تفاهم فلاکتی!
پوریا عالمی
سوفیا اشکشوقریزان و خوشحال و خندان و دواندوان آمد و گفت: میدون دوم! میدون دوم! باورت نمیشه... حق به حقدار رسید... دل همه ما جوونها خنک شد... دیدی... دیدی میگفتی آب از آب تکان نمیخوره؟ دیدی تکان خورد؟!
گفتم: چی شده سوفیا؟ چه اتفاقی افتاده؟ بین اینهمه خبر بد چی اینقدر تو را خوشحال کرده؟
سوفیا گفت: باورت نمیشود... دیدی آفتاب زیر ابر نمیمونه... دیدی چی شد؟ «رئیسجمهور پیشین به جرم فساد اقتصادی و... به هفت سال زندان محکوم شد». همچنین «فرزند این مقام سابق به جرم ارتباط با شرکتهای خارجی و رانت اقتصادی مجرم شناخته شد».
تا این را گفت، اول کف بر دهان آورده و غش کردم. سپس لرزیده و تب کردم. بعد بغض کرده و آه از نهاد دفع کردم. بعد درحالیکه آبقند را سوفیا گذاشته بود لب دهانم، گفتم: جدی؟ واقعا دکتر محمود احمدینژاد دادگاهی و چیز شد؟
سوفیا گفت: نه!
گفتم: نه و نعلبکی. پس چی میگی؟
سوفیا گفت: اصل خبر اینه: «نخستوزیر پیشین پاکستان، نوازشریف، به اتهام فساد اقتصادی به هفت سال زندان محکوم شد».
گفتم: خبر آقازادههه چی؟
گفت: اون هم اصل خبرش اینه: «دیوانعالی پاکستان نوازشریف و دخترش را به اتهام ارتباط با شرکتهای خارجی مجرم شناخت».
گفتم: دختر حسابی! توی پاکستان فلان شده، تو چرا خبر را طوری میگی انگار اینجا خبری شده؟ این رفتار تو ته فلاکت است!
سوفیا گفت: میدون دوم! من دارم افسرده میشم و دکترم گفته جهانبینیام را عوض کنم و دنبال خبرهای شاد و امیدوارکننده بگردم؛ اما چون خبر خوبی پیدا نکردم، تصمیم گرفتم خبرها را طوری بخوانم که امیدوارکننده و خوشحالکننده شود! گناه کردم؟
گفتم: نه عشقم! من هم چون شغل ندارم، وقتی میخوانم پسر فلانی مدیرعامل فلانجا شده، اسم خودم را میگذارم جای او و خیال میکنم من شغل پیدا کردهام! وقتی میخوانم داماد فلانی رانتخوار بزرگ است، اسم خودم را میگذارم جای اسم داماد فلانی و خیال میکنم داماد بابای سوفیا تخورپخور کرده و خلاصه با این خیالات شکم گرسنه را گول میزنم!
سوفیا گفت: اینکه ته فلاکت است!
گفتم: همین دیگه، برای همین من و تو تفاهم داریم؛ تفاهم فلاکتی! و بعد زارزار گریستیم و چه کیفی کردیم که هنوز آنقدر بیپول نشدهایم که نتوانیم یک دل سیر گریه کنیم.
سوفیا اشکشوقریزان و خوشحال و خندان و دواندوان آمد و گفت: میدون دوم! میدون دوم! باورت نمیشه... حق به حقدار رسید... دل همه ما جوونها خنک شد... دیدی... دیدی میگفتی آب از آب تکان نمیخوره؟ دیدی تکان خورد؟!
گفتم: چی شده سوفیا؟ چه اتفاقی افتاده؟ بین اینهمه خبر بد چی اینقدر تو را خوشحال کرده؟
سوفیا گفت: باورت نمیشود... دیدی آفتاب زیر ابر نمیمونه... دیدی چی شد؟ «رئیسجمهور پیشین به جرم فساد اقتصادی و... به هفت سال زندان محکوم شد». همچنین «فرزند این مقام سابق به جرم ارتباط با شرکتهای خارجی و رانت اقتصادی مجرم شناخته شد».
تا این را گفت، اول کف بر دهان آورده و غش کردم. سپس لرزیده و تب کردم. بعد بغض کرده و آه از نهاد دفع کردم. بعد درحالیکه آبقند را سوفیا گذاشته بود لب دهانم، گفتم: جدی؟ واقعا دکتر محمود احمدینژاد دادگاهی و چیز شد؟
سوفیا گفت: نه!
گفتم: نه و نعلبکی. پس چی میگی؟
سوفیا گفت: اصل خبر اینه: «نخستوزیر پیشین پاکستان، نوازشریف، به اتهام فساد اقتصادی به هفت سال زندان محکوم شد».
گفتم: خبر آقازادههه چی؟
گفت: اون هم اصل خبرش اینه: «دیوانعالی پاکستان نوازشریف و دخترش را به اتهام ارتباط با شرکتهای خارجی مجرم شناخت».
گفتم: دختر حسابی! توی پاکستان فلان شده، تو چرا خبر را طوری میگی انگار اینجا خبری شده؟ این رفتار تو ته فلاکت است!
سوفیا گفت: میدون دوم! من دارم افسرده میشم و دکترم گفته جهانبینیام را عوض کنم و دنبال خبرهای شاد و امیدوارکننده بگردم؛ اما چون خبر خوبی پیدا نکردم، تصمیم گرفتم خبرها را طوری بخوانم که امیدوارکننده و خوشحالکننده شود! گناه کردم؟
گفتم: نه عشقم! من هم چون شغل ندارم، وقتی میخوانم پسر فلانی مدیرعامل فلانجا شده، اسم خودم را میگذارم جای او و خیال میکنم من شغل پیدا کردهام! وقتی میخوانم داماد فلانی رانتخوار بزرگ است، اسم خودم را میگذارم جای اسم داماد فلانی و خیال میکنم داماد بابای سوفیا تخورپخور کرده و خلاصه با این خیالات شکم گرسنه را گول میزنم!
سوفیا گفت: اینکه ته فلاکت است!
گفتم: همین دیگه، برای همین من و تو تفاهم داریم؛ تفاهم فلاکتی! و بعد زارزار گریستیم و چه کیفی کردیم که هنوز آنقدر بیپول نشدهایم که نتوانیم یک دل سیر گریه کنیم.