه هست را جامعه‌شناسان و اقتصاددانان مطالعه می‌کنند و علوم سیاسی مطالعه امکان‌های پیش‌روی جامعه است. علوم سیاسی درباره گذشته و حال می‌اندیشد اما از این حیث که چه افقی را برای فردا در نهاد خود دارند. علوم سیاسی باید بسترمند باشد و در یک موقعیت خاص به جست‌وجوی امکان‌ها برای آینده بپردازد. منظور من از آنچه در نهاد خود دارد این است که علوم سیاسی باید اینجایی و اکنونی باشد و به جست‌وجوی امکان‌ها در یک موقعیت خاص بپردازد. علوم سیاسی چشم به شرایط خاص دارد. علوم سیاسی تکرار یا کاربست شرایط عام جهان‌شمول در یک موقعیت خاص نیست. علم باید معطوف به موقعیت خود باشد. اما نه صرفا از منظر توضیح آنچه می‌گذرد، بلکه در موقعیت بررسی امکان‌هایی که پیش‌روی علم گشوده است و این امکان‌ها در یک بستر هنجاری و اخلاقی ممکن می‌شود. علوم سیاسی خیلی بیش از سایر علوم با مقوله اخلاق نسبت دارد اما در دنیای مدرن میدان‌های جدال قلمروهای اخلاقی را جست‌وجو می‌کند و نه یک قلمرو اخلاقی به منزله قلمرو قطعی و حاکم را.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها