|

از قدرت اجبار تا دیپلماسی اجبار

غلامرضا نظربلند . تحلیلگر

در میان غوغای رسانه‎ها و از آن بالاتر در هنگامه جنگ روانی، اخبار و تحولات در فضایی مه‎آلود بازتاب می‎یابند و حتی گاهی دست‌کاری می‌شوند یا مجعول درمی‎آیند. این است که در چنین فضایی تفکیک سره از ناسره و نیز تشخیص متن از حاشیه سخت می‎آید و تمیز این دو ممکن است کار هرکس نباشد و حتی موجب اغفال شود. فضای این روزها که هر لحظه خبری جدید از اعلام شماره‌ تلفن تا عبور ناو آمریکایی از کانال سوئز و استقرار بمب‎افکن B52 در قطر روی تلکس خبرگزاری‎ها می‎رود، از این داستان حکایت می‎کند. شاید به‎واسطه وجود همین فضای مه‎آلود، بروز آثاری از نوعی تغییر موضع آمریکای ترامپ در قبال ایران مغفول واقع شد. این تغییر زیرپوستی را می‎توان در جایگزینی دیپلماسی قدرت اجبار با دیپلماسی اجبار در همین آشفته‎بازار اخبار نگران‎کننده سراغ گرفت. توضیح آنکه ابزار «قدرت اجبار» صرفا تنبیهی است، درحالی‎که دیپلماسی اجبار تشویق و تنبیه را درهم می‎آمیزد و راه را برای برون‎رفت از شرایط حاد و بحرانی باز می‎گذارد و به سیاسیون این امکان را می‎دهد که وجهه‎شان حفظ شود (facesaving) و به‌کلی از آثار و تبعات سوء‎تسلیم و سرافکندگی رهایی یابند. چراغ سبز آمریکا به اروپا (E3) برای راه‎اندازی اینستکس، مشروط‌شدن خواسته‎های واشنگتن از ایران تنها به یک شرط (نرفتن به سمت سلاح اتمی)، اعلام شماره تماس ترامپ به‎منظور ایجاد امکان دسترسی مستقیم تهران با او، از جمله سیگنال‎های مثبتی بودند که کاخ سفید در همین چند روز پر از تنش و خبرهای جهت‌دار نظامی فرستاد. در ایران بعضی از ناظران و تحلیلگران اقدامات مزبور را تبلیغی و نمایشی و حتی در راستای جنگ روانی خوانده‎اند که می‎تواند از نوعی تقسیم کار بین هیئت حاکمه آمریکا که یکی در نقش پلیس خوب و دیگری در نقش پلیس بد بازی می‎کند، ناشی شود. نگارنده را با این خوانش چندان سر سازگاری نیست، حتی اگر نتیجه‎گیری‎ها بی‎اساس نباشند. آیا نمی‎توان پیشنهاد راه‎اندازی خط تماس مستقیم بین واشنگتن و تهران را ملهم از انگاره به‌ثمرنشسته «خط سرخ» (hotline) بین کاخ سفید و کاخ کرملین در زمان جنگ سرد دانست؟

این همان خطی بود که در جهت فروکاست بحران موشکی کوبا در زمان خروشچف و کندی که داشت جهان را به‌سوی جنگ هسته‎ای می‎کشاند، به نوبه خود نقش بسزایی ایفا کرد. وقتی پای «هاتلاین» به میان می‎آید، به‌جز «تماس‎گیرنده» و «مخاطب تماس»، منشی و مشیر و مشاور و دستیاری در کار نیست. چه کسی می‎تواند به ضرس‎ قاطع بگوید رمز این سخن ترامپ که «من ترمز بولتونم» در طرح پیشنهاد مزبور مستتر نیست؟ مشاور رئیس‎جمهور ما که می‎گوید «استراتژی اتمام حجت را دنبال می‎کنیم»، حرفش را می‎زند، ولی ترامپ عملش را انجام می‌‌دهد. حتی اگر پیشنهاد هاتلاین ترامپ را حربه جنگ روانی بدانیم، باز هم اوست که با این کنشگری پیش‎دستانه، حجت را تمام می‎کند و توپ را به زمین ما می‎اندازد. همچنین آمریکایی‎ها با نشان‌دادن چراغ سبز به اروپایی‎ها در رابطه با اجرائی‌کردن اینستکس توپ را به زمین آنها انداخته‎اند، طوری ‎که حداقل تاآنجاکه به دارو و کالاهای مصرفی مربوط می‎شود، اروپا را دیگر از حیث خطر مواجهه با تحریم‎های ثانویه بهانه‎ای نباشد. این امری است که به‌راحتی قابل راستی‎آزمایی است و چنانچه درست از آب درآید، فرصت مغتنمی برای زنده‌نگه‌داشتن برجام است، ضمن آن از ظرفیت کاستن از تنش رو‌به‌افزونی بین تهران و واشنگتن هم برخوردار است.
کوتاه سخن آنکه سپهر سیاست در ایران و محیط پیرامونی در‌حال‌حاضر به‌قدری مه‎آلود شده که احتمال به‌محاق‌رفتن حقایق و در دام خطاهای فاحش افتادن بیش از هر زمان دیگری متصور است. در چنین فضایی آتش‎بیاران معرکه و صاحبان منافع مقرره جولان می‎دهند و با اظهارات و اقدامات نسنجیده، توییت‎های گمراه‎کننده و تیترهای تحریک‎کننده فضا را بیش از پیش ملتهب می‎کنند و دیگران را به‌دنبال امیال و خواسته‎های نا‎حق خود می‎کشانند. از سوی دیگر لازم است هر روزنه‎ای را که گشوده می‎شود هرچند کوچک هم باشد، برای تلطیف و تازه‌شدن هوا مغتنم شمرد و در جهت اجرائی‌شدن آن همت گمارد. در چنین بستری خرد جمعی عرصه عرض ‎اندام می‎یابد و نقشی می‎آفریند که منافع ملی را به‌همراه دارد.

در میان غوغای رسانه‎ها و از آن بالاتر در هنگامه جنگ روانی، اخبار و تحولات در فضایی مه‎آلود بازتاب می‎یابند و حتی گاهی دست‌کاری می‌شوند یا مجعول درمی‎آیند. این است که در چنین فضایی تفکیک سره از ناسره و نیز تشخیص متن از حاشیه سخت می‎آید و تمیز این دو ممکن است کار هرکس نباشد و حتی موجب اغفال شود. فضای این روزها که هر لحظه خبری جدید از اعلام شماره‌ تلفن تا عبور ناو آمریکایی از کانال سوئز و استقرار بمب‎افکن B52 در قطر روی تلکس خبرگزاری‎ها می‎رود، از این داستان حکایت می‎کند. شاید به‎واسطه وجود همین فضای مه‎آلود، بروز آثاری از نوعی تغییر موضع آمریکای ترامپ در قبال ایران مغفول واقع شد. این تغییر زیرپوستی را می‎توان در جایگزینی دیپلماسی قدرت اجبار با دیپلماسی اجبار در همین آشفته‎بازار اخبار نگران‎کننده سراغ گرفت. توضیح آنکه ابزار «قدرت اجبار» صرفا تنبیهی است، درحالی‎که دیپلماسی اجبار تشویق و تنبیه را درهم می‎آمیزد و راه را برای برون‎رفت از شرایط حاد و بحرانی باز می‎گذارد و به سیاسیون این امکان را می‎دهد که وجهه‎شان حفظ شود (facesaving) و به‌کلی از آثار و تبعات سوء‎تسلیم و سرافکندگی رهایی یابند. چراغ سبز آمریکا به اروپا (E3) برای راه‎اندازی اینستکس، مشروط‌شدن خواسته‎های واشنگتن از ایران تنها به یک شرط (نرفتن به سمت سلاح اتمی)، اعلام شماره تماس ترامپ به‎منظور ایجاد امکان دسترسی مستقیم تهران با او، از جمله سیگنال‎های مثبتی بودند که کاخ سفید در همین چند روز پر از تنش و خبرهای جهت‌دار نظامی فرستاد. در ایران بعضی از ناظران و تحلیلگران اقدامات مزبور را تبلیغی و نمایشی و حتی در راستای جنگ روانی خوانده‎اند که می‎تواند از نوعی تقسیم کار بین هیئت حاکمه آمریکا که یکی در نقش پلیس خوب و دیگری در نقش پلیس بد بازی می‎کند، ناشی شود. نگارنده را با این خوانش چندان سر سازگاری نیست، حتی اگر نتیجه‎گیری‎ها بی‎اساس نباشند. آیا نمی‎توان پیشنهاد راه‎اندازی خط تماس مستقیم بین واشنگتن و تهران را ملهم از انگاره به‌ثمرنشسته «خط سرخ» (hotline) بین کاخ سفید و کاخ کرملین در زمان جنگ سرد دانست؟

این همان خطی بود که در جهت فروکاست بحران موشکی کوبا در زمان خروشچف و کندی که داشت جهان را به‌سوی جنگ هسته‎ای می‎کشاند، به نوبه خود نقش بسزایی ایفا کرد. وقتی پای «هاتلاین» به میان می‎آید، به‌جز «تماس‎گیرنده» و «مخاطب تماس»، منشی و مشیر و مشاور و دستیاری در کار نیست. چه کسی می‎تواند به ضرس‎ قاطع بگوید رمز این سخن ترامپ که «من ترمز بولتونم» در طرح پیشنهاد مزبور مستتر نیست؟ مشاور رئیس‎جمهور ما که می‎گوید «استراتژی اتمام حجت را دنبال می‎کنیم»، حرفش را می‎زند، ولی ترامپ عملش را انجام می‌‌دهد. حتی اگر پیشنهاد هاتلاین ترامپ را حربه جنگ روانی بدانیم، باز هم اوست که با این کنشگری پیش‎دستانه، حجت را تمام می‎کند و توپ را به زمین ما می‎اندازد. همچنین آمریکایی‎ها با نشان‌دادن چراغ سبز به اروپایی‎ها در رابطه با اجرائی‌کردن اینستکس توپ را به زمین آنها انداخته‎اند، طوری ‎که حداقل تاآنجاکه به دارو و کالاهای مصرفی مربوط می‎شود، اروپا را دیگر از حیث خطر مواجهه با تحریم‎های ثانویه بهانه‎ای نباشد. این امری است که به‌راحتی قابل راستی‎آزمایی است و چنانچه درست از آب درآید، فرصت مغتنمی برای زنده‌نگه‌داشتن برجام است، ضمن آن از ظرفیت کاستن از تنش رو‌به‌افزونی بین تهران و واشنگتن هم برخوردار است.
کوتاه سخن آنکه سپهر سیاست در ایران و محیط پیرامونی در‌حال‌حاضر به‌قدری مه‎آلود شده که احتمال به‌محاق‌رفتن حقایق و در دام خطاهای فاحش افتادن بیش از هر زمان دیگری متصور است. در چنین فضایی آتش‎بیاران معرکه و صاحبان منافع مقرره جولان می‎دهند و با اظهارات و اقدامات نسنجیده، توییت‎های گمراه‎کننده و تیترهای تحریک‎کننده فضا را بیش از پیش ملتهب می‎کنند و دیگران را به‌دنبال امیال و خواسته‎های نا‎حق خود می‎کشانند. از سوی دیگر لازم است هر روزنه‎ای را که گشوده می‎شود هرچند کوچک هم باشد، برای تلطیف و تازه‌شدن هوا مغتنم شمرد و در جهت اجرائی‌شدن آن همت گمارد. در چنین بستری خرد جمعی عرصه عرض ‎اندام می‎یابد و نقشی می‎آفریند که منافع ملی را به‌همراه دارد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها