|

«اگر مميزي بگذارد...»

سحر عصرآزاد: «نهنگ آبي» در كوران توليد و پخش سريال در شبكه نمايش خانگي كه به شكلي قابل پيش‌بيني منجر به پس‌زدگي مخاطب به واسطه حجم زياد توليدات و افت كيفيت براي رسيدن به رقابت در بازار هفتگي شده، چند امتياز بالقوه دارد كه اگر مميزي بگذارد، مي‌تواند به فعليت مناسب برسد. مهم‌ترين ويژگي؛ داشتن فيلم‌نامه‌اي كامل و حساب‌شده به قلم بهرام توكلي است كه در فضايي متفاوت (نسبت به سريال‌هاي داخلي) و در عين حال به‌روز جريان دارد. توكلي كه اصولا سويه ذهني و دروني آدم‌ها، قصه‌ها و مضامين برايش جذابيت دارد و فيلم‌هايي كه ساخته واجد پيچيدگي‌هاي جذاب ذهني آدم‌ها هستند، اين بار هم سويه‌اي از مظاهر جهان مدرن را هدف قرار داده كه در راستاي همين دغدغه است. پرداختن به جهان و فضاي مجازي و درام پرشتابي كه قهرمان و كاراكتر محوري آن يك مغز متفكر و هكر دنياي مدرن است، هرچند سوژه‌اي بكر نيست و در فيلم‌هاي سينمايي و سريال‌هاي خارجي سابقه دارد، اما به جهت نوع نگاه و پرداخت، با عبور از فيلتر ذهني نويسنده تا حد زيادي متمايز شده و البته در اشل سريال‌هاي ايراني تازگي دارد. طبعا اين فيلم‌نامه با كارگرداني توكلي مي‌توانست اتفاق خوبي را براي او در عرصه سريال‌سازي رقم بزند اما به هر دليلي كه اين امكان فراهم نشده، انتخاب فريدون جيراني را براي نشستن روي صندلي كارگرداني اين سريال بايد هوشمندانه دانست. جيراني در فيلم‌ها و سريال‌هايي كه ساخته، اين علاقه‌مندي به كار در فضاهاي تنش‌زا و تودرتو، روابط درهم‌پيچيده و طرح و توطئه‌هاي برآمده از هم را مؤكد كرده است. از همين رو اين انتظار وجود داشت كه خروجي چنين تركيبي، يك سريال جذاب و پركشش باشد. سريال «نهنگ آبي» با نيم‌نگاهي به يك بازي معروف در فضاي مجازي كه وجه كشف و جست‌وجوگري مخاطب خود را قلقلك مي‌دهد، تلاش كرده اين روند را در ساختار فيلم‌نامه و جنس كارگرداني دنبال كند. به همين دليل از همان ابتدا با سكانسي بي‌زمان و بي‌مكان، يك فلاش‌بك به گذشته‌اي مي‌زند كه حكم اعتراف قهرمان قصه براي زندان‌بان يا بازجويش را دارد؛ اين سكانس ورودي كمك كرده تا نريشن راوي منطق دراماتيك پيدا كند و صرفا تمهيدي براي شتاب‌دادن به قصه‌اي كه در محدوده زماني گسترده با كاراكترهاي مختلف و متعدد مي‌گذرد، نباشد. درحالي‌كه بسياري از فيلم‌ها و سريال‌ها بدون آنكه به دنبال منطق دراماتيك باشند تنها به عنوان يك تمهيد كاربردي از نريشن براي پيشبرد روايت قصه خود بهره مي‌برند. اين فرم يك كاركرد مهم ديگر هم دارد و آن هم اينكه با توجه به جنس درون‌گراي كاراكتر آرمين كه پسري منزوي و ناتوان در برقراري ارتباط با آدم‌ها و اطرافيانش است، در موقعيت اجباري كه براي روايت داستانش دارد، سويه‌هايي از درونياتش را افشا مي‌كند كه چه‌بسا براي چيدمان موقعيتي جهت برملاشدن آن نياز به چندين سكانس باشد؛ تازه اگر حق مطلب ادا شود. روند پيشرفت قصه از نگاه آرمين با تكيه بر اولويت‌هاي او، حركتي دايره‌وار به سمت مركز دارد؛ دايره‌اي كه هرچه به مركز آن نزديك مي‌شويم آدم‌هايي قرار مي‌گيرند كه براي آرمين مهم‌تر هستند و طبعا كميت بيشتري همراه با تأمل به آنها اختصاص مي‌يابد؛ مثل كاراكترهاي ژاله، آناهيتا و مرواريد كه نوعي همپوشاني دارند. هرچه از اين مركز توجه دورتر مي‌شويم، كاراكترهايي همچون مادر را مي‌بينيم كه از نگاه آرمين كم‌اهميت جلوه مي‌كنند بدون آنكه نياز باشد توضيح بيشتري درباره چرايي اين قضيه براي مخاطب داده شود؛ چراكه آرمين اين‌گونه به جهان و آدم‌هاي اطرافش نگاه مي‌كند. هرچقدر معرفي كاراكترها و ورود آنها به قصه از نگاه آرمين هوشمندانه ترسيم شده اما در ادامه بسط و گسترش روابط و مواجهه‌هاي آرمين كه زمينه‌ساز تغيير و تحولي در كاراكتر دروني و بيروني اوست، دچار اختلالاتي مي‌شود كه مي‌توان حدس زد برآمده از مميزي واردشده به كار است كه روابط را الكن كرده است. مانند آنچه بين آرمين و آناهيتا مي‌گذرد و به تدريج به يك رابطه تنگاتنگ رسيده و بعد تبديل به شريك جرم مي‌شوند، تا جايي كه آرمين حكم ناجي آناهيتا از خودكشي را پيدا مي‌كند. همين سه مرحله در چينش يك رابطه انساني در محدوده زماني كوتاه، نياز به جزئيات و پرداخت حساب‌شده براي منطقي و باورپذير شدن دارد. اما پرش‌هاي مداوم و پانگرفتن زمينه‌هاي اين باورپذيري براي عميق‌شدن اين رابطه، توجه مخاطب را بيش از پيش به مميزي آشكار سريال جلب مي‌كند. همان‌طور كه نصفه و نيمه‌ماندن رابطه تنگاتنگ آرمين و ژاله را حين پيشرفت رابطه آرمين و آناهيتا نمي‌توان با هيچ منطقي توجيه كرد. رابطه‌اي كه يكباره دچار نوعي سكون و ايستايي شده و حتي غيبت سؤال‌برانگيز كاراكتر ژاله را در پي دارد. در سريالي مانند «نهنگ آبي» كه بر اساس روابط تودرتو، دسيسه‌چيني و نقشه‌هاي تنيده‌شده در هم شكل گرفته كه متأثر از جنس فضاي مجازي و جهان واقعي، واجد ساختاري دو لايه در پرداخت كاراكترها، ماجراها، روابط و... است؛ حذف يك سكانس تنها منجر به ضربه‌خوردن به يك قسمت نمي‌شود بلكه پايه‌هاي درامي را خدشه‌دار مي‌كند كه قرار است قسمت‌هاي بعدي بر دوش منطق آن سوار باشد. «نهنگ آبي» با تركيب بازيگران حرفه‌اي و نقش‌هاي متمايزي كه بسياري از آنها ايفا مي‌كنند، در كنار سوژه به‌روز، فيلم‌نامه حساب‌شده و كارگرداني تأمل‌برانگيز، مي‌تواند در ميان حجم توليدات اين روزهاي شبكه نمايش خانگي مخاطب را از پيگيري چنين سريالي راضي نگه دارد... البته اگر مميزي بگذارد.

سحر عصرآزاد: «نهنگ آبي» در كوران توليد و پخش سريال در شبكه نمايش خانگي كه به شكلي قابل پيش‌بيني منجر به پس‌زدگي مخاطب به واسطه حجم زياد توليدات و افت كيفيت براي رسيدن به رقابت در بازار هفتگي شده، چند امتياز بالقوه دارد كه اگر مميزي بگذارد، مي‌تواند به فعليت مناسب برسد. مهم‌ترين ويژگي؛ داشتن فيلم‌نامه‌اي كامل و حساب‌شده به قلم بهرام توكلي است كه در فضايي متفاوت (نسبت به سريال‌هاي داخلي) و در عين حال به‌روز جريان دارد. توكلي كه اصولا سويه ذهني و دروني آدم‌ها، قصه‌ها و مضامين برايش جذابيت دارد و فيلم‌هايي كه ساخته واجد پيچيدگي‌هاي جذاب ذهني آدم‌ها هستند، اين بار هم سويه‌اي از مظاهر جهان مدرن را هدف قرار داده كه در راستاي همين دغدغه است. پرداختن به جهان و فضاي مجازي و درام پرشتابي كه قهرمان و كاراكتر محوري آن يك مغز متفكر و هكر دنياي مدرن است، هرچند سوژه‌اي بكر نيست و در فيلم‌هاي سينمايي و سريال‌هاي خارجي سابقه دارد، اما به جهت نوع نگاه و پرداخت، با عبور از فيلتر ذهني نويسنده تا حد زيادي متمايز شده و البته در اشل سريال‌هاي ايراني تازگي دارد. طبعا اين فيلم‌نامه با كارگرداني توكلي مي‌توانست اتفاق خوبي را براي او در عرصه سريال‌سازي رقم بزند اما به هر دليلي كه اين امكان فراهم نشده، انتخاب فريدون جيراني را براي نشستن روي صندلي كارگرداني اين سريال بايد هوشمندانه دانست. جيراني در فيلم‌ها و سريال‌هايي كه ساخته، اين علاقه‌مندي به كار در فضاهاي تنش‌زا و تودرتو، روابط درهم‌پيچيده و طرح و توطئه‌هاي برآمده از هم را مؤكد كرده است. از همين رو اين انتظار وجود داشت كه خروجي چنين تركيبي، يك سريال جذاب و پركشش باشد. سريال «نهنگ آبي» با نيم‌نگاهي به يك بازي معروف در فضاي مجازي كه وجه كشف و جست‌وجوگري مخاطب خود را قلقلك مي‌دهد، تلاش كرده اين روند را در ساختار فيلم‌نامه و جنس كارگرداني دنبال كند. به همين دليل از همان ابتدا با سكانسي بي‌زمان و بي‌مكان، يك فلاش‌بك به گذشته‌اي مي‌زند كه حكم اعتراف قهرمان قصه براي زندان‌بان يا بازجويش را دارد؛ اين سكانس ورودي كمك كرده تا نريشن راوي منطق دراماتيك پيدا كند و صرفا تمهيدي براي شتاب‌دادن به قصه‌اي كه در محدوده زماني گسترده با كاراكترهاي مختلف و متعدد مي‌گذرد، نباشد. درحالي‌كه بسياري از فيلم‌ها و سريال‌ها بدون آنكه به دنبال منطق دراماتيك باشند تنها به عنوان يك تمهيد كاربردي از نريشن براي پيشبرد روايت قصه خود بهره مي‌برند. اين فرم يك كاركرد مهم ديگر هم دارد و آن هم اينكه با توجه به جنس درون‌گراي كاراكتر آرمين كه پسري منزوي و ناتوان در برقراري ارتباط با آدم‌ها و اطرافيانش است، در موقعيت اجباري كه براي روايت داستانش دارد، سويه‌هايي از درونياتش را افشا مي‌كند كه چه‌بسا براي چيدمان موقعيتي جهت برملاشدن آن نياز به چندين سكانس باشد؛ تازه اگر حق مطلب ادا شود. روند پيشرفت قصه از نگاه آرمين با تكيه بر اولويت‌هاي او، حركتي دايره‌وار به سمت مركز دارد؛ دايره‌اي كه هرچه به مركز آن نزديك مي‌شويم آدم‌هايي قرار مي‌گيرند كه براي آرمين مهم‌تر هستند و طبعا كميت بيشتري همراه با تأمل به آنها اختصاص مي‌يابد؛ مثل كاراكترهاي ژاله، آناهيتا و مرواريد كه نوعي همپوشاني دارند. هرچه از اين مركز توجه دورتر مي‌شويم، كاراكترهايي همچون مادر را مي‌بينيم كه از نگاه آرمين كم‌اهميت جلوه مي‌كنند بدون آنكه نياز باشد توضيح بيشتري درباره چرايي اين قضيه براي مخاطب داده شود؛ چراكه آرمين اين‌گونه به جهان و آدم‌هاي اطرافش نگاه مي‌كند. هرچقدر معرفي كاراكترها و ورود آنها به قصه از نگاه آرمين هوشمندانه ترسيم شده اما در ادامه بسط و گسترش روابط و مواجهه‌هاي آرمين كه زمينه‌ساز تغيير و تحولي در كاراكتر دروني و بيروني اوست، دچار اختلالاتي مي‌شود كه مي‌توان حدس زد برآمده از مميزي واردشده به كار است كه روابط را الكن كرده است. مانند آنچه بين آرمين و آناهيتا مي‌گذرد و به تدريج به يك رابطه تنگاتنگ رسيده و بعد تبديل به شريك جرم مي‌شوند، تا جايي كه آرمين حكم ناجي آناهيتا از خودكشي را پيدا مي‌كند. همين سه مرحله در چينش يك رابطه انساني در محدوده زماني كوتاه، نياز به جزئيات و پرداخت حساب‌شده براي منطقي و باورپذير شدن دارد. اما پرش‌هاي مداوم و پانگرفتن زمينه‌هاي اين باورپذيري براي عميق‌شدن اين رابطه، توجه مخاطب را بيش از پيش به مميزي آشكار سريال جلب مي‌كند. همان‌طور كه نصفه و نيمه‌ماندن رابطه تنگاتنگ آرمين و ژاله را حين پيشرفت رابطه آرمين و آناهيتا نمي‌توان با هيچ منطقي توجيه كرد. رابطه‌اي كه يكباره دچار نوعي سكون و ايستايي شده و حتي غيبت سؤال‌برانگيز كاراكتر ژاله را در پي دارد. در سريالي مانند «نهنگ آبي» كه بر اساس روابط تودرتو، دسيسه‌چيني و نقشه‌هاي تنيده‌شده در هم شكل گرفته كه متأثر از جنس فضاي مجازي و جهان واقعي، واجد ساختاري دو لايه در پرداخت كاراكترها، ماجراها، روابط و... است؛ حذف يك سكانس تنها منجر به ضربه‌خوردن به يك قسمت نمي‌شود بلكه پايه‌هاي درامي را خدشه‌دار مي‌كند كه قرار است قسمت‌هاي بعدي بر دوش منطق آن سوار باشد. «نهنگ آبي» با تركيب بازيگران حرفه‌اي و نقش‌هاي متمايزي كه بسياري از آنها ايفا مي‌كنند، در كنار سوژه به‌روز، فيلم‌نامه حساب‌شده و كارگرداني تأمل‌برانگيز، مي‌تواند در ميان حجم توليدات اين روزهاي شبكه نمايش خانگي مخاطب را از پيگيري چنين سريالي راضي نگه دارد... البته اگر مميزي بگذارد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها