موقعيت ژئوپليتيك سيستانوبلوچستان
پيرمحمد ملازهي
استان سيستانوبلوچستان در جنوب شرق ايران موقعيت ژئوپليتيك درخور توجهي دارد. اين استان شرقي ايران به لحاظ جغرافياي طبيعي خود، از طبيعت دوگانه بحري و بري برخوردار بوده و در طول تاريخ ارتباطدهنده شرق و غرب و شمال و جنوب بوده است. آثار تمدني كشفشده در شهر سوخته سيستان، حكايت از وجود كارگاههاي صنعتي پردازش و تراش سنگهاي لاجورد دارد كه از منطقه بدخشان افغانستان و تاجيكستان امروز به سيستان آورده و در كارگاههاي شهر سوخته تراش داده ميشده و به غرب آسيا صادر ميشدهاند. سيستان در مسير تجارت جهاني شرق و غرب قرار داشته و شهر سوخته حكم بارانداز تجارت در راه ابريشم قديم را داشته است. گفته شده كاردانهاي تجاري با 10 هزار شتر، كالاهاي شرق آسيا و چین را به كرانههاي درياي مكران و بندر طبس در چابهار امروز ميرساندهاند و از آنجا از طريق دريا به جزيرهالعرب تا كرانههاي مديترانه انتقال ميدادند و به بازار مصرف اروپا میرساندند. شهر زرنج يا زرنگ كه مركز سيستان تا قبل از تقسيم سيستان به وسيله گلد اسميت بوده، از مراكز تجاري مهم بر سر راه تجاري ابريشم قديم بوده است كه امروز در خاك افغانستان قرار دارد و در ولايت نیمروز سيستان حالت مركزيت خود را حفظ كرده است؛ هرچند از گذشته پررونق آن اكنون خبري نيست (در واقع سيستان در هر دو بخش ايراني و افغانستاني آن که بخش بري سيستانوبلوچستان با گذشته تاريخي ارتباطدهنده شرق و غرب را تشکیل میدهد و كرانههاي درياي مكران با مركزيت بندر طبس نیز مرکز بخش بحري سيستانوبلوچستان تاريخي بوده است). ازاينرو در نگاهي تاريخي به ويژگيهاي جغرافياي استراتژيك شرق ايران و نقش ارتباطدهنده و تسهيلكننده تجارت جهاني بين شرق و غرب عالم ميتوان گفت سيستانوبلوچستان در موقعيتی ژئوپليتيك قرار دارد كه ميتواند توليدكننده قدرت ملي باشد. وقتی سخن از موقعيت ژئوپليتيك سيستانوبلوچستان به ميان ميآيد، بايد اين واقعيت را در نظر داشت كه سيستانوبلوچستان بعد از ترتيبات مرزی که با نظر قدرت استعماري انگلستان در دوره ناصرالدينشاه قاجار، پادشاه وقت ايران، بهوسیله گلد اسميت، كارگزار امپراتوري انگليس كه شبهقاره هند را در اختيار داشت، به سه ناحیه تقسيم شد؛ بخشي از آن در حوزه قدرت سلطنت بارکزاییهای افغانستان و بخشي در اختيار خان كلات و بخش ديگري نیز در حوزه قدرت ايران باقي ماند. بنابراين وقتي سخن از موقعيت راهبردي سيستانوبلوچستان ميكنيم، نميتوان اين موقعيت را بدون كليت جغرافيايي واحد منطقهاي و جدا از تقسيمبنديهاي سياسي در نظر گرفت.اهميت اين موضوع در آن است كه سيستانوبلوچستان در موقعيت راهبردي جديد خود كه به نوعي يادآور نقش تاريخي ارتباطدهندهاش است، همچنان از ويژگي جغرافيايي طبيعي خود در مركز توجه منطقهاي و رقابتهاي بينالمللي است. پروژه يك جاده- يك كمربند چين، قدرت نوظهور آسيا كه جاده ابريشم جديد نيز ناميده ميشود، از بخش پاكستاني بلوچستان عبور ميكند و به بندر گوادر در 60كيلومتري چابهار و طبس تاریخی میرسد. جاده ابریشم جدید که قرار است کاشغر، مرکز ایالت سینکیانگ چين را به گوادر وصل كند، تأكيد مجددي بر اهميت ژئوپليتيك بلوچستان در كليت آن، جدا از مرزبنديهاي سياسي است. در واقع سيستانوبلوچستان يك بار ديگر به نقش تاريخي و تجاري خود در اتصال شرق و غرب بازميگردد و اين در حالي است كه شرايط نوين جهاني بر اهميت ژئوپليتيك اين منطقه به نحو محسوسي افزوده است. به این معنا كه سيستانوبلوچستان ايران و بلوچستان پاكستان و افغانستان در مساعدترين شرايط جغرافيايي طبيعي ارتباطدهنده خود، از يك سو آسياي ميانه محاصره در خشكي را به منطقه خليجفارس و خاورميانه متصل ميكند و از طرف ديگر، جنوب آسيا و شبهقاره هند را به هر دو منطقه خاورميانه و آسياي ميانه پيوند ميدهد. به عبارت روشنتر، سيستانوبلوچستان به صورت چهارراه و تقاطع كريدور ارتباطي- ترانزيتي قرار دارد كه شرق و غرب و شمال و جنوب را در پيوند با هم قرار ميدهد. در واقع ميتوان گفت بهترين كريدورهاي تجاري شرق و غرب و جنوب و شمال از هر دو موقعيت بحري و بري سيستانوبلوچستان ميتواند گذر کند و این امتيازي بيبديل در نگاهي به وضعيت موجود كريدورهاي تجاري است.
سيستانوبلوچستان از سه مزيت مهم راهبردي برخوردار است:
1. دسترسي به آبهاي آزاد بينالمللي خارج از تنگه هرمز؛
2. آسانسازي دسترسي آسياي مركزي محاصره در خشكي آسياي ميانه به آبهاي آزاد اقيانوس هند؛
3. وجود حالت پل ارتباطي شمال- جنوب و شرق و غرب.
واقعيت آن است كه سيستانوبلوچستان با وجود این شرايط مساعد طبيعي، در حاشيه قرار گرفته و يكي از عقبماندهترين مناطق كشور است كه در تمامي شاخصهاي توسعه با فاصله زيادي از استانهاي ديگر كشور عقب افتاده است. اين وضعيت چالشهاي ژئوپليتيكی در پي داشته است. پررنگشدن تفاوتهاي مذهبي و قومي از یکطرف و بازشدن فضا براي جريانهاي ضدسیستمی از طرف ديگر، نگاه توسعه حاكميت اسلامي را تحتالشعاع قرار داده و در قالب نگاه امنيتي صورتبندي كرده است؛ موضوعي كه در بلندمدت ميتواند خطراتی جديتر از گسترش و نفوذ راديكالهاي منطقهاي پيوندخورده با جريانهاي تندرو بينالمللي را افزايش دهد و ژئوپليتيك تروريسم مکتبی را بر آن بيفزايد. به عبارت روشنتر، اين خطر وجود دارد كه بهجاي آنكه ظرفيتهاي ژئوپليتيك سيستانوبلوچستان باعث كاركردهاي توليد قدرت ملي شود، در مسير انحرافي تضعيف قدرت ملي، از حمایت خارجي برخوردار شود و يك چالش جدي به وجود آورد.
اهميت اين مطلب بهويژه در آن است كه بلوچستان در کلیت آن، در مركز توجه قدرتهاي رقيب، در رأس آنها چين و آمريكا، دو مدعي اصلي قدرت هژمون در قرن بيستويكم قرار گرفته است و در همان حال، با ورود چين به بندر گوادر و ورود هندوستان به بندر چابهار، رقابتهاي هند و پاكستان نیز به رقابتهاي چين و آمريكا اضافه شده و دومين امتياز سيستانوبلوچستان و موقعيت ژئوپليتيك آن را تحت تأثير قرار داده است. دومين امتياز سيستانوبلوچستان بعد از نقش ترانزيتي آن، خط انتقال انرژي از حوزه انرژی خليجفارس و حوزه درياي خزر است كه اين امتياز نيز تحت تأثير روندهاي سياسي قرار گرفته و بخش ايراني آن با موانعی روبهرو شده است. خط لوله صلح كه قرار بود پاكستان و هندوستان را در يك پروژه مشترك در تعامل اقتصادي سودآور و برآورنده نيازهاي روزافزون سوختي قرار دهد، در نقطه صفر مرزي متوقف باقي مانده است و خط «تاپی» از طريق افغانستان بهتدريج دارد جايگزين خط لوله صلح ميشود. گذشته از اين، با تشديد رقابتهاي منطقهاي بين ايران و عربستان سعودي، پروژه انتقال انرژي حوزه خليجفارس از بستر دريا به بندر بمبئی در كرانه هندي اقيانوس هند، در یک برنامه
جاهطلبانه و با پيشبيني هزينه گزاف در حال بررسي است كه طبق آن دو خط لوله نفت و گاز و يك خط لوله آب شيرين هندوستان و عربستان در پيوندي استراتژيك قرار میگیرند كه عربستان سعودي سوخت هند و هندوستان آب شرب عربستان سعودي را در بلندمدت تأمين كند.
دو بندر ايراني چابهار و پاكستاني «گوادر» در مركز ثقل توجه منابع منطقهاي و جهاني قدرت قرار گرفته و اين خود حكايت از موقعيت راهبردي كرانههاي مكران در قرن بيستويكم دارد. اهميت استراتژيك بندر چابهار براي ايران آن است كه اين بندر خارج از تنگه هرمز قرار داشتند و شانس دسترسي به اقيانوس هند را در مساعدترين شرايط دارد. موضوعي كه سالها به فراموشي سپرده شده بود و تنها زماني كه جنگ تحميلي هشتساله عراق به ايران پيش آمد و بنادر خوزستان از كاركرد روزانه خود بازماندند، به اهميت آن پی برده و نياز به بندري خارج از تنگه هرمز احساس شد. كرانههاي مكران بخش مهمي از سواحل اقيانوس هند را خارج از تنگه هرمز شامل ميشود كه از استان هرمزگان آغاز و در نزديكيهای كراچي، مركز ايالت سند پاكستان تداوم مييابد و طولي حدود هزارو 500 كيلومتر را شامل ميشود و فقط حدود 300 تا 350 كيلومتر آن كرانههاي مكران سيستانوبلوچستان را پوشش ميدهد. بيشتر اين كرانه در بلوچستان پاكستان قرار دارد و بندر گوادر است كه در شرايط كنوني توجه جهانيان را به خود جلب كرده است.
سرمايهگذاري چين در گوادر واقع در ساحل پاكستاني مكران و سرمايهگذاري هندوستان در كرانه ايراني مكران را هرگاه از زاويه رقابتهاي هندوستان و چين مورد توجه قرار دهیم و اين واقعيت را در نظر بگيريم كه چين علاوه بر حضور اقتصادي و سرمایهای در بندر گوادر، در حال حضور نظامي و احداث پايگاه دريايي در آن است، اهميت كرانههاي درياي مكران روشنتر خواهد شد؛ بهويژه آنكه در نگاه چين پروژه يك جاده- يك كمربند، يك مسير دريايي هم دارد كه از بندري در جنوب چين از مسير مالاکا از كشورهاي ميانمار، بنگلادش و سريلانكا عبور ميكند و با دورزدن هندوستان به بندر گوادر ميرسد كه از آن به نام رشته مرواريد ياد شده است.
براساساين این انتظار میرود كه در آينده بر اهميت كرانههاي مكران و به موازات آن موقعيت استراتژيك سيستانوبلوچستان افزوده شود. گذشته از اين عربستان سعودي و كشورهاي عرب صاحب نفت حوزه جنوبي خليج فارس در يك نگاه آيندهنگرانه در حال برنامهريزي براي دوران پسانفت هستند و از همین حالا در انديشه سرمایهگذاري در بخشهاي صنعتي، تأسيسات بندري و حتي كشاورزي در دو بخش مستعد جنوب آسيا و آسياي ميانه برآمدهاند. مسير ارتباطي كشورهاي عرب حوزه خليج فارس براي دسترسي آسان به اين دو حوزه اقتصادي از كرانههاي مكران، بلوچستان پاكستان و ايران ميگذرد. از اينرو تصور میشود كه در آينده و پسااقتصاد نفت در حوزه خليج فارس، تجارت و بازرگاني و سرمايهگذاري در حوزههاي اقتصادي متنوعتري كه دنیاي عرب بتواند بقاي اقتصادي خود را تضمين كند، از سيستانوبلوچستان عبور كند و اين خود بر اهميت ژئوپليتيك این منطقه خواهد افزود. به عبارت روشنتر موقعيت كرانهاي درياي مكران در بلوچستان ايران و پاكستان داراي اهميت ژئواكونوميك خواهد شد كه به نوبه خود در معادلات ژئوپليتيك قادر به ايفاي نقش خواهد بود.با درك همين اهميت راهبردي بودن سيستانوبلوچستان
در هر دو حالت بحري و بري بودن آن است كه توافقهاي چندجانبه براي بهرهگیري از اين موقعیت بين ايران و پاكستان از يكسو با هندوستان و چين براي فعالكردن دو بندر چابهار و گوادر صورت گرفته و از سوي ديگر ايران، هند و افغانستان در حال عملياتيكردن توافق سهجانبه هستند از اينرو میتوان پيشبیني کرد كرانههاي مكران و مسير ارتباطي سيستانوبلوچستان در دو زمینه مشخصتر با كاركرد دوگانهاي روبهرو شوند.
1)توسعه خطوط ارتباطي جادهاي و ريلي كه چابهار را به افغانستان و آسياي ميانه پيوند دهد.
2) فعالسازي خطوط انرژي، نفت و گاز كه انرژي دو حوزه خليج فارس و درياي خزر را به بازارهاي مصرف عمده در شرق و جنوب آسيا برساند.
سرمايهگذاريهاي لازم در اين هر دو بخش در حال تكميل است و در كليت آن تفاوتي نخواهد كرد كه از مسير كرانه پاكستان مكران عملياتي شود يا از كرانه ايراني آن. افزون بر اين يك توافق سهجانبه ديگري بين هند، ايران و روسيه براي فعالسازي خط ترانزيت شرق به غرب حاصل شده است كه هندوستان را از مسير ايران به روسيه، اروپاي شرقي و غربي پيوند ميدهد كه زمان حملونقل كالا و هزينههاي آن را تا 30 درصد كاهش خواهد داد و زيرساختهاي جادهاي و ريلي آن در حال تكميل است. اين توافق نيز بر اهمت ژئوپلتيك چابهار در آينده خواهد افزود.درهرحال با توجه به مجموعه اينگونه واقعيتهاست كه ميتوان گفت سيستانوبلوچستان كه در چند سده گذشته بهصورت فاجعهاي منزوی و درگير چالشهاي متنوع باقي مانده بود و نقش تاريخي ارتباطدهندهاش را از دست داده بود، در شرايط نوين منطقهای و بينالمللي در كانون توجه قرار گرفته و انتظار ميرود با عملياتيكردن پروژههاي در دست اقدام بتواند اصليترين فرصت خود را که نقش ترانزيتي و پيونددهنده افغانستان، آسياي ميانه به جنوب آسيا و حوزه خليج فارس از يك طرف و خاورميانه و حوزه خليج فارس به آسياي ميانه و افغانستان از طرف
ديگر است، بازیابد و خود نیز از انزوا خارج شده و در روند توسعه ملي قرار گيرد.
استان سيستانوبلوچستان در جنوب شرق ايران موقعيت ژئوپليتيك درخور توجهي دارد. اين استان شرقي ايران به لحاظ جغرافياي طبيعي خود، از طبيعت دوگانه بحري و بري برخوردار بوده و در طول تاريخ ارتباطدهنده شرق و غرب و شمال و جنوب بوده است. آثار تمدني كشفشده در شهر سوخته سيستان، حكايت از وجود كارگاههاي صنعتي پردازش و تراش سنگهاي لاجورد دارد كه از منطقه بدخشان افغانستان و تاجيكستان امروز به سيستان آورده و در كارگاههاي شهر سوخته تراش داده ميشده و به غرب آسيا صادر ميشدهاند. سيستان در مسير تجارت جهاني شرق و غرب قرار داشته و شهر سوخته حكم بارانداز تجارت در راه ابريشم قديم را داشته است. گفته شده كاردانهاي تجاري با 10 هزار شتر، كالاهاي شرق آسيا و چین را به كرانههاي درياي مكران و بندر طبس در چابهار امروز ميرساندهاند و از آنجا از طريق دريا به جزيرهالعرب تا كرانههاي مديترانه انتقال ميدادند و به بازار مصرف اروپا میرساندند. شهر زرنج يا زرنگ كه مركز سيستان تا قبل از تقسيم سيستان به وسيله گلد اسميت بوده، از مراكز تجاري مهم بر سر راه تجاري ابريشم قديم بوده است كه امروز در خاك افغانستان قرار دارد و در ولايت نیمروز سيستان حالت مركزيت خود را حفظ كرده است؛ هرچند از گذشته پررونق آن اكنون خبري نيست (در واقع سيستان در هر دو بخش ايراني و افغانستاني آن که بخش بري سيستانوبلوچستان با گذشته تاريخي ارتباطدهنده شرق و غرب را تشکیل میدهد و كرانههاي درياي مكران با مركزيت بندر طبس نیز مرکز بخش بحري سيستانوبلوچستان تاريخي بوده است). ازاينرو در نگاهي تاريخي به ويژگيهاي جغرافياي استراتژيك شرق ايران و نقش ارتباطدهنده و تسهيلكننده تجارت جهاني بين شرق و غرب عالم ميتوان گفت سيستانوبلوچستان در موقعيتی ژئوپليتيك قرار دارد كه ميتواند توليدكننده قدرت ملي باشد. وقتی سخن از موقعيت ژئوپليتيك سيستانوبلوچستان به ميان ميآيد، بايد اين واقعيت را در نظر داشت كه سيستانوبلوچستان بعد از ترتيبات مرزی که با نظر قدرت استعماري انگلستان در دوره ناصرالدينشاه قاجار، پادشاه وقت ايران، بهوسیله گلد اسميت، كارگزار امپراتوري انگليس كه شبهقاره هند را در اختيار داشت، به سه ناحیه تقسيم شد؛ بخشي از آن در حوزه قدرت سلطنت بارکزاییهای افغانستان و بخشي در اختيار خان كلات و بخش ديگري نیز در حوزه قدرت ايران باقي ماند. بنابراين وقتي سخن از موقعيت راهبردي سيستانوبلوچستان ميكنيم، نميتوان اين موقعيت را بدون كليت جغرافيايي واحد منطقهاي و جدا از تقسيمبنديهاي سياسي در نظر گرفت.اهميت اين موضوع در آن است كه سيستانوبلوچستان در موقعيت راهبردي جديد خود كه به نوعي يادآور نقش تاريخي ارتباطدهندهاش است، همچنان از ويژگي جغرافيايي طبيعي خود در مركز توجه منطقهاي و رقابتهاي بينالمللي است. پروژه يك جاده- يك كمربند چين، قدرت نوظهور آسيا كه جاده ابريشم جديد نيز ناميده ميشود، از بخش پاكستاني بلوچستان عبور ميكند و به بندر گوادر در 60كيلومتري چابهار و طبس تاریخی میرسد. جاده ابریشم جدید که قرار است کاشغر، مرکز ایالت سینکیانگ چين را به گوادر وصل كند، تأكيد مجددي بر اهميت ژئوپليتيك بلوچستان در كليت آن، جدا از مرزبنديهاي سياسي است. در واقع سيستانوبلوچستان يك بار ديگر به نقش تاريخي و تجاري خود در اتصال شرق و غرب بازميگردد و اين در حالي است كه شرايط نوين جهاني بر اهميت ژئوپليتيك اين منطقه به نحو محسوسي افزوده است. به این معنا كه سيستانوبلوچستان ايران و بلوچستان پاكستان و افغانستان در مساعدترين شرايط جغرافيايي طبيعي ارتباطدهنده خود، از يك سو آسياي ميانه محاصره در خشكي را به منطقه خليجفارس و خاورميانه متصل ميكند و از طرف ديگر، جنوب آسيا و شبهقاره هند را به هر دو منطقه خاورميانه و آسياي ميانه پيوند ميدهد. به عبارت روشنتر، سيستانوبلوچستان به صورت چهارراه و تقاطع كريدور ارتباطي- ترانزيتي قرار دارد كه شرق و غرب و شمال و جنوب را در پيوند با هم قرار ميدهد. در واقع ميتوان گفت بهترين كريدورهاي تجاري شرق و غرب و جنوب و شمال از هر دو موقعيت بحري و بري سيستانوبلوچستان ميتواند گذر کند و این امتيازي بيبديل در نگاهي به وضعيت موجود كريدورهاي تجاري است.
سيستانوبلوچستان از سه مزيت مهم راهبردي برخوردار است:
1. دسترسي به آبهاي آزاد بينالمللي خارج از تنگه هرمز؛
2. آسانسازي دسترسي آسياي مركزي محاصره در خشكي آسياي ميانه به آبهاي آزاد اقيانوس هند؛
3. وجود حالت پل ارتباطي شمال- جنوب و شرق و غرب.
واقعيت آن است كه سيستانوبلوچستان با وجود این شرايط مساعد طبيعي، در حاشيه قرار گرفته و يكي از عقبماندهترين مناطق كشور است كه در تمامي شاخصهاي توسعه با فاصله زيادي از استانهاي ديگر كشور عقب افتاده است. اين وضعيت چالشهاي ژئوپليتيكی در پي داشته است. پررنگشدن تفاوتهاي مذهبي و قومي از یکطرف و بازشدن فضا براي جريانهاي ضدسیستمی از طرف ديگر، نگاه توسعه حاكميت اسلامي را تحتالشعاع قرار داده و در قالب نگاه امنيتي صورتبندي كرده است؛ موضوعي كه در بلندمدت ميتواند خطراتی جديتر از گسترش و نفوذ راديكالهاي منطقهاي پيوندخورده با جريانهاي تندرو بينالمللي را افزايش دهد و ژئوپليتيك تروريسم مکتبی را بر آن بيفزايد. به عبارت روشنتر، اين خطر وجود دارد كه بهجاي آنكه ظرفيتهاي ژئوپليتيك سيستانوبلوچستان باعث كاركردهاي توليد قدرت ملي شود، در مسير انحرافي تضعيف قدرت ملي، از حمایت خارجي برخوردار شود و يك چالش جدي به وجود آورد.
اهميت اين مطلب بهويژه در آن است كه بلوچستان در کلیت آن، در مركز توجه قدرتهاي رقيب، در رأس آنها چين و آمريكا، دو مدعي اصلي قدرت هژمون در قرن بيستويكم قرار گرفته است و در همان حال، با ورود چين به بندر گوادر و ورود هندوستان به بندر چابهار، رقابتهاي هند و پاكستان نیز به رقابتهاي چين و آمريكا اضافه شده و دومين امتياز سيستانوبلوچستان و موقعيت ژئوپليتيك آن را تحت تأثير قرار داده است. دومين امتياز سيستانوبلوچستان بعد از نقش ترانزيتي آن، خط انتقال انرژي از حوزه انرژی خليجفارس و حوزه درياي خزر است كه اين امتياز نيز تحت تأثير روندهاي سياسي قرار گرفته و بخش ايراني آن با موانعی روبهرو شده است. خط لوله صلح كه قرار بود پاكستان و هندوستان را در يك پروژه مشترك در تعامل اقتصادي سودآور و برآورنده نيازهاي روزافزون سوختي قرار دهد، در نقطه صفر مرزي متوقف باقي مانده است و خط «تاپی» از طريق افغانستان بهتدريج دارد جايگزين خط لوله صلح ميشود. گذشته از اين، با تشديد رقابتهاي منطقهاي بين ايران و عربستان سعودي، پروژه انتقال انرژي حوزه خليجفارس از بستر دريا به بندر بمبئی در كرانه هندي اقيانوس هند، در یک برنامه
جاهطلبانه و با پيشبيني هزينه گزاف در حال بررسي است كه طبق آن دو خط لوله نفت و گاز و يك خط لوله آب شيرين هندوستان و عربستان در پيوندي استراتژيك قرار میگیرند كه عربستان سعودي سوخت هند و هندوستان آب شرب عربستان سعودي را در بلندمدت تأمين كند.
دو بندر ايراني چابهار و پاكستاني «گوادر» در مركز ثقل توجه منابع منطقهاي و جهاني قدرت قرار گرفته و اين خود حكايت از موقعيت راهبردي كرانههاي مكران در قرن بيستويكم دارد. اهميت استراتژيك بندر چابهار براي ايران آن است كه اين بندر خارج از تنگه هرمز قرار داشتند و شانس دسترسي به اقيانوس هند را در مساعدترين شرايط دارد. موضوعي كه سالها به فراموشي سپرده شده بود و تنها زماني كه جنگ تحميلي هشتساله عراق به ايران پيش آمد و بنادر خوزستان از كاركرد روزانه خود بازماندند، به اهميت آن پی برده و نياز به بندري خارج از تنگه هرمز احساس شد. كرانههاي مكران بخش مهمي از سواحل اقيانوس هند را خارج از تنگه هرمز شامل ميشود كه از استان هرمزگان آغاز و در نزديكيهای كراچي، مركز ايالت سند پاكستان تداوم مييابد و طولي حدود هزارو 500 كيلومتر را شامل ميشود و فقط حدود 300 تا 350 كيلومتر آن كرانههاي مكران سيستانوبلوچستان را پوشش ميدهد. بيشتر اين كرانه در بلوچستان پاكستان قرار دارد و بندر گوادر است كه در شرايط كنوني توجه جهانيان را به خود جلب كرده است.
سرمايهگذاري چين در گوادر واقع در ساحل پاكستاني مكران و سرمايهگذاري هندوستان در كرانه ايراني مكران را هرگاه از زاويه رقابتهاي هندوستان و چين مورد توجه قرار دهیم و اين واقعيت را در نظر بگيريم كه چين علاوه بر حضور اقتصادي و سرمایهای در بندر گوادر، در حال حضور نظامي و احداث پايگاه دريايي در آن است، اهميت كرانههاي درياي مكران روشنتر خواهد شد؛ بهويژه آنكه در نگاه چين پروژه يك جاده- يك كمربند، يك مسير دريايي هم دارد كه از بندري در جنوب چين از مسير مالاکا از كشورهاي ميانمار، بنگلادش و سريلانكا عبور ميكند و با دورزدن هندوستان به بندر گوادر ميرسد كه از آن به نام رشته مرواريد ياد شده است.
براساساين این انتظار میرود كه در آينده بر اهميت كرانههاي مكران و به موازات آن موقعيت استراتژيك سيستانوبلوچستان افزوده شود. گذشته از اين عربستان سعودي و كشورهاي عرب صاحب نفت حوزه جنوبي خليج فارس در يك نگاه آيندهنگرانه در حال برنامهريزي براي دوران پسانفت هستند و از همین حالا در انديشه سرمایهگذاري در بخشهاي صنعتي، تأسيسات بندري و حتي كشاورزي در دو بخش مستعد جنوب آسيا و آسياي ميانه برآمدهاند. مسير ارتباطي كشورهاي عرب حوزه خليج فارس براي دسترسي آسان به اين دو حوزه اقتصادي از كرانههاي مكران، بلوچستان پاكستان و ايران ميگذرد. از اينرو تصور میشود كه در آينده و پسااقتصاد نفت در حوزه خليج فارس، تجارت و بازرگاني و سرمايهگذاري در حوزههاي اقتصادي متنوعتري كه دنیاي عرب بتواند بقاي اقتصادي خود را تضمين كند، از سيستانوبلوچستان عبور كند و اين خود بر اهميت ژئوپليتيك این منطقه خواهد افزود. به عبارت روشنتر موقعيت كرانهاي درياي مكران در بلوچستان ايران و پاكستان داراي اهميت ژئواكونوميك خواهد شد كه به نوبه خود در معادلات ژئوپليتيك قادر به ايفاي نقش خواهد بود.با درك همين اهميت راهبردي بودن سيستانوبلوچستان
در هر دو حالت بحري و بري بودن آن است كه توافقهاي چندجانبه براي بهرهگیري از اين موقعیت بين ايران و پاكستان از يكسو با هندوستان و چين براي فعالكردن دو بندر چابهار و گوادر صورت گرفته و از سوي ديگر ايران، هند و افغانستان در حال عملياتيكردن توافق سهجانبه هستند از اينرو میتوان پيشبیني کرد كرانههاي مكران و مسير ارتباطي سيستانوبلوچستان در دو زمینه مشخصتر با كاركرد دوگانهاي روبهرو شوند.
1)توسعه خطوط ارتباطي جادهاي و ريلي كه چابهار را به افغانستان و آسياي ميانه پيوند دهد.
2) فعالسازي خطوط انرژي، نفت و گاز كه انرژي دو حوزه خليج فارس و درياي خزر را به بازارهاي مصرف عمده در شرق و جنوب آسيا برساند.
سرمايهگذاريهاي لازم در اين هر دو بخش در حال تكميل است و در كليت آن تفاوتي نخواهد كرد كه از مسير كرانه پاكستان مكران عملياتي شود يا از كرانه ايراني آن. افزون بر اين يك توافق سهجانبه ديگري بين هند، ايران و روسيه براي فعالسازي خط ترانزيت شرق به غرب حاصل شده است كه هندوستان را از مسير ايران به روسيه، اروپاي شرقي و غربي پيوند ميدهد كه زمان حملونقل كالا و هزينههاي آن را تا 30 درصد كاهش خواهد داد و زيرساختهاي جادهاي و ريلي آن در حال تكميل است. اين توافق نيز بر اهمت ژئوپلتيك چابهار در آينده خواهد افزود.درهرحال با توجه به مجموعه اينگونه واقعيتهاست كه ميتوان گفت سيستانوبلوچستان كه در چند سده گذشته بهصورت فاجعهاي منزوی و درگير چالشهاي متنوع باقي مانده بود و نقش تاريخي ارتباطدهندهاش را از دست داده بود، در شرايط نوين منطقهای و بينالمللي در كانون توجه قرار گرفته و انتظار ميرود با عملياتيكردن پروژههاي در دست اقدام بتواند اصليترين فرصت خود را که نقش ترانزيتي و پيونددهنده افغانستان، آسياي ميانه به جنوب آسيا و حوزه خليج فارس از يك طرف و خاورميانه و حوزه خليج فارس به آسياي ميانه و افغانستان از طرف
ديگر است، بازیابد و خود نیز از انزوا خارج شده و در روند توسعه ملي قرار گيرد.