این غم بزرگ را کاری بزرگ باید
عبدالله ناصری- استاد بازنشسته دانشگاه
بیش از 20 روز است که بخش وسیعی از کشورمان زیر فشار سنگین سیل سهمگین گرفتار شده است و مردم این مناطق به مصیبتی بزرگ رسیدهاند؛ مصیبتی که رفع خسارتهایش ماهها و سالها فرصت میطلبد، آن هم به شرطی که اولویت همه مسئولان باشد. مناطق آسیبدیده سیل (به جز گلستان) هشت سال گرفتار جنگ نامتوازن تحمیلی بودهاند؛ بهویژه استانهای کرمانشاه، ایلام، لرستان و خوزستان و حتی فارس. هنوز نمیدانم آیا میتوان برای مردم سیلزده این مناطق یک همسانی با دوره جنگزدگی تعریف کرد یا نه؟ ولی میدانم هر دو واقعه غم بزرگی است برای این مردم.
همچنین با حفظ سهم تقدیر بر این باورم که تدبیر در هر دو حادثه سهم بیشتری دارد. قصدم سخن درباره جنگ تحمیلی نیست، بلکه میخواهم تصویری واقعبینانه از ضرورتهای «پساسیل» ارائه دهم و با برداشت از تجربه مدیریتی پساجنگ که البته تدبیر کاملا مطلوبی نبود و بهتر از آنچه شد، میتوانست باشد، این مصیبت دوم تاریخ نیمقرن ایران را بهتر بتوان مدیریت کرد. به قول فرزانه بانوی کممثل و مشابه، توران میرهادی، این غم بزرگ را به کاری بزرگ تبدیل کنیم. به نظرم تحقق این آرزو شروطی دارد:
1- عوامل تدبیر این حادثه فقط در دولت نیست (هرچند دولت و قوه اجرائی در مدیریت این بحران شایسته عمل نکرد)؛ به عنوان مثال فردی از مسئولان در بازدید از یکی از مناطق سیلزده گفته است: «عدم لایروبی رودخانهها علت اصلی سیل بوده است» و ظاهرا نخواسته یا نمیدانسته نابودی ارادی و غیرارادی پوششهای جنگلی و گیاهی از عوامل مهمتر این مهم بودهاند. خشکسالی چندین ساله قابل فهم است، اما باید ساختوسازهای غیرقانونی و سودجویانه حاشیه دریاها و رودخانهها را به روی خود بیاوریم.
2- همچنان که در جنگ تحمیلی همه در تأمین منابع آن مشارکت داشتند، در تأمین منابع جبران سیل (که همه آن بر دوش نظام سیاسی است)، همه نهادها باید مشارکت کنند. تخصیص بودجه ناچیز برای جبران این غم بزرگ کافی نیست و ضمنا همگی به امکانات محدود دولت رسمی آگاهیم.
3- برای تحقق شرط مذکور همه نهادهای اقتصادی باید فارغ از هرگونه تبلیغات و رفتارهای عوامزده بسیج شوند.
بیش از 20 روز است که بخش وسیعی از کشورمان زیر فشار سنگین سیل سهمگین گرفتار شده است و مردم این مناطق به مصیبتی بزرگ رسیدهاند؛ مصیبتی که رفع خسارتهایش ماهها و سالها فرصت میطلبد، آن هم به شرطی که اولویت همه مسئولان باشد. مناطق آسیبدیده سیل (به جز گلستان) هشت سال گرفتار جنگ نامتوازن تحمیلی بودهاند؛ بهویژه استانهای کرمانشاه، ایلام، لرستان و خوزستان و حتی فارس. هنوز نمیدانم آیا میتوان برای مردم سیلزده این مناطق یک همسانی با دوره جنگزدگی تعریف کرد یا نه؟ ولی میدانم هر دو واقعه غم بزرگی است برای این مردم.
همچنین با حفظ سهم تقدیر بر این باورم که تدبیر در هر دو حادثه سهم بیشتری دارد. قصدم سخن درباره جنگ تحمیلی نیست، بلکه میخواهم تصویری واقعبینانه از ضرورتهای «پساسیل» ارائه دهم و با برداشت از تجربه مدیریتی پساجنگ که البته تدبیر کاملا مطلوبی نبود و بهتر از آنچه شد، میتوانست باشد، این مصیبت دوم تاریخ نیمقرن ایران را بهتر بتوان مدیریت کرد. به قول فرزانه بانوی کممثل و مشابه، توران میرهادی، این غم بزرگ را به کاری بزرگ تبدیل کنیم. به نظرم تحقق این آرزو شروطی دارد:
1- عوامل تدبیر این حادثه فقط در دولت نیست (هرچند دولت و قوه اجرائی در مدیریت این بحران شایسته عمل نکرد)؛ به عنوان مثال فردی از مسئولان در بازدید از یکی از مناطق سیلزده گفته است: «عدم لایروبی رودخانهها علت اصلی سیل بوده است» و ظاهرا نخواسته یا نمیدانسته نابودی ارادی و غیرارادی پوششهای جنگلی و گیاهی از عوامل مهمتر این مهم بودهاند. خشکسالی چندین ساله قابل فهم است، اما باید ساختوسازهای غیرقانونی و سودجویانه حاشیه دریاها و رودخانهها را به روی خود بیاوریم.
2- همچنان که در جنگ تحمیلی همه در تأمین منابع آن مشارکت داشتند، در تأمین منابع جبران سیل (که همه آن بر دوش نظام سیاسی است)، همه نهادها باید مشارکت کنند. تخصیص بودجه ناچیز برای جبران این غم بزرگ کافی نیست و ضمنا همگی به امکانات محدود دولت رسمی آگاهیم.
3- برای تحقق شرط مذکور همه نهادهای اقتصادی باید فارغ از هرگونه تبلیغات و رفتارهای عوامزده بسیج شوند.