|

ایران؛ با نفت یا بدون نفت؟

فریدون مجلسی . تحلیلگر روابط بین‌الملل

در میان عقاید و گرایش‌‌های سیاسی در ایران، گروهی را می‌توان معتقدان یا کنشگران کلاسیک نامید؛ این گروه ادامه‌دهندگان یا وارثانِ مخالفان یا اپوزیسیون نظام پیشین هستند که اغلب هم مردمانی محترم و از لحاظ اخلاقی شریف و درست‌کارند. اینان که در تفکرات سیاسی به مصدق و راه او می‌اندیشند، به دو بخش چپ و راست تقسیم می‌شوند؛ بخش چپ شامل طرفداران حزب توده و انشعابات آن و بخش راست شامل ملیون، اعم از مذهبی یا سکولار است. جالب اینکه همان کشمکش‌‌های نسل‌‌های پیش هنوز میان آنها ادامه دارد. چپ‌‌های کلاسیک مصدق را که مورد خصومت آمریکا و انگلیس بود، مبارز ضد استعمار می‌نامند و او را به‌عنوان چهره‌ای غرب‌ستیز می‌ستایند. ملیون ضمن اینکه به مبارزه مصدق با استعمار انگلیس و به‌ویژه جنبش ملی‌کردن نفت افتخار می‌کنند، به او و راهش بیشتر از لحاظ ملی و داخلی می‌نگرند و به او به‌عنوان مبارز راه آزادی و دموکراسی و حکومت قانون و نماد پاک‌دستی و اخلاق در سیاست نگاه می‌کنند و در هر مورد نمونه‌‌ها، الگوها و اسطوره‌هایی ارائه می‌دهند. یکی از شعارهای مشترک میان چپ و راست این گروه شعار «اقتصاد بدون نفت» است. تاریخ این شعار به زمانی برمی‌گردد که مصدق در اوج محبوبیت بود، نفت را ملی کرده بود، بریتانیا زیر بار آن نمی‌رفت و اجازه صدور آن را هم نمی‌داد و مصدق اعلام کرد گیریم اصلا نفت نداریم، چه باید کرد؟

کمربندها را سفت کرد، از مردم با شعار قرضه ملی وام گرفت که از دارا تا فقیر با شور در آن مشارکت کردند. وقتی فشار افزایش یافت، برای پرداخت حقوق کارمندان درصدد فروش دارایی‌‌های تجملی وزارتخانه‌‌ها و حتی چاپ اسکناس برآمد. سرانجام آن انسجام دیرین گسست و مصدق با چاشنی قدرت‌نمایی یا کودتای نظامیان جای خود را به نخست‌وزیر برگزیده شاه داد و ماجرایی که می‌دانیم. اکنون که بار دیگر صدور نفت ایران در کشمکش میان ایران و آمریکا تحریم شده و بیم آن می‌رود با کاهش شدید فروش نفت، خریدهای خارجی به‌دلیل کمبود ارز با مشکل مواجه شود. باز هم اصطلاح «اقتصاد بدون نفت» به گوش می‌رسد. گویی سیاست بسیار موفقی بوده که اکنون لازم است بار دیگر به استقبال آن رفت. اگر نفت تمام شود یا فروش آن قطع شود، کشور صادرکننده نفت نیز خود‌به‌خود در ردیف کشورهای فاقد نفت قرار می‌گیرد؛ یعنی اقتصاد بدون نفت یک سیاست اقتصادی محسوب نمی‌شود بلکه الزامی ناگریز است. مانند بنگلادش و چاد که اقتصادشان بدون نفت است؛ مگر آنکه نیازی کوتاه‌مدت آن را ایجاب کند. شاید بد نباشد به معنای دیگری از اقتصاد بدون نفت اشاره و بررسی شود آیا شرایط امروز شباهتی به وضعیت دوران مصدق دارد و نیاز است که نفت از درآمدهای ایران حذف شود؟
یک معنای اصولی اقتصاد بدون نفت برای کشورهای نفت‌خیز این است که بودجه جاری خود را بر مبنای گردش متعارف اقتصاد و مالیات و درآمدهای متعارف بدون توجه به نفت تنظیم کنند؛ یعنی فروش سرمایه کشور که متعلق به نسل‌‌های آینده است، صرف هزینه‌‌های مصرفی و جاری نشود. در این صورت درآمد حاصل از فروش سرمایه نفتی با رعایت اصول اقتصادی مانند پیشگیری از بیماری هلندی و تورم‌‌های خنثی‌کننده، از سرمایه نفتی به سرمایه درآمدزا از نوع دیگر تبدیل شود. تشکیل سازمان برنامه در ایران از همین تفکر الهام گرفته بود. نروژ نمونه مناسبی از کشوری نفت‌خیز است که سرمایه نفت را در داخل کشور یا خارج به انواع دیگر سرمایه تبدیل می‌کند تا در پایان دوران نفت نیز درآمد پایداری باقی بماند. طبیعی است که معنای اقتصاد بدون نفت چه در دوران مصدق و چه اکنون نسبتی با این مفهوم اقتصادی ندارد، بلکه تطبیق‌دادن هزینه‌‌های جاری از محل نفت به درآمدهای دیگر یا تن‌دادن به کاهش مصرف و کاستن از هزینه است.
در دوران نهضت ملی قرار بود پس از ملی‌کردن نفت تولید و فروش آن حتی با استفاده از پرسنل خارجی ادامه یابد. سال‌‌ها پیش از آن دکتر مصدق با پیشنهاد رحیمیان، وکیل قوچان، برای ملی‌کردن نفت مخالفت کرده بود، زیرا معتقد بود ایران پولی برای پرداخت غرامت ندارد. در نتیجه می‌دانست ملی‌کردن شرکت انگلیسی نفت که بزرگ‌ترین پالایشگاه جهان را با شهرسازی در آبادان و ساختن بندر و اسکله و چاه‌‌های نفت و لوله‌‌های انتقال نفت و تأسیسات مسجد سلیمان، ایجاد کرده بود، مستلزم چانه‌زنی برای پرداخت غرامت بود. در اثر توافق‌نشدن با انگلیس، فروش بین‌المللی نفت ایران تعطیل شد؛ اما جریانات سیاسی و افزوده‌شدن برنامه‌‌های پیش‌بینی‌نشده به دستور کار دولت مصدق از سویی موجب طولانی‌شدن تعطیلی صنعت نفت شد و از سویی هیجانات ملی برخی از وزرا موجب قطع رابطه با انگلیس و بلاتکلیف‌ماندن غرامت‌ها شد که به ملی‌شدن شرکت نفت انگلیس که امری قانونی بود که در خود انگلیس بارها انجام شده بود، رنگ مصادره داد؛ امری که پذیرفتنی نبود. به این‌ ‌ترتیب با در بن‌بست قرارگرفتن فروش، سیاست انقباضی الزامی را اقتصاد بدون نفت نامیدند.
در دوران کنونی، اقتصاد ایران بسیار پیچیده‌‌تر شده است. کلان‌شهرها به شبکه‌‌‌های گاز، برق، آب، تلفن و ارتباطات متصل‌اند و صنایع گسترده مصرف‌کننده عمده انرژی هستند. در واقع با تحریم صادرات نفت فقط منبع ارز خارجی ایران تضعیف می‌شود. تا همین چند ماه قبل، تولید نفت ایران به سه‌و‌نیم میلیون بشکه در روز می‌رسید که حداکثر دو میلیون بشکه آن صادر می‌شد. نفت بیش از یک‌ونیم میلیون بشکه مصرف داخلی دارد و با گاز مصرفی که معادل دوونیم‌ میلیون بشکه نفت است، مصرف داخلی را می‌توان معادل چهار میلیون بشکه نفت در روز برآورد کرد که تبدیل‌کردن آن به ریال بر مبنای بشکه‌ای هفتاد دلار و دلار 100 هزار ریالی، مبلغ عظیمی را تشکیل می‌دهد که حتی با فرض به‌صفررسیدن صادرات نفت، در مقایسه با ‌‌ترکیه و کره جنوبی که نیازهای داخلی را هم وارد می‌کنند، اقتصاد امروزی ایران را به‌هیچ‌وجه نمی‌توان اقتصاد بدون نفت نامید؛ اما پرسش اصلی این است که چه در دوران مصدق و چه اکنون، چرا کشورمان به‌جای حل مسائل خارجی و دست‌یافتن به پیشرفت و توسعه با بهره‌مندی کامل و علمی و اصولی از درآمد نفتی، از چنین موهبت و درآمد بزرگی محروم شود؟ چرا نباید بهداشت و آموزش عمومی و رایگان با استاندارد بالا در اختیار مردم باشد، چرا نباید رودخانه‌‌ها دیواره‌کشی و ‌‌تراس‌بندی و لای‌روبی شوند و در حاشیه شهرها سیل‌بندهای اصولی به وجود آید. چرا نباید صنایع بزرگ و کوچک جوانان ما را به‌ کار بگیرند و حتی نیروی کار خارجی به ایران بیاید؟ برای گشودن طلسم و برون‌رفت از این دام گسترده‌شده علیه ایران، باید تدبیر کرد.

در میان عقاید و گرایش‌‌های سیاسی در ایران، گروهی را می‌توان معتقدان یا کنشگران کلاسیک نامید؛ این گروه ادامه‌دهندگان یا وارثانِ مخالفان یا اپوزیسیون نظام پیشین هستند که اغلب هم مردمانی محترم و از لحاظ اخلاقی شریف و درست‌کارند. اینان که در تفکرات سیاسی به مصدق و راه او می‌اندیشند، به دو بخش چپ و راست تقسیم می‌شوند؛ بخش چپ شامل طرفداران حزب توده و انشعابات آن و بخش راست شامل ملیون، اعم از مذهبی یا سکولار است. جالب اینکه همان کشمکش‌‌های نسل‌‌های پیش هنوز میان آنها ادامه دارد. چپ‌‌های کلاسیک مصدق را که مورد خصومت آمریکا و انگلیس بود، مبارز ضد استعمار می‌نامند و او را به‌عنوان چهره‌ای غرب‌ستیز می‌ستایند. ملیون ضمن اینکه به مبارزه مصدق با استعمار انگلیس و به‌ویژه جنبش ملی‌کردن نفت افتخار می‌کنند، به او و راهش بیشتر از لحاظ ملی و داخلی می‌نگرند و به او به‌عنوان مبارز راه آزادی و دموکراسی و حکومت قانون و نماد پاک‌دستی و اخلاق در سیاست نگاه می‌کنند و در هر مورد نمونه‌‌ها، الگوها و اسطوره‌هایی ارائه می‌دهند. یکی از شعارهای مشترک میان چپ و راست این گروه شعار «اقتصاد بدون نفت» است. تاریخ این شعار به زمانی برمی‌گردد که مصدق در اوج محبوبیت بود، نفت را ملی کرده بود، بریتانیا زیر بار آن نمی‌رفت و اجازه صدور آن را هم نمی‌داد و مصدق اعلام کرد گیریم اصلا نفت نداریم، چه باید کرد؟

کمربندها را سفت کرد، از مردم با شعار قرضه ملی وام گرفت که از دارا تا فقیر با شور در آن مشارکت کردند. وقتی فشار افزایش یافت، برای پرداخت حقوق کارمندان درصدد فروش دارایی‌‌های تجملی وزارتخانه‌‌ها و حتی چاپ اسکناس برآمد. سرانجام آن انسجام دیرین گسست و مصدق با چاشنی قدرت‌نمایی یا کودتای نظامیان جای خود را به نخست‌وزیر برگزیده شاه داد و ماجرایی که می‌دانیم. اکنون که بار دیگر صدور نفت ایران در کشمکش میان ایران و آمریکا تحریم شده و بیم آن می‌رود با کاهش شدید فروش نفت، خریدهای خارجی به‌دلیل کمبود ارز با مشکل مواجه شود. باز هم اصطلاح «اقتصاد بدون نفت» به گوش می‌رسد. گویی سیاست بسیار موفقی بوده که اکنون لازم است بار دیگر به استقبال آن رفت. اگر نفت تمام شود یا فروش آن قطع شود، کشور صادرکننده نفت نیز خود‌به‌خود در ردیف کشورهای فاقد نفت قرار می‌گیرد؛ یعنی اقتصاد بدون نفت یک سیاست اقتصادی محسوب نمی‌شود بلکه الزامی ناگریز است. مانند بنگلادش و چاد که اقتصادشان بدون نفت است؛ مگر آنکه نیازی کوتاه‌مدت آن را ایجاب کند. شاید بد نباشد به معنای دیگری از اقتصاد بدون نفت اشاره و بررسی شود آیا شرایط امروز شباهتی به وضعیت دوران مصدق دارد و نیاز است که نفت از درآمدهای ایران حذف شود؟
یک معنای اصولی اقتصاد بدون نفت برای کشورهای نفت‌خیز این است که بودجه جاری خود را بر مبنای گردش متعارف اقتصاد و مالیات و درآمدهای متعارف بدون توجه به نفت تنظیم کنند؛ یعنی فروش سرمایه کشور که متعلق به نسل‌‌های آینده است، صرف هزینه‌‌های مصرفی و جاری نشود. در این صورت درآمد حاصل از فروش سرمایه نفتی با رعایت اصول اقتصادی مانند پیشگیری از بیماری هلندی و تورم‌‌های خنثی‌کننده، از سرمایه نفتی به سرمایه درآمدزا از نوع دیگر تبدیل شود. تشکیل سازمان برنامه در ایران از همین تفکر الهام گرفته بود. نروژ نمونه مناسبی از کشوری نفت‌خیز است که سرمایه نفت را در داخل کشور یا خارج به انواع دیگر سرمایه تبدیل می‌کند تا در پایان دوران نفت نیز درآمد پایداری باقی بماند. طبیعی است که معنای اقتصاد بدون نفت چه در دوران مصدق و چه اکنون نسبتی با این مفهوم اقتصادی ندارد، بلکه تطبیق‌دادن هزینه‌‌های جاری از محل نفت به درآمدهای دیگر یا تن‌دادن به کاهش مصرف و کاستن از هزینه است.
در دوران نهضت ملی قرار بود پس از ملی‌کردن نفت تولید و فروش آن حتی با استفاده از پرسنل خارجی ادامه یابد. سال‌‌ها پیش از آن دکتر مصدق با پیشنهاد رحیمیان، وکیل قوچان، برای ملی‌کردن نفت مخالفت کرده بود، زیرا معتقد بود ایران پولی برای پرداخت غرامت ندارد. در نتیجه می‌دانست ملی‌کردن شرکت انگلیسی نفت که بزرگ‌ترین پالایشگاه جهان را با شهرسازی در آبادان و ساختن بندر و اسکله و چاه‌‌های نفت و لوله‌‌های انتقال نفت و تأسیسات مسجد سلیمان، ایجاد کرده بود، مستلزم چانه‌زنی برای پرداخت غرامت بود. در اثر توافق‌نشدن با انگلیس، فروش بین‌المللی نفت ایران تعطیل شد؛ اما جریانات سیاسی و افزوده‌شدن برنامه‌‌های پیش‌بینی‌نشده به دستور کار دولت مصدق از سویی موجب طولانی‌شدن تعطیلی صنعت نفت شد و از سویی هیجانات ملی برخی از وزرا موجب قطع رابطه با انگلیس و بلاتکلیف‌ماندن غرامت‌ها شد که به ملی‌شدن شرکت نفت انگلیس که امری قانونی بود که در خود انگلیس بارها انجام شده بود، رنگ مصادره داد؛ امری که پذیرفتنی نبود. به این‌ ‌ترتیب با در بن‌بست قرارگرفتن فروش، سیاست انقباضی الزامی را اقتصاد بدون نفت نامیدند.
در دوران کنونی، اقتصاد ایران بسیار پیچیده‌‌تر شده است. کلان‌شهرها به شبکه‌‌‌های گاز، برق، آب، تلفن و ارتباطات متصل‌اند و صنایع گسترده مصرف‌کننده عمده انرژی هستند. در واقع با تحریم صادرات نفت فقط منبع ارز خارجی ایران تضعیف می‌شود. تا همین چند ماه قبل، تولید نفت ایران به سه‌و‌نیم میلیون بشکه در روز می‌رسید که حداکثر دو میلیون بشکه آن صادر می‌شد. نفت بیش از یک‌ونیم میلیون بشکه مصرف داخلی دارد و با گاز مصرفی که معادل دوونیم‌ میلیون بشکه نفت است، مصرف داخلی را می‌توان معادل چهار میلیون بشکه نفت در روز برآورد کرد که تبدیل‌کردن آن به ریال بر مبنای بشکه‌ای هفتاد دلار و دلار 100 هزار ریالی، مبلغ عظیمی را تشکیل می‌دهد که حتی با فرض به‌صفررسیدن صادرات نفت، در مقایسه با ‌‌ترکیه و کره جنوبی که نیازهای داخلی را هم وارد می‌کنند، اقتصاد امروزی ایران را به‌هیچ‌وجه نمی‌توان اقتصاد بدون نفت نامید؛ اما پرسش اصلی این است که چه در دوران مصدق و چه اکنون، چرا کشورمان به‌جای حل مسائل خارجی و دست‌یافتن به پیشرفت و توسعه با بهره‌مندی کامل و علمی و اصولی از درآمد نفتی، از چنین موهبت و درآمد بزرگی محروم شود؟ چرا نباید بهداشت و آموزش عمومی و رایگان با استاندارد بالا در اختیار مردم باشد، چرا نباید رودخانه‌‌ها دیواره‌کشی و ‌‌تراس‌بندی و لای‌روبی شوند و در حاشیه شهرها سیل‌بندهای اصولی به وجود آید. چرا نباید صنایع بزرگ و کوچک جوانان ما را به‌ کار بگیرند و حتی نیروی کار خارجی به ایران بیاید؟ برای گشودن طلسم و برون‌رفت از این دام گسترده‌شده علیه ایران، باید تدبیر کرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها