مسئوليت تاريخي اروپاي سه (E3)
غلامرضا نظربلند . تحليلگر
درپي خروج آمريكا از برجام در يادداشتي با عنوان «برجام با فرجام، برجام نافرجام» (سرمقاله «شرق»27/2/97) ضمن گمانهزني درباره فرجام برجام، با آوردن دلايلي اين گزاره را که کشورهاي اروپايي امضاکننده برجام (موسوم به E3) نميتوانند با تبعات خروج آمريكا از برجام ازجمله تحريمهاي ثانويه مقابله کنند، به چالش کشيدم. اينک بعد از گذشت يک سال از آن زمان همچنان اين اعتقاد را دارم، ضمن آنکه اشکالاتي را هم بر عملکرد اين سه کشور در اين مدت وارد ميدانم. درست است اروپا با محدوديتهايي روبهرو است و از نابرابريهاي قابلتوجهي در وزنکشي با آمريكا رنج ميبرد، بااينحال، قادر بود در اين فرصت کافي تعهدات برجامي خود را در قبال تهران که 14 فقره تأييديه پايبندي به برجام را از آژانس دريافت کرده، انجام دهد تا حداقل کارنامه قابل قبولي از خود به جاي ميگذاشت. جامعه اروپايي درپي خروج هنجارشکنانه آمريكا از برجام نهتنها از اين تصميم يکجانبه شريک آتلانتيکي خود فاصله گرفت که حتي جرئت يافت در بيانيههاي رسمي خود از «دورزدن» تحريمها حرف بزند. در اين راستا بود که خانم موگريني به دفعات از راهاندازي SPV بهعنوان سازوکاري سخن به ميان آورد که مراودات تجاري ايران و اروپا را سروسامان دهد و امور بانکي مربوط را در غياب سوييفت که ايران را مشمول تحريم قرار داده بود، به سرانجام برساند. باوجوداين، سازوکار مزبور تاکنون عملياتي نشده و شرکتي هم که چند ماه است براي اين مهم به ثبت رسيده، هيچ تراکنشي را انجام نداده است.اروپا بايد به اين پرسش پاسخ دهد که چرا سازوکاري که مباني حقوقي آن (قانون انسداد) از قبل فراهم و ابزار مالي آن (SPV) هم قابل کپيبرداري بود، بايد هنوز در حد يک شرکت کاغذي (اينستکس) باقي بماند؟ بررسيها نشان ميدهد که اروپا ميتوانست همين قدر کاري هم که صورت گرفته، در وقت کمتري انجام دهد؛ برای نمونه، آيا يافتن ميزبان براي استقرار دفتر مرکزي سازوکار مزبور اينقدر نياز به وقت داشت يا براي خريد وقت بود؟ فرانسه که بالاخره ميزباني اينستکس را پذيرفت، چرا از اول اين کار را نکرد و ديگران، از جمله اتريش و بلژيک و لوگزامبورک را جلو انداخت تا آنها با دادن پاسخ منفي که همين يک قلم دو ماه زمان برد، وقتکشي کنند و بالاخره اروپا بايد به اين پرسش کليدي جواب دهد که آيا برجام ميتوانست بعد از خروج آمريكا به حيات خود ادامه دهد يا نه؟
اگر ميتوانست، چرا به اين روز افتاده است که متعهدترين مشارکتکننده آن (ايران) سرش بيکلاه بماند و در عين تنهايي احساس غبن کند و اگر نميتوانست، چرا اتحاديه حداقل لازمه صداقت را رعايت نکرد و همواره يکطرفه تهران را به ماندگاري در برجام و تداومبخشيدن به تعهدات برجامياش دعوت کرد؟ اروپا بدون آنکه تاکنون مابازايي پرداخت کرده باشد، منتفع نخست برکات برجام بوده است. آمريكاييها بهصراحت گفتهاند که زحمات برجام را ما کشيديم، قراردادهايش را اروپاييها نصيب خود کردند. نميدانم شايد بهکارگيري اصطلاح مفتسواري (freeriding) در اينجا مصداق داشته باشد، حال آنکه شکرانه نعمت ايجاب ميکرد و ميکند آنها آنچه را که موسوم به سود سهام صلح (peace dividend) است، بپردازند؛ چراکه برجام دغدغههاي امنيتيشان را مرتفع کرده و به آنها آرامش خيال داده است. اروپا نهتنها تعهد قانوني و قراردادي دارد که به زندهماندن برجام کمک و ترک فعل يا تعلل خود را در اين زمینه جبران کند و نه تنها تعهد اخلاقي و سياسي دارد که آمريكا را تشويق به بازگشت به برجام و تمکين از اين ميثاق چندجانبه داراي پشتوانه شوراي امنيت کند، بلکه مسئوليت تاريخي بس خطيري دارد که نگذارد جنگ در منطقهاي که حساسترين نقطه عالم است، شعلهور شود که در آن صورت، نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاکنشان!
درپي خروج آمريكا از برجام در يادداشتي با عنوان «برجام با فرجام، برجام نافرجام» (سرمقاله «شرق»27/2/97) ضمن گمانهزني درباره فرجام برجام، با آوردن دلايلي اين گزاره را که کشورهاي اروپايي امضاکننده برجام (موسوم به E3) نميتوانند با تبعات خروج آمريكا از برجام ازجمله تحريمهاي ثانويه مقابله کنند، به چالش کشيدم. اينک بعد از گذشت يک سال از آن زمان همچنان اين اعتقاد را دارم، ضمن آنکه اشکالاتي را هم بر عملکرد اين سه کشور در اين مدت وارد ميدانم. درست است اروپا با محدوديتهايي روبهرو است و از نابرابريهاي قابلتوجهي در وزنکشي با آمريكا رنج ميبرد، بااينحال، قادر بود در اين فرصت کافي تعهدات برجامي خود را در قبال تهران که 14 فقره تأييديه پايبندي به برجام را از آژانس دريافت کرده، انجام دهد تا حداقل کارنامه قابل قبولي از خود به جاي ميگذاشت. جامعه اروپايي درپي خروج هنجارشکنانه آمريكا از برجام نهتنها از اين تصميم يکجانبه شريک آتلانتيکي خود فاصله گرفت که حتي جرئت يافت در بيانيههاي رسمي خود از «دورزدن» تحريمها حرف بزند. در اين راستا بود که خانم موگريني به دفعات از راهاندازي SPV بهعنوان سازوکاري سخن به ميان آورد که مراودات تجاري ايران و اروپا را سروسامان دهد و امور بانکي مربوط را در غياب سوييفت که ايران را مشمول تحريم قرار داده بود، به سرانجام برساند. باوجوداين، سازوکار مزبور تاکنون عملياتي نشده و شرکتي هم که چند ماه است براي اين مهم به ثبت رسيده، هيچ تراکنشي را انجام نداده است.اروپا بايد به اين پرسش پاسخ دهد که چرا سازوکاري که مباني حقوقي آن (قانون انسداد) از قبل فراهم و ابزار مالي آن (SPV) هم قابل کپيبرداري بود، بايد هنوز در حد يک شرکت کاغذي (اينستکس) باقي بماند؟ بررسيها نشان ميدهد که اروپا ميتوانست همين قدر کاري هم که صورت گرفته، در وقت کمتري انجام دهد؛ برای نمونه، آيا يافتن ميزبان براي استقرار دفتر مرکزي سازوکار مزبور اينقدر نياز به وقت داشت يا براي خريد وقت بود؟ فرانسه که بالاخره ميزباني اينستکس را پذيرفت، چرا از اول اين کار را نکرد و ديگران، از جمله اتريش و بلژيک و لوگزامبورک را جلو انداخت تا آنها با دادن پاسخ منفي که همين يک قلم دو ماه زمان برد، وقتکشي کنند و بالاخره اروپا بايد به اين پرسش کليدي جواب دهد که آيا برجام ميتوانست بعد از خروج آمريكا به حيات خود ادامه دهد يا نه؟
اگر ميتوانست، چرا به اين روز افتاده است که متعهدترين مشارکتکننده آن (ايران) سرش بيکلاه بماند و در عين تنهايي احساس غبن کند و اگر نميتوانست، چرا اتحاديه حداقل لازمه صداقت را رعايت نکرد و همواره يکطرفه تهران را به ماندگاري در برجام و تداومبخشيدن به تعهدات برجامياش دعوت کرد؟ اروپا بدون آنکه تاکنون مابازايي پرداخت کرده باشد، منتفع نخست برکات برجام بوده است. آمريكاييها بهصراحت گفتهاند که زحمات برجام را ما کشيديم، قراردادهايش را اروپاييها نصيب خود کردند. نميدانم شايد بهکارگيري اصطلاح مفتسواري (freeriding) در اينجا مصداق داشته باشد، حال آنکه شکرانه نعمت ايجاب ميکرد و ميکند آنها آنچه را که موسوم به سود سهام صلح (peace dividend) است، بپردازند؛ چراکه برجام دغدغههاي امنيتيشان را مرتفع کرده و به آنها آرامش خيال داده است. اروپا نهتنها تعهد قانوني و قراردادي دارد که به زندهماندن برجام کمک و ترک فعل يا تعلل خود را در اين زمینه جبران کند و نه تنها تعهد اخلاقي و سياسي دارد که آمريكا را تشويق به بازگشت به برجام و تمکين از اين ميثاق چندجانبه داراي پشتوانه شوراي امنيت کند، بلکه مسئوليت تاريخي بس خطيري دارد که نگذارد جنگ در منطقهاي که حساسترين نقطه عالم است، شعلهور شود که در آن صورت، نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاکنشان!