راز سايتهاي موشکي عربستان
فريدون مجلسي
ناگهان در رسانههاي جهان عکسهاي فضايي سايت موشکي عربستان منتشر شد که شامل سکوهاي پرتاب، انبارها، کارگاههاي ساختوساز موشک و سوخت خشک و سايتهاي مسکوني پرسنلي است که در چنین سايت بزرگي مشغول کار هستند. اين عکسها در سال 2018 برداشته شده و ظاهرا هنگامي منتشر شده که آناليز يا تجزيهوتحليل و نتيجهگيري حرفهاي روي آن انجام شده است. به گزارش رسانهها، سابقه کار به سالهاي 2011 و 2012 بازميگردد؛ يعني به پيش از رويکارآمدن ملک سلمان و محمدبنسلمان ماجراجو. جالب اينکه وليعهد جوان و وزير خارجه برکنارشده او با همدستي اسرائيل، تبليغات گستردهاي عليه برنامههاي دفاعي موشکي ايران به راه انداختهاند! ترامپ قبلا عربستان را به گاوي شيرده تشبيه کرده بود و بهدنبال آن، سفر جنجالي ترامپ به عربستان پيش آمد و در اين سفر با تفاهمنامهاي 400 ميليارددلاري دوشيدن از گاو را آغاز کرد. ترامپي که به استناد حمله تيم عربستاني به برجهاي تجارت جهاني و تشکيل طالبان و داعش و راهاندازي جنگ داخلي ويرانگر در سوريه و عراق، آن کشور را بهدرستي حامي تروريسم در خاورميانه و جهان ناميده بود، پس از امضاي تفاهمنامه 400 ميليارددلاري در
عربستان و رقص شمشير و چرخاندن گوي بلورين، به تبعيت از محمدبنسلمان و عادل الجبير سابق (!) ناگهان ايران را مسئول راهاندازي تروريسم وهابي طالباني و داعشي اعلام کرد! رئيسجمهور آمريکا خوش و خرم به واشنگتن بازگشت و خطونشانهاي خود عليه ايران را به اجرا درآورد.اکنون با لورفتن موشکهاي بالستيک عربستان که ظاهرا نيمي به سمت ايران و نيمي به سمت اسرائيل نشانهگيري شده و نوع آن را هم چيني تشخيص دادهاند، پرسش اين است که چنين برنامه محرمانهاي تا چه اندازه با مداخله مستقيم چين اجرا شده است و تا چه اندازه با همکاري پاکستان، شريک استراتژيک چين که ضمنا مجذوب و نيازمند به بازار و ثروت عربستان هم هست. پاکستاني که زماني لاف ارادت به ايران ميزد و از سالها پيش در تحريم بانکي ايران پيشقدم شد، خط لوله گاز (خط دوستي) را اجرا نکرد و درصدد جايگزيني پروژه پرهزينه خط لوله گاز ترکمنستان- افغانستان- پاکستان و احتمالا تا هند برآمد. پاکستاني که بندر بينالمللي گوادر را با همکاري چين در کنار مرز ايران برپا کرد و حملههاي تروريستي به مرزداران ايراني در بلوچستان از خاک آن کشور انجام شده است.
يا چيني که ضمن تمايل به حفظ بازار تقريبا انحصاري ايران، خود را از اجراي پروژههاي نفتي ايران در حوزه آزادگان و پارس جنوبي بيرون کشيد، تا چه اندازه ملاحظه شرکاي استراتژيک پاکستاني و عربستاني را کرده است. آنچه مسلم است موشکهاي بالستيک حاصل صنايع و علوم پيشرفته عربستان نبوده است که مفتيً وهابي پيشينش مرحوم عبدالعزيز باز تا هنگام مرگ در همين چند سال پيش زمين را مسطح ميانگاشت و معتقد بود چيزي را که با چشم، مسطح دیده میشود، چرا بايد کروي انگاشت! اگر صنعت پاکستاني بر پايه چيني باشد که هم نوع بالستيکش را دارد و هم نوع با قابليت بمب هستهاي و هم بمب هستهاي را دارد، باز اين سؤال مطرح است که آيا انتقال دانش فني و اجرائي بدون اجازه چين بوده است يا با همکاري و دخالت چين؟ آيا پاکستاني که بمب هستهاي هم در اختيار دارد، اکنون فقط موشک و تکنولوژي ساخت آن را در اختيار عربستان قرار داده است يا آش را با جايش و موشک را با بمبش معامله کرده است؟ اعتمادبهنفس و پشتگرمي عربستان به چنين قدرتي تا چه اندازه ميتواند در خصومتورزي آن کشور با قطر و ايران و تمايل به برقراري امپراتوري وهابي، با آن لشکرکشيهاي موتوريزه و زرهي
کارآزمودهاي که به نام داعش به عراق و سوريه و سپس به يمن انجام شد، مؤثر بوده باشد؟ اما همزماني دوران کشف ماجراي اعزام تيم براي قتل خاشقجي به استانبول و کشدارشدن تبليغات بعدي و در بنبست قراردادن تبليغاتي عربستان تا چه اندازه ميتواند به کشف ماجراي موشکي مرتبط بوده باشد؟ قتل مخالفان حکومتها در خاورميانه امري بيسابقه نيست؛ يعني ميشد بالاانداختن شانه و گفتن اينکه «حالا گيريم يک نفر کشته شده!» تلقي شود. مگر دانشمند فيزيک پروژه هستهاي عراق و طراح بمب دورزن صدام حسين را در بلژيک نکشتند؟ گيرم قتل بن لادن و ترورهاي مشابه امري جنگي تلقي شود، اما قتل خاشقجي که با تبليغاتي وسيع همراه و منجر به برکناري عادل الجبير شد، موجب بروز نوعي کدورت آشکار ميان آمريکا و غرب با عربستان شد که با آن همه وعده و وعيد «قرارداد قرن» جور درنميآمد. مگر خاشقجي چه کرده بود که مستوجب چنان مجازاتي باشد؟ پرسش جديتر اينکه مگر خاشقجي که زماني از نزديکان حکومت و دربار عربستان بود، از چه رازي آگاه بود يا چه رازي را لو داده بود که بايد با آن خشونت مجازات ميشد؟ آيا راز موشکي در ميان نبود؟ آيا عربستان که در اين سالها پنهاني خود را آماده
ميکرد، نعل وارونه ميزده و نزديکياش با اسرائيل نيز بخشي از اين نعل وارونه بوده است؟ احتمالا برنامهريزي عربستان تا آن اندازه گسترده نبوده، بلکه به اعتبار ثروت ميخواسته در کنار انگليس و فرانسه وارد باشگاه اتمي شود و سروري امپراتوري منطقهاي خود را تسجيل کند و نيز ظواهر توسعه اجتماعي را تا سطح مشابهتهاي رفتاري با انگليس و فرانسه و ساير بمبداران برساند. اکنون بايد ديد غرب و بهویژه فرانسه که به بهانه برخي تبليغات مانند درج مطالبي بر موشک ايراني واکنش شديد نشان ميدهند، در برابر کشف سايت و تجهيزات موشکي بالستيک عربستان و احتمالات فراتر از آن چه واکنشي نشان خواهند داد؟ ايران در اين ميان، براي ايجاد تعادل قوا ميان خصومتورزي عربها و آينده روابطش با پاکستان و چين چه واکنشي نشان خواهد داد؟ همچنين بايد ديد واکنش اسرائيل و متحدان غربياش در برابر اين سناريوي جدید چه خواهد بود؟ پاسخ به اين پرسشها به کشف اطلاعات بيشتر درباره چند و چون و واقعيات پس پرده اين ماجرا نیاز دارد.
ناگهان در رسانههاي جهان عکسهاي فضايي سايت موشکي عربستان منتشر شد که شامل سکوهاي پرتاب، انبارها، کارگاههاي ساختوساز موشک و سوخت خشک و سايتهاي مسکوني پرسنلي است که در چنین سايت بزرگي مشغول کار هستند. اين عکسها در سال 2018 برداشته شده و ظاهرا هنگامي منتشر شده که آناليز يا تجزيهوتحليل و نتيجهگيري حرفهاي روي آن انجام شده است. به گزارش رسانهها، سابقه کار به سالهاي 2011 و 2012 بازميگردد؛ يعني به پيش از رويکارآمدن ملک سلمان و محمدبنسلمان ماجراجو. جالب اينکه وليعهد جوان و وزير خارجه برکنارشده او با همدستي اسرائيل، تبليغات گستردهاي عليه برنامههاي دفاعي موشکي ايران به راه انداختهاند! ترامپ قبلا عربستان را به گاوي شيرده تشبيه کرده بود و بهدنبال آن، سفر جنجالي ترامپ به عربستان پيش آمد و در اين سفر با تفاهمنامهاي 400 ميليارددلاري دوشيدن از گاو را آغاز کرد. ترامپي که به استناد حمله تيم عربستاني به برجهاي تجارت جهاني و تشکيل طالبان و داعش و راهاندازي جنگ داخلي ويرانگر در سوريه و عراق، آن کشور را بهدرستي حامي تروريسم در خاورميانه و جهان ناميده بود، پس از امضاي تفاهمنامه 400 ميليارددلاري در
عربستان و رقص شمشير و چرخاندن گوي بلورين، به تبعيت از محمدبنسلمان و عادل الجبير سابق (!) ناگهان ايران را مسئول راهاندازي تروريسم وهابي طالباني و داعشي اعلام کرد! رئيسجمهور آمريکا خوش و خرم به واشنگتن بازگشت و خطونشانهاي خود عليه ايران را به اجرا درآورد.اکنون با لورفتن موشکهاي بالستيک عربستان که ظاهرا نيمي به سمت ايران و نيمي به سمت اسرائيل نشانهگيري شده و نوع آن را هم چيني تشخيص دادهاند، پرسش اين است که چنين برنامه محرمانهاي تا چه اندازه با مداخله مستقيم چين اجرا شده است و تا چه اندازه با همکاري پاکستان، شريک استراتژيک چين که ضمنا مجذوب و نيازمند به بازار و ثروت عربستان هم هست. پاکستاني که زماني لاف ارادت به ايران ميزد و از سالها پيش در تحريم بانکي ايران پيشقدم شد، خط لوله گاز (خط دوستي) را اجرا نکرد و درصدد جايگزيني پروژه پرهزينه خط لوله گاز ترکمنستان- افغانستان- پاکستان و احتمالا تا هند برآمد. پاکستاني که بندر بينالمللي گوادر را با همکاري چين در کنار مرز ايران برپا کرد و حملههاي تروريستي به مرزداران ايراني در بلوچستان از خاک آن کشور انجام شده است.
يا چيني که ضمن تمايل به حفظ بازار تقريبا انحصاري ايران، خود را از اجراي پروژههاي نفتي ايران در حوزه آزادگان و پارس جنوبي بيرون کشيد، تا چه اندازه ملاحظه شرکاي استراتژيک پاکستاني و عربستاني را کرده است. آنچه مسلم است موشکهاي بالستيک حاصل صنايع و علوم پيشرفته عربستان نبوده است که مفتيً وهابي پيشينش مرحوم عبدالعزيز باز تا هنگام مرگ در همين چند سال پيش زمين را مسطح ميانگاشت و معتقد بود چيزي را که با چشم، مسطح دیده میشود، چرا بايد کروي انگاشت! اگر صنعت پاکستاني بر پايه چيني باشد که هم نوع بالستيکش را دارد و هم نوع با قابليت بمب هستهاي و هم بمب هستهاي را دارد، باز اين سؤال مطرح است که آيا انتقال دانش فني و اجرائي بدون اجازه چين بوده است يا با همکاري و دخالت چين؟ آيا پاکستاني که بمب هستهاي هم در اختيار دارد، اکنون فقط موشک و تکنولوژي ساخت آن را در اختيار عربستان قرار داده است يا آش را با جايش و موشک را با بمبش معامله کرده است؟ اعتمادبهنفس و پشتگرمي عربستان به چنين قدرتي تا چه اندازه ميتواند در خصومتورزي آن کشور با قطر و ايران و تمايل به برقراري امپراتوري وهابي، با آن لشکرکشيهاي موتوريزه و زرهي
کارآزمودهاي که به نام داعش به عراق و سوريه و سپس به يمن انجام شد، مؤثر بوده باشد؟ اما همزماني دوران کشف ماجراي اعزام تيم براي قتل خاشقجي به استانبول و کشدارشدن تبليغات بعدي و در بنبست قراردادن تبليغاتي عربستان تا چه اندازه ميتواند به کشف ماجراي موشکي مرتبط بوده باشد؟ قتل مخالفان حکومتها در خاورميانه امري بيسابقه نيست؛ يعني ميشد بالاانداختن شانه و گفتن اينکه «حالا گيريم يک نفر کشته شده!» تلقي شود. مگر دانشمند فيزيک پروژه هستهاي عراق و طراح بمب دورزن صدام حسين را در بلژيک نکشتند؟ گيرم قتل بن لادن و ترورهاي مشابه امري جنگي تلقي شود، اما قتل خاشقجي که با تبليغاتي وسيع همراه و منجر به برکناري عادل الجبير شد، موجب بروز نوعي کدورت آشکار ميان آمريکا و غرب با عربستان شد که با آن همه وعده و وعيد «قرارداد قرن» جور درنميآمد. مگر خاشقجي چه کرده بود که مستوجب چنان مجازاتي باشد؟ پرسش جديتر اينکه مگر خاشقجي که زماني از نزديکان حکومت و دربار عربستان بود، از چه رازي آگاه بود يا چه رازي را لو داده بود که بايد با آن خشونت مجازات ميشد؟ آيا راز موشکي در ميان نبود؟ آيا عربستان که در اين سالها پنهاني خود را آماده
ميکرد، نعل وارونه ميزده و نزديکياش با اسرائيل نيز بخشي از اين نعل وارونه بوده است؟ احتمالا برنامهريزي عربستان تا آن اندازه گسترده نبوده، بلکه به اعتبار ثروت ميخواسته در کنار انگليس و فرانسه وارد باشگاه اتمي شود و سروري امپراتوري منطقهاي خود را تسجيل کند و نيز ظواهر توسعه اجتماعي را تا سطح مشابهتهاي رفتاري با انگليس و فرانسه و ساير بمبداران برساند. اکنون بايد ديد غرب و بهویژه فرانسه که به بهانه برخي تبليغات مانند درج مطالبي بر موشک ايراني واکنش شديد نشان ميدهند، در برابر کشف سايت و تجهيزات موشکي بالستيک عربستان و احتمالات فراتر از آن چه واکنشي نشان خواهند داد؟ ايران در اين ميان، براي ايجاد تعادل قوا ميان خصومتورزي عربها و آينده روابطش با پاکستان و چين چه واکنشي نشان خواهد داد؟ همچنين بايد ديد واکنش اسرائيل و متحدان غربياش در برابر اين سناريوي جدید چه خواهد بود؟ پاسخ به اين پرسشها به کشف اطلاعات بيشتر درباره چند و چون و واقعيات پس پرده اين ماجرا نیاز دارد.