اخلاق زندگی امروز
ریچارد رورتی از مهمترین فیلسوفان تحلیلی معاصر و چهبسا بزرگترین فیلسوف آمریکایی است که نظرات جدیدی در سنت پراگماتیسم ارائه کرد. اگرچه برخی او را بهدلیل عقاید نسبیگرایانهاش پستمدرن میدانند، خود او هرگز این عنوان را نپذیرفت و آن را اساسا بیمعنا میدانست. بسیاری بر این باورند که او فلسفه را از محدودیتهای تحلیلیاش رها کرد. شاید خود او مناسبترین تعریف از فلسفهاش را در زندگینامه خودنوشت فکریاش با عنوان «تروتسکی و ارکیدههای وحشی» ارائه میکند: «من چهل سال در جستجوی راهی منسجم و قانعکننده برای بیان این دغدغهام بودم که فلسفه، اگر قرار باشد به کاری بیاید، به چه کاری میآید». رورتی تقسیمبندی مشهوری از فیلسوفان مطرح جهان دارد: دسته اول امثال دیویی، میل، رالز و هابرماس هستند که در کار سروساماندادن به زندگی عمومی مردم هستند ولی زیادی خود را جدی میگیرند و خواندن آثارشان کسالتبار است؛ دسته دوم امثال هایدگر، فوکو، دریدا و لیوتار هستند که بهدرد زندگی خصوصی مردم میخورند و فکر میکنند بهدرد زندگی عمومی مردم هم میخورند. بااینحال، بسیاری شهرت یا سوءشهرت او را بهخاطر بیطرفی فلسفی او میدانند. رورتی در
ایران نیز فیلسوفی کاملا شناختهشده است. در خرداد ۱۳۸۴ در حالی به تهران آمد که هیچ کتابی از او به فارسی ترجمه نشده بود. بعد از سفرش به ایران چند اثر مهم او به فارسی ترجمه شد، ازجمله «فلسفه و امید اجتماعی»، «اولویت دموکراسی بر فلسفه»، «پیشامد، بازی و همبستگی» و «فلسفه و آینه واقعیت». بهتازگی نشر چشمه متن کوتاه و مختصری از او در قالب کتابی با عنوان «اخلاقی برای زندگی امروز» منتشر کرده که در آن به دنبال مبنایی مشترک میان فلسفه و دین است. متن مربوط به رورتی در کتاب حاضر سخنرانی او با موضوع «معنویت و سکولاریسم» در انجمنی فرهنگی در تورینو ایتالیا است. نیمی از این متن مربوط است به سخنرانی رورتی و نیم دیگر به پرسشوپاسخ آن جلسه اختصاص دارد. مابقی کتاب هم مقالات کوتاهی است از جیوانی واتیمو، جفری رابینز و الیجا دان درباره رورتی.
رورتی در سخنرانی خود ابتدا خطوط کلی مجادله میان دو نگاه متعارض درباره سرشت اخلاقیات را ترسیم میکند. اینکه آیا چیزی به نام ذات یا طبیعت انسانی وجود دارد، آنچه بتواند مبنا و اساس داوریها و احکام اخلاقی ما قرار گیرد؟ روشن است این پرسشها هسته اصلی فلسفه اخلاق را تشکیل میدهد.
رورتی معتقد است که نمیتوان میان تصور پاپ و تصور مقابل آن از جامعه آرمانی بر مبنای اصول فلسفی دست به انتخاب زد، چون اینکه ما کدام آینده را برای بشریت ترجیح میدهیم تعیین میکند که این یا آن اصول را انتخاب کنیم. در نظر رورتی، فلسفه محدودیتی بر استفاده از تخیل تحمیل نمیکند، بلکه خود نیز محصول تخیل است. حتی تأکید دارد تاریخ هم بیش از فلسفه کمکی نمیکند، چراکه تاریخ را میتوان به شیوههایی بسیار متفاوت خواند. برای مثال، او از یکسو، به سخنان پاپ اشاره میکند که گفته بود «تجربههای تاریخی ما از فاشیسم و کمونیسم نشان میدهند ما به الزاماتی اخلاقی نیاز داریم که از سوی یک قانون اخلاقی ثابت بیرونی بر ما تحمیل شود» و از سوی دیگر به سخنان مخالفان پاپ که به جنایتهایی که کلیسا مرتکب شده میپردازند.
او تأکید دارد برای تصمیمگیری درباره موافقت با پاپ یا جیمز یا میل و دیویی و هابرماس، نه عقل میتواند کمک کند و نه تجربه. برای تصمیمگیری درباره این دو برداشت از موقعیت بشر که هر کدام برآمده از رشادتهای اخلاقی بسیارند، هیچ دادگاه بیطرفی وجود ندارد تا به آن پناه برد و به ما کمک کند. او تاکید دارد جدال میان دو دیدگاه نیست که یکی منطبق بر واقعیت باشد و دیگری نباشد. بلکه جدال میان دو شعر خیالپردازانه است. یکی خیال صعود عمودی به سوی چیزی بزرگتر از انسان صرف را در سر میپروراند و دیگری خیال پیشرفت افقی به سمت جامعه جهانی مبتنیبر مشارکت. ازاینرو، رورتی بر این باور است که اثبات یا نفی «ذات انسان» تلاشی نافرجام و بیهوده است. او تأکید دارد تنها کاری که میتوان کرد این است که ببینیم کدام پاسخ، شادکامی و سعادت بیشتری را برای جامعه بشری به ارمغان میآورد.
از این منظر، «اخلاق زندگی امروز» را بهرسمیتشناختن هرچه بیشتر دیگران، لحاظکردن هرچه بیشتر خواستهای دیگری - اعم از زنان، فرودستان، اقلیتها- و در یک کلام، گستراندن هرچه بیشتر «دایره ما» تعریف میکند.
ریچارد رورتی از مهمترین فیلسوفان تحلیلی معاصر و چهبسا بزرگترین فیلسوف آمریکایی است که نظرات جدیدی در سنت پراگماتیسم ارائه کرد. اگرچه برخی او را بهدلیل عقاید نسبیگرایانهاش پستمدرن میدانند، خود او هرگز این عنوان را نپذیرفت و آن را اساسا بیمعنا میدانست. بسیاری بر این باورند که او فلسفه را از محدودیتهای تحلیلیاش رها کرد. شاید خود او مناسبترین تعریف از فلسفهاش را در زندگینامه خودنوشت فکریاش با عنوان «تروتسکی و ارکیدههای وحشی» ارائه میکند: «من چهل سال در جستجوی راهی منسجم و قانعکننده برای بیان این دغدغهام بودم که فلسفه، اگر قرار باشد به کاری بیاید، به چه کاری میآید». رورتی تقسیمبندی مشهوری از فیلسوفان مطرح جهان دارد: دسته اول امثال دیویی، میل، رالز و هابرماس هستند که در کار سروساماندادن به زندگی عمومی مردم هستند ولی زیادی خود را جدی میگیرند و خواندن آثارشان کسالتبار است؛ دسته دوم امثال هایدگر، فوکو، دریدا و لیوتار هستند که بهدرد زندگی خصوصی مردم میخورند و فکر میکنند بهدرد زندگی عمومی مردم هم میخورند. بااینحال، بسیاری شهرت یا سوءشهرت او را بهخاطر بیطرفی فلسفی او میدانند. رورتی در
ایران نیز فیلسوفی کاملا شناختهشده است. در خرداد ۱۳۸۴ در حالی به تهران آمد که هیچ کتابی از او به فارسی ترجمه نشده بود. بعد از سفرش به ایران چند اثر مهم او به فارسی ترجمه شد، ازجمله «فلسفه و امید اجتماعی»، «اولویت دموکراسی بر فلسفه»، «پیشامد، بازی و همبستگی» و «فلسفه و آینه واقعیت». بهتازگی نشر چشمه متن کوتاه و مختصری از او در قالب کتابی با عنوان «اخلاقی برای زندگی امروز» منتشر کرده که در آن به دنبال مبنایی مشترک میان فلسفه و دین است. متن مربوط به رورتی در کتاب حاضر سخنرانی او با موضوع «معنویت و سکولاریسم» در انجمنی فرهنگی در تورینو ایتالیا است. نیمی از این متن مربوط است به سخنرانی رورتی و نیم دیگر به پرسشوپاسخ آن جلسه اختصاص دارد. مابقی کتاب هم مقالات کوتاهی است از جیوانی واتیمو، جفری رابینز و الیجا دان درباره رورتی.
رورتی در سخنرانی خود ابتدا خطوط کلی مجادله میان دو نگاه متعارض درباره سرشت اخلاقیات را ترسیم میکند. اینکه آیا چیزی به نام ذات یا طبیعت انسانی وجود دارد، آنچه بتواند مبنا و اساس داوریها و احکام اخلاقی ما قرار گیرد؟ روشن است این پرسشها هسته اصلی فلسفه اخلاق را تشکیل میدهد.
رورتی معتقد است که نمیتوان میان تصور پاپ و تصور مقابل آن از جامعه آرمانی بر مبنای اصول فلسفی دست به انتخاب زد، چون اینکه ما کدام آینده را برای بشریت ترجیح میدهیم تعیین میکند که این یا آن اصول را انتخاب کنیم. در نظر رورتی، فلسفه محدودیتی بر استفاده از تخیل تحمیل نمیکند، بلکه خود نیز محصول تخیل است. حتی تأکید دارد تاریخ هم بیش از فلسفه کمکی نمیکند، چراکه تاریخ را میتوان به شیوههایی بسیار متفاوت خواند. برای مثال، او از یکسو، به سخنان پاپ اشاره میکند که گفته بود «تجربههای تاریخی ما از فاشیسم و کمونیسم نشان میدهند ما به الزاماتی اخلاقی نیاز داریم که از سوی یک قانون اخلاقی ثابت بیرونی بر ما تحمیل شود» و از سوی دیگر به سخنان مخالفان پاپ که به جنایتهایی که کلیسا مرتکب شده میپردازند.
او تأکید دارد برای تصمیمگیری درباره موافقت با پاپ یا جیمز یا میل و دیویی و هابرماس، نه عقل میتواند کمک کند و نه تجربه. برای تصمیمگیری درباره این دو برداشت از موقعیت بشر که هر کدام برآمده از رشادتهای اخلاقی بسیارند، هیچ دادگاه بیطرفی وجود ندارد تا به آن پناه برد و به ما کمک کند. او تاکید دارد جدال میان دو دیدگاه نیست که یکی منطبق بر واقعیت باشد و دیگری نباشد. بلکه جدال میان دو شعر خیالپردازانه است. یکی خیال صعود عمودی به سوی چیزی بزرگتر از انسان صرف را در سر میپروراند و دیگری خیال پیشرفت افقی به سمت جامعه جهانی مبتنیبر مشارکت. ازاینرو، رورتی بر این باور است که اثبات یا نفی «ذات انسان» تلاشی نافرجام و بیهوده است. او تأکید دارد تنها کاری که میتوان کرد این است که ببینیم کدام پاسخ، شادکامی و سعادت بیشتری را برای جامعه بشری به ارمغان میآورد.
از این منظر، «اخلاق زندگی امروز» را بهرسمیتشناختن هرچه بیشتر دیگران، لحاظکردن هرچه بیشتر خواستهای دیگری - اعم از زنان، فرودستان، اقلیتها- و در یک کلام، گستراندن هرچه بیشتر «دایره ما» تعریف میکند.