گسترش ریاضیات به سراسر معارف بشری
یکی از اولین متون فلسفه جدید «گفتار در روش» رنه دکارت است که در قرن هفدهم منتشر شد. این کتاب نقشی تعیینکننده در فلسفه معاصر داشته است. جالب توجه آنکه یکی از اولین ترجمههای متون فلسفی به فارسی نیز ترجمهای است از همین کتاب که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم طی چند ترجمه کامل شد. این کتاب نخست در سال 1279 هجری قمری به دستور آرتور دوگوبینو و به دست ملا لالهزار و با همکاری امیل برنه تحت عنوان «حکمت ناصریه» ترجمه شد که غلطهای بسیاری داشت. ترجمه دوم را افضلالملک کرمانی از روی متن ترجمهشده ترکی انجام داد که گویا این نسخه هرگز منتشر نمیشود. و بالاخره ترجمه سوم را محمدعلی فروغی در اوایل قرن بیستم ابتدا بهعنوان ضمیمه جلد اول کتاب «سیر حکمت در اروپا» منتشر میکند. این نسخه تا همین امروز تنها نسخه قابل اعتماد از «گفتار در روش» به فارسی است. برای کسانی که فلسفه میخوانند مطالعه این کتاب از اوجب واجبات است و بالطبع باید طی دهههای گذشته این کتاب بارها چاپ میشد. به تازگی نشر مرکز نسخهای از «گفتار در روش» منتشر کرده به همراه مقدمه و حواشی اتین ژیلسون. ویژگی این چاپ، مقدمه موجز اما غنی و نیز حواشی مفصل و
موشکافانه ژیلسون است. اما امتیاز اصلی این کتاب به حواشی آن برمیگردد. حجم این حواشی تقریبا برابر است با حجم متن اصلی. ژیلسون کوشیده تا بند به بند متن را تحلیل و معنا و جهتگیری اصلی «گفتار در روش» را آشکار کند. ترجمه گفتار در کتاب حاضر نیز همان ترجمه فروغی است که قطعا نثر روان و استوار و سبک نگارش او در دوام این ترجمه بیتاثیر نبوده است. ترجمه مقدمه و حواشی ژیلسون را اشکان خطیبی انجام داده است.
ژیلسون نخست گزارشی موجز از زندگی و آثار دکارت ارائه میدهد و سپس سراغ تشریح فلسفه و روش آن نزد دکارت میرود. او در مقدمه کتاب، فلسفه دکارت را در سه حوزه مابعدالطبیعه، فیزیک و اخلاق بررسی میکند. تفسیر خود را از حدود سال 1628 آغاز میکند، وقتی دکارت تمام قواعدی را که ریاضیدانان هنگام استدلال به کار میبرند در کتاب «قواعد هدایت ذهن» گرد آورد. اما نشان میدهد چنین کاری بعدتر در نظرش زیانبار آمد تا مفید و همه این قواعد را به چهار قاعده بسیار ساده «گفتار در روش» تقلیل داد: «1) هیچچیز را نپذیرد مگر آنکه مطلقا بدیهی باشد؛ 2) هر مساله را تا به آنجا که برای حل بهتر آن مناسب است به مسائل جزئی تقسیم کند؛
3) فکر را با ترتیب از سادهتر به پیچیدهتر راه برد؛ 4) دادههای مساله را کاملا شمارش کند و تکتک عناصر راهحل را برای حصول اطمینان از درستی آن از نظر بگذراند». ژیلسون نشان میدهد اگرچه قواعد حاضر قواعدی بسیار کلی و یکسره انتزاعیاند، مقصود از بیان آنها به هیچ وجه تعلیم روش نیست بلکه تعیین ویژگیهای ممیز روش است. او، به تأسی از دکارت، دستیابی به روش را در گرو بهکاربستن آن میداند، و این کار نیز معنایی ندارد جز «ممارست در حلکردن مسائل ریاضی و از این طریق عادت به اندیشیدن به نحو ریاضی». چراکه اگر ذهن به اقتضائات روش راستین خو بگیرد، میتواند همان اقتضائات را به حوزههای دیگری غیر از ریاضیات منتقل کند و در نتیجه امکان گونهای ریاضیات عام را بفهمد. در نظر ژیلسون، اگرچه چنین کاری (یعنی همه چیز را به محاسبه فروکاستن و مسائل مابعدالطبیعه یا اخلاق را به معادله درآوردن) در نگاه اول ظاهرا ناممکن به نظر میرسد اما میتوان به این مسائل به نحو ریاضی پرداخت. او با تفسیر دکارت نشان میدهد که محاسبه چیزی نیست مگر ابزاری که در علم حساب یا جبر به کارش میبندند تا مسائل مخصوص آن علوم را با آن حل کنند. اما «آنچه مایه یقین در
ریاضیات است، بیش از آنکه برخاسته از شگردهای محاسباتی باشد، مقوم از بداهت کامل تصوراتی است که به کار گرفته میشوند و ترتیبی که آن تصورات را برحسب آن جاری میسازد». به این جهت در نظر ژیلسون فلسفه دکارت پیش از هر چیز کوششی است برای گسترش روش ریاضی در سراسر پیکره معارف بشری و این یعنی بهکار بردن بهنجار عقل. طبق فلسفه دکارت «غایت قواعد روش، توصیف شیوه اندیشیدن ذهن است وقتی به نحو ریاضی میاندیشد». در این میان مفهوم «امتداد» (extension) نقشی محوری در فلسفه دکارت دارد. بنابراین، ژیلسون با «گفتار در روش» دکارت نشان میدهد برای آنکه بتوان به هر علمی یقین داشت، برابر با یقینی که در حساب و جبر هست، کافی است: 1) هرگز هیچ تصوری را به کار نگیریم مگر آن تصور واضح و متمایز باشد؛ 2) همواره از تصورات به اشیاء سیر کنیم (یعنی هرگز چیزی را به اشیاء منتسب نکنیم، مگر آن را در تصور آن شیء به بداهت ادراک کرده باشیم)؛ 3) تصورات خود را برحسب چنان ترتیبی منظم کنیم که هر تصور از تمام تصوراتی که به آن وابسته است موخر و بر تمام تصوراتی که وابسته آن هستند مقدم باشد. ژیلسون بر این باور است که اگر چنین اوضاعی محقق شود، حکمت نیز در همان
حال محقق میشود و چه بسا حکمت با علم جمع شود. چون در نظرش «سراسر پیکره علوم ناشی از کمال آن ذهنی است که به قوامدادن این پیکره تواناست».
در همین راستا، ژیلسون برای نظریه اجتهادی دکارت وحدتی قائل است و آن وحدت را ذهن خود دکارت میداند که در این نظام فلسفی شکوفا میشود. در نظر ژیلسون، «فهم فلسفه دکارت در ورای متن آثار او، پیوستن به حرکت مستمر فکر دکارت و همراهی با اوست تا بدانجا که استنتاج عالم، آنگونه که او بر ما عرضه میکند، در شهودی واحد میسر گردد». او تأکید دارد برای رسیدن به این مقصود هیچ چیز بهتر از مطالعه «گفتار در روش» نیست و این کتاب را یگانه اثر تاریخ فلسفه میداند: «این کتاب بیش از آنکه عرضه نظامی باشد سرگذشتی روحانی است. هر کس میتواند در گفتار، جدا از محتوای آن آموزههایی که خلاصه و به ما تعلیم میشود، نمونهای از حالت ناب حیات فلسفی را بیابد و احترام اندیشمندانی را که در آن عمر گذاشتهاند، درک نماید و ذوق متابعت از ایشان را پیدا کند». البته ژیلسون مساله را فراتر از این میداند که در هر کسی صرفا شوق عرضه نظامی فلسفی به وجود آید: «برای انسان فقدان احساس وحدت میان حیات روحانی و ضرورت نظامهایی که آن حیات روحانی را در هیئت فلسفه و علم و اخلاق متجلی میکنند همانا فقدان احساس بالاترین میزان حرمت است». در نظر ژیلسون آنچه به مطالعه
«گفتار در روش» قدری بیهمتا و همیشگی میبخشد آن است که هیچ اثری بهتر از آن الهامبخش این احساس نبوده است.
یکی از اولین متون فلسفه جدید «گفتار در روش» رنه دکارت است که در قرن هفدهم منتشر شد. این کتاب نقشی تعیینکننده در فلسفه معاصر داشته است. جالب توجه آنکه یکی از اولین ترجمههای متون فلسفی به فارسی نیز ترجمهای است از همین کتاب که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم طی چند ترجمه کامل شد. این کتاب نخست در سال 1279 هجری قمری به دستور آرتور دوگوبینو و به دست ملا لالهزار و با همکاری امیل برنه تحت عنوان «حکمت ناصریه» ترجمه شد که غلطهای بسیاری داشت. ترجمه دوم را افضلالملک کرمانی از روی متن ترجمهشده ترکی انجام داد که گویا این نسخه هرگز منتشر نمیشود. و بالاخره ترجمه سوم را محمدعلی فروغی در اوایل قرن بیستم ابتدا بهعنوان ضمیمه جلد اول کتاب «سیر حکمت در اروپا» منتشر میکند. این نسخه تا همین امروز تنها نسخه قابل اعتماد از «گفتار در روش» به فارسی است. برای کسانی که فلسفه میخوانند مطالعه این کتاب از اوجب واجبات است و بالطبع باید طی دهههای گذشته این کتاب بارها چاپ میشد. به تازگی نشر مرکز نسخهای از «گفتار در روش» منتشر کرده به همراه مقدمه و حواشی اتین ژیلسون. ویژگی این چاپ، مقدمه موجز اما غنی و نیز حواشی مفصل و
موشکافانه ژیلسون است. اما امتیاز اصلی این کتاب به حواشی آن برمیگردد. حجم این حواشی تقریبا برابر است با حجم متن اصلی. ژیلسون کوشیده تا بند به بند متن را تحلیل و معنا و جهتگیری اصلی «گفتار در روش» را آشکار کند. ترجمه گفتار در کتاب حاضر نیز همان ترجمه فروغی است که قطعا نثر روان و استوار و سبک نگارش او در دوام این ترجمه بیتاثیر نبوده است. ترجمه مقدمه و حواشی ژیلسون را اشکان خطیبی انجام داده است.
ژیلسون نخست گزارشی موجز از زندگی و آثار دکارت ارائه میدهد و سپس سراغ تشریح فلسفه و روش آن نزد دکارت میرود. او در مقدمه کتاب، فلسفه دکارت را در سه حوزه مابعدالطبیعه، فیزیک و اخلاق بررسی میکند. تفسیر خود را از حدود سال 1628 آغاز میکند، وقتی دکارت تمام قواعدی را که ریاضیدانان هنگام استدلال به کار میبرند در کتاب «قواعد هدایت ذهن» گرد آورد. اما نشان میدهد چنین کاری بعدتر در نظرش زیانبار آمد تا مفید و همه این قواعد را به چهار قاعده بسیار ساده «گفتار در روش» تقلیل داد: «1) هیچچیز را نپذیرد مگر آنکه مطلقا بدیهی باشد؛ 2) هر مساله را تا به آنجا که برای حل بهتر آن مناسب است به مسائل جزئی تقسیم کند؛
3) فکر را با ترتیب از سادهتر به پیچیدهتر راه برد؛ 4) دادههای مساله را کاملا شمارش کند و تکتک عناصر راهحل را برای حصول اطمینان از درستی آن از نظر بگذراند». ژیلسون نشان میدهد اگرچه قواعد حاضر قواعدی بسیار کلی و یکسره انتزاعیاند، مقصود از بیان آنها به هیچ وجه تعلیم روش نیست بلکه تعیین ویژگیهای ممیز روش است. او، به تأسی از دکارت، دستیابی به روش را در گرو بهکاربستن آن میداند، و این کار نیز معنایی ندارد جز «ممارست در حلکردن مسائل ریاضی و از این طریق عادت به اندیشیدن به نحو ریاضی». چراکه اگر ذهن به اقتضائات روش راستین خو بگیرد، میتواند همان اقتضائات را به حوزههای دیگری غیر از ریاضیات منتقل کند و در نتیجه امکان گونهای ریاضیات عام را بفهمد. در نظر ژیلسون، اگرچه چنین کاری (یعنی همه چیز را به محاسبه فروکاستن و مسائل مابعدالطبیعه یا اخلاق را به معادله درآوردن) در نگاه اول ظاهرا ناممکن به نظر میرسد اما میتوان به این مسائل به نحو ریاضی پرداخت. او با تفسیر دکارت نشان میدهد که محاسبه چیزی نیست مگر ابزاری که در علم حساب یا جبر به کارش میبندند تا مسائل مخصوص آن علوم را با آن حل کنند. اما «آنچه مایه یقین در
ریاضیات است، بیش از آنکه برخاسته از شگردهای محاسباتی باشد، مقوم از بداهت کامل تصوراتی است که به کار گرفته میشوند و ترتیبی که آن تصورات را برحسب آن جاری میسازد». به این جهت در نظر ژیلسون فلسفه دکارت پیش از هر چیز کوششی است برای گسترش روش ریاضی در سراسر پیکره معارف بشری و این یعنی بهکار بردن بهنجار عقل. طبق فلسفه دکارت «غایت قواعد روش، توصیف شیوه اندیشیدن ذهن است وقتی به نحو ریاضی میاندیشد». در این میان مفهوم «امتداد» (extension) نقشی محوری در فلسفه دکارت دارد. بنابراین، ژیلسون با «گفتار در روش» دکارت نشان میدهد برای آنکه بتوان به هر علمی یقین داشت، برابر با یقینی که در حساب و جبر هست، کافی است: 1) هرگز هیچ تصوری را به کار نگیریم مگر آن تصور واضح و متمایز باشد؛ 2) همواره از تصورات به اشیاء سیر کنیم (یعنی هرگز چیزی را به اشیاء منتسب نکنیم، مگر آن را در تصور آن شیء به بداهت ادراک کرده باشیم)؛ 3) تصورات خود را برحسب چنان ترتیبی منظم کنیم که هر تصور از تمام تصوراتی که به آن وابسته است موخر و بر تمام تصوراتی که وابسته آن هستند مقدم باشد. ژیلسون بر این باور است که اگر چنین اوضاعی محقق شود، حکمت نیز در همان
حال محقق میشود و چه بسا حکمت با علم جمع شود. چون در نظرش «سراسر پیکره علوم ناشی از کمال آن ذهنی است که به قوامدادن این پیکره تواناست».
در همین راستا، ژیلسون برای نظریه اجتهادی دکارت وحدتی قائل است و آن وحدت را ذهن خود دکارت میداند که در این نظام فلسفی شکوفا میشود. در نظر ژیلسون، «فهم فلسفه دکارت در ورای متن آثار او، پیوستن به حرکت مستمر فکر دکارت و همراهی با اوست تا بدانجا که استنتاج عالم، آنگونه که او بر ما عرضه میکند، در شهودی واحد میسر گردد». او تأکید دارد برای رسیدن به این مقصود هیچ چیز بهتر از مطالعه «گفتار در روش» نیست و این کتاب را یگانه اثر تاریخ فلسفه میداند: «این کتاب بیش از آنکه عرضه نظامی باشد سرگذشتی روحانی است. هر کس میتواند در گفتار، جدا از محتوای آن آموزههایی که خلاصه و به ما تعلیم میشود، نمونهای از حالت ناب حیات فلسفی را بیابد و احترام اندیشمندانی را که در آن عمر گذاشتهاند، درک نماید و ذوق متابعت از ایشان را پیدا کند». البته ژیلسون مساله را فراتر از این میداند که در هر کسی صرفا شوق عرضه نظامی فلسفی به وجود آید: «برای انسان فقدان احساس وحدت میان حیات روحانی و ضرورت نظامهایی که آن حیات روحانی را در هیئت فلسفه و علم و اخلاق متجلی میکنند همانا فقدان احساس بالاترین میزان حرمت است». در نظر ژیلسون آنچه به مطالعه
«گفتار در روش» قدری بیهمتا و همیشگی میبخشد آن است که هیچ اثری بهتر از آن الهامبخش این احساس نبوده است.